نوشته شده توسط : امین جمالی

پدیده‌های برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل می‌دهند...

 

 

 

● مقدمه

شخصیت انسانهارا می تـوان بـا معیارهـای گـونـاگونی به دسته های مختلف تـقسیم بندی كرد. در اینـجا شخصیت انسانها نخست بـا نحوه ارتباطشان با دیگران به دو دسته درونگرا و برونگرا تـقسیم بندی شده است.
مـتوجه باشید كـه هـر دوی ایـن دو نوع شخصیت كاملا طبیـعـی و نـرمـال می بـاشـد. برونگرایان به سوی جهان عینی متمایل بوده و درونـگرایان به سوی جهان ذهنی و غیر عینی.

از دیدگاه یونگ (۱۹۱۳) پدیده‌های برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل می‌دهند.
▪ برونگرایی:هنگامی که توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده می‌شود. (سیاسی، علی‌اکبر، ۱۳۷۱، ص ۸۲).
افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب می‌‌شود که افراد درون‌گرا به قوای محرکه (Stimulation) کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درون‌گرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان می‌دهند.
این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، ۱۹۹۹).
از سوی دیگر افراد برون‌گرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایین‌تر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محرکه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند.
افراد برون‌گرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علی‌اکبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا کمتر است. این افراد مایلند که بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر می‌شوند. (بنزیگر ـ ۱۹۹۹).
بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار می‌دهند که اولی به صورت اختلال اسکیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداداین افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عده‌ای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برون‌گرایی هستند. و عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا می‌باشند که اصطلاح آمبی‌وِرت (ambivert) به آنها اطلاق می‌‌شود. (سیاسی علی‌اکبر به نقل از یونگ (۱۹۱۳)).
از سوی دیگر اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب دردآور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مرکزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود».


● اهمیت پژوهش
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار می‌گیرند، سیستم‌های عصبی رتیکلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونه‌ای خود را تنظیم می‌نمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان می‌دهد. این امر طبیعتاً سبب می‌شود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل می‌شوند. (بنزیگرـ ۱۹۹۹).
با توجه به موارد فوق مشاهده می‌شود که وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برون‌گرایی آنها دارد. به گونه‌ای که ممکن است یک فرد برون‌گرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درون‌گرا تبدیل شود و در صورتیکه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سر و کار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب کاهش شدید کارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ نظریه یونگ مبنی بر اینکه «درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» کاملاً صحیح می‌باشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی می‌شود.
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعه‌شان افراد برون‌گرا مورد تقدیر و ستایش قرار می‌گیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس کم ارزشی می‌کنند (آرون ـ ۱۹۹۶).
همچنین بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار می‌گیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامه زندگی خویش انجام داده‌اند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد. اما نکته مهم این است که تمایل افراد به درون‌گرایی در زمان رویارویی با اضطراب‌های ممتد این توانایی را به آنها می‌دهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشکل کوشش نموده و موفق شوند.
در این موارد افراد درون‌گرا با دقت هر چه تمام‌تر که به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص علل بروز مشکلات و چگونگی رفع آنها می‌پرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر کوشش می‌کنند تا نهایتاً با حل مشکلات مورد نظر به طور طبیعی به دیدگاه مثبت نسبت به زندگی دست می‌یابند.
دراینجا باید به نظریه آیزنک اشاره نماییم که بروز درون‌گرایی و برون‌گرایی در افراد همیشه حالت نسبی داشته و در ارتباط با وقایع خارجی زندگی آنها می‌باشد به صورتی که در شرایط مناسب افراد دارای یک حد تعادل در رفتارهای درون‌گرا و برون‌گرای خویش بوده و براساس شرایط زندگی خویش ممکن است بیشتر به سوی درون‌گرایی و یا برون‌گرایی متمایل شوند.
به طور مثال فردی که درحالت عادی برون‌گرا است ممکن است پس از تماس طولانی مدت با اضطراب مزمن تبدیل به یک فرد درون‌گرا بشود و پس از رفع اضطراب می‌تواند دوباره به شخصیت برون‌گرای خویش برگشت نماید. (آیزنک Eysenek- ۱۹۸۱).
بنابراین با توجه به روابط پویا و دینامیک ما بین دو بعد رفتاری درونگرایی و برون‌گرایی و ارتباط آن با اضطراب، اهمیت این امر مشاهده می‌‌شود.
Eysenck, Hans J. A Model of Personality, Springer-Verlag, Berlin, ۱۹۸۱.
از پرسشنامة مربوط به ۱۶ فاکتور شخصیتی (۱۶PF) که توسط کاتل (Cattel) و اِبِر (Eber) و تاتسوکا (Tatsuoka) در ۱۹۸۶ طراحی شده است برای ارزیابی جنبه‌های شخصیتی افراداستفاده می‌‌شود. در این پرسشنامه اختصاصاً سوالات مربوط به چهارگونه شخصیتی شامل برون‌گرایی، درون‌گرایی، اضطراب
شدید و اضطراب خفیف استخراج و ارائه می‌شوند.


● تعریف واژه‌ها
▪ اضطراب: anxiety
ـ تعریف نظری: اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارت دردآور گذشته تکرار شوند. از دیدگاه فروید فروید کششهای غریزی نامطلوب موجب اضطراب می‌شوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با این تفاوت که ترس منشاء خارجی دارد ولی اضطراب منشاء درونی دارد. (شفیع‌آبادی ـ ۱۳۷۸ ص ۵۲).
▪ درون گرایی: Introversion
ـ تعریف نظری: رفتاری است که با دیدگاه درونی ذهنی همراه بوده و فرد درون گرا آمادگی بیشتری برای خود داری و تسلط بر نفس از خود نشان می‌دهد. این افراد کمتر تمایل به حضور در جمع دارند و و بیشتر دقت خود را به مطالعه و فعالیتهای ذهنی انفرادی می‌گذرانند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
▪ برون گرایی: (Extraversion)
ـ تعریف نظری: رفتاری است که با دیدگاه عینی و خارجی مشخص شده و با فعالیت عملی بالاتری همراه است، افراد برون‌گرا (آمادگی کمتری برای تسلط بر نفس خویش برخوردارند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
از پرسشنامه (MBTI) (Myers-Briggs) برای ارزیابی میزان برون‌گرایی ـ درون‌گرایی و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) برای ارزیابی میزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه ۱۶PF که توضیح داده شد هر چهار موضوع درون‌گرایی ـ برون‌گرایی، اضطراب خفیف و شدید با هم قابل محاسبه هستند

شخصیت شما برونگرا یا درونگرا؟
شخصیت انسانهارا می توان با معیارهای گوناگونی به دسته های مختلف تقسیم بندی کرد. در اینجا شخصیت انسانها نخست با نحوه ارتباطشان با دیگران به دو دسته درونگرا و برونگرا تقسیم بندی شده است. متوجه باشید که هر دوی این دو نوع شخصیت کاملا طبیعی و نرمال می باشد. برونگرایان به سوی جهان عینی متمایل بوده و درونگرایان به سوی جهان ذهنی و غیر عینی. شما با آگاهی یافتن از خصوصیات شخصیتی هر دو گروه قادر خواهید بود با شناساییشان رابطه بهتری با آنها برقرار سازید:


● ویژگیهای شخصیتی برونگرا
۱) علاقه مند به وقایع پیرامون خود.
۲) رو راست و معمولا پر حرف.
۳) عقیده خود را با عقاید دیگران مقایسه میکند.
۴) اهل عمل و پیشقدمی در کارها.
۵) بسهولت دوستان جدیدی یافته و یا با یک گروه خود را وفق میدهد.
۶) افکار خود را بیان میکند.
۷) علاقه مند به افراد جدید.
۸) بزرگترین وحشت وی آن است که نکند پس از یک فاجعه هولناک آخرین بازمانده بشر روی زمین باشد (ترس از قطع ارتباط با دنیای خارج و مردم.) تنهایی برای وی بسیار آزار دهنده میباشد.
۹) از تعامل و ارتباط برقرار کردن با دیگران انرژی میگیرند.
۱۰) خوش مشرب بوده اما زیاد احساساتی نیستند.
۱۱) ریسک پذیرند، سریع تصمیم می گیرند، اجتماعی هستند، درک آنها آسان است، شخصیت آنها در خلوت و حضور دیگران یکسان است، معاشرتی هستند.
۱۲) پس از آنکه حرف خود را زدند به گفته خود می اندیشند. علاقه مند به کار گروهی. نقل هر مجلس می باشند. موسیقی با صدای بلند و فعالیتهای هیجان انگیز را بیشتر دوست دارند. www.migna.ir
۱۳) رنگهای روشن را بیشتر دوست دارند. بیشتر از اعمال دیگران خشمگین میگردند تا خودشان. اطلاعات شخصی خود را بسادگی با دیگران قسمت می کنند. رویکرد سریع الوصول را بیشتر ترجیح می دهند. تنها از روی تجارب زندگی خود درس می گیرند و نه عبرت گرفتن از دیگران.
۱۴) ۵۷ الی ۶۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.
البته خصوصیات فوق هیچ ارتباطی با اعتماد بنفس داشتن فرد برونگرا ندارد یک برونگرا ممکن است اعتماد بنفس پایینی داشته باشد.


● ویژگیهای شخصیتی درونگرا
۱) علاقه مند به احساسات و افکار خودشان. نیاز به داشتن قلمرو شخصی. کم حرف، ساکت و متفکر.
۲) دوستان زیادی ندارد. در ارتباط برقرار کردن با افراد جدید مشکل دارد. علاقه مند به سکوت و تمرکز. از دید و بازدید های غیر منتظره و ناگهانی بیزار است.
۳) کارایی وی در تنهایی بیشتر است. بزرگترین وحشت وی آن است که در یک جمع شلوغ قرار گیرید. ترس از آنکه فردیت خود را از دست بدهد. از فعالیتهای انفرادی انرژی میگیرد.
۴) در بین انبوه مردم بودن آنها را خسته می کند. بیشتر از دست کرده خودشان خشمگین میگردند تا دیگران. معمولا کمرو هستند. درکشان مشکل است. اهل ایده و عقاید نو.
۵) شخصیتی متمایز در خلوت خود و در حضور دیگران دارند. مشتاق و احساساتی می باشند. معمولا احساساتشان را بیان نمیکنند. در جمع نا آشنا ساکت اما در جمع دوستان خود راحت می باشند. تمرکزشان قوی است. برای تصمیم گیری به زمان نیاز دارند. پیش از حرف زدن می اندیشند.
۶) از در میان گذاشتن اطلاعات شخصی خود با دیگران ممانعت میکند. مایل به رویکرد آهسته اما دقیق می باشد. با مشاهده درس می آموزد (عبرت از دیگران) و پس از آموختن روش زندگی، زندگی خود را آغاز میکند.
۷) ۲۵ الی ۴۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.
این خصوصیات هیچ ارتباطی با کمرویی درونگرایان ندارد ممکن است آنها خیلی هم با اعتماد بنفس باشند. %۶۵ نوابغ را درونگرایان تشکیل میدهند.
افراد را از لحاظ آنکه چگونه اطلاعات کسب میکنند به دو گروه حسگر و الهام گر میتوان تقسیم کرد:
● حس گرها
تمرکز بر دنیای فیزیکی، با حواس پنجگانه خود زندگی می کنند، شواهد عینی و محسوس را می بینند، علاقمند به آن چه که هست، واقع بین، عملگرا، درک جزئیات، تنها بدیهیات و مشهودات را میبیند، در زمان حال زندگی میکند، نیاز به دانستن حقایق و شواهد دارد، ساده و محافظه کار و سنتگرا، لذات فیزیکی را بیشتر دوست دارد، با اعتماد بنفس، جای جنگل درختان را می بیند، معمولا بانکدار، پلیس، ورزشکار، جراح و خلبانان جزو این گروه میباشند. علاقه مند به درک جزئیات.
● الهام گرها
تمرکز بر جهان معنوی و ذهنی، از حس ششم، ندای درون و حدس و گمان استفاده میکنند، انتزاعی، علاقمند به آنچه که می تواند وجود داشته باشد، آرمانگرا، خیالباف، علاقه مند به درک مفاهیم و کلیات، ماوراء امور را می نگرد، از قیاس، استعاره و تشبیه استفاده می کند، بیشتر در گذشته و آینده سیر می کند، تئوریسین و متفکر، اصیل و پیچیده، علاقمند به چیزهای جدید و غیر متعارف،شکاک. هنرمندان، دانشمند، شاعران و فیلسوفان جزو این گروه میباشند. جای درختان جنگل را میبیند.
اکنون می توان افراد را از لحاظ شیوه تصمیم گیریشان به دو گروه اندیشه ورز و احساسی تقسیم بندی کرد:
● اندیشه ورزان
به واقعیت ارزش می نهد، در تصمیم گیری از منطق استفاده میکند، علاقمند به اهداف و ایده ها، متوجه استدلال غلط دیگران می شود، پیروی از ذهن عقلگرا، صادق در بیان افکارشان، نسبت به دیگران سختگیر، رفتارشان با دیگران عدالت آمیز است، معمولا به آنها برچسب سنگدل و بی احساس میزنند، حرفهای دیگران را بدل نمی گیرند، عینی، منتقد، جو رسمی و مبتنی بر منطق را ترجیح میدهند، بی احساس، ارزیابی دیگران برمبنای قوه درکشان میباشد، مهندسان، دانشمندان و مدیران جزو این گروه میباشند.
● احساسی ها
ارزش نهادن به هارمونی، در تصمیم گیری خود از احساسات فردی خود استفاده میکنند، هنگامی که دیگران احتیاج به کمک و پشتیبانی دارند متوجه آن می گردند، با قلب رئوف و احساساتی خود زندگی میکنند، معمولا حقیقت را پنهان میکند تا شخص مقابل خود را آزرده خاطر نکنند، مهربان با دیگران، رحیم و بخشنده نسبت به دیگران، به آنها برچسب احساساتی و ضعیف و سست میزنند، حرفهای دیگران را بدل میگیرند، ذهنی، همدل و دلسوز، جو دوستانه و گرم را ترجیح می دهند، نازک نارنجی، ارزیابی دیگران بر مبنای اخلاقیات، علاقمند به دیگران و احساساتشان. پرستاران، معلمان، هنرمندان و کشیشها در این گروه قرار دارند.
حال می توان افراد را از لحاظ آنکه زندگی خود را چگونه میگذرانند و نحوه نگرش آنها به زندگی به دو گروه انتخابگر وسبکباران تقسیم بندی کرد:
● انتخابگران
مصمم، سریع تصمیم میگیرند، زندگی را استوار و قابل کنترل می کنند، پروژه ها را به سادگی به اتمام می رساند، سازمان یافته و منظم، جدی، قابل پیشبینی، از زمان بندیها و جداول زمانی بعنوان راهنما سود می برد، از امور غیر مترقبه بیزار می باشد، سخت کوش، تمایل دارد کارها را هر چه زودتر به پایان برساند، وظیفه شناس و مسئولیت پذیر است، میتواند خیلی کوته فکر نیز باشد.
● سبکباران
پیش از تصمیم گیری ابتدا به شرایط خو گرفته و اطلاعات گرداوری می کند، زندگی را انعطاف پذیر و بدون تنش سپری می کند، ترجیح میدهد پروژه را آغاز کند اما معمولا آن را به اتمام نمی رساند، در هم ریخته و بی نظم، بی خیال، هر کاری پیش بیاید انجام میدهد، با فراغت خاطر کامل کارها را به انجام میرساند، از اتفاقات غافلگیر کننده و غیر منتظره لذت میبرد، دمدمی مزاج است، پشت گوش انداز، بیش از حد روشنفکر است، بی مسئولیت و وظیفه نشناس، غیر قابل پیش بینی، از قوانین بیزار و خواهان آزادی است.
 

 



:: بازدید از این مطلب : 1631
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شخصیت سالم انسانهاي بسياري را مي بينيم كه ظاهري سالم دارند ولي بخاطر برخورداري ازشخصيت نا سالم رنج مي برند و باعث مشكلات متعددي براي خود و ديگران مي شوند...

 

 

مقدمه:

سلامت روانی یك وضع وحال كاملا" طبیعی است و وسیله رسیدن به آن نیز در دسترس همه ما قرار دارد. به عقیده روان شناسان اجزاء یك زندگی مؤثر و مثبت و سازنده را مجموعه سنجیده ای از تلاش های جدی و پیگیر ، همراه با اندیشه روشن ، شوخ طبعی و اعتماد به خود تشكیل می دهند. ما معتقد به فرمول های تخیلی ، یا كاوش های تاریخی در گذشته شما نیستیم تا كشف كنیم كه مثلاً چون با شما به شدت و سختگیرانه رفتار شده است پس دیگران مسئول اندوه و ناراحتی شماهستند. این مقاله راههای دستیابی به شور و شادی را ارائه می دهد و بر مسیری روشن و قابل فهم و منطقی بر مسئولیت و تعهد نسبت به خود و شور زندگی و تمایل به داشتن شخصیت انتخابی خود تكیه دارد .

شخصيت هاي سالم شخصيت هائي هستند كه بر نقاط ضعف خود غلبه پيدا كرده اند وقت خود را به شكوه و شكايت تلف نمي كنند نسبت به امور زندگي شور و هيجان دارند .هرآن چه هست را خردمندانه مي پزيرند مسايل و مشكلات را به عنوان جزيي از زندگي مي پذيرند لحظات خود را با حسرت و آرزوي وضع ديگران هدر نمي دهند .آنها مي توانند اشتباهات خود را بپذيرند از گذشته پند مي گيرند تسليم اندوه نمي شوند به زيستن در زمان حال توجه دارند. اين افراد داراي يك راهنماي دروني هستند از نا شناخته ها نمي ترسند و جوياي تجربيات تازه و جديد بوده و به نحو شگفت آوري مستقل هستند.نسبت به خانواده ي خويش علاقه مند و وفادارند. روابطشان با ديگران بر پاييه احترام متقابل است.فارغ از توقعات و انتظارات هستند.اسرار ندارند همه او را تأييد كنند.به دنبال خواسته ها و اهداف و آرزوهاي خود مي روند.انتخاب هاي خود را با اراده برميگزينند.ظاهر سازي نمي كنند.چون خود را پذيرفته اند.همواره تشنه ي راه فرا گيري و پيشرفت اند .ميخواهند موفقيت و پيروزي را در شخصيت خود داشته باشند نه بخاطر شكست و غلبه بر ديگران.

افرادي با ايمان,مهربان,منطقي,با اخلاق و داراي هوش هيجاني مناسب هستند.آنها نميگذارند هيجانا ت شان تبديل به مشكل جسماني شود.افراد مسئوليت پذيري هستند.روزهاي شور انگيزي را سپري مي كنند.

 

البته احتمالا غیر از دادن بلیت، موارد دیگری را هم می‌توان پیدا كرد كه نشان‌دهنده شخصیت شما باشد، مواردی از قبیل اینكه وقتی به دیگران می‌رسید چگونه رفتار می‌كنید، یا موقع عصبانیت چه‌ طور واكنش نشان می‌دهید، یا مثلا وقتی كسی به شما محبت می‌كند، از رفتار او چه برداشتی می‌كنید و چگونه به آن پاسخ می‌دهید، همگی با نوع شخصیت شما ارتباط دارد.
پس به عبارت دیگر می‌توان گفت كه شخصیت ما مجموعه‌ای از افكار، احساسات، هیجانات، رفتارها و واكنش‌ها است كه از نوجوانی و جوانی در ما شكل می‌گیرد و تاثیرات آن بر تمام جنبه‌های زندگی سایه می‌افكند و در طول زندگی‌مان تقریبا الگوی ثابتی دارد. اما شخصیت سالم واقعا چگونه است، چه خصوصیاتی دارد یا باید چه كیفیتی داشته باشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است دوباره به تعریف شخصیت در بالا نگاهی بیندازیم و به چند نكته دقت كنیم:


1- فراگیر بودن و تاثیرگذاری بر جنبه‌های مختلف زندگی، از شرایط اصلی شخصیت است، به این معنا كه شخصیت یک فرد تقریبا بر همه برخوردها و شرایط زندگی او تاثیرگذار است.

2- ثبات نسبی این خصوصیات در طول زندگی است، به این صورت كه پس از شكل‌گیری در اوایل جوانی، ادامه می‌یابند و با گذشت سال ها تفاوت كمی می‌كنند. به همین علت است كه نمی‌توان انتظار داشت افراد پس از ازدواج، زیاد تغییر كنند.

3- شخصیت هم شامل افكار، عقاید و برداشت‌های فرد است و هم شامل هیجانات، عواطف و احساسات و هم توانایی كنترل و مدیریت این هیجانات و احساسات.

افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برای شان مطلوب نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند.
4- رفتار و برخوردهای ما در شرایط گوناگون نیز بخش مهمی از شخصیت‌مان را تشكیل می‌دهند.

پس شخصیت من را در صورتی می‌توان سالم دانست كه صفات اخلاقی‌ام باعث شود تا بتوانم روابط مناسب و پایداری با بیشتر افراد برقرار نمایم، بتوانم هیجانات و احساسات شدید و ناگهانی خود را كنترل كنم یا آنها را به شكلی جامعه‌پسند بروز دهم و رفتارم با هنجارهای جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنم تفاوت اساسی نداشته باشد، یا به عبارت دیگر بتوانم به شكل مناسبی خودم را با این هنجارها وفق بدهم. افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برایشان دلخواه نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند یا برای تغییر شرایط محیطی، اقدامات لازم را انجام دهند.

خوب، اگر شما هم مثل من همه این خصوصیات را ندارید، لازم نیست خیلی نگران یا از خود ناامید شوید. اگر حتی تعدادی از این خصوصیات را داشته باشید، به احتمال زیاد شما اختلال شخصیت ندارید!

 

انواع شخصيت هاي نا سالم و خصوصيات آنها

شخصيت وسواسي كمال گرايي ,عدم توانايي در تصميم گيري,انجام رفتارها بر اساس يك سري قوانين,ترس از اشتباه كردن ,عوامل ضعيف


شخصيت خود شيفته:

خود مهم بيني شديد,تحسلات زياد,خودنماي,جلب توجه ديگران,مختل بودن روابط بين فردي,استثمار ديگران.

شخصيت منفعل – پرخاشگر:

مقاومت در برابر انبظارات جامعه,بي كفايتي در فعاليتهاي شغلي يا اجتماعي به صورت لجبازي,كم كار تنبلي,و عدم اعتماد به نفس,پرخاشگري و....

شخصيت پارانوئيد:

بدبيني و سوءظن,پرخاشگري,بي اعتمادي به ديگران روابط خشك و رسمي روابط اجتماعي ضعيف,كينه ورزي احساس تهديد از جانب ديگران و حالت تدافعي.

شخصيت اسكيزوئيد:

بي تفاوت نسبت به ديگران,بي علاقه,گوشه گيري ,سرد,افسرده ,عدم ابراز هيجانات ,خجالتي ,خرافاتي.

شخصيت وابسته:

افرادي مطيع,توافق پذير,اعتماد به نفس پايين,فاقد قدرت تصميم گيري,ترس از رهاشدن,غيرفعال,قهركننده,تأخير در كارها,سلطه پذيري و.....

شخصيت دوري گزين:

هراس,اظطراب ,احساس بي كفايتي ,دوري از موفقيت اجتماعي ,حساسيت به انتقادها ,احساس خجالت شديد.

شخصيت ضد اجتماعي:

خود پسندي ,تحريك پذير,بي نظم و قاعده,بي عاطفه,بي پروا ,قانونگريزي ,عدم توانايي در ايجاد رابطه گرم و صميمي با ديگران,پرخاشگري ,سركشي وغيره.....

شخصيت نمايشي:

رفتار هاي جلب توجه كننده,هيجانات سطحي:خلق و خوي ناپايدار,اغراق در مسايل خود,رفتار هاي تحريك آميز, زود رنج ,وابسته ,فاقد بلوغ فكري و....

شخصيت اسكيزو تاريپال:

رفتارهاي عجيب وغريب ,تفكرسخرآميز,تحريف واقعيت,افكارخرافي,سوءظن,عواطف نامتناسب,اظطراب اجتماعي,رفتار يا ظاهر غير عادي,عقايد انتساب,حرف زدن با خود.

شخصيت فردي:

ناپايداري خلق و خو,روابط بين فردي,تصور ار خود ضعيف,مضطرب و تحريك پذير,پرخاشگري.
 


راههاي رسيدن به شخصيت سالم عبارتند از از دیدگاه اسلام :

مثبت انديش باشيم : در قرآن سوره حجرات مي فرمايد: از بدگماني نسبت به افراد و قضاوت از روي گمان پرهيز كنيد كه بعضي گمان ها گناه است. سوءظن به افراد جامعه كار بدي است و زندگي را فلج ونابود مي كند اگر زن به شوهر يا شوهر به زن بدگمان باشد زندگي جهنم مي شود اگر افراد به يك ديگر سوءظن داشته باشنداعتماد و هم دلي از بين ميرود و آرامش خاطر جايش را به اظطراب و دلهره و نگراني مي دهد و انسان را دگير گناه و غيبت و تهمت وي سازد.

خوش گماني,غصه را كاهش مي دهد انسان را از گرفتار شدن در دام گناه نجات مي دهد (غررالحكم ص 68) عقل نيز حكم مي كند كه انسان تا دليل بربدي نديده و اطمينان پيدا نكرده گمان بد نبرد و بي دليل دوستي را مكدر و گناه خود را بسيار نسازد.

گمان ,انسان ترازوي سنجش عقل اوست (غررالحكم ص72)

مثبت انديشي از ديدگاه حضرت علي(ع)

شايسته نيست سخني كه از دهان كسي خارج شد گمان بد ببري,چرا كه براي آن برداشت نيكويي نيز مي توان داشت (حكمت ص36)

انعطاف پذير باش تا نشكني: انعطاق پذير باش تا نشكني,خم شو تا قد راست كني,خالي باش تا راي پر شدن جا داشته باشي ,خراب باش تا مرمت پذيري,ثروت بيندوز تا به درد سر دچار شوي.

خردمندي كه اين را بداند و به كار بندد,براي ديگران نمونه مي شود و سرمشق,بي خودنمايي نمايان خواهد شد و بي ادعا جلوه گر.بي نشان از قدرت,با نفوذاست و بي غرور وادعا از ديگران با نفوذ چون با كسي به رقابت نمي خيزد و كسي را با او سر رقابت نيست.چه درست است اين پند كه«انعطاف پذير باش تا نشكني» آن كه نيك است و از نيك بودن خود بي خبر,درنيكي برترين است .آن كه نيكي مي كند به اميد نيك نامي,در نيكي كم ترين است.آن كه در نيكي برترين است بي انجام عملي,هيچ كار را نا كرده نمي گذارد. و آن كه در نيكي كمترين است ,با دخالت هاي خود بسياري از كارها را ناكرده مي گذارد.خير خواهي راستين,نيكي كردن بي چشم داشت ,قضاوت كردن است,خالي از پيشداوري و بهترين آموزش ادب و اخلاق اين كه با ديگران ادب ورزي و اگرادب نبيني در ترغيب بي ادبان به ادب بكوشي.آن كه در هر فرصتي براي نشان دادن فضيلت خود در تكاپوستو,فضيلتش كامل نيست.


فضيلت راستين را تكاپوي خودنمايي نيست و نيرو مند ترين واقعي را انگيزه اي براي خود ستايي نيست. آن كه به پيروي از مقرارت ادب مي ورزد از ادب سود چشم دارد.و اگر نيابد و طلبش پا مي فشارد واين بي ادبي است.

- مسافر كار آزموده،از خود جاي پا بجا نمي گذارد.

- سخنران با تجربه ، لغزش زبان ندارد.

- حساب دار كاركشته، چوب خط نميزند.

- درود گرماهر، در را چنان ميسازد كه به چفت و بست نياز نداشته باشد و كسي باز كردن آن را نداند

- بار بند ورزيده،بار را چنان ميبيند كه كسي باز كردن آن نتواند

- در ياري ديگران برديگران برتري دارد

- هيچ كس را فرو نمي گذارد

- هيچ چيز را هدر نمي دهد و همه چيز در حفظ و حراست اوست

- انسان خوب پيش از آن كه به اصلاح ادم بد همت گمارد علت بد بودن را مي جويد

- كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد،شاخ و برگش فراوان است

-با ياد خدا دل را آرام ميكند اميد،مونس و رفيق آدمي(غررالحكم ص311)

-آن گاه كه تنها شدي ودر جستجوي يك تكيه گاه مطمئن هستي بر من توكن نما(نمل آيه70)

- آن گاه كه نوميدي برجانت پنجه افكند و رها نمي شوي به من اميد وار باش(زمر آيه 53)

-آن گاه كه سرمست زندگي دنيا و مغرور به آن شدي به ياد قيامت باشد (فاطر آيه5)

-آن گاه كه در پي تعالي و كمال هستي نيت را پاك و الهي كن(فاطر آيه 29و30)

-آن گاه كه دوست داري به آرزهايت برسي به درگاهم دعا كن تا اجابت نمايم (غافر آيه 60)

-آن گاه كه دوست داري كسي همواره به يادت باشد به ياد من باش كه من همواره به ياد تو هستم(بقره آيه159)

-آن گاه كه دوست داري با من هم سخن شوي نماز را به ياد من بخوان(طه آيه 14)

-آن گاه كه روحت تشنه نيايش و راز نياز است آهسته مرا بخوان(اعراب آيه 57)

-آن گاه كه شيطان همواره در پي وسوسه ي توست به من پناه ببر(مومنون آيه57)

-آن گاه كه لغزش هاروحت را آزوده ساخت در توبه به روي تو باز است(قصص آيه67)

برای آنکه انسان کارآمدی باشید و از تمام توانایی های خود بهره گیرید ، فقط کافی است تصمیم بگیرید !

هنر كوچك سازي سختي هارا داشته باش

نخست بايد سختي هارا كوچك كرد وسپس آن هارا تحمل نمود اين كار موجب تحمل پزيري بيشتره سختي ها ميشود

اصل كوچك سازي نقش مهمي در كاهش ناراحتي ها دارد.

تكنيك غرقه سازي از ديد گاه امام علي(ع)

از چيزي كه مي ترسي خود را در آن بيانداز زيرا اجتناب از آن سخت تر از وارد شدن بر آن است . (حكمت 175)

بخشي از راه حل باشيد نه بخشي از مسئله

زندگي همه ما مملو از مشكلات،سختي ها است تازماني كه قفلي هست كليدي هم وجود دارد.

همه ما بايد بخشي از راه كار ها براي حل مشكلات باشيم و در واقع مشكل بر مشكلات اضافه نكينم

زماني بخشي از راه حل خواهيم شد كه بتوانيم بر دور و ورخود اثر مثبت بگذاريم.

زماني كه به عنوان يك مشاور مراقب رفتار و گفتار وبرخود هاي مان باشيم در واقع نقش يك راه حل را براي مخاطب خود ايفا كرده ايم.

وقتي براي مخاطبان خود به خصوص نوجوانان و جوانان راه حل و راه كارباشيم به آن ها هم آموخته ايم كه در زندگي مشكل و مشكل ساز نشوند تا اين دنيا جهنمي خود ساخته نشود.

حضرت علي (ع):

بزرگ فكر كن ،كوچك عمل كن همين حالا شروع كن

حفظ حرمت ديگران:

امام علي مي فرماييند:خردمند كسي را خوار نمي كند.

هركسي داراي شخصيتي است كه دوست دارد حفظ شود.در آن جا كه حفظ حرمت اشخاص لازم است و شخص مستحق مجازات تحقير نيست.احانت و تحقير واكنشي دارد كه خوش آيند نيست حفظ حرمت اشخاص لازم است و تحقير آن ها درست نيست.

حرمت مومن تا آن حا محترم است كه امام صادق فرمود: حرمت مومن از حرمت كعبه بابا تر است

بي حرمتي به كعبه حرام است.ولي تحقير و تخريب چهره ي مومن گناه اش بيشتر است.

آرزوهاي رويايي نداشته باش

امام علي مي فرمايد:كسي كه آرزويش دراز باشد خردمند نيست.

زندگي هر روز گستره تر و مشكلاتش افزون تر مي شود جواناني كه تازه پا به زندگي گذاشته اند ذهني پر از رويا دارند وبا آرزوهايي كه معمولا تحقق نمي يابد زندگي مي كنند. كه اين كار نتيجه اي جز سر خوردگي و در سردي نخواهد داشت.انسان خرد مند از اول نبايد به دنبال آرزوهاي رويايي و غير قابل دست يابي برود كه اين كار بسيار خطر ناك است زيرا براي رسيدن به آن ها ناچار است.از مسير ناصحيح وارد شود.و بي گمان دچار خطا كاري ها

خواهد شد.

امام علي فرمود:هر كس آرزويش بيشتر است،كار هايش زشت تر است

آرزوي دراز آخرت را از ياد شما مي برد

بندگي خداضامن سعادت

امام علي (ع)ميفرمايد خرد مند ترين مردم كسي است كه اطاعتش از خدا وند سبحان از همه بيشتر باشد.

كسي كه ادعاي هوشمندي و خرد مندي مي كند ولي در برابر خداوند گردن كشي ميكند.در حقيقت ناداني است در ميان خرد مندان.

اطاعت ازخداوند است كه به آدمي ارزش و معنا مي بخشد وگر نه اگر اطاعت وبندگي را از انسان بگيرند او نتنها سرسبد موجودات نخواهد بود كه از بهايم نيز پست تر و بي ارزش تر خواهد شد.زيبايي آدمي به اطاعت بندگي او از خداونداست. (غررحكم181)

سپاس گزاري كن

امام علي مي فرمايد:جادارد خردمند اهل تشكر و سپاس گزاري باشد تاشايسته نعمت بيشتر باشد.سپاس گذاري از ولي نعمت امر طبيعي ممدوح و مورد عنايت پيشوانان ديني و عقلاي عالم است.نشانه ي كمال فرد.

سپاس گزاري موجب محبوبيت و بهره وري بيشتر از داشته هاي ديگران ميگردد ودر حقيقت امكانات ديگران نيز مال آدمي ميشود.و امكان استفاده از آن ها را مي يابد.بنابر اين چه زيبااست كه انسان بجاي روحيه ي طلب كاري،داراي روحيه ي تشكر و سپاس گذاري باشد

شكايت نكردن

كساني كه تحمل مصيبت را ندارند لب به شكايت از خدا مي گشايند و خدارا مقصر مي دانند اما افراد صبور و برد بار كه موقعيت تلخ پيش آمده را مهار كرده و تحت اختيار خود گرفته اند.

نشان شخص صابر سه چيز است

اول آن كه كسل نيست دوم آن كه بيتابي نميكند و سوم آن كه از خداوند عزوجل شكايت نميكند. (بحار النوار جلد71 صفحه86)


یک شخصیت سالم ...
در همه ی جنبه های زندگی ، توانایی مرموزی در خلاقیت دارد .
همه چیز زندگی را دوست دارد .
تقریبا آماده انجام هر کاری است .
مشتاق زندگی است .
هنگامی که در کنارش هستید ، از آه و ناله ، گله و شکایت و نق زدن و افسوس خوردن خبری نیست .
از ظاهر و قیافه خود خشنود است .
همیشه خرسند و خشنود است .
هیچ گاه در آرزومندی به سر نمی برد .
به سادگی با شرایط روزگار سازگار است .
اگر وضیعت نامطلوبی باید برچیده شود ، با تمام قوا برای ریشه کن کردنش تلاش می کند .
دوستدار زندگی است .
سالک و جستجوگر است .
احساس گناه نمی کند . او پذیرفته است که انسان جایزالخطاست .
از تکرار رفتارهایی که او را از سازنده بودن باز می دارد پرهیز می کند .
خود را ملامت نمی کند و گریه و زاری سر نمی دهد .
هر گز نگران و مضطرب نیست .
از ورود احساسات نامطلوب به ذهنش جلوگیری می کند .
او همیشه نگران اکنون است .
به پوچی انتظار برای لذت و کامیابی در آینده به خوبی واقف است .
به استقلال در محیط اجتماعی زندگی خود شدیدا نیازمند است .
مایل است گهگاهی خلوت گزین باشد و تنهایی اختیار کند .
هر گز جویای تایید و تحسین دیگران نیست .
مستقل از عقاید دیگران عمل می کند .
بسیار ساده و صادق و بی تکلف است .
با آداب و رسوم کلیشه ای مخالفت می ورزد .
می داند کجا بخندد و چگونه بخنداند .
شوخ طبعی خود را در هر شرایطی حفظ می کند .
اصولا به مردم نمی خندد بلکه با مردم می خندد .
ستایشگر طبیعت و شیفته آن است .
به هیچ وجه در مشاجره بی حاصل دخالت نمی کند .
او همواره به عنوان امدادگری دلسوز ، در صف مقدم فعالیت های اجتماعی شرکت می کند .
همیشه به کاری مشغول است که زندگی دیگران را با صفاتر و قابل تحمل تر کند .
در مقابل تفاوت های ظاهری افراد نا بینا است .
خوب می خورد و بخشی از اوقات روز را به ورزش اختصاص می دهد .
خود را در پس نقاب ها و نقش های اجتماعی پنهان نمی کند .
او از جمله افرادی نیست که این جا و آن جا بنشیند و به شایعه پراکنی و یاوه گویی بپردازد .
هر کاری را به شیوه ماهرانه و خاص خودش انجام می دهد .
شور زندگی در وجودش موج می زند .
ساعات کمی را به خواب اختصاص می دهد .
او هر گز به اندازه کافی نمی داند و پیوسته می کوشد تا بیشتر بداند .
قادر است احساسات مخرب را دفع کند .
مردم را همان طوری که هستند می پذیرد .
هر گز تلاش نمی کند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد .
معیارهای اخلاقی او تابع شرایط نیست .
دوستی اش حد و مرزی نمی شناسد .
او خود را متعلق به حامعه بشری می داند .
جنگ را معضل بزرگی برای جامعه بشری می شناسد .
هر گز رشک و حسد نمی ورزد .
هر روزش سرشار از شادی و شادمانی است .
فقط کافی است تصمیم بگیرید تا چنین باشید .

«شخصيت سالم» عنوان جالبي است. همه در آرزوي آن هستند و همه مدعي اند چنين شخصيتي دارند. در اينجا 20 نکته را در مورد شخصيت سالم تشريح مي کنيم و شما مي توانيد خود را با آنها بسنجيد.
اين آگاهي ها مي تواند به شما کمک کند که اگر ويژگي هاي منفي داريد، آن ها را شناسايي کنيد و با جديت در جهت رفعشان بکوشيد و اگر ويژگي هاي مثبتي داريد اجازه ندهيد رفتار مناسب ديگران باعث تزلزل آن ها در شما بشود.
شخصيت سالم تافته جدا بافته نيست
او آدمي است شبيه ديگران، مي تواند پول دار باشد يا بي پول، مي تواند لاغر باشد يا چاق. سفيد باشد يا سياه، اما علي رغم هر گونه تفاوت اجتماعي، اقتصادي، نژادي، فرهنگي و يا فردي، او شبيه ديگران است.
منتها اين ويژگي اوست که هر آن آمادگي دارد کار مثبت و مفيدي انجام دهد و همه چيز را دوست داشته باشد.
شخصيت سالم، رنجور و مظلوم نما نيست
يعني اهل گله و شکايت و افسوس خوردن نيست و دائم نمي گويد: اي کاش اوضاع جور ديگري بود و اگر فلان، بهمان مي شود بهتر بود. بر عکس، او به معني واقعي کلمه، زمان حال و واقعيت اکنون را دريافته و طبق آن واکنش نشان مي دهد. او نه در ديروز از دست رفته و نه در فرداي نيامده زندگي مي کند بلکه مي کوشد از زمان حال پلي بسازد براي رها شدن از تبعات اشتباهات گذشته و رسيدن به وضعيت بهتر و مطلوب آينده. او اشتباهات گذشته خويش را مي بخشد و خود را در گذشته تلخ و سياه دار نمي زند تا در وادي تيره حسرت خوردن و آه و ناله کردن تباه شود.
شخصيت سالم ، در کمال آرامش با استفاده از
قدرت عقل خود شرايط را تجزيه و تحليل مي کند و اگر با وضعيت نامطلوبي مواجه شود با تمام قوا براي رفع آن اقدام مي کند، ولي نه به اين معنا که شتاب زده به هر دري بزند بلکه صبوري او در مقابل اتفاقات ناخوشايند زندگي، مثال زدني است.
سپس بهترين راه چاره را انتخاب و به آن عمل مي کند.
شخصيت سالم ، انساني است پر تلاش و خلاق
چنين انساني همواره به دنبال يافتن راه حل هايي جديد براي مسائل قديمي است و از دريچه اي نو به همه چيز مي نگرد حتي اگر اين مسير جديد، براي او تنش بيشتري به همراه داشته باشد. او همواره به دنبال راه هاي نو، ابتکارات و تجربيات جديد مي رود.
شخصيت سالم ، جوياي علم و دانش است
او به دنبال کشف حقايق و يکي از مهم ترين سرگرمي هايش مطالعه است حتماً عضو يک يا چند کتابخانه در سطح شهر است و هميشه دوست دارد از اتفاقاتي که در اطرافش رخ مي دهد، با اطلاع باشد. طرفدارپروپا قرص روزنامه و کتاب است.
شخصيت سالم ، امتيازهاي ديگران را ستايش مي کند
او به امتيازات ديگران غبطه مي خورد اما هرگز حسد نمي ورزد و سعي مي کند از زندگي افراد موفق، درس بياموزد.
شخصيت سالم ، ساعاتي را براي خلوت خويش اختصاص مي دهد
او همواره و در هر پديده اي به دنبال آيت و نشانه اي از خالق هستي است و زيبايي هاي او را مي ستايد. او مي داند که خداوند، از لوح خود در او دميده، پس سعي مي کند تا روح خداي خود را از زير زنگار کينه توزي ها، حسادتها، رياکاري هاو... بيرون کشيده و بدين وسيله خود را نجات دهد. او تقوا پيشه است و حاضر نيست تا به هر وسيله اي به اهداف خود برسد. به حق خود قانع است و به مال ديگران چشم ندارد، دروغ گو نيست و صداقت را بر ريا کاري ترجيح مي دهد. او نخستين کسي است که به پندهايش عمل مي کند و خلاصه اينکه بين آنچه مي انديشد و آنچه مي کند، تضادي نيست.
شخصيت سالم ، عاشق شادي و شادکامي است
هميشه لبخند به لب دارد و به همين دليل قدرت دارد ديگران را شاد و خندان کند. البته او مانند کساني که اسباب خنده شان را با تمسخر ديگران جور مي کنند نيست. او شادي جاودانه مي بخشد زيرا همواره به ياد اين جمله حکيمانه است: «لبخندش بيش از چند لحظه دوام ندارد، اما خاطره آن جاوداني است.»
شخصيت سالم ، شيفته طبيعت است
او ستايشگر کوه، صحرا، دشت، غروب آفتاب، طلوع خورشيد و هر منظره زيباي ديگر طبيعت است. او حتي از تماشاي پرواز پرندگان يا حرکت ابرها در آسمان لذت مي برد زيرا روح لطيف و باصفايي دارد که با طبيعت مانوس است و از آن نيرو مي گيرد.
شخصيت سالم ، همواره دلسوز است و در صف مقدم فعاليتهاي اجتماعي قرار مي گيرد
او هميشه به کاري مشغول است واگر بتواند به کسي ببخشد، مي بخشد تا با شادي بخشي به ديگران، زندگي خود را شادتر کند.
شخصيت سالم ، اهل ناله و زاري نيست
او حتي اين توانايي را دارد که تسليم بيماري نشود. اطرافيان چنين شخصي کمتر پيش مي آيد که او را در بستر بيماري ببينيد.
شخصيت سالم ، اهل شايعه پراکني و وراجي هاي بيهوده نيست
او خود را در زندگي مردم وارد نمي کند و از قضاوت در مورد آنها، مي پرهيزد و مي داند که همانگونه که وي دوست ندارد کسي در مورد او و زندگيش قضاوتي کرده و يا اسرار او را فاش کند، او نيز بايد به همانگونه با ديگران رفتار کند.
همواره اين سخن را سرلوحه خويش قرار مي دهد:«هر آن چه را براي خود مي پسندي، براي مردم نيز بپسند.»
شخصيت سالم ، اهل بحث و جدل نيست
هنگامي که کسي تند خويانه بحث مي کند، او با شکيبايي حرف ها را مي شنود و هيجان زده نمي شود. با اين وجود اگر احساس کند که نظر خودش سنجيده و منطقي است، آن را بي پروا و با اعتماد به نفس اعلام مي کند.
اما ديگران را متقاعد نمي کند که نظر وي را بپذيرند. وقتي هم که ديگران با عقايدش مخالفت مي کنند مي گويد:«مساله اي نيست، ما با هم دشمني نداريم، فقط نظراتمان مختلف است.»
شخصيت سالم ، خونسردي خود را حفظ مي کند
در شرايط سخت و بحراني که معمولاً بيشتر آدم ها از کوره در مي روند و منفجر مي شوند و به خود حق داده و پرخاشگري مي کنند، او تنها لبخند مي زند و خونسردي خود را حفظ مي کند. در حقيقت يک «صافي» جلو ذهن خود مي گذارد تا از نامطلوبي که ممکن در او بروز کند، جلوگيري نمايد. مسلم است که اين شخص هيچ گاه آلت دست احساسات ناخوشايندي مثل خشم و يا اندوه نخواهد شد.
شخصيت سالم ، مضطرب و نگران نيست
او دائم نگران و دلواپس رويدادهاي آتي نيست و از احتمال وقوعشان هراسي ندارد. و با ملايمت و نرمي با اتفاقات و رويدادهاي نامطلوب، برخورد مي کند. او در زمره کساني نيست که همه چيز را براي فرداي نيامده ي تنگ دستي، ذخيره کند.
و در واقع گرچه شخصي آينده نگر است ولي از ترس فقر و نداري، کار را به خساست نمي کشاند. او از آنچه در اختيار دارد، به طور صحيح و منطقي استفاده کرده و ديگران را نيز از آن بي نصيب نمي گذارد.
شخصيت سالم ، به تأييد و تصويب ديگران نياز ندارد
او به دنبال اين نيست که ديگران به او احترام بگذارند يا تحسينش کنند. البته مورد تأييد ديگران بودن، نشانه خوب بودن فرد است و حتي باعث آرامش و اعتماد به نفس بيشتر مي شود ولي اگر اين مسأله به صورت نيازي بيمار گونه درآيد، قطعاً نتايج خوبي در برنخواهد داشت. بنابراين شخصيت سالم با رفتار و کردار منطقي و اصولي، خود به خود تاييد و تصويب ديگران را دريافت خواهد کرد.
شخصيت سالم ، خيالباف نبوده و اهل تلاش است
يعني با انتظار منفعلانه و بدون تلاش جهت فرداي بهتر خود را فريب نمي دهد زيرا مي داند موفقيت و کاميابي، با فکر و خيال به دست نمي آيد و به تلاش هاي گذشته و حال او بستگي دارد. پس با جديت تلاش کرده و مي داند آينده روشن اوصد درصد به تلاش هاي اکنونش وابسته دارد.
شخصيت سالم ، صادق، ساده و بي تکلف است
او چاپلوسانه در گفتارش کلماتي را انتخاب نمي کند که سبب خشنودي ديگران شود و به خاطر خوش آمد اطرافيان حق را زير پا نمي گذارد.
همچنين با آداب و رسوم و تشريفات دست و پا گيري که اکثر مردم زندگي خود را درگير آن کرده اند و روابط خود را بر اساس آن پايه ريزي مي کنند، مخالف است. او به آساني از ظواهر پر زرق و برق و بي معني زندگي اجتماعي چشم مي پوشد و دوستان را بر اساس معيارهاي انساني انتخاب مي کند. خلاصه اينکه خود را درگير تجملات و تشريفات خسته کننده نمي کند.

الفباي شخصيت سالم

-آن چه هستيد بهتر شما را معرفي مي كند تا آنچه مي گوييد.
-بردباري طعم تلخي دارد اما ميوه ي آن شيرين است
-دل را با ادب تسكيه كن
-جهان هر كس به اندازه ي وسعت فكر اوست
-سخت ترين گناه آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد
-طرز هديه دادن بيش از خود هديه ارزش دارد
-غضب كليد هر شري است
-قلب تنها راهي است كه به آسمان منتهي مي شد
-لبخند زيبا ترين و ارزان ترين ارايش چهره است
-موفقيت يعني آغاز كار بيشتر
-شتاب ناداني است و ناداني تاتواني
-ضعف ها مارا از قله ها محروم خواهند كرد
-ثمره كلام دلنشين را كه امروز بر زبان مي آوريد شايد فردا بچشيد
-پس از دوست داشتن كمك كردن بهترين فعل دنياست
-روزگار نسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف كند فوق العاده مهربان است
-حسارت يك نوع پرخواش گري خاموش است
-خورشيد باش كه اگر هم بخواهي به كسي نتابي تنواني
-هميشه خود را بالا ببريد از تحقير خود خودداري كنيد
-خود را دوست داشته باشيد تا از مصاحبت با خويشتن لذت ببريد
-خود پزيري يعني :پذيرفتن نقاط ضعف ،پذيرفتن نقاط قوت،پذيرفتن عيوب و نواقص

راههای رسیدن به یك شخصیت سالم و موفق عبارت اند از :
1- اختیار دار خود باشید :
به پشت سر خودتان نگاه كنید ، خواهید دید كه یك همراه دایمی دارید و چون نام بهتری ندارد او را مرگ خویشتن می نامید . شما می توانید به میل خود از این مهمان بترسید یا از او به نفع خود بهره گیرید . انتخاب با خودتان است . با وجود مرگ كه مسئله مهمی است و زندگی كه چنین كوتاه است از خود بپرسید :

- چرا از اقدام به كارهایی كه واقعاً می خواهم انجام دهم خودداری می كنم ؟ و چرا غافل از احوال خویشتنم ؟

- آیا باید به دلخواه دیگران زندگی كنم ؟ آیا اهمال و تعلل ورزیدن بهترین شیوه زندگی كردن است ؟

پاسخ های شما می توانند در این چند كلمه خلاصه شوند:زندگی كن ، خودت باش ، لذت ببر ، دوست داشته باش. از این پس اگر خواستید تصمیمی بگیرید و ندانستید كه آیا باید اختیار خود را داشته باشید و انتخاب مطلوب خود را خودتان انجام دهید یا نه، به این سؤال مهم پاسخ دهید . "من تا كی می خواهم مرده و راكد باشم ؟" با در نظر داشتن این دورنمای همیشگی می توانید هم اكنون انتخاب خویش را به عمل آورید و اضطراب ها ، ترس ها و تردیدها و تقصیرها را برای آنهایی بگذارید كه تا ابد زنده خواهند ماند! اگر از هم اكنون شروع به برداشتن این قدم ها نكنید باید بدانید كه همه زندگی خود را آن گونه كه دیگران معین می كنند خواهید گذراند. اگر اقامت شما روی زمین تا این حد كم و كوتاه است ،لااقل باید خوشایند شما باشد ؛ خلاصه این كه این ، زندگی شماست. آنچه دلتان می خواهد با آن بكنید.

2-عاشق خود باشید :
عشق به خود براساس پذیرفتن خود، دوست داشتن جسم خود و انتخاب تصویر مثبت تری از خودتان و قبول خویشتن بدون شكایت و ایراد حاصل می شود. با احساس این كه شما مهم ، ارزشمند و زیبا هستید و یا چقدر خوب و شایسته هستید ، دیگر نیازی ندارید كه دیگران با انجام خواسته ها و نظریات شما ، ارزش شما را تأیید و تقویت نمایند . شما می توانید با دوست داشتن خود با كلیه احساسات دیگری كه نسبت به خودتان پیدا می كنید مبارزه نمایید . به یاد داشته باشید كه در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی ، نفرت به خود بهتر از عشق به خود نیست . حتی اگر برخلاف میل خودتان رفتار كرده باشید بیزاری از خودتان فقط به ركود و زیان شما می انجامد به جای نفرت از خود ، احساسات مثبت را پرورش دهید. از هر اشتباه پندی بیاموزید ؛ تصمیم بگیرید تكرارش نكنید و آن اشتباه را با ارزش خود ارتباط ندهید.
3- نیازی به تأیید دیگران نیست :
نیاز به تأیید دیگران یعنی این كه نظر شما نسبت به "من" از "اعتقاد خودم نسبت به خودم" مهمتر باشد . اگر تأیید در زندگی شما به صورت یك نیاز در آمده باشد باید برای از بین بردن آن دست به كار شوید .اولین كار این است كه بفهمید تأیید طلبی یك میل است نه یك ضرورت . همه ی ما از تحسین و تشویق لذت می بریم و در واقع نمی خواهیم از آن محروم شویم ، نیازی هم به این محرومیت نیست ، تأیید به خودی خود ناسالم نیست و در واقع لذت بخش هم هست. تأیید دیگران هنگامی تبدیل به یك نقطه ضعف می شود كه به جای این كه تنها یك میل و خواسته باشد به صورت نیاز درآید و اگر این میل به صورت نیاز درآید در آن صورت به دلیل به دست نیاوردنش از پا خواهید افتاد. بنابراین برای از بین بردن تدریجی "نیاز تأیید طلبی" باید هرچه سریعتر اقدام نمود.
4- احساس های بیهوده تقصیر و نگرانی:
در طول زندگی دو احساس از همه ی احساس ها بی ثمرتر است یكی احساس تقصیر درباره آنچه واقع شده و گذشته است و دیگری نگرانی درباره آنچه ممكن است در آینده واقع شود. سپس این دو احساس- تقصیر و نگرانی- لحظات حال را مختل می كنند. بنابراین برای جلوگیری از این احساس های بیهوده باید یاد بگیرید كه در زمان حال زندگی كنید و اوقات كنونی را با اندیشدن درباره گذشته یا آینده راكد نگذارید .هیچ لحظه دیگری غیر از لحظه حال برای زیستن وجود ندارد . تمامی احساس تقصیرها و اضطراب های بیهوده شما ثمری به جز اتلاف وقت ندارد0
5- رهایی از گذشته :
برای این كه یك شخصیت سالم و موفق داشته باشید باید گذشته را رها كنید و برای خود شخصیتی قائل شوید كه همین امروز برای خود انتخاب می كنید؛ نه آنچه كه قبلاً انتخاب كرده اید .
6- شكستن سد سنت ها و آیین ها :
هیچ قانون و مقرراتی وجود ندارد كه مطلق و همیشه به جا و با معنی باشد و یا این كه بهترین راه را در هر شرایط نشان بدهد. نرمش و انعطاف پذیری فضیلت بسیار بزرگی است ، با این حال برای شما مشكل است كه قانون بی فایده ای را نقض كنید. اما اگر مطابقت با این آیین ها را به صورت افراطی ادامه دهید ممكن است بیماری عصبی در شما پدید آید ؛ به ویژه وقتی كه اجرای "سنت ها و آیین ها " اندوه و افسردگی و اضطراب در پی داشته باشد. در اینجا نقض این آیین ، صحیح و مناسب است چون باعث می شود رفتارهای سالم و سازنده در شما رشد نماید.
7- دام عدالت :
اگر قرار بود امور جهان طوری تنظیم شود كه همه چیز منصفانه باشد ، هیچ موجود زنده ای نمی توانست حتی یك روز هم دوام بیاورد. پرندگان مجاز به خوردن كرمها نبودند ، و خواسته های فردی تمامی موجودات می بایست برآورده شود. با این كه در فرهنگ ما سیاستمداران در همه نطق های انتخاباتی خود وعده می دهند كه ما برابری و عدالت را برای همگان می خواهیم ، با وجود این بی عدالتی ها روزها در پی یكدیگر و قرن ها در پی هم ادامه می یابد چون بی عدالتی ، تغییر ناپذیر و همیشگی است اما شما با بینش نو و بی انتهای خودتان می توانید تصمیم بگیرید كه با این بی عدالتی مبارزه نمایید و تسلیم ركود عاطفی ناشی از آن نشوید.
حتی می توانید برای از بین بردن بی عدالتی با دیگران همكاری كنید ولی باید بكوشید و همچنین تصمیم بگیرید كه به خاطر آن دچار اختلالات روانی نگردید .

8- اهمال و مسامحه كاری را فوراً خاتمه دهید:
سه كلمه: امیدواری ها ، آرزوها و شایدها شبكه حفاظت و حمایت رفتار اهمال كارانه را تشكیل می دهند. این اندیشه ها در واقع به شخص مسامحه كار شادی و شعف می بخشد. تمام آرزو كردن ها و امید داشتن ها اتلاف وقت است. هیچ یك از كاشكی ها هیچوقت به جایی نرسیده ا ست. شما این آرزوها و شایدها و امیدواری ها را رها كنید. آستین ها را بالا بزنید و كاری را كه آنقدر در زندگی خود با اهمیت تشخیص داده اید و تصمیم به انجامش گرفته اید ، عملی سازید .
9- اعلام استقلال روانی :
استقلال روانی یعنی رهایی كامل از روابط اجباری و رهایی از رفتارهایی كه منشاء وجودی آن دیگران هستند؛ یعنی رها شدن از كارهایی كه در صورت نبودن روابط اجباری خاص –تصمیم به انجام آنها نمی گرفتید. مختصر این كه استقلال روانی یعنی به میل خود زیستن ، خویشتن شدن و انتخاب هر رفتار و كرداری كه دوست دارید. پس برای این كه شخصیت سالمی داشته باشید باید از استقلال روانی برخوردار باشید و آزادی و استقلال روانی هم مستلزم بی نیازی از دیگران است . مقصود نخواستن دیگران نیست بلكه احتیاج نداشتن به آنهاست . لحظه ای كه نیاز داشته باشید ، آسیب پذیر می شوید و در زندگی چندان پیشرفت نمی كنید.
10- وداع با عصبانیت :
عصبانیت یك خصلت انسانی نیست. مجبور نیستید چیزی را كه هیچ فایده ای به حال یك انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ كنید .این یك نقطه ضعف است ، نوعی آنفلوانزای روانی است كه همانند هر بیماری جسمی ، قابلیت و توانایی های شما را نابود می كند. پس باید یاد بگیرید برای اعمال و عقاید دیگران آن چنان قدرتی قائل نشوید كه بتوانند شما را پریشان و آشفته سازند . زمانی كه خویشتن را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست گیرند آن زمان دیگر خود را با خشم و عصبانیت در لحظات حال آزار نخواهید داد و با آن وداع خواهید كرد.
نتیجه گیری :
با توجه به ویژگی هایی كه برای داشتن شخصیت سالم و موفق ارائه كردیم، مهمترین مشخصه چنین شخصیتی آن است كه همه چیز زندگی را دوست بدارید و از انجام هیچ كاری ناراحت نشوید . وقت خود را با شـِكـِوه و شكایت یا آرزوی این كه اوضاع جور دیگری باشد تلف نكنید ؛ نسبت به همه امور زندگی احساس شور و هیجان داشته باشید و خواست و توقعتان از زندگی تا حدی باشد كه دستیابی به آن برایتان امكان پذیر باشد.
مأموریت انسان در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . انسان مأمور تغییر خویشتن است . تمامی راه حل ها ، در درون انسانهاست .

 



:: بازدید از این مطلب : 1110
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شخصیت سالم انسانهاي بسياري را مي بينيم كه ظاهري سالم دارند ولي بخاطر برخورداري ازشخصيت نا سالم رنج مي برند و باعث مشكلات متعددي براي خود و ديگران مي شوند...

 

 

مقدمه:

سلامت روانی یك وضع وحال كاملا" طبیعی است و وسیله رسیدن به آن نیز در دسترس همه ما قرار دارد. به عقیده روان شناسان اجزاء یك زندگی مؤثر و مثبت و سازنده را مجموعه سنجیده ای از تلاش های جدی و پیگیر ، همراه با اندیشه روشن ، شوخ طبعی و اعتماد به خود تشكیل می دهند. ما معتقد به فرمول های تخیلی ، یا كاوش های تاریخی در گذشته شما نیستیم تا كشف كنیم كه مثلاً چون با شما به شدت و سختگیرانه رفتار شده است پس دیگران مسئول اندوه و ناراحتی شماهستند. این مقاله راههای دستیابی به شور و شادی را ارائه می دهد و بر مسیری روشن و قابل فهم و منطقی بر مسئولیت و تعهد نسبت به خود و شور زندگی و تمایل به داشتن شخصیت انتخابی خود تكیه دارد .

شخصيت هاي سالم شخصيت هائي هستند كه بر نقاط ضعف خود غلبه پيدا كرده اند وقت خود را به شكوه و شكايت تلف نمي كنند نسبت به امور زندگي شور و هيجان دارند .هرآن چه هست را خردمندانه مي پزيرند مسايل و مشكلات را به عنوان جزيي از زندگي مي پذيرند لحظات خود را با حسرت و آرزوي وضع ديگران هدر نمي دهند .آنها مي توانند اشتباهات خود را بپذيرند از گذشته پند مي گيرند تسليم اندوه نمي شوند به زيستن در زمان حال توجه دارند. اين افراد داراي يك راهنماي دروني هستند از نا شناخته ها نمي ترسند و جوياي تجربيات تازه و جديد بوده و به نحو شگفت آوري مستقل هستند.نسبت به خانواده ي خويش علاقه مند و وفادارند. روابطشان با ديگران بر پاييه احترام متقابل است.فارغ از توقعات و انتظارات هستند.اسرار ندارند همه او را تأييد كنند.به دنبال خواسته ها و اهداف و آرزوهاي خود مي روند.انتخاب هاي خود را با اراده برميگزينند.ظاهر سازي نمي كنند.چون خود را پذيرفته اند.همواره تشنه ي راه فرا گيري و پيشرفت اند .ميخواهند موفقيت و پيروزي را در شخصيت خود داشته باشند نه بخاطر شكست و غلبه بر ديگران.

افرادي با ايمان,مهربان,منطقي,با اخلاق و داراي هوش هيجاني مناسب هستند.آنها نميگذارند هيجانا ت شان تبديل به مشكل جسماني شود.افراد مسئوليت پذيري هستند.روزهاي شور انگيزي را سپري مي كنند.

 

البته احتمالا غیر از دادن بلیت، موارد دیگری را هم می‌توان پیدا كرد كه نشان‌دهنده شخصیت شما باشد، مواردی از قبیل اینكه وقتی به دیگران می‌رسید چگونه رفتار می‌كنید، یا موقع عصبانیت چه‌ طور واكنش نشان می‌دهید، یا مثلا وقتی كسی به شما محبت می‌كند، از رفتار او چه برداشتی می‌كنید و چگونه به آن پاسخ می‌دهید، همگی با نوع شخصیت شما ارتباط دارد.
پس به عبارت دیگر می‌توان گفت كه شخصیت ما مجموعه‌ای از افكار، احساسات، هیجانات، رفتارها و واكنش‌ها است كه از نوجوانی و جوانی در ما شكل می‌گیرد و تاثیرات آن بر تمام جنبه‌های زندگی سایه می‌افكند و در طول زندگی‌مان تقریبا الگوی ثابتی دارد. اما شخصیت سالم واقعا چگونه است، چه خصوصیاتی دارد یا باید چه كیفیتی داشته باشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است دوباره به تعریف شخصیت در بالا نگاهی بیندازیم و به چند نكته دقت كنیم:


1- فراگیر بودن و تاثیرگذاری بر جنبه‌های مختلف زندگی، از شرایط اصلی شخصیت است، به این معنا كه شخصیت یک فرد تقریبا بر همه برخوردها و شرایط زندگی او تاثیرگذار است.

2- ثبات نسبی این خصوصیات در طول زندگی است، به این صورت كه پس از شكل‌گیری در اوایل جوانی، ادامه می‌یابند و با گذشت سال ها تفاوت كمی می‌كنند. به همین علت است كه نمی‌توان انتظار داشت افراد پس از ازدواج، زیاد تغییر كنند.

3- شخصیت هم شامل افكار، عقاید و برداشت‌های فرد است و هم شامل هیجانات، عواطف و احساسات و هم توانایی كنترل و مدیریت این هیجانات و احساسات.

افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برای شان مطلوب نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند.
4- رفتار و برخوردهای ما در شرایط گوناگون نیز بخش مهمی از شخصیت‌مان را تشكیل می‌دهند.

پس شخصیت من را در صورتی می‌توان سالم دانست كه صفات اخلاقی‌ام باعث شود تا بتوانم روابط مناسب و پایداری با بیشتر افراد برقرار نمایم، بتوانم هیجانات و احساسات شدید و ناگهانی خود را كنترل كنم یا آنها را به شكلی جامعه‌پسند بروز دهم و رفتارم با هنجارهای جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنم تفاوت اساسی نداشته باشد، یا به عبارت دیگر بتوانم به شكل مناسبی خودم را با این هنجارها وفق بدهم. افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برایشان دلخواه نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند یا برای تغییر شرایط محیطی، اقدامات لازم را انجام دهند.

خوب، اگر شما هم مثل من همه این خصوصیات را ندارید، لازم نیست خیلی نگران یا از خود ناامید شوید. اگر حتی تعدادی از این خصوصیات را داشته باشید، به احتمال زیاد شما اختلال شخصیت ندارید!

 

انواع شخصيت هاي نا سالم و خصوصيات آنها

شخصيت وسواسي كمال گرايي ,عدم توانايي در تصميم گيري,انجام رفتارها بر اساس يك سري قوانين,ترس از اشتباه كردن ,عوامل ضعيف


شخصيت خود شيفته:

خود مهم بيني شديد,تحسلات زياد,خودنماي,جلب توجه ديگران,مختل بودن روابط بين فردي,استثمار ديگران.

شخصيت منفعل – پرخاشگر:

مقاومت در برابر انبظارات جامعه,بي كفايتي در فعاليتهاي شغلي يا اجتماعي به صورت لجبازي,كم كار تنبلي,و عدم اعتماد به نفس,پرخاشگري و....

شخصيت پارانوئيد:

بدبيني و سوءظن,پرخاشگري,بي اعتمادي به ديگران روابط خشك و رسمي روابط اجتماعي ضعيف,كينه ورزي احساس تهديد از جانب ديگران و حالت تدافعي.

شخصيت اسكيزوئيد:

بي تفاوت نسبت به ديگران,بي علاقه,گوشه گيري ,سرد,افسرده ,عدم ابراز هيجانات ,خجالتي ,خرافاتي.

شخصيت وابسته:

افرادي مطيع,توافق پذير,اعتماد به نفس پايين,فاقد قدرت تصميم گيري,ترس از رهاشدن,غيرفعال,قهركننده,تأخير در كارها,سلطه پذيري و.....

شخصيت دوري گزين:

هراس,اظطراب ,احساس بي كفايتي ,دوري از موفقيت اجتماعي ,حساسيت به انتقادها ,احساس خجالت شديد.

شخصيت ضد اجتماعي:

خود پسندي ,تحريك پذير,بي نظم و قاعده,بي عاطفه,بي پروا ,قانونگريزي ,عدم توانايي در ايجاد رابطه گرم و صميمي با ديگران,پرخاشگري ,سركشي وغيره.....

شخصيت نمايشي:

رفتار هاي جلب توجه كننده,هيجانات سطحي:خلق و خوي ناپايدار,اغراق در مسايل خود,رفتار هاي تحريك آميز, زود رنج ,وابسته ,فاقد بلوغ فكري و....

شخصيت اسكيزو تاريپال:

رفتارهاي عجيب وغريب ,تفكرسخرآميز,تحريف واقعيت,افكارخرافي,سوءظن,عواطف نامتناسب,اظطراب اجتماعي,رفتار يا ظاهر غير عادي,عقايد انتساب,حرف زدن با خود.

شخصيت فردي:

ناپايداري خلق و خو,روابط بين فردي,تصور ار خود ضعيف,مضطرب و تحريك پذير,پرخاشگري.
 


راههاي رسيدن به شخصيت سالم عبارتند از از دیدگاه اسلام :

مثبت انديش باشيم : در قرآن سوره حجرات مي فرمايد: از بدگماني نسبت به افراد و قضاوت از روي گمان پرهيز كنيد كه بعضي گمان ها گناه است. سوءظن به افراد جامعه كار بدي است و زندگي را فلج ونابود مي كند اگر زن به شوهر يا شوهر به زن بدگمان باشد زندگي جهنم مي شود اگر افراد به يك ديگر سوءظن داشته باشنداعتماد و هم دلي از بين ميرود و آرامش خاطر جايش را به اظطراب و دلهره و نگراني مي دهد و انسان را دگير گناه و غيبت و تهمت وي سازد.

خوش گماني,غصه را كاهش مي دهد انسان را از گرفتار شدن در دام گناه نجات مي دهد (غررالحكم ص 68) عقل نيز حكم مي كند كه انسان تا دليل بربدي نديده و اطمينان پيدا نكرده گمان بد نبرد و بي دليل دوستي را مكدر و گناه خود را بسيار نسازد.

گمان ,انسان ترازوي سنجش عقل اوست (غررالحكم ص72)

مثبت انديشي از ديدگاه حضرت علي(ع)

شايسته نيست سخني كه از دهان كسي خارج شد گمان بد ببري,چرا كه براي آن برداشت نيكويي نيز مي توان داشت (حكمت ص36)

انعطاف پذير باش تا نشكني: انعطاق پذير باش تا نشكني,خم شو تا قد راست كني,خالي باش تا راي پر شدن جا داشته باشي ,خراب باش تا مرمت پذيري,ثروت بيندوز تا به درد سر دچار شوي.

خردمندي كه اين را بداند و به كار بندد,براي ديگران نمونه مي شود و سرمشق,بي خودنمايي نمايان خواهد شد و بي ادعا جلوه گر.بي نشان از قدرت,با نفوذاست و بي غرور وادعا از ديگران با نفوذ چون با كسي به رقابت نمي خيزد و كسي را با او سر رقابت نيست.چه درست است اين پند كه«انعطاف پذير باش تا نشكني» آن كه نيك است و از نيك بودن خود بي خبر,درنيكي برترين است .آن كه نيكي مي كند به اميد نيك نامي,در نيكي كم ترين است.آن كه در نيكي برترين است بي انجام عملي,هيچ كار را نا كرده نمي گذارد. و آن كه در نيكي كمترين است ,با دخالت هاي خود بسياري از كارها را ناكرده مي گذارد.خير خواهي راستين,نيكي كردن بي چشم داشت ,قضاوت كردن است,خالي از پيشداوري و بهترين آموزش ادب و اخلاق اين كه با ديگران ادب ورزي و اگرادب نبيني در ترغيب بي ادبان به ادب بكوشي.آن كه در هر فرصتي براي نشان دادن فضيلت خود در تكاپوستو,فضيلتش كامل نيست.


فضيلت راستين را تكاپوي خودنمايي نيست و نيرو مند ترين واقعي را انگيزه اي براي خود ستايي نيست. آن كه به پيروي از مقرارت ادب مي ورزد از ادب سود چشم دارد.و اگر نيابد و طلبش پا مي فشارد واين بي ادبي است.

- مسافر كار آزموده،از خود جاي پا بجا نمي گذارد.

- سخنران با تجربه ، لغزش زبان ندارد.

- حساب دار كاركشته، چوب خط نميزند.

- درود گرماهر، در را چنان ميسازد كه به چفت و بست نياز نداشته باشد و كسي باز كردن آن را نداند

- بار بند ورزيده،بار را چنان ميبيند كه كسي باز كردن آن نتواند

- در ياري ديگران برديگران برتري دارد

- هيچ كس را فرو نمي گذارد

- هيچ چيز را هدر نمي دهد و همه چيز در حفظ و حراست اوست

- انسان خوب پيش از آن كه به اصلاح ادم بد همت گمارد علت بد بودن را مي جويد

- كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد،شاخ و برگش فراوان است

-با ياد خدا دل را آرام ميكند اميد،مونس و رفيق آدمي(غررالحكم ص311)

-آن گاه كه تنها شدي ودر جستجوي يك تكيه گاه مطمئن هستي بر من توكن نما(نمل آيه70)

- آن گاه كه نوميدي برجانت پنجه افكند و رها نمي شوي به من اميد وار باش(زمر آيه 53)

-آن گاه كه سرمست زندگي دنيا و مغرور به آن شدي به ياد قيامت باشد (فاطر آيه5)

-آن گاه كه در پي تعالي و كمال هستي نيت را پاك و الهي كن(فاطر آيه 29و30)

-آن گاه كه دوست داري به آرزهايت برسي به درگاهم دعا كن تا اجابت نمايم (غافر آيه 60)

-آن گاه كه دوست داري كسي همواره به يادت باشد به ياد من باش كه من همواره به ياد تو هستم(بقره آيه159)

-آن گاه كه دوست داري با من هم سخن شوي نماز را به ياد من بخوان(طه آيه 14)

-آن گاه كه روحت تشنه نيايش و راز نياز است آهسته مرا بخوان(اعراب آيه 57)

-آن گاه كه شيطان همواره در پي وسوسه ي توست به من پناه ببر(مومنون آيه57)

-آن گاه كه لغزش هاروحت را آزوده ساخت در توبه به روي تو باز است(قصص آيه67)

برای آنکه انسان کارآمدی باشید و از تمام توانایی های خود بهره گیرید ، فقط کافی است تصمیم بگیرید !

هنر كوچك سازي سختي هارا داشته باش

نخست بايد سختي هارا كوچك كرد وسپس آن هارا تحمل نمود اين كار موجب تحمل پزيري بيشتره سختي ها ميشود

اصل كوچك سازي نقش مهمي در كاهش ناراحتي ها دارد.

تكنيك غرقه سازي از ديد گاه امام علي(ع)

از چيزي كه مي ترسي خود را در آن بيانداز زيرا اجتناب از آن سخت تر از وارد شدن بر آن است . (حكمت 175)

بخشي از راه حل باشيد نه بخشي از مسئله

زندگي همه ما مملو از مشكلات،سختي ها است تازماني كه قفلي هست كليدي هم وجود دارد.

همه ما بايد بخشي از راه كار ها براي حل مشكلات باشيم و در واقع مشكل بر مشكلات اضافه نكينم

زماني بخشي از راه حل خواهيم شد كه بتوانيم بر دور و ورخود اثر مثبت بگذاريم.

زماني كه به عنوان يك مشاور مراقب رفتار و گفتار وبرخود هاي مان باشيم در واقع نقش يك راه حل را براي مخاطب خود ايفا كرده ايم.

وقتي براي مخاطبان خود به خصوص نوجوانان و جوانان راه حل و راه كارباشيم به آن ها هم آموخته ايم كه در زندگي مشكل و مشكل ساز نشوند تا اين دنيا جهنمي خود ساخته نشود.

حضرت علي (ع):

بزرگ فكر كن ،كوچك عمل كن همين حالا شروع كن

حفظ حرمت ديگران:

امام علي مي فرماييند:خردمند كسي را خوار نمي كند.

هركسي داراي شخصيتي است كه دوست دارد حفظ شود.در آن جا كه حفظ حرمت اشخاص لازم است و شخص مستحق مجازات تحقير نيست.احانت و تحقير واكنشي دارد كه خوش آيند نيست حفظ حرمت اشخاص لازم است و تحقير آن ها درست نيست.

حرمت مومن تا آن حا محترم است كه امام صادق فرمود: حرمت مومن از حرمت كعبه بابا تر است

بي حرمتي به كعبه حرام است.ولي تحقير و تخريب چهره ي مومن گناه اش بيشتر است.

آرزوهاي رويايي نداشته باش

امام علي مي فرمايد:كسي كه آرزويش دراز باشد خردمند نيست.

زندگي هر روز گستره تر و مشكلاتش افزون تر مي شود جواناني كه تازه پا به زندگي گذاشته اند ذهني پر از رويا دارند وبا آرزوهايي كه معمولا تحقق نمي يابد زندگي مي كنند. كه اين كار نتيجه اي جز سر خوردگي و در سردي نخواهد داشت.انسان خرد مند از اول نبايد به دنبال آرزوهاي رويايي و غير قابل دست يابي برود كه اين كار بسيار خطر ناك است زيرا براي رسيدن به آن ها ناچار است.از مسير ناصحيح وارد شود.و بي گمان دچار خطا كاري ها

خواهد شد.

امام علي فرمود:هر كس آرزويش بيشتر است،كار هايش زشت تر است

آرزوي دراز آخرت را از ياد شما مي برد

بندگي خداضامن سعادت

امام علي (ع)ميفرمايد خرد مند ترين مردم كسي است كه اطاعتش از خدا وند سبحان از همه بيشتر باشد.

كسي كه ادعاي هوشمندي و خرد مندي مي كند ولي در برابر خداوند گردن كشي ميكند.در حقيقت ناداني است در ميان خرد مندان.

اطاعت ازخداوند است كه به آدمي ارزش و معنا مي بخشد وگر نه اگر اطاعت وبندگي را از انسان بگيرند او نتنها سرسبد موجودات نخواهد بود كه از بهايم نيز پست تر و بي ارزش تر خواهد شد.زيبايي آدمي به اطاعت بندگي او از خداونداست. (غررحكم181)

سپاس گزاري كن

امام علي مي فرمايد:جادارد خردمند اهل تشكر و سپاس گزاري باشد تاشايسته نعمت بيشتر باشد.سپاس گذاري از ولي نعمت امر طبيعي ممدوح و مورد عنايت پيشوانان ديني و عقلاي عالم است.نشانه ي كمال فرد.

سپاس گزاري موجب محبوبيت و بهره وري بيشتر از داشته هاي ديگران ميگردد ودر حقيقت امكانات ديگران نيز مال آدمي ميشود.و امكان استفاده از آن ها را مي يابد.بنابر اين چه زيبااست كه انسان بجاي روحيه ي طلب كاري،داراي روحيه ي تشكر و سپاس گذاري باشد

شكايت نكردن

كساني كه تحمل مصيبت را ندارند لب به شكايت از خدا مي گشايند و خدارا مقصر مي دانند اما افراد صبور و برد بار كه موقعيت تلخ پيش آمده را مهار كرده و تحت اختيار خود گرفته اند.

نشان شخص صابر سه چيز است

اول آن كه كسل نيست دوم آن كه بيتابي نميكند و سوم آن كه از خداوند عزوجل شكايت نميكند. (بحار النوار جلد71 صفحه86)


یک شخصیت سالم ...
در همه ی جنبه های زندگی ، توانایی مرموزی در خلاقیت دارد .
همه چیز زندگی را دوست دارد .
تقریبا آماده انجام هر کاری است .
مشتاق زندگی است .
هنگامی که در کنارش هستید ، از آه و ناله ، گله و شکایت و نق زدن و افسوس خوردن خبری نیست .
از ظاهر و قیافه خود خشنود است .
همیشه خرسند و خشنود است .
هیچ گاه در آرزومندی به سر نمی برد .
به سادگی با شرایط روزگار سازگار است .
اگر وضیعت نامطلوبی باید برچیده شود ، با تمام قوا برای ریشه کن کردنش تلاش می کند .
دوستدار زندگی است .
سالک و جستجوگر است .
احساس گناه نمی کند . او پذیرفته است که انسان جایزالخطاست .
از تکرار رفتارهایی که او را از سازنده بودن باز می دارد پرهیز می کند .
خود را ملامت نمی کند و گریه و زاری سر نمی دهد .
هر گز نگران و مضطرب نیست .
از ورود احساسات نامطلوب به ذهنش جلوگیری می کند .
او همیشه نگران اکنون است .
به پوچی انتظار برای لذت و کامیابی در آینده به خوبی واقف است .
به استقلال در محیط اجتماعی زندگی خود شدیدا نیازمند است .
مایل است گهگاهی خلوت گزین باشد و تنهایی اختیار کند .
هر گز جویای تایید و تحسین دیگران نیست .
مستقل از عقاید دیگران عمل می کند .
بسیار ساده و صادق و بی تکلف است .
با آداب و رسوم کلیشه ای مخالفت می ورزد .
می داند کجا بخندد و چگونه بخنداند .
شوخ طبعی خود را در هر شرایطی حفظ می کند .
اصولا به مردم نمی خندد بلکه با مردم می خندد .
ستایشگر طبیعت و شیفته آن است .
به هیچ وجه در مشاجره بی حاصل دخالت نمی کند .
او همواره به عنوان امدادگری دلسوز ، در صف مقدم فعالیت های اجتماعی شرکت می کند .
همیشه به کاری مشغول است که زندگی دیگران را با صفاتر و قابل تحمل تر کند .
در مقابل تفاوت های ظاهری افراد نا بینا است .
خوب می خورد و بخشی از اوقات روز را به ورزش اختصاص می دهد .
خود را در پس نقاب ها و نقش های اجتماعی پنهان نمی کند .
او از جمله افرادی نیست که این جا و آن جا بنشیند و به شایعه پراکنی و یاوه گویی بپردازد .
هر کاری را به شیوه ماهرانه و خاص خودش انجام می دهد .
شور زندگی در وجودش موج می زند .
ساعات کمی را به خواب اختصاص می دهد .
او هر گز به اندازه کافی نمی داند و پیوسته می کوشد تا بیشتر بداند .
قادر است احساسات مخرب را دفع کند .
مردم را همان طوری که هستند می پذیرد .
هر گز تلاش نمی کند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد .
معیارهای اخلاقی او تابع شرایط نیست .
دوستی اش حد و مرزی نمی شناسد .
او خود را متعلق به حامعه بشری می داند .
جنگ را معضل بزرگی برای جامعه بشری می شناسد .
هر گز رشک و حسد نمی ورزد .
هر روزش سرشار از شادی و شادمانی است .
فقط کافی است تصمیم بگیرید تا چنین باشید .

«شخصيت سالم» عنوان جالبي است. همه در آرزوي آن هستند و همه مدعي اند چنين شخصيتي دارند. در اينجا 20 نکته را در مورد شخصيت سالم تشريح مي کنيم و شما مي توانيد خود را با آنها بسنجيد.
اين آگاهي ها مي تواند به شما کمک کند که اگر ويژگي هاي منفي داريد، آن ها را شناسايي کنيد و با جديت در جهت رفعشان بکوشيد و اگر ويژگي هاي مثبتي داريد اجازه ندهيد رفتار مناسب ديگران باعث تزلزل آن ها در شما بشود.
شخصيت سالم تافته جدا بافته نيست
او آدمي است شبيه ديگران، مي تواند پول دار باشد يا بي پول، مي تواند لاغر باشد يا چاق. سفيد باشد يا سياه، اما علي رغم هر گونه تفاوت اجتماعي، اقتصادي، نژادي، فرهنگي و يا فردي، او شبيه ديگران است.
منتها اين ويژگي اوست که هر آن آمادگي دارد کار مثبت و مفيدي انجام دهد و همه چيز را دوست داشته باشد.
شخصيت سالم، رنجور و مظلوم نما نيست
يعني اهل گله و شکايت و افسوس خوردن نيست و دائم نمي گويد: اي کاش اوضاع جور ديگري بود و اگر فلان، بهمان مي شود بهتر بود. بر عکس، او به معني واقعي کلمه، زمان حال و واقعيت اکنون را دريافته و طبق آن واکنش نشان مي دهد. او نه در ديروز از دست رفته و نه در فرداي نيامده زندگي مي کند بلکه مي کوشد از زمان حال پلي بسازد براي رها شدن از تبعات اشتباهات گذشته و رسيدن به وضعيت بهتر و مطلوب آينده. او اشتباهات گذشته خويش را مي بخشد و خود را در گذشته تلخ و سياه دار نمي زند تا در وادي تيره حسرت خوردن و آه و ناله کردن تباه شود.
شخصيت سالم ، در کمال آرامش با استفاده از
قدرت عقل خود شرايط را تجزيه و تحليل مي کند و اگر با وضعيت نامطلوبي مواجه شود با تمام قوا براي رفع آن اقدام مي کند، ولي نه به اين معنا که شتاب زده به هر دري بزند بلکه صبوري او در مقابل اتفاقات ناخوشايند زندگي، مثال زدني است.
سپس بهترين راه چاره را انتخاب و به آن عمل مي کند.
شخصيت سالم ، انساني است پر تلاش و خلاق
چنين انساني همواره به دنبال يافتن راه حل هايي جديد براي مسائل قديمي است و از دريچه اي نو به همه چيز مي نگرد حتي اگر اين مسير جديد، براي او تنش بيشتري به همراه داشته باشد. او همواره به دنبال راه هاي نو، ابتکارات و تجربيات جديد مي رود.
شخصيت سالم ، جوياي علم و دانش است
او به دنبال کشف حقايق و يکي از مهم ترين سرگرمي هايش مطالعه است حتماً عضو يک يا چند کتابخانه در سطح شهر است و هميشه دوست دارد از اتفاقاتي که در اطرافش رخ مي دهد، با اطلاع باشد. طرفدارپروپا قرص روزنامه و کتاب است.
شخصيت سالم ، امتيازهاي ديگران را ستايش مي کند
او به امتيازات ديگران غبطه مي خورد اما هرگز حسد نمي ورزد و سعي مي کند از زندگي افراد موفق، درس بياموزد.
شخصيت سالم ، ساعاتي را براي خلوت خويش اختصاص مي دهد
او همواره و در هر پديده اي به دنبال آيت و نشانه اي از خالق هستي است و زيبايي هاي او را مي ستايد. او مي داند که خداوند، از لوح خود در او دميده، پس سعي مي کند تا روح خداي خود را از زير زنگار کينه توزي ها، حسادتها، رياکاري هاو... بيرون کشيده و بدين وسيله خود را نجات دهد. او تقوا پيشه است و حاضر نيست تا به هر وسيله اي به اهداف خود برسد. به حق خود قانع است و به مال ديگران چشم ندارد، دروغ گو نيست و صداقت را بر ريا کاري ترجيح مي دهد. او نخستين کسي است که به پندهايش عمل مي کند و خلاصه اينکه بين آنچه مي انديشد و آنچه مي کند، تضادي نيست.
شخصيت سالم ، عاشق شادي و شادکامي است
هميشه لبخند به لب دارد و به همين دليل قدرت دارد ديگران را شاد و خندان کند. البته او مانند کساني که اسباب خنده شان را با تمسخر ديگران جور مي کنند نيست. او شادي جاودانه مي بخشد زيرا همواره به ياد اين جمله حکيمانه است: «لبخندش بيش از چند لحظه دوام ندارد، اما خاطره آن جاوداني است.»
شخصيت سالم ، شيفته طبيعت است
او ستايشگر کوه، صحرا، دشت، غروب آفتاب، طلوع خورشيد و هر منظره زيباي ديگر طبيعت است. او حتي از تماشاي پرواز پرندگان يا حرکت ابرها در آسمان لذت مي برد زيرا روح لطيف و باصفايي دارد که با طبيعت مانوس است و از آن نيرو مي گيرد.
شخصيت سالم ، همواره دلسوز است و در صف مقدم فعاليتهاي اجتماعي قرار مي گيرد
او هميشه به کاري مشغول است واگر بتواند به کسي ببخشد، مي بخشد تا با شادي بخشي به ديگران، زندگي خود را شادتر کند.
شخصيت سالم ، اهل ناله و زاري نيست
او حتي اين توانايي را دارد که تسليم بيماري نشود. اطرافيان چنين شخصي کمتر پيش مي آيد که او را در بستر بيماري ببينيد.
شخصيت سالم ، اهل شايعه پراکني و وراجي هاي بيهوده نيست
او خود را در زندگي مردم وارد نمي کند و از قضاوت در مورد آنها، مي پرهيزد و مي داند که همانگونه که وي دوست ندارد کسي در مورد او و زندگيش قضاوتي کرده و يا اسرار او را فاش کند، او نيز بايد به همانگونه با ديگران رفتار کند.
همواره اين سخن را سرلوحه خويش قرار مي دهد:«هر آن چه را براي خود مي پسندي، براي مردم نيز بپسند.»
شخصيت سالم ، اهل بحث و جدل نيست
هنگامي که کسي تند خويانه بحث مي کند، او با شکيبايي حرف ها را مي شنود و هيجان زده نمي شود. با اين وجود اگر احساس کند که نظر خودش سنجيده و منطقي است، آن را بي پروا و با اعتماد به نفس اعلام مي کند.
اما ديگران را متقاعد نمي کند که نظر وي را بپذيرند. وقتي هم که ديگران با عقايدش مخالفت مي کنند مي گويد:«مساله اي نيست، ما با هم دشمني نداريم، فقط نظراتمان مختلف است.»
شخصيت سالم ، خونسردي خود را حفظ مي کند
در شرايط سخت و بحراني که معمولاً بيشتر آدم ها از کوره در مي روند و منفجر مي شوند و به خود حق داده و پرخاشگري مي کنند، او تنها لبخند مي زند و خونسردي خود را حفظ مي کند. در حقيقت يک «صافي» جلو ذهن خود مي گذارد تا از نامطلوبي که ممکن در او بروز کند، جلوگيري نمايد. مسلم است که اين شخص هيچ گاه آلت دست احساسات ناخوشايندي مثل خشم و يا اندوه نخواهد شد.
شخصيت سالم ، مضطرب و نگران نيست
او دائم نگران و دلواپس رويدادهاي آتي نيست و از احتمال وقوعشان هراسي ندارد. و با ملايمت و نرمي با اتفاقات و رويدادهاي نامطلوب، برخورد مي کند. او در زمره کساني نيست که همه چيز را براي فرداي نيامده ي تنگ دستي، ذخيره کند.
و در واقع گرچه شخصي آينده نگر است ولي از ترس فقر و نداري، کار را به خساست نمي کشاند. او از آنچه در اختيار دارد، به طور صحيح و منطقي استفاده کرده و ديگران را نيز از آن بي نصيب نمي گذارد.
شخصيت سالم ، به تأييد و تصويب ديگران نياز ندارد
او به دنبال اين نيست که ديگران به او احترام بگذارند يا تحسينش کنند. البته مورد تأييد ديگران بودن، نشانه خوب بودن فرد است و حتي باعث آرامش و اعتماد به نفس بيشتر مي شود ولي اگر اين مسأله به صورت نيازي بيمار گونه درآيد، قطعاً نتايج خوبي در برنخواهد داشت. بنابراين شخصيت سالم با رفتار و کردار منطقي و اصولي، خود به خود تاييد و تصويب ديگران را دريافت خواهد کرد.
شخصيت سالم ، خيالباف نبوده و اهل تلاش است
يعني با انتظار منفعلانه و بدون تلاش جهت فرداي بهتر خود را فريب نمي دهد زيرا مي داند موفقيت و کاميابي، با فکر و خيال به دست نمي آيد و به تلاش هاي گذشته و حال او بستگي دارد. پس با جديت تلاش کرده و مي داند آينده روشن اوصد درصد به تلاش هاي اکنونش وابسته دارد.
شخصيت سالم ، صادق، ساده و بي تکلف است
او چاپلوسانه در گفتارش کلماتي را انتخاب نمي کند که سبب خشنودي ديگران شود و به خاطر خوش آمد اطرافيان حق را زير پا نمي گذارد.
همچنين با آداب و رسوم و تشريفات دست و پا گيري که اکثر مردم زندگي خود را درگير آن کرده اند و روابط خود را بر اساس آن پايه ريزي مي کنند، مخالف است. او به آساني از ظواهر پر زرق و برق و بي معني زندگي اجتماعي چشم مي پوشد و دوستان را بر اساس معيارهاي انساني انتخاب مي کند. خلاصه اينکه خود را درگير تجملات و تشريفات خسته کننده نمي کند.

الفباي شخصيت سالم

-آن چه هستيد بهتر شما را معرفي مي كند تا آنچه مي گوييد.
-بردباري طعم تلخي دارد اما ميوه ي آن شيرين است
-دل را با ادب تسكيه كن
-جهان هر كس به اندازه ي وسعت فكر اوست
-سخت ترين گناه آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد
-طرز هديه دادن بيش از خود هديه ارزش دارد
-غضب كليد هر شري است
-قلب تنها راهي است كه به آسمان منتهي مي شد
-لبخند زيبا ترين و ارزان ترين ارايش چهره است
-موفقيت يعني آغاز كار بيشتر
-شتاب ناداني است و ناداني تاتواني
-ضعف ها مارا از قله ها محروم خواهند كرد
-ثمره كلام دلنشين را كه امروز بر زبان مي آوريد شايد فردا بچشيد
-پس از دوست داشتن كمك كردن بهترين فعل دنياست
-روزگار نسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف كند فوق العاده مهربان است
-حسارت يك نوع پرخواش گري خاموش است
-خورشيد باش كه اگر هم بخواهي به كسي نتابي تنواني
-هميشه خود را بالا ببريد از تحقير خود خودداري كنيد
-خود را دوست داشته باشيد تا از مصاحبت با خويشتن لذت ببريد
-خود پزيري يعني :پذيرفتن نقاط ضعف ،پذيرفتن نقاط قوت،پذيرفتن عيوب و نواقص

راههای رسیدن به یك شخصیت سالم و موفق عبارت اند از :
1- اختیار دار خود باشید :
به پشت سر خودتان نگاه كنید ، خواهید دید كه یك همراه دایمی دارید و چون نام بهتری ندارد او را مرگ خویشتن می نامید . شما می توانید به میل خود از این مهمان بترسید یا از او به نفع خود بهره گیرید . انتخاب با خودتان است . با وجود مرگ كه مسئله مهمی است و زندگی كه چنین كوتاه است از خود بپرسید :

- چرا از اقدام به كارهایی كه واقعاً می خواهم انجام دهم خودداری می كنم ؟ و چرا غافل از احوال خویشتنم ؟

- آیا باید به دلخواه دیگران زندگی كنم ؟ آیا اهمال و تعلل ورزیدن بهترین شیوه زندگی كردن است ؟

پاسخ های شما می توانند در این چند كلمه خلاصه شوند:زندگی كن ، خودت باش ، لذت ببر ، دوست داشته باش. از این پس اگر خواستید تصمیمی بگیرید و ندانستید كه آیا باید اختیار خود را داشته باشید و انتخاب مطلوب خود را خودتان انجام دهید یا نه، به این سؤال مهم پاسخ دهید . "من تا كی می خواهم مرده و راكد باشم ؟" با در نظر داشتن این دورنمای همیشگی می توانید هم اكنون انتخاب خویش را به عمل آورید و اضطراب ها ، ترس ها و تردیدها و تقصیرها را برای آنهایی بگذارید كه تا ابد زنده خواهند ماند! اگر از هم اكنون شروع به برداشتن این قدم ها نكنید باید بدانید كه همه زندگی خود را آن گونه كه دیگران معین می كنند خواهید گذراند. اگر اقامت شما روی زمین تا این حد كم و كوتاه است ،لااقل باید خوشایند شما باشد ؛ خلاصه این كه این ، زندگی شماست. آنچه دلتان می خواهد با آن بكنید.

2-عاشق خود باشید :
عشق به خود براساس پذیرفتن خود، دوست داشتن جسم خود و انتخاب تصویر مثبت تری از خودتان و قبول خویشتن بدون شكایت و ایراد حاصل می شود. با احساس این كه شما مهم ، ارزشمند و زیبا هستید و یا چقدر خوب و شایسته هستید ، دیگر نیازی ندارید كه دیگران با انجام خواسته ها و نظریات شما ، ارزش شما را تأیید و تقویت نمایند . شما می توانید با دوست داشتن خود با كلیه احساسات دیگری كه نسبت به خودتان پیدا می كنید مبارزه نمایید . به یاد داشته باشید كه در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی ، نفرت به خود بهتر از عشق به خود نیست . حتی اگر برخلاف میل خودتان رفتار كرده باشید بیزاری از خودتان فقط به ركود و زیان شما می انجامد به جای نفرت از خود ، احساسات مثبت را پرورش دهید. از هر اشتباه پندی بیاموزید ؛ تصمیم بگیرید تكرارش نكنید و آن اشتباه را با ارزش خود ارتباط ندهید.
3- نیازی به تأیید دیگران نیست :
نیاز به تأیید دیگران یعنی این كه نظر شما نسبت به "من" از "اعتقاد خودم نسبت به خودم" مهمتر باشد . اگر تأیید در زندگی شما به صورت یك نیاز در آمده باشد باید برای از بین بردن آن دست به كار شوید .اولین كار این است كه بفهمید تأیید طلبی یك میل است نه یك ضرورت . همه ی ما از تحسین و تشویق لذت می بریم و در واقع نمی خواهیم از آن محروم شویم ، نیازی هم به این محرومیت نیست ، تأیید به خودی خود ناسالم نیست و در واقع لذت بخش هم هست. تأیید دیگران هنگامی تبدیل به یك نقطه ضعف می شود كه به جای این كه تنها یك میل و خواسته باشد به صورت نیاز درآید و اگر این میل به صورت نیاز درآید در آن صورت به دلیل به دست نیاوردنش از پا خواهید افتاد. بنابراین برای از بین بردن تدریجی "نیاز تأیید طلبی" باید هرچه سریعتر اقدام نمود.
4- احساس های بیهوده تقصیر و نگرانی:
در طول زندگی دو احساس از همه ی احساس ها بی ثمرتر است یكی احساس تقصیر درباره آنچه واقع شده و گذشته است و دیگری نگرانی درباره آنچه ممكن است در آینده واقع شود. سپس این دو احساس- تقصیر و نگرانی- لحظات حال را مختل می كنند. بنابراین برای جلوگیری از این احساس های بیهوده باید یاد بگیرید كه در زمان حال زندگی كنید و اوقات كنونی را با اندیشدن درباره گذشته یا آینده راكد نگذارید .هیچ لحظه دیگری غیر از لحظه حال برای زیستن وجود ندارد . تمامی احساس تقصیرها و اضطراب های بیهوده شما ثمری به جز اتلاف وقت ندارد0
5- رهایی از گذشته :
برای این كه یك شخصیت سالم و موفق داشته باشید باید گذشته را رها كنید و برای خود شخصیتی قائل شوید كه همین امروز برای خود انتخاب می كنید؛ نه آنچه كه قبلاً انتخاب كرده اید .
6- شكستن سد سنت ها و آیین ها :
هیچ قانون و مقرراتی وجود ندارد كه مطلق و همیشه به جا و با معنی باشد و یا این كه بهترین راه را در هر شرایط نشان بدهد. نرمش و انعطاف پذیری فضیلت بسیار بزرگی است ، با این حال برای شما مشكل است كه قانون بی فایده ای را نقض كنید. اما اگر مطابقت با این آیین ها را به صورت افراطی ادامه دهید ممكن است بیماری عصبی در شما پدید آید ؛ به ویژه وقتی كه اجرای "سنت ها و آیین ها " اندوه و افسردگی و اضطراب در پی داشته باشد. در اینجا نقض این آیین ، صحیح و مناسب است چون باعث می شود رفتارهای سالم و سازنده در شما رشد نماید.
7- دام عدالت :
اگر قرار بود امور جهان طوری تنظیم شود كه همه چیز منصفانه باشد ، هیچ موجود زنده ای نمی توانست حتی یك روز هم دوام بیاورد. پرندگان مجاز به خوردن كرمها نبودند ، و خواسته های فردی تمامی موجودات می بایست برآورده شود. با این كه در فرهنگ ما سیاستمداران در همه نطق های انتخاباتی خود وعده می دهند كه ما برابری و عدالت را برای همگان می خواهیم ، با وجود این بی عدالتی ها روزها در پی یكدیگر و قرن ها در پی هم ادامه می یابد چون بی عدالتی ، تغییر ناپذیر و همیشگی است اما شما با بینش نو و بی انتهای خودتان می توانید تصمیم بگیرید كه با این بی عدالتی مبارزه نمایید و تسلیم ركود عاطفی ناشی از آن نشوید.
حتی می توانید برای از بین بردن بی عدالتی با دیگران همكاری كنید ولی باید بكوشید و همچنین تصمیم بگیرید كه به خاطر آن دچار اختلالات روانی نگردید .

8- اهمال و مسامحه كاری را فوراً خاتمه دهید:
سه كلمه: امیدواری ها ، آرزوها و شایدها شبكه حفاظت و حمایت رفتار اهمال كارانه را تشكیل می دهند. این اندیشه ها در واقع به شخص مسامحه كار شادی و شعف می بخشد. تمام آرزو كردن ها و امید داشتن ها اتلاف وقت است. هیچ یك از كاشكی ها هیچوقت به جایی نرسیده ا ست. شما این آرزوها و شایدها و امیدواری ها را رها كنید. آستین ها را بالا بزنید و كاری را كه آنقدر در زندگی خود با اهمیت تشخیص داده اید و تصمیم به انجامش گرفته اید ، عملی سازید .
9- اعلام استقلال روانی :
استقلال روانی یعنی رهایی كامل از روابط اجباری و رهایی از رفتارهایی كه منشاء وجودی آن دیگران هستند؛ یعنی رها شدن از كارهایی كه در صورت نبودن روابط اجباری خاص –تصمیم به انجام آنها نمی گرفتید. مختصر این كه استقلال روانی یعنی به میل خود زیستن ، خویشتن شدن و انتخاب هر رفتار و كرداری كه دوست دارید. پس برای این كه شخصیت سالمی داشته باشید باید از استقلال روانی برخوردار باشید و آزادی و استقلال روانی هم مستلزم بی نیازی از دیگران است . مقصود نخواستن دیگران نیست بلكه احتیاج نداشتن به آنهاست . لحظه ای كه نیاز داشته باشید ، آسیب پذیر می شوید و در زندگی چندان پیشرفت نمی كنید.
10- وداع با عصبانیت :
عصبانیت یك خصلت انسانی نیست. مجبور نیستید چیزی را كه هیچ فایده ای به حال یك انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ كنید .این یك نقطه ضعف است ، نوعی آنفلوانزای روانی است كه همانند هر بیماری جسمی ، قابلیت و توانایی های شما را نابود می كند. پس باید یاد بگیرید برای اعمال و عقاید دیگران آن چنان قدرتی قائل نشوید كه بتوانند شما را پریشان و آشفته سازند . زمانی كه خویشتن را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست گیرند آن زمان دیگر خود را با خشم و عصبانیت در لحظات حال آزار نخواهید داد و با آن وداع خواهید كرد.
نتیجه گیری :
با توجه به ویژگی هایی كه برای داشتن شخصیت سالم و موفق ارائه كردیم، مهمترین مشخصه چنین شخصیتی آن است كه همه چیز زندگی را دوست بدارید و از انجام هیچ كاری ناراحت نشوید . وقت خود را با شـِكـِوه و شكایت یا آرزوی این كه اوضاع جور دیگری باشد تلف نكنید ؛ نسبت به همه امور زندگی احساس شور و هیجان داشته باشید و خواست و توقعتان از زندگی تا حدی باشد كه دستیابی به آن برایتان امكان پذیر باشد.
مأموریت انسان در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . انسان مأمور تغییر خویشتن است . تمامی راه حل ها ، در درون انسانهاست .

 



:: بازدید از این مطلب : 1157
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شخصيت سازشگر :

کلمات : موافقت آميز

بدن : حالت رقت آميز....

درون : احساس بي ارزشي

شخصيت سازشگر :

کلمات : موافقت آميز

بدن : حالت رقت آميز....

درون : احساس بي ارزشي

فرد سازشگر همواره سخنانش در جهت جلب توجه ديگران و خودشيريني است و سعي دارد از هر موضوعي که موجب ناخوشايندي ديگران شود ، معذرت خواهي کند و هرگز مخالفتي نشان ندهد .

بطور کلي او « انسان بله » است . به نحوي صحبت مي کند که گويي قادر نيست براي شخص خود کاري انجام دهد و همواره احتياج دارد تا شخص ديگري کارهاي او را تأييد کند .

* شخصيت سرزنشگر :

کلمات : مخالفت آميز

بدن : وضع ملامت کننده دارد

درون : احساس تنهائي و ناموفقي

سرزنشگر ، ايرادگير و خودکامه و ارباب است . مانند بالا دستها رفتار مي کند و به نظر مي رسد که اينطور مي گويد « اگر تو نبودي ، همه کارها درست بود » احساس سفتي عضلات و اندام ها است . فشار خون هم در حال بالا رفتن است . صدا خشن ،‌گرفته و اغلب زير و بلند است .

براي آنکه سرزنشگري تمام عيار باشيد ، بايد هر چه ممکن است با صداي بلندتر و رفتاري ستمگرانه تر رفتار کنيد . هر کس يا هر جزيي را خوار و پست کنيد .

* شخصيت حسابگر :

کلمات : بيش از اندازه معقول

بدن : حساب مي کند

درون : احساس آسيب پذيري

حسابگر بسيار مرتب و معقول است و اصلاً نشان نمي دهد که احساسات دارد . فردي است آرام ، خونسرد ، آسوده خاطر . او را مي توان با ماشين حسابگر يا کتاب لغت مقايسه کرد . بدنش خشک و سرد و از نظر ديگران بريده است .

صدايش خشک و يکنواخت بوده ، کلماتي که به کار مي برد نيز به نظر انتزاعي مي رسد .

زماني که حسابگر هستيد ، از طولاني ترين کلماتي که ممکن باشد ، استفاده مي کنيد حتي اگر معناي آنها را درست ندانيد . بدين طريق لااقل هوشمند جلوه مي کنيد . اما پس از تمام شدن قسمت اول ، ديگر کسي به حرف هاي شما گوش نخواهد کرد .

* شخصيت گيج :

کلمات : نامربوط

بدن : کج و نابجا

درون : هيچ کس به من توجهي ندارد ،‌هيچ جا جايم نيست .

هر عملي که از يک آدم گيج سر مي زند و هر حرفي که از دهانش خارج مي شود ، با آنچه ديگران مي گويند و کاري که مي کنند نامربوط است . هرگز جوابي به جا نمي دهد . احساس دروني او به افراد مات و مبهوت شباهت دارد . صدايش هم مرتب بالا و پائين مي رود . غالباً با کلماتش نمي خواند و ممکن است بي دليل آهسته وبلند شود . زيرا فکر اين فرد در هيچ جا متمرکز نيست .

*‌آدم همتراز

در يک آدم همتراز ، نوعي کمال ، رواني گفتار ، سرحالي و سرگشادگي و در مجموع چيزي وجود دارد در حد کمال ، مي توانيد به چنين فردي اعتماد کنيد و مي دانيد که تکليفتان با او چيست ، ضمن آنکه از حضور او احساس لذت مي کنيد چنين وصفي يک وضعيت کمال و آزادي است .

پاسخ آدم همتراز براي همه چيز واقعي است . اگر به کسي بگويد « از شما خوشم مي آيد » صدايش گرم است ، چشمش با شما است . اگر بگويد « واقعاً از دست شما فوق العاده عصباني هستم » صدايش نيز خشن و صورتش خشمگين و گرفته ، پيام يگانه و مستقيم است .

پاسخ آدم همتراز به صورت کلي است نه جزئي . تمام بدن ، اعضاي حسي ، افکار و احساسات همه واکنش نشان مي دهند و اين وضع مثلاً با پاسخ حسابگرانه در تضاد است که هيچ عضوي جز دهان ، حرکتي که آنهم جزئي است ، نشان نمي دهد



:: بازدید از این مطلب : 1403
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

اين شخصيت ، يک شخصيت متعالي و کمال يافته است . او نيز بسيار مهر مي ورزد ، اما مهر بي دريغ . براي مهري که به ديگران مي ورزد ، بازگشت و تاوان نمي خواهد . مهر نمي دهد تا سرويس يا خدمات بگيرد . مهر نمي دهد تا تاييد و تشويق بگيرد . او فقط مهر مي دهد تا مهر داده باشد و از آن لحظه ي مهردادن خود لذت مي برد . اين فرد از درون غني است . از آنجايي که از عشق و مهر ، نسبت به خود اشباع شده است ، حال ، عشق و مهر اضافي خود را بي دريغ به پاي ديگران مي ريزد . اما يک فرد «مهرطلب» ، از آنجايي که خودش را خوب دوست ندارد و همواره خود را سرزنش مي کند ، عزت نفس و اعتماد به نفس خود را به شدت کاهش مي دهد و فاصله ي عزت نفس خود را با ديگران ، با چاپلوسي پر مي کند ...

اين فرد در شرايط حاد بيماري ، اگر در شرايطي قرار گيرد که احساس کند ديگري نسبت به او برتري هايي دارد ، بي اختيار خود را کوچک کرده و يا تسليم او مي شود و اغلب ، در مقابل ديگران ، احساس حقارت مي کند . در نهايت ، فردي مردم گريز مي شود ؛ زيرا آنچه از مهر و خدمات داده را هرگز دريافت نکرده است .
گاهي «مهرطلب» ، خود را خدمت گذار همه مي داند و اسم آن را عشق ، محبت و دوست داشتن مي گذارد . مفهوم عشق و دوست داشتن براي او تسليم بي قيد و شرط است ولي پس از مدتي که از طرف مقابل ، همين نوع رفتار را نديد ، به هم مي ريزد و به اين باور مي رسد که پس او مرا دوست ندارد ؛ زيرا تسليم بي قيد و شرط من نيست .
فرد «مهرطلب» از هر گونه زورگويي و قلدري از جانب خود متنفر است و هميشه به عفو و بخشش اصرار مي ورزد ؛ اما از ضعف خود مخفيانه رنج مي برد (نوعي تناقض دروني) . عفو و بخشش خود را نجابت فطري مي داند ، ولي به مرور به آنجايي مي رسد که شايد از روي ترس يا کمي اعتماد به نفس ، مي بخشيده و گذشت مي کرده است و دوباره دچار نوعي تضاد و تعارض دروني مي گردد .
فرد «مهرطلب» ، اغلب صفت هاي خود را به نقاط قوت اخلاقي تعبير مي کند و به وجود آنها مباهات مي کند . با اين حال ، وقتي به او زور گفته شود ، آزرده خاطر مي گردد . در اعماق وجودش ، مي خواهد متجاوز را تنبيه کند و حق خود را بگيرد ، ولي بلافاصله نيرويي ، او را از عکس العمل پرخاش و درگيري بازمي دارد .
افراد «مهرطلب» ، حتي اگر مزه ي آزادي را هم بچشند ، باز به همان قفس و بند خود ، بازمي گردند ؛ زيرا افرادي بسيار وابسته هستند .
«مهرطلب» از رد يا قبول خواهش ديگران ، رنج مي برد (يک تضاد رواني دروني) . از اين که قادر به رد خواهش هاي بي جا نيست ، خود را به شدت ملامت مي کند (سرزنش خود) و دچار احساس حقارت و خودکوچک بيني مي گردد ؛ اما از انجام آنچه که بر او تحميل مي شود نيز به شدت خشمگين مي گردد (سرزنش ديگران) .
به دام مواد ، الکل ، سيگار و فحشا افتادن نيز از همين شخصيت مي آيد که نمي تواند خواهش يا خواسته ي کسي را رد کند .
از آنجايي که اين شخصيت از نيازمند بودن او به وجود مي آيد ، نياز دارد تا وقت ، پول و کار خود را صرف ديگري و يا ديگران کند ؛ زيرا رد کردن خواهش ديگران را نوعي خودخواهي دانسته و با آن ، دچار احساس گناه مي گردد .
اين تضاد بطور عيني در مورد اهانت نيز وجود دارد ؛ اگر اهانت کسي را بي جواب گذارد ، از عدم شهامت خود ، شرمسار مي گردد و در باطن ، خود را حقير و خردشده مي يابد ؛ ولي اگر اهانت و توهين او را با اهانت پاسخ گويد ، خود را خشن ، بي ادب و نفرت انگيز مي انگارد . خلاصه هر عملي که خلاف صحبت ديگران باشد ، در او ايجاد احساس گناه و تقصير مي کند ؛ بنابراين بهتر مي داند که کوتاه بيايد و از حق خود بگذرد تا ديگري آسيب و آزار نبيند .
از آنجايي که در هر فرد ، مي تواند سه نوع «خود» تصور کرد : «خود اصلی» ، «خود ایده آلی» و «خود فعلی» . فرد «مهرطلب» در خود ایده آلی خود ، این صفت ها را می بیند : فداکاری ، مساعدت به غیر ، نوع دوستی افراطی ، عفو و اغماض نسبت به تعدی و ظلم دیگران ، عدالت خواهی ، مهربانی ، رنج طلبی و کلیه ی این صفت ها را در زیرمجموعه ای به نام عشق و محبت دسته بندی می کند و مبارزه با آنها و خلاف جهت آنها حرکت کردن را گناهی نابخشودنی می پندارد ؛ ولی تمام این ها از آنجایی می آید که وجود او از مهر ، تهی است . او تشنه ی محبت بوده و دائم در تلاش است تا این جام خالی وجود را با گدایی محبت از دیگران پر کند .
شخصیت عزلت گزین و گوشه گیر :
این فرد با شخصیت عزلت گزین و عزلت نشین پیر خرابات تفاوت دارد . پیر خرابات ، فردی متعالی و کمال یافته است که به گوشه ای پناه می برد تا مناجات کند . به خود ، خلقت خود و به قدرت آفریدگار خود می اندیشد ، مراقبه می کند و در چند و چون کائنات و خلقت آنها و . . . به تفکر می پردازد ؛ اما شخصیت عزلت گزین و گوشه گیر با او متفاوت است . او فردی منزوی و مردم گریز است .
این شخصیت چگونه به وجود می آید :
1) در کودکی مهر ناب نگرفته ، حتی خدمات و سرویس هم نگرفته ؛ توجه و محبت کافی هم نگرفته ، هرگز تایید یا تشویق هم نشده ، هدیه هم نگرفته و در اصل ، دیده نشده است .
2) خودباوری ، اعتمادبه نفس و احترام به خود یا عزت نفس نیز در او شکل نگرفته است .
3) از آنجایی که دیگران ، او را هرگز ندیده اند ، او نیز خود را هرگز نمی بیند و خوب هم دوست ندارد ؛ زیرا به هیچ وجه دوست داشتن را نمی شناسد .
حال او به روند زندگی خود ادامه می دهد تا به یک فرد مهرطلب برسد که البته این فرد را خداوند در زندگی او قرار می دهد تا کمبودهایش مرتفع گردد . پس یک فرد مهرطلب ، همواره یک فرد عزلت گزین و منزوی را به مرور در مقابل خود می سازد . با زیادی مهر دادن ، سرویس دادن ، خدمت دادن ، ساکت ماندن و تحمل کردن . . . و از آنجایی که فرد عزلت گزین یا منزوی از کودکی توجه ، سرویس یا محبت نگرفته ، خراب ، لوس ، بدعادت ، زورگو و تحکم گر می شود ؛ زیرا به هیچ وجه بلد نیست پاسخ محبت را چگونه باید بدهد و از آنجایی که فرد مهرطلب ، او را از مهر و سرویس سیراب می کند ، او از مهر اشباع شده و از جمع ، فراری می گردد ؛ زیرا دیگر نیاز ندارد تا مهر بیشتری از خود و دیگری بگیرد . او سیر است ؛ گاهی نیز آنقدر او مهر (که البته مهر ناب و بالغ نیست ، بلکه مهر نابالغ است) اشباع می گردد که خود فرد مهرطلب را نیز پس می زند . (باید اضافه کنم که اگر مهر ، ناب باشد ، همان می شود که «از محبت خارها گل می شود» ولی این چون مهر ناب نیست ، خرابی به بار می آورد .)
حال ، او فردی مردم گریز می شود ؛ بیرون نمی رود ؛ به مهمانی نمی رود ؛ مهمانی نمی دهد ؛ مسافرت نمی رود ؛ اغلب در جمع ، زود خسته می شود ؛ تنهایی و در خانه ماندن را دوست دارد . توجهی به بیرون از خود و به خصوص فرد مهرطلب طرف مقابل خود نداشته ، از او انتقاد کرده و همواره حال او را خراب می کند . این فرد ، بسیار زورگو می شود و حال ، فرد مهرطلب مقابل او برای هر کاری باید از او اجازه بگیرد که البته این نقش را هم خود فرد مهرطلب به او داده است و با اجازه گرفتن های بی جا و وابسته بودن های شدید ، این حق را برای طرف مقابل عزلت گزین خود به وجود آورده است .
از آنجایی که این فرد ، مهر نگرفته و جام وجودش از مهر تهی است ، بلد نیست تا مهر بدهد . از آنجایی که هرگز تاییدی نگرفته و فقط انتقاد گرفته ، بلد نیست کسی را تایید کند . او تنها کاری که خوب ، بلد شده است ، انتقاد کردن است و از آنجایی که هرگز هدیه ای نگرفته ، نمی داند در مقابل دیگران ، چه عکس العمل درستی از خود نشان دهد ؛ بنابراین امکان رد کردن هدیه و محبت دیگران ، از جانب او بسیار زیاد است ؛ زیرا سعی می کند تا هر منتی را از سر راه خود بردارد و بیش از این ، خوار و حقیر نگردد .
گاهی نیز این فرد در گذشته بسیار مهرطلب بوده است . بسیار مهر کرده و هرگز مهری نگرفته و کم کم به گوشه ای انزوا کشیده شده است ؛ ولی همین شخصیت عزلت گزین و منزوی که در مقابل فرد مهرطلب به اینگونه عمل می کند ، در جایی که به او توجهی نشود ، مهری داده نشود ، تاییدی داده نشود ، خود بسیار مهرطلب و سرویس دهنده می گردد . چقدر در اطراف خود ، افرادی دیده ایم که به پدر و مادر و اعضای خانواده ی خود ، کم توجه و حتی بی توجه و بدون مهر عمل می کنند . حال آنکه با همسر خود ، بسیار مهرطلبی می کنند و یا برعکس ، افرادی که به همسر و یا فرزندان خود کم توجه و بی مهر هستند ، ولی به پدر ، مادر ، خواهر و برادرهای خود بسیار وابسته اند . انسان ها از هر کس توجه زیادی بگیرند ، او را پس می زنند . پس نگاهی به خودمان کنیم تا ببینیم کجای کار ایستاده ایم و چگونه به دست خود و با رفتارهای غلط خود داریم خود و دیگران را ویران می سازیم .
راه حل :
فرد مهرطلب باید از مهرطلبی خود بکاهد ؛ سرویس و خدمات را کم یا قطع کند ؛ توجه زیادی را از فرد عزلت گزین بردارد ؛ ولی بجای آن ، به او مهر ناب و عشق بدون دریغ بدهد تا سیراب گردد و به دنبال گدایی محبت از دیگران نیفتد ؛ ولی تنها راه آن ، این است که ابتدا خود را خوب دوست داشته و باور بداریم ؛ به خود احترام بگذاریم ؛ خود را محترم بشماریم ؛ برای خود وقت بگذاریم و به سلامت و بهداشت خود رسیدگی کنیم تا امواج مان از مهرطلبی به مهرورزی تبدیل گردد . این امواج خوب می دانند که چگونه اوضاع را سامان دهند .
یادمان باشد که فرد مهرطلب ، دو کار را باید ترک کند :
1) کوتاه آمدن ، ساکت ماندن ، تحمل کردن در مقابل دیگران و بعد به خشم رسیدن و پس از آن ، این خشم را به خانه و کاشانه ی خود آوردن و همه چیز را ویران کردن .
2) توجه بیش از حد به اطرافیان در مهمانی ها و کم توجهی به اعضای خانواده ی خود ؛ خواه پدر و مادر باشند و یا همسر ، فرزندان ، خواهران و برادران ؛ زیرا این افراد در این شرایط ، کم می آورند ؛ بنابراین از جمع ، فراری می شوند ؛ زیرا همیشه در جمع ، مورد بی توجهی شما قرار می گیرند .
و باز یادمان باشد که هر واکنش نامتعارف و نابه هنجاری که در هر سنی از ما بروز کند ، به علت اختلال ها و ناهنجاری هایی است که در دوران کودکی برای مان اتفاق افتاده است ؛ پس مراقب باشیم تا با رفتارهای نا به هنجار خود ، کودکان مان را به ناهنجاری سوق ندهیم . ما آیینه ی آنان هستیم ؛ آنان از ما می آموزند و بطور دقیق اجرا می کنند .
خوب است بدانیم که سه تیپ شخصیتی مانند سه رنگ اصلی هستند و در وجود ما هر سه این رنگ ها وجود دارند (رنگ ها = نقاب ها) و ما همواره در برخورد با دیگران ، یکی از آنها را شدیدتر بروز می دهیم ؛ پس رفتارهای ماست که رفتار طرف مقابل ما را می سازد و رفتارهای دیگران است که رفتار کنونی ما را می سازد .
باشد تا در کنار هم ، انسان هایی سالم تر ، خانواده هایی سالم تر ، جامعه ای سالم تر ، کشوری سالم تر و در نهایت ، دنیایی سالم تر بسازیم .
ولی یادمان باشد که ما انسان ها همیشه از راه نقطه ضعف های مان امتحان می شویم و اگر آن ها را برداریم ، مشکل نیز خود به خود از میان می رود . یک فرد عزلت گزین آمده است که فرد مهرطلب و برتری طلب را به کمال برساند و از مهرطلبی و برتری طلبی برهاند و فرد مهرطلب مقابل او نیز به زندگی او آمده تا کمبودهای عاطفی و احساسی او را جبران سازد ؛ بنابراین با شرایطی که در آن دست و پا می زنیم ، نجنگیم ؛ چون راه به جایی نمی بریم ، بلکه روی نقطه ضعف های خود کار کنیم و آن را مرتفع سازیم با مشکل ، خود به خود از سر راه ما برداشته شود .



:: بازدید از این مطلب : 1252
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

(نظریه Transactional Analysis)

 

 

شاید شما هم از رفتارهای آدمیان به شگفت آمده باشید. اگر با نظریه تحیلی عاملی”ارک برن” آشنا شوید ، خود و دیگران را بهتر درک کرده و می توانید رفتارتان را بهبود بخشید. ضمنا کمتر نسبت به رفتار دیگران متعجب می شوید. در این نظریه شخصیت هر فردی از بخش تشکیل شده است. ولی در هرفردی یکی از این بخشها غالب هست ، لذا بیشتر کارهای فردی از بخش غالب سرچشمه می گیرد. در ادامه به توضیح مفصل این سه بخش شخصیت می پردازیم.

ارک برن می گوید رفتارها ، افکار ، احساسات و عواطف مختلف انسان از بخش های مختلف شخصیت وی سرچشمه می گیرد.

وی اجزاء شخصیت انسان را به ۳ بخش تقسیم می کند.

۱ – حالت من کودک child ego stage

2 – حالت من والــد parent ego stage

۳ – حالت من بالــغ ego stage adult

1 – حالت من کودک child ego stage

کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید . و با تامین بودن ، می خندد…. و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به انحاء مختلفی ادامه می یابد.

این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سرو کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است.

سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:

۱ – هرگز از لذت جویی سیر نمی شود.

۲ – آینده را نمی بیند.

۳ – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد.

احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من است. این بخش از شخصیت فرد را وا می دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد.

تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و… ندارد….

۲– حالت من والد

در سالهای اولیه کودکی ( مخصوصا ۵ سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده می شود.

این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سئوال در حالت من والد کودک ثبت می گردد. و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد.

این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری ، باید ها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند.

همانطور که بعدا خواهیم گفت . ۳ بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد.

شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کاراست و کار .

و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند.

این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.

اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. جلسات متعدد دارند. قرارهای متعدد دارند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند.

دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.

( فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.)

۳ – حالت من بالغ

این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.

این بخش شخصیت است که :

- تجزیه و تحلیل می کند.

- آینده نگری می کند.

- میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند.

- احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.

- فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست

در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که ۳ بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه وتحلیل متعادل نگه دارد.

سرنخهای شناسایی شخصیت

چه بخشی از شخصیت شما بر شما حاکم است؟

از دید ارک برن شخصیت ما از تعامل ۳ جزء مختلف ( ۱ – کودک ۲ – والد ۳ – بالغ ) تشکیل شده است . همچنین توضیح داده شد که خصوصیات هر یک از این ۳ بخش چگونه است و اگر هر کدام بر شخصیت یک فرد حاکم شود آن شخص چگونه رفتار می کند ، احساس می کند ، فکر می کند و یا صحبت می کند.

هر یک از سرنخهای زیر نشان دهنده یکی از بخشهای سه گانه شخصیت است:

۱ – جزء کودک

الف ) سرنخهای کلامی :

- کاشکه

- دلم می خواد

- نمی دونم

- می خوام

- به من چه

- شاید وقتی که… ( بزرگتر شدم ، قبول شدم ، مدر ک گرفتم ، …..)

- نگاه کن چه کار کردم …( گزارشم را ببین ، ماشینم را ببین ، لباسم را ببین ، کارم رو ببیین و…)

- صفات تفصیلی ( مثل بهتر ، بهترین ، بزرگتر ، بزرگترین ….)

مثالی در زیر که همه سرنخهای کلامی از جزء کودک شخصیت ناشی می شود:

” کاش پارسال این زمین را خریده بودم داشتم .

دلم می خواد بهترین فرزند را داشته باشم

نمی دونم چطور باید حرفهایم را به بعضی ها بفهمانم.

شاید وقتی تجربه دار بشم بتونم .

در گزارش من ، بهترین ، پرمحتواترین و… مطالب را خواهی یافت.

ب ) سرنخهای جسمانی

- غش غش خندیدن

- وول خوردن

- شعف

- چشم پائین انداختن

- کج خلقی

- جیغ

- ناله

- چشم گرداندن

- شانه بالا انداختن

- لج کردن

- قهر کردن

- سر به سر گذاشتن

- رجز خواندن

( بررسی کنید چه مقدار از نظر کیفی و کمی این سرنخها کلامی و جسمانی در شما و اطرافیانتان وجود دارد . آیا این سرنخها در شما یا آنها غالب نیست؟)

۲ – جزء والد

الف ) سرنخهای کلامی :

- دیگه نمی تونم

- جونم به لب رسیده

- گوش کن ، همیشه هم یادت باشه

- قیودی مثل : هرگز ، همیشه ، هیچ وقت

- آخه چند دفعه بهت بگم

- می خوام ته و توی این موضوع را در آورم، برای اولین و آخرین بار

- بیشتر کلمات تنبیه کننده یا تشویق کننده استفاده می کنند مثل : بی شعور ، مسخره ، بد ، نفرت انگیز ، وحشتناک ، تنبل ، مزخرف ، بی خود ، طفلک ، جرات نمی کنه ، خوشگل ، نکن ، عیب نداره ، باز دیگه چه شد ، بازم و کلمه های باید و مجبور است.

ب ) سر نخهای جسمانی :

- اخمها و چین های پیشانی

- سر تکان دادن

- نگاه ترس آور

- انگشت روی لبها نهادن

- دستها روی سینه گذاشتن

- آه کشیدن

- لبهای در هم فشرده

- انگشت سبابه که اشاره می کند.

کسانی که بخش والد شخصیتشان بر آنها حاکم هست. افراد جدی ، خشک ، کاری و غیر قابل انعطاف هستند. آنها محکم حرف می زنند و کمتر اهل مشورت هستند. گویا همیشه حق همان است که از دهان آنها در می آید و در این مسئله حتی تردید هم نمی کنند ، چه برسد به اینکه بخواهند مشورت دیگران را قبول کنند. بر خلاف دسته اول ( کسانی که جزء کودک شخصیت بر آنها حاکم است) ، این افراد به جای لذت طلبی ، فقط به دنبال واقع نگری ، آینده نگری و سخت کوشی هستند. معمولا خانواده این افراد از دستشان کلافه اند.

از تفریح و … در زندگی آنها اثر زیادی به چشم نمی خورد. بکن و نکن ها و دستورات متوالی آنها اطرافیانشان را در فشار می گذارد. گوش شنوای زیادی ندارند. فقط به هدف می اندیشند و هیچ انعطافی را با دیگران نشان نمی دهند.

زندگی تک بعدی آنها ، اگر چه بر خلاف گروه اول است ولی چون تک بعدی هست رضایت خودشان و دیگران را به همراه ندارد و آرامش آنها مخدوش است.

خود و اطرافیانتان را از نظر این سرنخها مورد دقت قرار دهید

۳ – سرنخهای جزء بالغ شخصیت:

- کلماتی که نشان دهند تجزیه و تحلیل و بررسی هست. مثل :

- چرا ؟ چه ؟ کجا ؟ کی ؟ چطور ؟ چقدر ؟ از چه طریق ؟

- استفاده از قیودی مثل : تا حدی ، احتمالا

- کلماتی که انعطاف فرد را نشان می دهد: به نظر من ، من فکر می کنم.

- کلماتی که نشان دهنده تامل و صبر است؟ تا فردا بررسی می کنم . صبر کنم بیشتر ارزیابی کنم

خلاصه و نتیجه گیری:

اگر بخواهید در زندگی لذت ببرید و به آرامش برسید باید قسمت بالغ شخصیتتان بر شما حکومت کند. (البته منظور این نیست که دو بخش کودک و والدتان از بین بروند.)

در واقع این جزء بالغ است که شما را متعادل می سازد . یعنی تا حدی کودک وجودتان را ارضاء و شاد می کند . ولی نه آنقدر که فرامین والد شخصیت را زیر پا بگذارد و موجب شود پیشرفت و موفقیت و آینده نگری فرد به خطر بیفتد.

قسمت بالغ شخصیت ، مخ متفکر و مرکز کنترل شخصیت هست که با تجزیه و آنالیز موقعیت های گوناگون سعی می کند آنها را با درون فرد سازگار کند.

- اگر متعصب هستید

- اگر دائما فقط به فکر لذت بردن هستید و به آینده توجهی ندارید

- اگر فقط به فکر خودتان هستید

- اگر انتقاد پذیر نیستید

- اگر در برابر مشکلات همیشه به شیوه تکراری از یک روش منسوخ استفاده می کنید

بدانید که قسمت بالغ شخصیتتان بر شما حاکم نیست.

از طرف دیگر اگر همیشه فقط با سخت کوشی اتان همه را خسته کردید و فقط به دنبال ثروت ، قدرت ، پیشرفت و علم هستید و هیچ وقتی به خود و اطرافیانتان برای لذت بردن ، نمی دهید ، بازهم بدانید که قسمت بالغ شخصیتان کنترل شما را به عهده ندارد.

حالا با توجه به سرنخهای شخصیت ؛ شما جزء کدام دسته از افرادید؟ و با زندگی چه می کنید؟



:: بازدید از این مطلب : 1122
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

آب بازی باعث تسکین عصبانیت های کودک شده و کودک از طریق آن از ناراحتی ها، فشارها و تنش ها رهایی یافته و احساس آرامش می کند. چون کودکان آب بازی را بسیار دوست دارند از این طریق می توان مفاهیم و مطالب بسیاری را به آنها آموخت و موجبات رشد مهارت ها و توانایی های مختلف آنها را فراهم ساخت.

● رشد توانایی ها و مهارت های مختلف کودکان به وسیله آب بازی:

الف) رشد خلاقیت و ابتکار:

آب بازی کمک می کند تا بچه ها افکار خلاقشان را رشد بدهند. از آنجا که آب بازی جذابیت بسیاری برای کودکان دارد، آنها ساعت ها وقتشان را صرف آن می کنند. والدین و مربیان می توانند به وسیله بازی های متنوع و از طریق پرسش های مختلف، تفکر خلاق را در کودکان پرورش دهند. بعضی از این پرسش های پرورش دهنده:

۱) چطور باران در آسمان شکل می گیرد؟

۲) چه چیزهایی در آب شناورند و چه چیزهایی زیر آب می روند؟

۳) چطور باران و برف در آسمان شکل می گیرد؟

۴) چه چیزهایی با آب می پزند؟

بعضی از بازی های پرورش دهنده خلاقیت عبارتند از:

۱) اشیا گوناگونی به کودک بدهید که آن را داخل آب قرار داده، ببینید که آیا فرو می رود یا روی آب شناور می ماند و درباره آن صحبت کنید”چه اتفاقی می افتد؟” اوه نگاه کن روی آب ایستاده شنا می کند” “نگاه کن، آن یکی پایین رفت، زیر آب”

۲) دو ظرف هم حجم با شکل ظاهری متفاوت انتخاب کنید یکی از ظرف ها را پر از آب کرده و آب آن را در ظرف دیگری بریزید تا کودکان متوجه حجم یکسان هر دو ظرف شوند.

ب) رشد شناختی:

کودکان بر اثر کسب تجربه با آب بازی یاد می گیرند که بعضی اشیا در آب فرو رفته و بعضی روی آن شناور می مانند (سنگ، چوب، پلاستیک، فلز و …) بعضی اجسام مثل: اسفنج، پارچه و کاغذ آب را به خود جذب می کنند و بعضی مثل پلاستیک آب را اصلابه خود جذب نمی کنند. کودک از طریق آب بازی با منابع اب مانند: چشمه، قنات، رود، دریا و دریاچه آشنا می شود.

ج) رشد عاطفی و هیجانی:

کودکان عاشق آب بازی هستند. در آب بازی کودکان آرامش یافته و احساس قدرت می کنند. آب بازی باعث بر انگیختن کنجکاوی کودکان شده و از نظر عاطفی برایشان ارضاء کننده است.

د) رشد گویایی و افزایش گنجینه واژگان:

زبان جزیی از وجود هر شخص می باشد و محتوای زبانی نه تنها برای ارتباط بلکه برای کمک به تفکر فرد مهم است. کودکان از طریق آب بازی با واژه های جدیدی آشنا می شوند که کمک به تقویت گنجینه لغات آنها می نماید و مفاهیم زیادی مانند: شناکردن، ریختن، شناور شدن، زیر آب رفتن، موج، برف، رود، یخ، دریا و …. را یاد می گیرند.

هـ) ایجاد هماهنگی بدنی:

کودک می آموزد که هنگام پر کردن دو ظرف هماهنگی چشم و دست لازم است. تسلط بر حرکات ظریف در یادگیری برای ریختن، فشار دادن، تعادل و … یکی از ویژگی های آب بازی است.

و) رشد اجتماعی:

کودکان به هنگام آب بازی یاد می گیرند که چطور با دیگران رابطه برقرار کنند و به وسیله آب بازی حس تعاون، همکاری، مشارکت، اطاعت از قوانین و مقررات بازی، رعایت نوبت و انعطاف پذیری را یاد می گیرند.

● مکان آب بازی برای کودکان

آب بازی را می توان در فضای باز و بسته انجام داد. آب بازی در فضای باز راحتر است. در غیر اینصورت در فضای بسته باید کفپوش مناسبی مورد استفاده قرار گیرد. موزاییک، آسفالت یا کاشی مشبک (حجم دار) می تواند مفید باشد، زیرا در صورت خیس شدن می توان به آسانی آن را خشک کرد. محل آب بازی باید جایی انتخاب شود که مقدار آب ریخته شده از ظرف به داخل چاه فاضلاب برود (کف اتاق یا محل آب بازی باید چاه فاضلاب داشته باشد).

● ظروف و لباس آب بازی برای کودکان

ظرف مخصوص آب بازی باید در کنار لوله های آب باشد تا برداشتن آب آسان تر باشد. اگر آب بازی به صورت شنا یا دست و پا زدن نباشد، پیش بندهای پلاستیکی برای محافظت لباش کودکان بهترین وسیله است، بهتر است پیراهن کودکان آستین کوتاه باشد تا کودک راحتر بازی کند.

● وسایل آب بازی برای کودکان

۱) طشت بزرگ یا وان حمام پر از آب.

۲) نی نوشابه، آبپاش، لوله، قیف (وسایلی که آب در آنها نمی ماند)

۳) انواع بطری های خالی پلاستیکی مانند: بطری شامپو، مایع ظرفشویی، قوری پلاستیکی و … (وسایلی که وقتی داخل آب قرار می گیرد حباب ایجاد می کند)

۴) همزن های پلاستیکی، سرنگ های بدون سر سوزن، قطره چکان، رنگ های خوراکی به منظور تغییر رنگ آب.

۵) اسفنج، دستمال کاغذی، قرقره، قاشق و انواع وسایل و اسباب بازی هایی که در آب فرو رفته و یا روی آن شناور می مانند.

۶) عروسک، لباس و پارچه برای شست و شو و چگونگی شستن و نظافت اعضای بدن.

۷) صابون یا پودر لباسشویی برای تولید کف و انجام بازی های متفاوت با آن.

● راه های بازی با آب برای کودکان

راه های متنوعی برای بازی با آب وجود دارد که در ذیل به اختصار به چند نمونه اشاره می کنیم:

۱) یک ظرف بزرگ پر از آب با تعدادی اسباب بازی برای کودکتان در نظر بگیرید تا بتواند تجربیاتی با عروسک پلاستیکی شناور و ماشین کوچک غیر شناور، یک تکه چوب، یک تکه صابون و چند قطعه یخ شناور داشته باشد.

۲) یک تنگ پلاستیکی شفاف را پر از آب کنید و به کودک نشان دهید که از پشت تنگ آب، دستهایش چقدر بزرگ دیده می شوند.

۳) چندین ظرف پلاستیکی کوچک را با آب رنگ پر کرده و در فریزر بگذارید تا یخ ببندند. این یخ ها می توانند به منزله آجرهایی در قلعه برفی باشند یا می توانند به آرامی در وان یا استخر آب شوند.

۴) از ظروف مخصوص اسپری برای آبپاشی کردن می توانید استفاده کنید. کودک می تواند برای مثال قسمتی از دیوار خانه را رنگ بزند یا با آبپاش یا اسپری، چمن ها و گیاهان را آبیاری کند.

● نکات ایمنی برای آب بازی:

۱) کودکان خردسال معمولاً در آبی به عمق کم نیز ممکن است غرق شوند، وقتی آنها در کنار هر نوع آب از وان حمام گرفته تا حوض، از جوی گرفته تا استخر و حتی وقتی کنار آکواریوم هستند، آنها را زیر نظر بگیرید.

۲) از ظروف نشکن برای اب بازی استفاده کنید، هرگز ظرفی با جنس شیشه، سرامیک، سفال یا چینی و سایر مواد شکننده به کار نبرید.

۳) برای نگهداری و مراقبت از بچه های خردسال هرگز به کودکان بزرگتر اعتماد نکنید.

۴) حتی بهترین شناگران بزرگسال نیز ممکن است دچار گرفتگی عضلانی شوند، از این رو احتیاط را رعایت نموده و مراقب باشید تا آنها دچار حادثه نشوند.

۵) هیچ کودک زیر ۸ سالی نباید بدون حضور بزرگتر وارد آب شود.

۶) در کنار سواحل دریا مراقب کودکان باشید، حتی اگر شناگران قابلی هستند، به آنها اجازه ندهید بدون همراهی شما وارد آب شوند.

۷) وان یا ظرف اب بازی را بعد از اتمام بازی همراه با کودک خالی کنید. تمیز کردن این ظروف قسمتی از مکاشفه کودک است. همراه با او خالی شدن آب را ببنید و شگفت زده شوید.

۸) شنا کردن را هر چه زودتر به کودک بیاموزید و به یاد داشته باشید حلقه های بادی و کمربندهای نجات الزاماً جلوی غرق شدن کودک را نمی گیرند.



:: بازدید از این مطلب : 1076
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

در تحقیقی که در دانشگاه کلـورادو انـجام گـرفت، مشخص شـد که افراد میتوانند توانایی سرکوب خاطرات احسـاسی را در خـود ایجاد کنند. ایـن تحقـیق فـعالیـت مـغز را در افراد تحـت آزمـایش کـه برای سرکوب خاطرات مربوط بـه تصـاویر منـفی تعلیم دیده بودند، مـی سنجـید و دو مکـانیـزم را در قسـمت جلـو مـغز نشـان داد. ایـن تحقـیـق مـی تـوانـد بـه متخصصین بـالینـی کـمک کنـد روش هـای درمانی جدیدی برای آنها که قادر به سرکوب

خاطرات ناراحت کننده خود نیستند و با بیماری های اختلالات استرس، ترس مفرط، افسردگی، اضطراب، و سندرم وسواس در ارتباط است، ابداع کنند.

محقق این تحقیق می گوید، "ما در این تحقیق نشان می دهیم که افراد می توانند با تمرین برخی خاطرات خود را در یک زمان خاص سرکوب کنند. ما تصور می کنیم به مکانیزم های عصبی آن دست یافته ایم و امیدواریم که این یافته های جدید و تحقیقات آتی، به رویکردهای درمانی-دارویی جدیدی در درمان انواع مختلفی از اختلالات احساسی ختم شود."

"طی مرحله تمرینی این تحقیق، از شرکت کننده ها خواسته شد 40 جفت مختلف تصویر را به ذهن بسپارند که هر جفت از یک صورت انسانی و یک تصویر اخلال گر مثل یک تصادف اتومبیل، یک سرباز زخمی، یک صحنه قتل وحشیانه، یا صندلی الکتریکی ساخته شده بود."

بعد از به خاطر سپاری هر جفت، از شرکت کننده ها خواسته می شد به طریقی خاص به عکسها نگاه کنند و از آنها MRI گرفته می شد. او می گوید، "فقط تصاویر صورت های انسانی به آنها نشان داده می شد و این خودشان بودند که می توانستند تصمیم بگیرند به تصویر اخلال گر فکر کنند یا نکنند."

"اسکن های مغزی گرفته شده طی این تحقیق نشان دهنده هماهنگی سرکوب حافظه ای بود که در قشر جلویی مغز ایجاد می شود. تیم تحقیق کشف کرده است که دو قسمت خاص از قشر جلویی مغز، هیپوکامپ و آمیگدالا، که در یادآوری های تصویری رمزگذازی حافظه و بازیابی، و بازده احساسی دخیل هستند، در کنار هم برای سرکوبی خاطرات کار می کنند. این نتایج نشان میدهد که سرکوبی خاطرات، حداقل در افراد غیر-روانپزشکی، تحت کنترل بخش جلویی مغز، اتفاق می افتد." این تحقیق نشان داده است که شرکت کننده ها روی خاطرات احساسی خود خوب تسلط داشته اند. و با بستن یک قسمت خاص از آن خاطرات، کاملاً می توانستند پروسه بازیابی برخی خاطرات خاص را متوقف کنند. محققان تصور می کنند که سرکوب کردن خاطرات می تواند یک ویژگی کاملاً مثبت باشد.

خاطرنشان می کنند که، "مشخص نیست که یک خاطره احساسی بسیار آسیب زا مثل یک تصاوف شدید، تا چه حد خود را در مغز انسان نشان می دهد. مواردی هم وجود دارد که ممکن است فرد برای سرکوب کردن یک خاطره خاص، نیاز به هزاران بار تمرین دارد."

"بحث خاطرات سرکوفته که روانشناس معروف دکتر سیگموند فروید نیز روی آن کار کرده است، بحثی بسیار جدال انگیز است. امروزه بحث زیادی در این مورد وجود دارد که آیا می توان خاطرات سرکوفته را برای خاطرات خنثی شده استفاده کنیم یا نه."

"تصور می کنم که مهمترین مسئله دراین زمینه این است که افراد مکانیزم های عصبی مشخصی دارند که به دانشمندان این امکان را می دهد رویکردهای درمانی-دارویی جدیدی برای آندسته از افرادیکه از احتلالات احساسی رنج می برند، کشف کنند."



:: بازدید از این مطلب : 1182
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

تشابهات و تفاوت‌هاي روانشناسي بين چپ دست‌ها و راست دست‌ها وجود دارد. چپ ‌دست‌‌ها و راست دست‌‌ها به ‌طور متفاوتي به دنيا نگاه مي‌‌کنند. همچنين افراد چپ دست در مواجهه با شرايط و موضوعات ترسناک، بيشتر دچار وحشت مي‌شوند.به طور کلي، افراد چپ‌ دست انعطاف ‌پذيرتر، باهوش‌‌تر و سازگارتر از افراد راست ‌دست هستند. شايد به اين فکر کنيد که ‌اي ‌کاش شما هم چپ‌ دست‌ بوديد و يا در مورد ساير مزاياي چپ دست‌ بودن بينديشيد.

واقعيت اين است که حدود 90 درصد از مردم راست دست بوده و فقط 10 درصد چپ دست هستند.

يک نکته خيلي مهم که لا‌زم است به آن توجه داشته باشيد اين است که، غالب بودن طرف چپ يا راست،‌ در مورد کل بدن صادق است.اگر کمي دقت کنيد، ‌حتما متوجه خواهيد شد که با يک گوش بهتر از ديگري مي‌‌شنويد و يا با يک چشم بهتر از چشم مقابل مي‌بينيد. پس بايد توجه داشته باشيد که غالب بودن يک قسمت از بدن يک مورد عمومي است که در مورد تمامي قسمت‌‌هاي جفت بدن صدق مي‌کند.

اين که دقيقا چرا يک نفر راست دست ‌و يا چپ دست مي‌‌شود، هنوز به ‌صورت يک راز باقي مانده است ولي برخي نظريه‌‌ها در اين مورد وجود دارند. يک نظريه، ترشح زياد هورمون‌هاي جنسي قبل از تولد را عامل چپ دست شدن افراد مي‌‌داند.

از سوي ديگر، محققان دانشگاه کاليفرنيا آمريکا معتقدند که چپ دست و يا راست دست شدن افراد تا حد زيادي توسط ژنتيک تعيين مي‌‌شود.طبق نظر اين محققان، يک ژن اختصاصي جهت راست دست شدن وجود دارد که چنانچه فردي آن را به ارث ببرد، ‌راست دست مي‌‌شود. نکته جالب اين است که حتي در صورت عدم وجود اين ژن باز هم معلوم نيست که آن شخص حتما چپ دست شود. يعني امکان راست دست شدن وي هنوز وجود دارد.

افراد راست دست به‌ طور مشخص نيمکره مغزي سمت چپ شان بزرگ‌تر است. در 95 درصد از افراد راست دست قابليت‌هاي تکلمي در نيمکره چپ مغزي وجود دارد. در حالي که بر اساس پژوهش‌‌هاي دانشگاه کاليفرنيا، دو نيمکره مغزي‌ در افراد چپ دست اندازه مشابهي داشته و موجب ايجاد ساختار مغزي منعطف ‌تري مي‌‌شوند.اين در حالي است که تنها در 70 درصد از چپ دست‌‌ها قابليت‌‌هاي تکلمي در نيمکره مخالف (راست) قرار دارد. اين طور به نظر مي‌‌رسد که احتمالا عدم وجود ژن راست دستي، به مغز اين افراد اجازه مي‌دهد تا به ‌طور مساوي و متناوب با مغز راست دست‌‌ها رشد کند. نيمي از افراد باقي مانده از هر دو گروه چپ ‌دست‌‌ها و راست دست‌ها از هر دو نيمکره مغزي‌ شان استفاده مي‌‌کنند و بر طبق بررسي‌ها، اين ‌گونه افراد از هوش بالاتري برخوردارند.علاوه بر اين، ديده شده است که رابط مغزي‌ بين دو نيمکره در افراد چپ دست 11 درصد بزرگ‌تر از راست دست‌ها است که نشانگر ارتباطات قوي‌‌تر و عميق‌‌تر دو نيمکره در پردازش اطلاعات است.روان ‌شناسان دريافته‌اند که غالب‌ بودن يک دست با تفاوت‌هايي در طرز تکلم و تجسم و نگريستن به يک تصوير همراه است.پروفسور گلين‌هامفريز معتقد است که در افراد راست دست‌، ‌نيمکره راست تصوير کلي را مي‌‌بيند و نيمکره چپ بر روي جزئيات آن تصوير تمرکز مي‌‌کند در حالي که اين موضوع در مورد چپ‌ دست‌‌ها وجود ندارد.وي همچنين معتقد است که آسيب و تخريب مغزي مي‌تواند احساس درک انسان‌ها از جزئيات را در افراد راست دست‌ و چپ ‌دست به ‌طرق مختلفي تحت تاثير قرار دهد.يک موضوع بسيار جالب ديگر در مورد چپ دست‌‌ها اين است که بر اساس تحقيقات دانشگاه دوبلين، درآمد کارگرهاي چپ ‌دست حدود 4 درصد بيشتر از راست‌ دست‌‌هاست.

پژوهشگران اين دانشگاه بر اين باورند که چپ دست‌ها به ‌ويژه مردان در مواجهه با يک موقعيت جديد خود را راحت‌‌تر تطبيق مي‌دهند زيرا در استفاده از سمت‌ راست مغزشان واردترند.

اين‌ها جزء مواردي هستند که باعث مي‌‌شوند تا چپ ‌دست‌‌ها بيشتر در نزد رئيس شان محبوب باشند.

چپ دست‌ها بيشتر مي‌ترسند

نتايج تحقيقات پيش از اين نشان داده بود که افراد چپ ‌دست، نسبت به راست ‌دست‌ها سازگاري بيشتري دارند. يک فرد چپ ‌دست بسيار راحت‌تر از يک فرد راست ‌دست مي‌تواند از دست راست خود براي انجام کارها استفاده کند. به نظر مي‌رسد افراد چپ ‌دست به سرعت قادر به تعويض و دگرگزيني هستند.

اکنون روانشناسان در يک مطالعه جديد مي‌گويند افراد چپ دست در مواجهه با شرايط و موضوعات ترسناک، بيشتر دچار وحشت مي‌شوند.اين روانشناسان پس از نشان دادن يک کليپ ترسناک به دو گروه از افراد چپ دست و راست دست در نهايت شگفتي متوجه شدند که پس از تماشاي اين کليپ افراد چپ دست بيشتر از راست دست‌ها مي‌ترسند.حدود 10 درصد جمعيت جهان چپ ‌دست هستند. ترکيب ژنتيکي که باعث غلبه چپ ‌دستي بر راست دستي مي‌‌شود، ژن ‏LRRTM‏ نام دارد. افرادي با مقدار بيشتر اين ژن، چپ ‌دست هستند. مراکز گفتاري افراد چپ‌ دست و راست‌ دست در قسمت چپ مغز قرار دارد. قسمت چپ مغز روي هماهنگي قسمت‌‌هاي مختلف و فرامين و دستورات متمرکز است، در حالي که قسمت راست مغز روي مفاهيم و احساسات کنترل دارد. تعدادي از افراد نيز با هر دو دست کار مي‌‌کنند.

اين روانشناسان خاطرنشان کردند که هرچند راست دست‌ها هم پس از تماشاي اين کليپ ترسيده بودند اما شدت واکنش ترس و وحشت در آن‌ها خيلي کمتر از افراد چپ دست بود.

دکتر کارولين چووهاري از متخصصان دانشگاه کوئين مارگارت در ادينبورگ در اين باره متذکر شد: ما در واقع براي اين شرکت کنندگان بخشي از فيلم سکوت بره‌ها را به نمايش گذاشتيم که مطمئن بوديم، حالت ترس را در بيننده ايجاد مي‌کند.

پس از پايان نمايش، فيلم را روي هر دو گروه شرکت کننده بررسي کرده و متوجه شديم چپ دست‌ها در خاطرات و حافظه شان بيشتر دچار آشفتگي شده بودند و رفتارهايي شبيه به کساني که دچار اختلال استرس پس از ضربه عاطفي شده‌اند از خود بروز مي‌دادند.‏‌علاوه بر اين تحقيقات نشان داده‌اند که افراد چپ دست نسبت به مشکلات و آسيب‌‌هايي نظير‌ ابتلا‌ به آلرژي‌ها،‌‌ بيماري‌هاي خودايمني، افسردگي، سوء مصرف مواد، الکل، سيگار، صرع، اسکيزوفرني و اختلالات خواب مستعدترند و بيشتر از افراد راست دست‌ درگير حوادث جدي نظير سوانح رانندگي مي‌‌شوند.بررسي آمار مي‌‌تواند به طور بالقوه نشان دهنده درگيري بيشتر افراد چپ دست‌ با حوادث زندگي باشد که موجب مي‌‌شود درصد کمتري از اين افراد، طول عمر بيشتري داشته باشند.

همچنين بعضي از کارشناسان معتقدند، افراد چپ ‌دست کمتر وابسته ‌اند، چون مجبورند با دنيايي که براي آن‌‌ها ساخته نشده سازگاري پيدا کنند. دکتر پيترز مي‌‌گويد: چپ ‌دست‌ها به علت داشتن تمايلات استقلال‌ طلبانه در برابر فشارهاي اجتماعي مقاومت بيشتري دارند.

مشکلات چپ دست‌ها

اما در جامعه امروزي مشکلات زيادي براي چپ ‌دست‌ها وجود دارد. اصول کلي جامعه و زندگي، غالبا براي راست دست‌‌ها طراحي شده ‌اند.علاوه بر اين،‌ متاسفانه برخي خانواده‌ها به دلايل خرافي، ديد خوبي نسبت به چپ دست شدن فرزندشان ندارند و سعي مي‌‌کنند تا با انجام اعمالي نظير بستن دست‌ چپ فرزندشان او را تحريک و وادار به راست ‌دست شدن کنند. اين افراد بايد توجه داشته باشند که انجام اعمال فوق موجب خواهد شد تا فرزندشان در آينده قادر به انجام کارهاي ظريف با دست خود نبوده و در کارهاي روزمره ‌شان دچار کندي محسوس شوند.امروزه در دنيا چپ ‌دست‌‌ها تقريبا يک جامعه براي خود درست کرده‌اند به ‌طوري که روز 22 مرداد 13( آگوست) روز جهاني چپ ‌دست‌ها ناميده مي‌‌شود. علاوه بر اين، ‌در برخي نقاط دنيا فروشگاه‌‌هايي وجود دارند که اجناسي را مي‌‌فروشند که صرفا براي افراد چپ دست‌ طراحي شده‌ اند.



:: بازدید از این مطلب : 1875
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

واژه انگليسي «idleness» به معني بطالت برابر با کلماتي مانند بيکاري، تنبلي، بيهودگي، سستي، بي حالي و بيکارگي است.معاني گوناگون بطالت نشان مي‌دهد که با مفاهيم متفاوت و درعين حال مشابهي روبرو هستيم. دربررسي پژوهش هاي علمي‌انجام شده در مورد بطالت نيز اين چندگانگي ديده مي‌شود. تنوع معاني و برداشت هاي موجود از بطالت نشان مي‌دهد که با پديده اي داراي معني صريح و مشخص سروکار نداريم. لذا فهم درست آن نيازمند رجوع

در تعريف بطالت به معني گذراندن زمان بدون انجام کاري يا اجتناب از انجام کار و فعاليت يا تنبلي بدون هدف نيز اين قراين به چشم مي‌خورد. بطالت امري نکوهيده شمرده مي‌شود و برخي آن را منشأء تمام زشتي ها مي‌دانند. مي‌گويند شيطان در دستان فرد عاطل هميشه شرارتي براي انجام مي‌يابد.

هزيود بطالت را مايه شرمساري مي‌دانست و ويکتور هوگو آن را سنگين ترين رنج و ستم بر مي‌شمرد. تاريخ بشر ظاهراً درستايش کار رقم خورده است. معهذا گهگاه رسالات و مقالاتي با نگاه مثبت به بطالت نگاشته شده است.

ويرجينيا وولف مي‌گويد : “ در بطالت و رؤياهاي ماست که گاه حقيقت فرو نهفته بالا مي‌آيد و آشکار مي‌شود. “ آگاتاکريستي معتقد بود که اختراع زاده بطالت است و نه احتياج. و آنتوان چخوف مي‌نويسد هيچ شادي نيست که با بطالت برابر نباشد و تنها آن چه بي فايده است مي‌تواند لذت بخش تلقي شود. و بالاخره فيلسوف معروف برتراند راسل مقاله‌اي در ستايش بطالت نوشته است که درآن با نگاهي انتقادي نسبت به کار و انواع آن مي‌گويد که نيل به شادي و سعادت بشر در تقليل سازمان يافته کار تحقق مي‌يابد.

اصولاً چرا بطالت وجود دارد و از لحاظ زيستي و تکاملي چه نقشي ايفا مي‌کند. چنان‌که گفته شد پژوهش هاي علمي‌بسيار اندکي در مورد بطالت انجام شده ولي برخي يافته هاي قابل توجه به دست آمده است. برخلاف آن چه ظاهراً به نظر مي‌رسد يکي از اين تحقيقات نشان مي‌دهد که افراد درنهايت از دست زدن به کار حتي اگر مجبور به انجام آن باشند بيشتر از نشستن و کاري انجام ندادن استقبال مي‌کنند. پس اگر به سيزيف اختيار مي‌دادند که ميان بالا بردن و غلطاندن بي انتهاي سنگ از تپه و نشستن دريک سلول انفرادي و بازي با انگشتانش يکي را انتخاب کند او از همان مجازاتي که زئوس برايش تعيين کرد راضي‌تر بود.

يافته تناقض آميز ديگري نيز وجود دارد. افراد وقتي فعاليتي بي معني و بي‌هدف به نظر آيد بيکار نشستن را بر انجام آن فعاليت ترجيح خوهند داد ولي درعين حال کمتر شاد خواهند بود. افراد دست به اين انتخاب مي‌زنند درحالي که پيش بيني مي‌کنند که فعال بودن رضايت بخش تر است امّا از آن جا که کار بي هدف و بي‌معني است تحت سلطه اين نيرو قرار دارند که انتخابي منطقي انجام دهند و نه احساسي. معهذا شاد نخواهند بود. مانند کسي که از راه رفتن بدون هدف احساس حماقت کند. به عبارت ديگر افراد بطالت را بر انجام کار بيهوده ترجيح مي‌دهند. يعني اگر سيزيف در سلول زندان مي‌نشست، کمتر از وقتي که سنگ از تپه بالا مي‌برد و مي‌غلطاند مي‌توانست شاد باشد. اين يافته ها درحالي است که برخي از روان‌شناسان براين باورند که وجود بطالت درانسان داراي وجه عميق غريزي است و نقش تکاملي داشته است. نياکان ما مجبور بوده اند براي ذخيره انرژي مدت‌ها به صورت عاطل و باطل بنشينند يا دراز بکشند تا انرژ ي حياتي خود را براي انجام امور مهم تر و حفظ بقا ذخيره کنند. امروزه ما به يمن دستاوردهاي تمدن انرژي زيادي براي انجام امور داريم و بطالت چنين نقش مهمي‌را ايفا نمي‌کند.

معهذا بر اساس باور اين دانشمندان بطالت کماکان در اعماق ياخته هاي عصبي ما حضور دارد. همه افراد زماني يا دوره اي از عمر خود را به بطالت سپري مي‌کنند. گاهي افراد به يک روز عاطل و باطل نياز دارند تا رفع خستگي کنند. گذران يک يا چند روز اتفاقي در بطالت مشکلي ايجاد نمي‌کند امّا دوره هاي طولاني بيکارگي بر افراد تأثيرات منفي جسماني و روان شناختي دارد. بديهي است اگر شاعري ساعت ها بدون آن که کاري کند در تخيّلات خود غرق شود يا دانشمندي ظاهراً عاطل و باطل بنشيند و در افکار خود در جستجوي راه حل مسئله اي باشد با توجه به دستاورهايي که دارند نمي‌توان انگ بطالت را بر آنها زد. نکته مهم ديگر مرز تعريف نشده ميان بطالت و گذارندن اوقات فراغت است.

اوقات فراغت براي افراد مختلف معاني متفاوت دارد. اوقات فراغت به مفهوم آسودگي و آسايش از کار و شغل و پرداختن به اموري است که فرد از آن ها لذت مي‌برد، خواه براي رفع خستگي باشد و خواه موجب ايجاد تنوع و يا حتي شکوفايي استعدادها و رشد اجتماعي شود. استراحت بطالت نيست و گاهي دراز کشيدن روي علف ها در زير درختان در يک روز تابستاني و گوش دادن به صداي آب و تماشاي ابرها به هيچ وجه تلف کردن وقت به شمار نمي‌رود. سازمان دهي صحيح اوقات فراغت مي‌تواند زمينه ساز نوعي تربيت و پرورش غير رسمي‌باشد که تاثير آن در مواردي از آموزش و پرورش رسمي‌نيز بيشتر است و موجب افزايش شکوفايي و بهره وري مي‌شو د. اوقات فراغت با خستگي، استرس کاري و فرسودگي شغلي مقابله مي‌کند و از ضروريات حفظ تعادل در زندگي است.

چنان که گفته شد بطالت داراي اثرات منفي جسماني و روان شناختي است. افزايش وزن و چاقي که خود مادر بسياري از بيماري ها به شمار مي‌آيد يکي از پي آمدهاي دوره هاي طولاني بطالت است. بطالت سوخت و ساز بدن را کم مي‌کند و بدن مستعد تجمع چربي در بافت ها مي‌شود. افراد براي سوزاندن کالري‌هايي که مصرف مي‌کنند نياز به فعاليت دارند و وقتي مدت ها غير فعال هستند کالري هاي ذخيره شده تبديل به چربي مي‌شود. بطالت تنش عصبي به وجود مي‌آورد که در ارتباط نزديک با گرسنگي قرار دارد. لذا افراد سعي مي‌کنند با پرخوري يا پرنوشي تنش خود را کاهش دهند که هردو منجربه چاقي مي‌شود. بنابراين يکي از راه حل هاي کاهش وزن و مقابله با چاقي دنبال کردن يک سبک زندگي فعال و هدفمند است.

از سوي ديگر بروز بيماري هاي قلبي عروقي را معمولاً به چاقي و رژيم غذايي نسبت مي‌دهند حال آن که صحيح تر است که شيوع آن‌ها را ناشي از بطالت و عدم فعاليت جسماني بدانيم که درميان علل اين بيماري‌ها در مرتبه مصرف سيگار و افزايش فشار خون قرار دارد. 35% موارد کشنده اين امراض با فقدان فعاليت منظم و ورزش پيوند دارد. نقش پيش‌گيري کننده ورزش در بهداشت جسمي‌و رواني شناخته شده است و نمي‌توان آن را ناديده گرفت. از لحاظ تاثيرات روان شناختي خود تنش عصبي مي‌تواند زاييده بطالت باشد. افراد غير فعال بيشتر نگران مي‌شوند زيرا فرد فعال موضوعات زيادي دارد که بايد به آنها بينديشد و کمتر فرصت مي‌کند تا بر يک نگراني خاص متمرکز شود. فرد عاطل مکرراً به شکلي بد بينانه غرق در افکاري مي‌شود که منجربه نگراني بيشتر و تنش عصبي او خواهد شد.

تنهايي نيز يکي از دلايل مستقيم بطالت است. فرد عاطل انگيزه اي براي خروج از خانه ندارد و از فرصت تعامل با ديگران محروم مي‌شود. افرادي که براي دوره هاي طولاني غير فعال مي‌مانند تبديل به افرادي منزوي و تنها مي‌شوند و وضعيت روحي آنان روبه زوال مي‌رود زيرا ما بدون وجود تعامل انساني با ديگران نمي‌توانيم زندگي کنيم و از رشد و شکوفايي محروم مي‌شويم.

سرانجام بايد به رابطه ميان بطالت و انگيزه و برخي بيماري‌هاي رواني مانند افسردگي و اسکيزوفرني اشاره کرد. انگيزه که يکي از مباحث بنيادي روان شناسي است دربسياري از موارد يا اختلالات کاهش مي‌يابد و مي‌تواند به بطالت منجر شود. يکي از مشخصه‌هاي اسکيزوفرني نيز تخريب عملکرد و کاهش فعاليت بيمار و اسارت او در دست دوره‌هاي طولاني و تشديد شونده بطالت است. رابطه افسردگي و بطالت مانند يک حلقه معيوب است يعني هر کدام منجربه ديگري مي‌شود.

يکي از علائم افسردگي کاهش حرکت و فعاليت و در نتيجه بطالت است و افراد افسرده نسبت به انجام امور و کار بي‌انگيزه مي‌شوند. از سوي ديگر عدم فعاليت و تحرک خود به ايجاد خلق افسرده کمک مي‌کند. اصولاً يکي از راه‌هاي کمک به درمان افسردگي فعاليت و ورزش است. فعاليت منظم نه تنها ذهن را از آن چه موجب ناراحتي اوست مصون مي‌دارد بلکه خلق را نيز بالا مي‌برد و موجب تخليه تنش و استرس و افزايش اعتماد به نفس مي‌شود و فرد عاطل از تمام اين مواهب محروم مي‌ماند.

 

 به برخي قراين و مفاهيم ديگر مانند کار، زمان، هدف، پوچي، ملال، استراحت و فراغت است



:: بازدید از این مطلب : 1329
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

اگر چه مارتی بارلتا از سخنرانان معروف در حوزه زنان و مردان است، اما عموماً او را به کتاب «بازاریابی برای زنان» می شناسند.


نانسی کلارک: مارتا! تو مثالهای جالبی از تفاوتهای میان زنان و مردان میزنی. میتوانی چند مورد از آنها را در اینجا بگویی؟

بارلتا: خوب! مردها در صحبت کردن از تیتر مطلب شروع میکنند و سپس به تدریج به سراغ جزئیات میروند. اصولاً مردها در تفکر تک موضوعی و متمرکز قوی هستند و این نوع فکر کردن را ترجیح میدهند. اما زنان به تفکر چند موضوعی غیر متمرکز رغبت بیشتری نشان میدهند.

مردان معتقدند که بهترین شیوه شناخت یک موضوع، حذف جزئیات غیرضروری و بی اهمیت آن موضوع است. به عبارت دیگر حذف گوشت و پوست و رسیدن به استخوان هر موضوع، بهترین شیوه آشنا شدن کامل با آن حوزه است. اساساً وقتی مردها از داشتن یک تصویر کلی یا Big Picture صحبت میکنند، منظورشان حذف همین زوائد و جزئیات است.

دیدگاه زنان در این خصوص کاملاً برعکس است: «چطور میشود بدون توجه به تمام حواشی و جزئیات، به یک تصویر کلی یا Big Picture دست پیدا کنیم؟».

از دیدگاه زنان، زمانی میتوان در یک زمینه به تصمیم مناسب رسید که قبلاً به تصویری کلی (با تمام جزئیات) دست یافته باشیم.

به همین دلیل است که زنان، قبل از تعریف هر موضوع و یا بیان هر مسئله، به تشریح حواشی و جزئیات و مسائل جانبی میپردازند. از نظر آنها بدون اینکار، شناخت بهتر مسئله امکان پذیر نیست. و این معمولاً همان چیزی است که مردها را دیوانه میکند.

ظاهراً از بحثهای معروف شما تفاوت میان Rapport Talk و Report Talk است. میتوانید در این خصوص هم توضیح دهید؟

این اصطلاح را برای نخستین بار خانم دبورا تنن (Deborah Tannen) به کار برد. مردان در زمان حرف زدن دو هدف «انتقال اطلاعات» و «تثبیت موقعیت» را مورد توجه قرار میدهند. در حالی که زنان هنگام حرف زدن، در کنار «انتقال اطلاعات» هدف «ایجاد ارتباط» را مورد توجه قرار میدهند. به همین دلیل، من صحبت مردان را Report Talk یا «صحبت گزارش محور» و صحبت زنان را Rapport Talk یا «صحبت صمیمیت محور» مینامم.

اکثر مردان از اینکه زنان در قسمت مهمی از زمان کاری روزمره خود، با یکدیگر در مورد محلی که از آن کفش خریده اند بحث میکنند یا در مورد رنگهای دیگری که در مغازه موجود بوده توضیح میدهند، عصبانی میشوند.

آیا تفاوتهای جنسیتی را در مورد یافته های اساسی روانشناختی نیز میتوان مشاهده کرد؟

بله. شاید جذاب ترین آنها در مورد خطای معروف «اسناد» یا «Attribution» باشد. مردان در هنگام موفقیت بیش از میزان واقعی نقش قدرت و توانایی خود را پررنگ میکنند و در زمان شکست بیش از میزان واقعی بر نقش محیط و رویدادهای بیرونی تأکید میکنند. این رفتار در خانم ها یا کمتر بوده و یا اساساً معکوس است.

دانش ایجاد شده در حوزه زنان و مردان را چگونه ارزیابی میکنید؟

این دانش بسیار گسترش یافته است. یافته های علمی بسیاری در این حوزه وجود دارد. البته هنوز در بین عموم مردم بسیاری از این حوزه ها شناخته نشده و در بسیاری بخش ها حقیقت با افسانه در هم آمیخته شده است.



:: بازدید از این مطلب : 1466
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

سه دهه قبل، آدرین فرنهام، مقیاسی تحت عنوان MBBS یا Money Belief and Behavior Scale ابداع کرد که به کمک آن باورها و نگرشها و الگوهای رفتاری انسانها در قبال پول سنجیده میشد.

این مقیاس در طی سالهای گذشته اصلاح شده و بهبود یافته است و هنوز به عنوان معتبرترین ابزار در سنجش نگرش پولی انسانها در حوزه «روانشناسی پول» مورد استفاده قرار میگیرد.

یکی از شاخصهای مهم در ارزیابی الگوی رفتار مالی، «تمرکز بیش از حد بر پول» یا «وسواس پولی» است. این ویژگی، مانند سایر وِیژگیهای رفتاری یک طیف را تشکیل میدهد و هر کس میتواند بر اساس نحوه رفتار و الگوی برخورد خود با پول، به خود نمره ای بین صفر تا صد بدهد. به ویژگیهای زیر توجه کنید و در هر مورد به خود نمره ای بین 0 تا 10 بدهید:

  • هزینه کردن برایم رنج آور است.
  • پس از انجام خرید، بارها و بارها مبلغ خرید و هزینه انجام شده را با خود مرور میکنم.
  • اگر کالا یا وسیله ای را خرید کنم، هر جا آن را ببینم دوباره قیمت میکنم تا مطمئن شوم خرید را به قیمت مناسبی انجام داده ام.
  • حتی وقتی برای دوستانم هزینه میکنم، جایی در ذهنم نگه میدارم که چقدر به آنها لطف کرده ام و منتظر میمانم تا این لطف جبران شود.
  • اگر برای دوست یا اعضای خانواده هزینه ای انجام دهم، باید خودم را قانع کنم که «آنها هم جایی به من لطفی کرده اند...»
  • از پول خرج کردن نفرت دارم.
  • هر لحظه دقیقاً میدانم چقدر پول در کیفم دارم.
  • فقط وقتی پس انداز خوبی دارم احساس آرامش میکنم.
  • در انتخاب شریک مناسب برای زندگی، یکی از عوامل بسیار مهم برای ارزیابی وی، توانایی مالی و اقتصادی اوست.
  • اگر هزینه ماهیانه زندگیم یک میلیون تومان باشد، باز هم در انتخاب شغل، کاری با جذابیت کم و در آمد 4 میلیون تومان را به کاری جذاب با درآمد 2 میلیون تومان ترجیح میدهم.

امتیازهای ده جمله بالا را جمع کنید. اگر امتیاز شما پایین (حدوداً کمتر از 20) یا بالا (بیش از 70) شده، اوضاع شما نگران کننده است.

گروه اول، فراموش کرده اند که در دنیا زندگی میکنند و خواسته یا ناخواسته، تنها زبان مشترک مردم جهان پول است. گروه دوم نیز: فراموش کرده اند که در دنیا زندگی میکنند و پول، اگر کاربردی داشته باشد لذت بردن از رابطه ها، دوستی ها و فرصتهاست.

شما در کجای طیف هستید؟

 



:: بازدید از این مطلب : 1953
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

گلاسر ده اصل مهم را به عنوان Ten Axioms of Choice Theory مطرح میکند و به بحث در مورد هر یک از آنها می پردازد. در این قسمت به عناوین این ده اصل اشاره میکنیم و در پستهای بعدی، یکایک این اصول را مورد بحث و بررسی بیشتر قرار خواهیم داد:

اصل اول - ما نمیتوانیم رفتارهای هیچکس را «کنترل» کنیم. تنها کسی که میتوانیم رفتارهایش را کنترل کنیم، خودمان هستیم.

 

اصل دوم - تنها چیزی که میتوانیم به دیگران بدهیم «اطلاعات» است.

 

اصل سوم - تنها مشکلات روانی که در بلندمدت با انسانها همراه میمانند، «مشکلات عاطفی» است.

اصل چهارم - مشکلات عاطفی، بخشی از «زندگی حال حاضر» ما هستند.

اصل پنجم - امروز ما را آنچه در گذشته روی داده میسازد، اما نمیتوان در گذشته ماند. تنها کاری که از دست ما بر می آید، ارضاء نیازهای پایه ای در حال حاضر و تلاش برای ارضاء بهتر آنها در آینده است.

 

اصل ششم - ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را «دنیای کیفی» نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این «دنیای کیفی».

 

اصل هفتم- تنها چیزی که وجود دارد «رفتار ما» است.

اصل هشتم - هر رفتار چهار مولفه دارد: حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی

اصل نهم - رفتارها انتخاب میشوند اما از میان چهار المان حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی «حرکت» و «فکر» کنترل داریم.

اصل دهم - رفتارها را با «افعال» نامگذاری میکنیم و در نامگذاری عموماً به بخشی از رفتار که برای ما به شکل ساده تری قابل تشخیص و تمایز است، توجه میکنیم.



:: بازدید از این مطلب : 2253
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

روشهای مطالعه

آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده‌اید که هنگام مطالعه از چه روشی استفاده می‌کنید؟ یک روش مطالعه صحیح و اصولی می‌تواند بسیاری از مشکلات تحصیلی را از بین ببرد. بررسیهای بعمل آمده گویای آن است که افرادی که در زمینه تحصیل موفق بوده‌اند، روش صحیحی برای مطالعه داشتند. یادگیری (learning) مسئله‌ای است که در سراسر طول زندگی انسان بویژه در دوران دانش آموزی و دانشجویی اهمیت زیادی دارد. چرا که دانش آموزان و دانشجویان همیشه در معرض امتحان و آزمون قرار دارند و موفقیت در آن آرزوی بزرگشان است.

 

شاید به افرادی برخورده باشید که می‌گویند: همه کتابها و جزوه‌ها را می‌خوانم، اما موقع امتحان آنها را فراموش می‌کنم، یا من استعداد درس خواندن را ندارم، چون با اینکه همه مطالب را می‌خوانم اما همیشه نمراتم پایین است و یا ... . بسیاری از اینگونه مشکلات به نداشتن یک روش صحیح برای مطالعه باز می‌گردد. عده‌ای فقط به حفظ کردن مطالب اکتفا می‌کنند، بطوری که یادگیری معنا و مفاهیم را از نظر دور می‌دارند. این امر موجب فراموش شدن مطالب بعد از مدتی می‌شود، در واقع آنچه اهمیت دارد یادگیری معنا و مفهوم است، چیزی که نمی‌توانیم و نباید از آن دور باشیم.

برای آنکه مطلبی کاملا آموخته شده و با اندوخته‌های پیشین پیوند یابد، باید حتما معنا داشته باشد، در این صورت احتمال یادگیری بیشتر و احتمال فراموشی کمتر خواهد شد. بنابراین قبل از اینکه خود را محکوم کنیم به نداشتن استعداد درس خواندن ، کمبود هوش ، کمبود علاقه ، عدم تونایی و سایر موارد ، بهتر است نواقص خود را در مطالعه کردن بیابیم و به اصطلاح آنها بپردازیم. در اینصورت به لذت درس خواندن پی خواهیم برد. اولین قدم در این راستا آن است با اندکی تفکر عادتهای نامطلوب خود را در مطالعه یافته و سپس عادتهای مطلوب جایگزین آن گردد.


برای تغییر عادات مطالعه مراحل زیر را باید در نظر گرفت:

آگاهی (درباره موضوع)
علاقه
ارزیابی (ارزیابی اطلاعات بدست آمده با در نظر گرفتن موقعیتهای موجود)
آزمایش (بکار بستن فکر)
مطابقت خود با فکر تازه و اختیار و قبول آن


انواع روشهای مطالعه:


روش پس ختام
این روش یکی از مهمترین و معروفترین روشهای بهسازی حافظه است. نام این روش همانند نام انگلیسی آن (PQ4R) متشکل از حروف اول شش مرحله آن است.

مراحل پیش خوانی
در این مرحله کتاب یا مطلب بصورت یک مطالعه اجمالی و مقدماتی مطالعه شود. از جمله موارد این مرحله خواندن عنوان فصلها ، خواندن سطحی فصل ، توجه به تصاویر ، بخشهای اصلی و فرعی و خلاصه فصلها می‌باشد. هدف در این مرحله یافتن یک دید کلی نسبت به کتاب و ارتباط دادن بخشهای مختلف کتاب با یکدیگر می‌باشد.

مرحله سؤال کردن
پس از مطالعه اجمالی موضوعات و نکات اصلی ، به طرح سؤال در مورد آنها بپردازید. این کار باعث افزایش دقت و تمرکز فکر و سرعت و سهولت یادگیری می‌گردد.

مرحله خواندن
در این مرحله به خواندن دقیق و کامل مطالب کتاب پرداخته ، که هدف فهمیدن کلیات و جزئیات مطالب و نیز پاسخگوی به سؤالات مرحله قبل می‌باشد. در مرحله خواندن برای فهم بهتر مطالب می‌توان از کارهایی مثل یادداشت برداری ، علامت گذاری و خلاصه نویسی بهره جست.

مرحله تفکر
در این مرحله هنگام خواندن ، ساختن سؤالها ، و ایجاد ارتباط بین دانسته‌های خود ، درباره مطلب فکر کنید. در این مورد نیز مهمترین اصل همان بسط معنایی است. بسط معنایی ممکن است در مراحل پنجم و ششم نیز یعنی در مراحل از حفظ گفتنی و مرور کردن نقشی داشته باشد.

مرحله از حفظ گفتنی
در این مرحله باید بدون مراجعه به کتاب و از حفظ به یادآوری مطالب خوانده شده پرداخته شود و بار دیگر به سؤالاتی که خود فرد طرح کرده بود پاسخ دهد. در اینجا باید مطالب آموخته شده را در قالب کلمات برای خود کرده ، در غیر اینصورت لازم است که مجددا به خواندن مطالبی که آموخته نشده پرداخته شود. مرحله از حفظ گفتنی در پایان هر بخش انجام می‌گیرد و وقتی بخشهای یک فصل به اتمام رسید به مرحله بعد ، یعنی مرور کردن یا آزمون وارد می‌شویم.

مرحله مرور کردن
این مرحله ، که مرحله آزمون نیز می‌باشد، در پایان هر فصل انجام می‌گیرد. در اینجا به مرور موضوعات اصلی و نکات مهم و نیز ارتباط مفاهیم مختلف به یکدیگر پرداخته و در صورت برخورد با موضوعات مورد اشکال به متن اصلی یا مرجع مراجعه شود. یکی از راههای کمک به این مرحله پاسخگوئی به سئوالات و تمرینات پایان فصل است: اجرای این مرحله می‌تواند مقداری از اضطراب امتحان را کاهش دهد.

روش دقیق خوانی
هدف از این مرحله این است که مطالب کامل و دقیق درک شده و بصورتی سازمان یافته و منظم در حافظه نگهداری شود. برخی از فنون موجود که می‌تواند به روش دقیق خوانی کمک کند عبارتند از:

تکنیک خلاصه برداری
به نوشتن عبارت ، مفاهیم و موضوعات کلیدی متن پرداخته ، بطوری که در مرور مطالب ، با نگاه کردن و خواندن خلاصه‌ها ، همه مطالب خوانده شده را یادآوری کند. یک روش بسیار مطلوب این است که از خلاصه‌ها نیز دوباره خلاصه برداری شود.

تکنیک سازماندهی مطالب
این تکنیک باعث افزایش درک و سرعت یادگیری و سهولت در بازیابی مطالب آموخته شده می‌شود. برای سازماندهی مطالب استخراج سه بخش از متن اصلی مورد مطالعه لازم است که عبارتند از:

 

موضوع اصلی: موضوعی که تمامی مطالب را در بر می‌گیرد و بقیه مطالب حول و حوش آن می‌چرخد.


نکته‌های اصلی: خطوط و اندیشه‌های اصلی و مهم هستند که در مجموع موضوع اصلی را می‌سازند و از صراحت بیشتری برخوردار است.


نکات جزئی: اطلاعات جزئی‌تر هستند که بصورت مثالها ، نمونه‌ها ، عکس و تصویر اطلاعات واقعی مطرح می‌گردند.
تکنیک علامت گذاری در متن
در این تکنیک علامتهایی را بر روی متن اصلی انجام داده ، از قبیل علامت گذاری به شکلهای مختلف در متن ، خط کشیدن زیر عبارات مهم ، حاشیه نویسی و ... ، این موارد بسته به صلیقه‌های افراد متفاوت می‌باشد. اما نکته مهمی که در هر نوع علامت گذاری حائز اهمیت است این است که ، بهتر است همانند تکنیک سازمان دهی ، مطالب را در سه دسته مجزا (موضوع اصلی ، نکته اصلی ، موارد جزئی) قرار داده و آنها را با علامتهای مختلف نشان دهید.


در کنار روش مطالعه عوامل محیطی نیز در میزان یادگیری تأثیر دارد. یک محیط مناسب باعث توجه و تمرکز بهتر و بیشتری می‌شود.

حذف عوامل مزاحم فکری
مواردی هست که بخش عظیمی از وقت و فعالیت ذهنی را موضوعاتی به خود مشغول می‌دارند که هیچ رابطه با موضوع ندارند، موضوعاتی مانند: رفتار معلمان و استادان ، افزایش شهریه و نوع رفت و آمد و … برخی از موضوعاتی هستند که موقع مطالعه اگر به آنها فکر شود از کارایی مطالعه می‌کاهد. برخی حتی خیال پردازیهایشان را موقع مطالعه انجام می‌دهند؛ که به شدت فکر را آشفته کرده و تمرکز را از بین می‌برد. توصیه کلی این است که اگر ذهن خود را از افکار مختلف پاک کنید تا بر روی موضوع مورد مطالعه تمرکز کنید، مطالعه را کنار بگذارید و زمانی مطالعه را شروع کنید که سرحال ، علاقمند و متمرکز هستید.

فراهم کردن محیط مناسب
محل و مکانی که مطالعه در آنجا انجام می‌شود باید مناسب باشد. منظور از محل مناسب مکانی است که آرام ، ساکت و دور از عوامل مزاحم محیطی باشد، این باعث تمرکز بهتر روی موضوع مطالعه می‌شود. بعضی افراد محل و زمانی را برای مطالعه انتخاب می‌کنند که بسیار شلوغ و پر سرو صدا است و بعضی از افراد رختخواب را برای مطالعه انتخاب می‌کنند و توقع یادگیری سطح مطلوب را دارند، ولی از این حقیقت غافلند که این محلها بدترین محل برای مطالعه است.

 


:: بازدید از این مطلب : 1037
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

ماهيت تئوري انتخاب

تئوري انتخاب به ما مي‌آموزد که تنها کسي که مي‌توانيم رفتارش را کنترل کنيم خودمان هستيم و تنها روشي که به وسيله آن مي‌توانيم وقايع محيطي را تحت کنترل درآوريم، انتخاب رفتار و اعمالمان مي‌باشد. آنچه که احساس مي‌کنيم تحت کنترل ديگران و يا وقايع محيطي نمي‌باشد. ما قرباني ديگران و يا گذشته نيستيم مگر اين که خود اينگونه انتخاب کنيم. يک اصل مهم در تئوري انتخاب اين است که ممکن است گذشته در مشکل کنوني ما نقش داشته باشد، ولي گذشته هيچ گاه مشکل اصلي ما نيست. صرف نظر از آنچه در گذشته اتفاق افتاده آنچه که ما اکنون به آن نياز داريم عملکرد موثر و برنامه ريزي در زمان حال مي‌باشد و وظيفه ما انجام آن چيزي است که براي بهبود روابط بين فردي کنوني ما مورد نياز مي‌باشد.

گلاسر ( 1998 ) مي‌گويد: اگر ما تجربه ناخوشايندي ( مثل مورد سوء استفاده قرار گرفتن در کودکي ) داشته باشيم، صرف نظر از اين که مقصر کيست، بايد بدانيم که گذشته قابل تغيير نيست و آنچه که ما قادر به کنترل آن هستيم، رفتار کنوني ماست. رفتاري كه با ديگران داشته ايم و بالعكس آن را نمي‌توان تغيير داد يا از بين برد. اما اکنون مي‌توانيم با افرادي که به آنها نياز داريم رابطه مطلوبي برقرار کنيم. در واقعيت درماني به مراجع گفته مي‌شود "گذشته‌ها گذشته است و تغيير نخواهد کرد. هرچه زمان بيشتري به گذشته اختصاص دهيم، از مشکل اصلي يعني ايجاد يک رابطه رضايت بخش در زمان حال غافل خواهيم شد ". در گروه واقعيت درماني رهبر به اعضا کمک مي‌کند تا رفتارشان را مورد ارزيابي قرار دهند و ببينند که آيا اين رفتار براي آنها کاربردي و مفيد مي‌باشد يا خير. رهبر همچنين به اعضا کمک مي‌کند تا خود را همانطور که هستند بپذيرند و براي انجام رفتارهاي بهتر برنامه‌اي واقع بينانه تنظيم كنند و به ساير اعضاي گروه نيز در اين زمينه کمک نمايند. رهبر گروه از سئوال‌هاي ماهرانه‌اي استفاده مي‌کند تا اعضا را به سوي تعيين خواسته‌هايشان سوق دهد. گلاسر ( 1992 ) مي‌گويد: "اگر رهبر گروه مهارت کافي براي مواجه ساختن اعضا با رفتارهاي کلي و خواسته‌هايشان را نداشته باشد، درمان موثر واقع نخواهد شد". رهبر از سئوال‌هاي اساسي زير براي هدايت اعضا استفاده مي‌کند:

آيا آنچه که اکنون انجام مي‌دهيد ( دو جزء عمل و تفکر از رفتار کلي ) شما را به هدفتان خواهد رساند؟

آيا قصد داريد که تغيير کنيد؟

دوست دارید در زندگیتان چه تغییراتی بیشتر ایجاد شود؟

دوست داريد در زندگي به چه چيزهايي دست يابيد، که تا كنون به آن نرسيده ايد؟

رفتارهای فعلیتان شما را از مردم اطرافتان دور کرده یا به آنها نزدیک هستید؟

اگر تغییر کنید، چگونه احساس بهتری خواهید داشت؟

اگر تغيير کنيد، زندگيتان چه تغييري خواهد کرد؟ ( به چه چيزهايي خواهيد رسيد؟ )

هم اکنون چه کارهايي را مي‌توانيد براي تغيير كردن انجام دهيد؟

پس از آگاهي از اين واقعيت که آنچه انجام مي‌دهند، فکر مي‌کنند يا احساس مي‌کنند براي آنها اتفاق نيافتاده بلکه آن را انتخاب کرده اند، اعضا قادر خواهند بود انتخاب‌هاي بهتري داشته باشند و براي تغيير تشويق خواهند شد.

هدف واقعیت درمانی پرورش قبول مسئولیت در فرد و ایجاد هویتی موفق است و فرایند درمان در واقع همان اصولی است که گلاسر به کار می گیرد. واقعیت درمانی یک روش فرایندی است و نباید آن را به صورت فرمول بندی ( مثل کتاب آشپزی ) مورد استفاده قرار داد.



:: بازدید از این مطلب : 1251
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

قدرت هدف داشتن/اهداف من چیست؟/به دنبال چه هستم؟

افرادی كه هدف دارند -افراد هدفمند- نتایج بهتری در زندگی به دست می‌آورند و دستاوردهای برتری دارند.

مهم نیست كه موفقیت را چه تعریف كنیم. افرادی كه در زندگی برای  فعالیت‌های شخصی – حرفه‌ای خود هدفی را تعین می كنند،‌دستاوردهای بیشتری داشته و پیشرفت‌های بیشتری می‌كنند. كاملاً پذیرفته شده است كه افرادی كه می‌دانند به كجا می‌روند،‌شانس بهتری دارند كه زودتر به مقصد برسند. اگر شما مقصد خود را ندانید، احتمال این خطر وجود دارد كه ساعت‌ها و روزها بروید ولی به دور خود بچرخید. یعنی اینکه شما ‌در زندگی حضور دارید ولی رشد و ترقی و پیشرفت نمی‌كنید، چرا که شما مقصد و هدف را نمی دانید.

بسیاری از متخصصان علم روان شناسی معتقدند كه عامل هدف گزینی و تعیین هدف مشخص یكی از مهمترین عوامل متمایز كننده‌ی افراد مؤثر و موفق در زندگی است. سهم این عامل در موفقیت مهمتر از هوش، تحصیلات و امكانات مالی است.

تعریف هدف

‌ هدف یك نتیجه یا پیامد مشخص و اندازه پذیر (قابل اندازه‌گیری) است كه فرد می‌خواهد در یك چارچوب زمانی خاص به آن دست یابد.

هدف جهت‌گیری به سوی مقصد را هدایت می‌كند مثلاً: به دست آوردن یك درآمد مشخص، ‌گرفتن یك شغل خاص،‌ برقراری رابطه با فرد معین، چیزی كه تا كنون در زندگی تجربه نكرده یا بدست نیاورده‌ایم.

انجام یك پژوهش ده ساله در دانشكده‌ی علوم بازرگانی دانشگاه شیكاگو نقش هدف چینی را به خوبی نشان می‌دهد. از دانشجویان ترم آخر دانشکده در باره اهدافشان پس از فارغ‌التحصیلی سئوال كردند. از آنها پرسیده شد كه پس از فراغت از تحصیل چه می‌خواهند بكنند؟ و چه برنامه‌هایی برای خود تدارك دیده‌اند؟‌

83 درصد دانشجویان گفتند که هیچ هدفی را هنوز تعیین نكرده‌اند.

14 درصد هدفی را به صورت جسته – گریخته در ذهن داشتند و فقط 3 درصد اهداف مشخص و معینی را برای خود نوشته طراحی و برنامه‌ریزی كرده و بصورت مكتوب آن را در آورده بودند.

پس از ده‌سال همگی آنان مجدداً موردبررسی پرسشنامه‌ای قرار گرفتند و به لحاظ سطح پیشرفت و دستاورد‌های حرفه‌ای – مالی مورد مقایسه قرار گرفتند. افرادی كه اهداف ذهنی پراكنده‌ای را به صورت جسته و گریخته در ذهن داشتند (طرح مبهمی از آنچه می‌خواهند) 3 برابر افراد بی هدف دستاورد و پیشرفت داشتند.‌ افرادی كه اهداف مكتوب و مشخصی تعریف كرده بودند (3 درصد افراد هدف‌مند) ده‌برابر افراد بدون هدف دستاورد حرفه‌ای – شخصی داشتند.

باید توجه کرد که داشتن هدف به تنهایی كافی نیست. گاهی اوقات ممكن است موفقیت‌‌هایی را در پی داشته باشد، اما به تنهایی رضایت بخش نیست.

افرادی كه اهداف‌شان با ارزش‌ها و معیارهای فردی‌شان همردیف و هماهنگ باشد، رضایت‌مندی و خشنودی بیشتری كسب می‌كنند.

وقتی ما به هدفی نائل می‌شویم كه توسط نظام ارزشی ما– یعنی آنچه كه برایمان مهم و ارزشمند است-  سوق داده شده باشد،  در زندگی احساس خشنودی و رضایت مندی قلبی و ذهنی عمیق را تجربه می‌كنیم.

اهداف مبتنی بر ارزش‌های فردی، به رفتار و عملكردهایی می‌انجامد كه تجلی كامل هستی و هویت ماست. این احساس و رفتار خودش به موفقیت‌ ، شادكامی و خشنودی ای می‌انجامد كه همواره به دنبالش بوده‌ایم. هرچه بیشتر این سیكل و دور را تكرار كنیم، ارزش‌ها و تعهد ما به زندگی را بیشتر تقویت می‌كند و این فرآیند یك زندگی شكوفا و خود نظم دهنده‌ را برایمان به ارمغان می‌آورد.

 

ارزشمندی اهداف و رضایتمندی و موفقیّت رفتار ها و عملكردها

وقتی هدفی را به طور روشن و مكتوب برای خود تعیین می‌كنیم. هدف مشخص، استعداد درونی ما را بیرون كشیده و ما را مجبور می‌كند تا با تمام قوه و توان خود نه تنها در جهت به دست آوردن آن هدف، بلكه برای كشف و ‌به كار‌گیری استعدادهای بالقوه تلاش ‌كنیم.

تعیین هدف مشخص ما را تقویت می‌كند تا در زندگی فعال و مسئول باشیم. هرچه اهداف مشخص‌تر و قابل اندازه‌گیری تر باشند، برای دست‌یابی به آنها بیشتر احساس مسئولیت كرده و بیشتر می‌خواهیم تا برایش زمان  و انرژی بگذاریم.

اهداف قدرتمند

هنگامی كه هر فردی به جای آرزو كردن و رویا پردازی و ای كاش گفتن و غرغر كردن از وضعیت فعلی خود، اهداف قدرتمندی مبتنی بر ارزش‌های فردی را برای خود معین و مشخص كند، به سمت یك زندگی مثبت و سازنده تر پیش‌خواهد رفت. احساسات و هیجانات منفی مثل اضطراب، افسردگی، ناكامی، ترس، عصبانیت، خشم و استرس به سراغ افراد بدون جهت‌گیری و بی برنامه‌ می‌روند و نتیجتاً اینكه این گونه افراد معمولاً هیچ گاه هدف متمركز و امیدی برای دستیابی به آن ندارند. مشخص كردن و تعیین هدف‌ ما را از رویا پردازی با امیدی اندك و احتمال دستیابی كم و نامعلوم به سوی نتایج و روابطی كه می‌خواهیم و به دنبالش هستیم رهنمون خواهد بود. گذراندن زندگی با طرز تلقی و نگرش: صبركن ببین چی پیش‌می‌آید، هدر دادن توانایی ذاتی و قدرت فردی است.

اهداف قدرتمند، كاملاً خاص و مشخص‌اند. این نوع اهداف با كلماتی ادا می‌شوند كه به ما تصویر ذهنی روشن و دقیقی از آنچه می‌خواهیم به دست آوریم می‌بخشند. با خواندن آن اهداف از روی كاغذ یادداشت، خود دقیقاً می دانیم كه چه می‌خواهیم. هرچه هدف مشخص و روشن‌تر باشد بهتر و سریعتر می‌فهمیم كه چه باید بكنیم و چگونه باید حركت كنیم تا قادر باشیم منابع و مواد دستیابی به آن را فراهم سازیم.

 

انواع هدف:

1-هدف خوب باید مشخص و خاص باشد. مثال:

هدف غیر خاص یا نا مشخص:‌ وقت بیشتری با فرزندانم بگذارنم.

هدف خاص:‌ كتابخوانی برای فرزندانم حداقل 30 دقیقه 3 بار در هفته.

هدف غیرخاص:‌ رابطه‌ام را با مادرم یا همسرم  بهتر كنم.

هدف خاص : در هر هفته یك كار مشخص كه او دوست دارد را برایش انجام دهم ،‌در كار آشپزی، جارو برقی، منزل كمكش كنم با او مهربانانه‌ و مؤدبانه‌ حرف بزنم.

2- هدف خوب باید قابل اندازه‌گیری و سنجش باشد.

چه مقدار، چقدر؟ چه مدت؟ باید هدف را به صورت كمی شده بیان كنیم، تا در پایان سال بتوانیم بفهمیم كه آیا این كار انجام شده یا نه.‌ مثال:

هدف غیر قابل سنجش: تا 5 سال دیگر ثروتمند شوم.

هدف قابل سنجش:‌ تا 5 سال دیگر 100 میلیون تومان ملك و پول داشته باشم.

3- هدف خوب چارچوب زمانی دارد.

هرچه زمان رسیدن معقولتر و كوتاهتر باشد، برای دستیابی به آن تمركز و تلاش بیشتری خواهد شد. هدف بدون زمان بی معناست، هنوز هدف نیست، یك رویا ست.  مثل مسابقه‌ی فوتبالی است كه انتها و پایان آن مشخص نشده است و نمی دانیم پس از چند دقیقه یا چند ساعت یا چند گل رد و بدل شدن بازی به اتمام می‌رسد؟ و نمی دانیم كه چه كسی برنده شده است و نتیجه بازی چیست؟

 

ساختار اهداف:

 

هدف سالانه:‌ورزش آئروبیك 4 بار در هفته و كاهش وزن تا 15 كیلو

هدف 3 ماهه: ورزش مرتب و روزانه و 4 كیلو كاهش وزن در هر 3 ماه

هدف ماهانه: ‌ورزش مرتب و 5/1 كیلو كاهش وزن در هر ماه

 

4 هدف‌های خوب در هنگام نوشتن و بیان به صورت فاعلی و پرتوان بیان می‌شود.

جملات ساده و كامل آنچه را می خواهیم به سادگی بیان می كنند. فعل، آنچه را باید انجام شود، ذكر می كند و آنچه را واقعاً و دقیقاً می خواهیم به دست آوریم به روشنی توصیف می كند ؛ به عنوان مثال:‌

گرفتن دادن بخشیدن انتخاب كردن تمرین كردن نوشتن صرف كردن طراحی كردن ساختن ملاقات كردن و …

شروع جملات با افعال مثبت و فعال به كوشش‌های ما جهت می‌بخشند.

 

5 تشخیص بین اهداف مبتنی بر نتیجه و اهداف فرایندی (مبتنی بر فرایند).

اهداف مبتنی بر نتیجه = 15 كیلو كاهش وزن

اهداف فرآیندی: اهداف فرآیندی – مبتنی بر فرآیند؛ اقداماتی كه فكر می كنیم ما را به سوی هدف رهبری می كنند. مثلا: هر روز بین 10-5 دقیقه سر موضوعات روزانه با او حرف بزنم.

اهداف مبتنی بر نتیجه:‌ بهبود بخشیدن به رابطه و گفتگو با والدینم / فرزندانم.

اهداف مبتنی بر فرآیند : روزانه فقط 1200 واحد كالری مصرف می كنیم با 20% كمتر كالری چربی.

 

در مجموع هدف باید:

1-      خاص و مشخص باشد.

2-      قابل اندازه‌گیری باشد.

3-      چارچوب زمانی مشخصی داشته باشد.

4-      جنبه‌ی فاعلی داشته و با فعل آغاز شود.

5-      متناسب باشد، ‌نتیجه مدار یا فرایند مدار باشد.

 



:: بازدید از این مطلب : 1289
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

این پژوهش قبلا به فارسی برگردان و در بعضی سایتها و وبلاگها بازنشر شده است. اما به سبب نکات جالبی که در متن آمده است آن را دوباره می خوانیم:

(Helen fisher) ، محقق و انسان شناس دانشگاه روتگر نیوجرسی، یکی از سرشناسترین محققین موضوع عشق در سطح جهان است. از او کتابهای متعددی در این مورد به چاپ رسیده، از جمله «آناتومی عشق» ( ۱۹۹۲) و «جنس قوی» ( ۱۹۹۹) که به رل زنان در جامعه می پردازد. کتاب جدید او با عنوان «چرا عاشق می شویم» به موضوع عشق، شکست در عشق، و نقش هورمونها در این مورد می پردازد .

مجله اشپيگل مصاحبه حالبي با اين پرفسور انجام داده :

مجله شپیگل: خانم فیشر، زنان و مردان با ازدواج ، به یکدیگر قول عشق تا هنگام مرگ می دهند. طبق گفته شما ولی معمولا بعد از ۴ سال این قول به جدایی می انجامد؟

فیشر: بله. من به مدارک جمع شده از ۵۸ کشور نگاه کرده ام، در آنها دیده می شود که نیمی از کسانی که از یکدیگر جدا می شوند، این کار را در طول ۴ سال اول دوران ازدواج خود انجام می دهند و بعد از آن به دنبال پارتنر جدید هستند .

شپیگل: این نیاز به عوض کردن پارتنر از کجاست؟

فیشر: در واقع باید سوال شما بر عکس باشد: » چرا ما اصولا به مدت طولانی با هم می مانیم؟ » ۹۷٪ از جانواران پستاندار چنین تیمهای دو نفری درست نمی کنند. چرا پس انسان؟ این مساله ساده که ما یکدیگر را به عنوان پارتنر پیدا کرده و به هم وفادار هستیم، یک حادثه شگفت انگیز است، و دلیلش این جاذبه غریبیست که آنرا عشق می نامیم.

شپیگل: شما در مورد پدیده عشق تحقیق می کنید، اینکار را چگونه انجام می دهید؟

فیشر: ما تعدادی از زنان و مردانی را که در آنها نشانه های عاشق بودن دیده می شود توسط دستگاه MRI معاینه کرده ایم، تا بفهمیم احساس عشق در کدام قسمت مغز جای دارد .

شپیگل: از کجا می دانید که آیا کسی واقعا عاشق است یا نه؟

فیشر: در این مورد کافیست که از او بپرسم در طول روز چه مدت به معشوق خود فکر می کند. معمولا جواب حدود ۹۵ ٪ از وقت روز است، خوب چون عشق همین مسخ شدن خالص است. این تمایل شدید، این جوشش، هسته اصلی عاشق بودن است. عشق بسیار سرسخت و به ندرت قابل کنترل است و بسیار به سختی می توان به آن پایان داد. به نظر من عشق قویترین میل جهان است، بسیار قویتر از میل به سکس. کسی که از رختخواب شریک جنسی خود رانده می شود، دست به قتل او نمی زند، اما تعداد کسانی که شریک خود را به خاطر رد کردن عشق آنها به قتل رسانده اند زیاد است، به خصوص در مردان .

شپیگل: شما نوشته اید از هر سه زن مقتول در آمریکا یکی از آنها از سوی پارتنر سابق خود به قتل رسیده است. اما تعداد مردان مقتول از سوی شریک سابق آنها تنها ۴٪ است. آیا زنان هنگام شکست در عشق بیشتر دست به خودکشی می زنند؟

فیشر: نه، در مورد خودکشی هم تعداد مردان بیشتر است. سه چهارم کسانی که به خاطر سرخوردگی در عشق خودکشی کرده اند، مردان هستند. زنان معمولا رابطه بهتری با خانواده و دوستان خود دارند و در دوران بحرانی از سوی آنها بهتر پشتیبانی می شوند. بر عکس مردان معمولا وابستگی شدید به رابطه با آن یک شخص خاص دارند که این می تواند نتایج خطرناکی داشته باشد. ولی البته در زنان هم خودکشی از روی عشق دیده می شود.. من از افراد تحت معاینه خود سوال کرده ام که آیا حاضرند برای عشق خود بمیرند یا نه. بسیاری از آنان، به خصوص جوانان در گروه سنی حدود ۲۰ سال، به این سوال پاسخ مثبت دادند، فکر می کنم خود من نیز در آن مقطع زندگی همین پاسخ را می دادم .

شپیگل: در بدن افراد عاشق چه اتفاقی می افتد؟

فیشر: ما به افراد مورد آزمایش خود در حالیکه در دستگاه MRI قرار داشتند، یک بار عکس معشوق خود و یک بار یک عکس غریبه نشان دادیم و عکسهای مغزی آنها را در این دو حالت مقایسه کردیم. به نظر می آید که دو ناحیه در مغز که مسئول احساس عشق هستند را شناسایی کرده ایم. از علائم بارز دیگر، بالا رفتن میزان هورمون دوپامین (Dopamin) و نورآدرنالین (Noradrenalin ) و پایین آمدن میزان هورمون سروتونین (Serotonin) در مغز است. انرژی جوشان، تحریکات خوشحال کننده گاهی تا به حد رسیدن به خلسه، عرق کردن زیاد و طپش قلب نتیجه ترشح این سوپ هورمونی است .

شپیگل: هومر (Hommer ) هم به این نتیجه رسیده بود که:» و نیروی عشق در آن درون بود که حتی از عاقلان نیز عقلشان را ربود». این همه دیوانگی چه معنایی می دهد؟

فیشر: خود من هم مدتها تصور می کردم که طبیعت در مورد عشق اغراق کرده است. الان ولی فکر می کنم که عاشق شدن برای این به وجود آمده است که توجه ما (برای تولید مثل) متوجه یک پارتنر باشد و وقت و انرژی تلف نشود .

شپیگل: آیا میل جنسی برای این منظور کافی نبود؟

فیشر: نه، میل جنسی به تنهایی توجه ما را به سوی شریکهای متعددی جلب می کند، عاشق بودن باعث تحریک این میل در رابطه با معشوق می شود. میزان بالای ترشح هورمون دوپامین باعث ترشح شدیدتر هورمون جنسی تستسترون هم می شود.. به همین دلیل است که عشاق میل ترک اطاق خواب را ندارند .

شپیگل: علت این شدت احساسات چیست؟ همانطور که خود در کتابتان نوشته اید، موشهای صحرایی فقط برای چند ثانیه جلب یکدیگر می شوند، فیلها مدت چند روز. حتی در شامپانزه ها نیز دوان عشق کوتاه است. چطور این احساس در ما تا به این حد پیش میرود که حاضر به مرگ برای دیگری هستیم؟

فیشر: من تصور می کنم که راه رفتن بر روی دو پا همه چیز را در ما تغییر داد. تا قبل از اینکه نیاکان ما (که احتمالا شبیه شامپانزه های امروز بوده اند) راه رفتن روی دو پا را بیاموزند، ماده ها فرزندان خود را به پشت حمل می کردند، دستانشان آزاد بود و احتیاج به نرها برای حفاظت و همراهی نداشتند. ولی از حدود ۶ تا ۷ میلیون سال قبل که انسان شروع به راه رفتن به روی دو پا کرد، مشکل آغاز شد: چرا که حالا ماده ها باید فرزندان خود را بغل می گرفتند و من نمی توانم تصور کنم که آنها می توانستند با یک دست فرزندان خود را حمل کنند و با دست دیگر به دنبال آذوقه بگردند و یا از خود دفاع کنند، پس به یک شریک برای بزرگ کردن فرزندان خود احتیاج داشتند.

شپیگل: و مردان؟

فیشر: برای آنها هم تمرکز به روی یک شریک نفع داشته است. به عهده گرفتن وظیفه محافظت از چند شریک برای آنها هم کار سختی بوده است. بچه هایی که از سوی یک جفت محافظت می شده اند، شانس بهتری برای زنده ماندن پیدا می کردند و از همانجا ارتباطهای سلولهای عصبی برای ایجاد حس عاشق بودن شکل گرفته است.

شپیگل: مدت زمان عاشقی چقدر است؟

فیشر: طبق تحقیقات ما بین ۱۸ ماه تا سه سال. البته این مدت زمان می تواند طولانی تر هم بشود اگر در برابر رابطه عشقی موانعی وجود داشته باشند، مثلا اگر دو نفر در دو کشور مختلف زندگی کنند یا یکی از آنها متاهل باشد. این نیز از خصوصیات سیستم ترشحی دوپامین است: اگر مغز «پاداشی» دریافت نکند، این سیستم خیلی فعالتر میشود…

شپیگل: …و با ترشح بیشتر قابلیت رنجبری را بالا می برد .

فیشر: بله. البته کار این سیستم به هیچ وجه همیشگی نیست. اگر خوش شانس باشیم، این حس عاشقی تبدیل به دوست داشتن می شود. در آن صورت هورمونهای دیگری کارگردانی را به عهده می گیرند: اوکسیتوسین (Oxytocin) و واسوپرسین (Vasopressin) که باعث حس نزدیکی و رابطه نزدیک هستند و ترشح هورمونهای دوپامین و تستسترون را کم می کنند. و این خوب هم هست. کسی که صاحب فرزندی می شود، نمی تواند تمام شب در اطاق خواب به دنبال معشوق بدود!

شپیگل: ولی برای بسیاری از زوجها دقیقا همین از دست رفتن رابطه جنسی یک مشکل بزرگ است.

فیشر: برای همین توصیه من برای رابطه های دراز مدت این است که از داشتن مرتب سکس خود داری نکنند. ما جانوری هستیم که برای این ساخته شده ایم که مرتب با هم آمیزش داشته باشیم. انسانهایی که به صورت قبیله ای زندگی می کنند، اکثرا روزانه با یکدیگر رابطه جنسی دارند. ترشح هورمون تستسترون، باعث بالا رفتن هورمون دوپامین هم می شود که به برقراری رابطه کمک می کند . ولی البته من زوجهایی را می شناسم که بدون این ارتباط نزدیک جنسی هم با یکدیگر زندگی می کنند.. کیفیت داشتن ارتباط نزدیک کمی دست کم گرفته می شود. ما به دنبال عشق رمانتیک هستیم، که میلی ساده و یک جور دیوانگی کور است. احساس رابطه نزدیک ولی یک حس بسیار رنگارنگ مانند نقشهای یک قالی شرقی است، که پر از احترام، طنز و خاطرات مشترک است .

شپیگل: و با وجود همه اینها این سیستم می تواند خیلی آسان از هم بپاشد.

فیشر: درست است و قابل توضیح هم هست: این در طبیعت انسان است که تا زمانی با شریک خود همراه باشد که فرزند آنها از آب و گل در آمده باشد. زنهای قبیله ای در جنوب آفریقا هر چهار سال یک بار بچه دار می شوند و هر بار از مردی دیگر. در جامعه مدرن این مساله به شکل بالاتر رفتن میزان طلاق به خصوص در دوران ۴ سال اول شکل پیدا می کند. به نظر می آید طبیعت انسان برای این ساخته شده است که با شریک خود فرزندی داشته باشد، و بعد از مدتی برود. و من فکر می کنم زندگی ما کم کم به زندگی نیاکانمان شبیه تر می شود.

شپیگل: چرا؟

فیشر: در دوران زندگی قبیله ای، زنان ۸۰٪ آذوقه را تامین می کردند. به این ترتیب آنها قدرت «اقتصادی» داشتند و به همین خاطر وابسته نبودند. امروزه همسر یک رئیس بانک به عنوان مثال، که از خود تحصیلات یا در آمدی ندارد، همسرش را ترک نمی کند چون از نظر اقتصادی قادر به این کار نیست. ولی در بسیاری از جوامع دنیا این موقعیت تغییر می کند، زنان بیشتر صاحب استقلال اقتصادی می شوند و بیشتر توانایی آنرا پیدا می کنند که به رابطه های ناخواسته پایان دهند …

شپیگل: یا بیشتر رابطه های موازی داشته باشند ؟(توضیح خودم: منظور من از رابطه های موازی، همون چیزیه که بهش خیانت در رابطه میگیم. من از این کلمه به خاطر بار اخلاقیش استفاده نمی کنم )

فیشر: نه، نه الزاما. جالب اینجاست که امروزه نسبت به گذشته کمتر رابطه های موازی دیده می شود ، یکی به خاطر اینکه این امکان بیشتر هست که نوجوانان و جوانان تجربه های متعدد خود را داشته باشند، و یکی دیگر به این دلیل که رابطه ها امروزی هم کوتاه تر شده اند.

شپیگل: آیا این جریان در آینده ادامه پیدا می کند؟ آیا آمار طلاق بالاتر نیز می رود؟

فیشر: بله، در این مورد شک ندارم. و البته شکلهای جدید با هم زندگی کردن به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال یک نوع ازدواجهایی که بعد از مدت زمان خاصی خود به خود لغو می شوند. در آنصورت دو طرف تلاش بیشتری برای حفظ ارتباط خود خواهند کرد. البته انسانها در آینده نیز همچنان ازدواج خواهند کرد-حتی دوباره و سه باره . این به معنای پیروزی امید بر تجربه است. ما همچنان تلاش خود را خواهیم کرد-تقصیر به گردن سیستم عصبی و هورمونی ماست !

شپیگل: آیا ما واقعا اینقدر در برابر عشق بی اراده هستیم؟ تا چه حد آزادی انتخاب پارتنر خود را داریم؟

فیشر: ما حداقل این توانایی را داریم که از عاشق شدن خود جلو گیری کنیم. تصور کنید شما تازه صاحب فرزندی شده اید، همسر خود را دوست دارید و در عین حال شخصی را در محل کار خود بسیار جذاب می یابید. شما قادر هستید به خود بگویید:»نه،من خوشبخت هستم، این شخص نیز متاهل است، رابطه ما، موفق نخواهد بود». چنین صرف نظر کردنی مشکل، ولی ممکن است. صرف نظر کردن از سکس خیلی ساده تر هم هست. من فکر می کنم ما مرتب با کسانی برخورد می کنیم که مایل هستیم با آنها رابطه جنسی داشته باشیم، و در آخر تنها دست آنها را می فشاریم.

شپیگل: آیا عشق و دوست داشتن و دوست بودن در کنار هم ممکن است؟

فیشر: قاعدتا بله. قسمتها مختلف مغز که مسئول احساس عشق، رابطه ، دوستی و هوس هستند، می توانند موازی هم کار کنند. ما حتی قادریم با کسی زندگی کنیم و در عین حال عاشق شخص دیگری شویم. این توانایی از نظر تئوری تکامل هم قابل توضیح است، چرا که این کار یک استراتژی دوبرابر به حساب می آید: در یک سو رابطه دراز مدت که باعث ثبات اجتماعی می شود، از سوی دیگر پارتنر جدیدی که امکان انتقال ژنها به نسل بعدی را بیشتر می کند. واقعیت این است که حتی در رابطه های موفق نیز ، ما شبها در تخت خوابیده ایم و از خود سوال می کنیم که آیا نمی توانستیم انتخاب بهتری داشته باشیم. این یک نیروی تخریب کننده مغز ماست…

شپیگل: و وقتی این نیروی تخریب کننده زمانی باعث جدایی شود، درد آن جدایی تقریبا به همان شدت شادابی زمان عاشق بودن است. آیا این اشخاص را هم تحت نظر داشته اید؟ در مورد آنها چه مشاهداتی داشتید؟

فیشر: در این اشخاص دو حس به شدید ترین شکل خود دیده میشود: خشم و ناامیدی. این دو احساس در دو فاز مختلف به سراغ فرد می آید: بعد از جدایی ابتدا زمان خشم یا اعتراض است، شخص سعی می کند پارتنر خود را دوباره به دست بیاورد. سیستم ترشحی دوپامین ، بسیار فعال میشود ،چون مغز باز هم «پاداشی» دریافت نمی کند. انرژیی که در این زمان صرف می شود بسیار زیاد است. دوباره پارتنر سابق محور همه چیز می شود و حس عشق باز هم قویتر می گردد که حتی ممکن است تبدیل به حس نفرت هم بشود.

شپیگل: …حس نفرت برای به دست آوردن دوباره پارتنر کمی عجیب به نظر می آید .

فیشر: این آخرین تلاش است. هر چه باشد، اینجا یک نفر دارد بر سر آینده ژنهای خود مبارزه می کند! و در واقع گاهی این روش کارساز نیز هست. گاهی دو نفر دوباره به سوی هم برمی گردند وقتی یکی از آنها دیگری را تحت فشار سخت احساسی، مثلا تهدید به خودکشی قرار می دهد.

شپیگل: ولی سوال این است که ارتباطی که با این روش دوباره بر قرار شود تا کی ادامه پیدا کند.

فیشر: درست است. ولی خشم و نفرت می تواند کمکی هم باشد برای اینکه شخص خود را راحتتر از پارتنر خود جدا کرده و به دنبال پارنتر جدید باشد. البته قبل از آن فاز افسردگی شدید سر می رسد. تمام دنیا خاکستری می شود، کسی زنگ نمی زند. و شخص دچار دپرسیون می شود.

شپیگل: چرا طبیعت جدایی را برای ما اینقدر مشکل کرده است؟ آیا بهتر نبود که خیلی راحتتر با نیرو و انرژی دوباره به زندگی بر می گشتیم؟

فیشر: من فکر می کنم که این افسردگی هم فایده های خودش را دارد. کسی که ترک می شود، احتیاج به کمک دارد، چرا که همیاری پارتنر او یکباره از بین رفته است. مسلما کسی که با لبان خندان به سوی دوستان برای کمک خواستن می رود، زیاد قابل باور نیست. افسردگی یک نشانه خیلی خوب برای اطرافیان است که یک مشکل بزرگ این وسط وجود دارد. در ضمن، یک افسردگی خفیف در این موقعیت می تواند کمک کند که شخص خود و اطراف خود را واقعی تر ببیند.

شپیگل: آیا راههایی وجود دارد که ما عشق از دست رفته خود را راحتتر فراموش کنیم؟

فیشر: بزرگترین توصیه من این است که هر چیزی که ما را به یاد او می اندازد ، از بین ببریم و یا از زندگی خود دور کنیم. نامه ها، عکسها، کارتها ، و البته که هرگز به او تلفن نکنیم …

شپیگل: پس عشق مانند یک ماده مخدر است؟

فیشر: دقیقا، پس برای ترک اعتیاد باید از آن دوری کرد. نشانه های ترک اعتیاد عشق خیلی شبیه به ترک کوکائین است: خواهش بسیار شدید، مالیخولیا، خستگی، از دست دادن تعادل روحی. البته تفاوتهایی هم وجود دارد. کسی که به کوکائین معتاد است، هر روز همان خواهش روز قبل را احساس می کند، در حالیکه کسی که به عشق خود رسیده باشد، اکثرا بعد از مدتی این خواهش را ندارد که هر روز پارتنر خود را ببیند.

شپیگل: شما برای این مشکل تجویز قرص را نیز پیشنهاد می کنید .

فیشر: وقتی برای مقابله با افسردگی از دارو استفاده می شود، چرا برای مقابله با درد عشق از این روش استفاده نشود؟ البته با اینکار قادر نخواهید بود یک رابطه را نجات دهید، ولی می شود با اینکار مثلا جلوی خودکشی از سر عشق را گرفت. البته من اخطار می دهم که از این داروها به مدت زمان طولانی استفاده نشود، این داروها ترشح دوپامین و سروتونین در مغز را کم می کنند، و این در دراز مدت می تواند باعث شود که شخص میل به پیدا کردن رابطه( جدید) و میل به ارتباط جنسی را از دست بدهد .

شپیگل: برای استفاده از دارو تا کجا می توان پیش رفت؟ مثلا می توان برای کسانی که به دنبال عشق از دست رفته خود تا حد مزاحمت پیش می روند (به اصطلاح: استاکر Stalker ) درمان با قرص را تجویز کرد؟

فیشر: چرا که نه؟ اینکه مواد شیمیایی چقدر رفتار ما را تغییر می دهند را هر کسی که یک آبجو هم خورده باشد ، می داند. البته نباید فراموش کرد که در مورد استاکر ها، اختلالات رفتاری دیگر نیز به مساله اضافه می شود.. من فکر می کنم که هر کسی دلش می خواهد به دنبال عشق از دست رفته اش برود، ولی اینکار را نمی کند چون یاد گرفته است که نباید این کار را بکند. ولی استاکرها قادر به کنترل این کشش خود نیستند.

شپیگل: داروهایی که میل جنسی را تشدید می کنند ، مدتهاست که ساخته شده اند. آیا زمانی علم قادر به ساختن ماده ای برای ایجاد عشق

و برقراری یا تشدید آن خواهد بود؟

فیشر: فرمهای مخصوصی از LSD باعث میشود که شخص راحتتر عاشق شود. اما در کل من احتمال نمی دهم که چنین دارویی در آینده واقعا ساخته شود. باید پارامترهای مختلفی کنار هم جمع شوند که شخصی عاشق شود: زمان مناسب و تحریکات حسی مختلفی که پاسخ دادن به آنها از دوران کودکی ما شکل گرفته است. البته من فکر می کنم ماده ای ساخته خواهد شد که میزان ترشح دوپامین و نورآدرنالین را در مغز افزایش دهد و با اینکار آمادگی مغز را برای عاشق شدن بالا ببرد .

شپیگل: آیا ممکن است این آماده سازی مغز بدون دارو نیز انجام گیرد؟

فیشر: بله ، البته. من به تمام جوانانی که دلشان می خواهد عاشق شوند توصیه می کنم: بروید به بیرون، به سوی دنیای بیرون بروید، به دیگران نشان دهید که دنبال عشق هستید، و بازی عشق را بازی کنید. آماده سازی مغز، بر پایه به تحرک در آوردن سیستم ترشحی دوپامین است، وقتی کسی را پیدا می کنید که فکر می کنید می تواند پارتنر شما باشد، بهتر است با او کارهای جدید، مهیج و حتی خطرناک انجام دهید. نزدیکی نیز میزان ترشح دوپامین و تستسترون را بالا می برد، برای همین من همیشه به دانشجویان خود می گویم با کسی به رختخواب نروید که از او خوشتان نمی آید،چون ممکن است عاشقش بشوید!

شپیگل: آیا حقه های دیگری برای ایجاد عشق به ذهنتان می رسد؟

فیشر: همانطور که Baudelaire گفته است:»ما زنان را هر چه غریبه تر باشند، بیشتر دوست داریم» ، من به زنان توصیه می کنم که کمی مرموز باقی بمانند. و کلا این راه موثری است که علاقه های طرف مقابل را پیشبینی و ارضا کنیم. همانطور که مردان در هیچ زمان دیگری به اندازه چند هفته اول عاشق بودن خود میل به صحبت کردن ندارند، یا زنان هیچ زمان دیگری به اندازه آن زمان با شریک خود فوتبال تماشا نمی کنند!…البته کارسیستم مغزی مردان در این دوران هم با زنان متفاوت است، در مردان قسمتهایی از مغز که مربوط به تحریکات بینایی می شوند بیشتر فعال است .

شپیگل: و این تعجب آور نیست، درست است؟

فیشر: درست است. ولی پیش ضمینه تکامل در این مورد جالب است. مردان به زنانی نگاه می کنند که قابلیت زایش داشته باشند (توضیح خودم: در واقع زنان زیبا!) ، و زنان برای اینکه بدانند آیا پارنتر آنها می تواند از پس نگهداری از بچه ها خوب بر بیاید، سعی در شناختن شخصیت او دارند. اینکار به مراتب مشکل تر است و پیش از همه احتیاج به داشتن حافظه ای قوی دارد. برای همین زنان مرتب با دوستان خود از این صحبت می کنند که طرف مقابل چه گفته است، چه رفتاری داشته است و چکار کرده است. در زنان آن قسمت از مغز که مربوط به حفظ خاطرات است بیشتر فعال می شود .

شپیگل: اما خاطرات به تنهایی آتش عشق را روشن نگه نمی دارند.

فیشر: نه، در دراز مدت احتیاج به کار کردن دائمی روی رابطه هست .

شپیگل: توصیه شما در این مورد چیست؟

فیشر: در اصل الان باید می گفتم سالی یک بار از پارتنر خود جدا شوید، رابطه های دیگری را تجربه کنید و بعد سعی کنید دوباره از اول شروع کنید!

شپیگل: این را جدی نمی گویید !

فیشر: البته که نه. مسلم است که کسی نمی خواهد واقعا اینطور زندگی کند. ولی توصیه من اینست که از اول انتخاب درست انجام دهید، شخصی را انتخاب کنید که برایتان در دراز مدت جالب باشد، به نوع خاص خودش. به طرف پارتنر خود بروید، با او صحبت کنید و به حرفهایش گوش دهید، از او سوال کنید، سعی کنید جذاب باقی بمانید و احتیاجات خود را بیان کنید. البته که با وجود همه اینها تضمینی وجود ندارد. چرا که متاسفانه واقعیت اینست: ما برای این در دنیا نیستیم که خوشبخت باشیم، ما در این دنیا هستیم که تولید مثل کنیم .

شپیگل: از شما برای این مصاحبه متشکرم .

از مجله شپیگل، شماره ۹، فوریه



:: بازدید از این مطلب : 1237
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

 

«تله‌پاتی» چیست و چگونه عمل می‌کند؟

* «تله‌پاتی» دسترسی به اطلاعاتی است که در فکر شخص دیگری نگهداری می‌شود و شما خواهان کسب آن هستید دانشمندان برای اثبات این پدیده می‌گویند: وقتی این امکان وجود دارد که از طریق یک ایستگاه فرستنده مطالبی را از طریق امواج الکتریکی، از ایستگاه‌های الکتریکی دیگری جذب کنیم. بنابراین با توجه به فعالیت‌های الکتریکی مغز انسان، امکان تبادل اطلاعات از راه دور، از طریق «تله‌پاتی» و به صورت مشابه دستگاه‌های فرستنده و گیرنده الکتریکی فراهم می‌شود. برای انجام پدیده‌های «تله‌پاتی»‌مغز باید در حالتی قرار داشته باشد که وضعیت آن بیشترین میزان امواج «آلفا» را ایجاد و منتشر کند. امواج «آلفا» معمولا در شرایطی به وجود می‌آید که فرد در حالت «مدی‌تیشن» یا «ریلکس» کامل قرار گرفته باشد. پس درمی‌یابیم که کلید اصلی «تله‌پاتی» چیزی نیست جز «ریلکس» شدن کامل. اصولاً در هنگام احساس خطر و یا هر ناراحتی دیگر، اعصاب «سمپاتیک» انسان با تولید «آدرنالین» بدن را تحریک می‌کند در این حالت زمینه لازم برای «فرستندگی» و در واقع فرستادن پیام در شخص به وجود می‌آید و او می‌تواند افکار خود را سریع‌تر و قوی‌تر منتشر کند در حالت عکس این مسئله، اعصاب «پاراسمبلیک» با تولید «استیل کولین» موجب رخوت و سستی بدن می‌شود و استعداد «گیرندگی» امواج «تله‌پاتی» در شخص تقویت می‌شود.

ارسال پیام‌های روحی

نیروی «تله‌پاتی» بستگی زیادی به شدت و قدرت عواطفی دارد که با آن هماهنگ شده است شما وقتی می‌توانید از راه دور یک پیام روحی برای فرد موردنظرتان بفرستید که قبلاً ارتباطی مثبت و یا حتی منفی با او برقرار کرده باشید درباره فردی که هدف پیام شماست باید به یک نوع احساس بسیار شدید عاطفی برسید. برای شروع کار بهتر است ابتدا هر چه دقیق‌تر فرد موردنظرتان را رویت کنید و تمام مشخصات او را مانند مشخصات جسمی، ویژگی‌های شخصیتی، روش لباس پوشیدن، آهنگ، صدا و مانند آن‌را به خاطر بسپارید به این ترتیب یک تصویر بسیار قوی و روشن از آن شخص در ذهن شما نقش می‌بندد. سعی کنید فرد موردنظر را در همان محل زندگی‌اش مجسم کنید اگر با او خاطره‌های مشترکی دارید آنها را یک بار دیگر در ذهنتان مرور کنید آن‌گاه پیام خود را با صدای بلند بر زبان آورید درست همان‌گونه فکر کنید که انگار او در مقابلتان ایستاده است به محض آ»‌که پیامتان را فرستادید همه چیز را به فراموشی بسپارید البته می‌توانید پیامتان را به جای این‌که با صدای بلند اعلام کنید آن را بر روی یک صفحه کاغذ نیز بنویسید.

قدرت تمرکز و تخیل

نیروهای ذهنی، مانند «تله‌پاتی» یک پدیده ساده ب شمار نمی‌آیند بلکه به دقت فرمول‌های ریاضی عمل می‌کنند و این شما هستید که در ذهن خود دستورالعمل لازم را صادر می‌کنید نیروهای ذهنی توان این را دارند که در راه رسیدن پیام شما به هدف موردنظرتان راهنما و راهبرتان باشند و روش‌های عملی را نشانتان دهند چنان‌که در مواقع خطر هشدارهایی می‌دهند که در سرنوشت شما و اطرافیانتان بسیار موثر است البته شدت و شعف قدرت تخیل نقش مهمی در «تله‌پاتی» ایفا می‌کند و هر چه قدرت «تمرکز» بیشتر باشد افکار به صورت سریع‌تر و دقیق‌تری به هدف موردنظر اصابت می‌کند. پس باید بیاموزیم که فکر خود را کاملاً‌ »متمرکز» کنیم تا در انجام کار، توفیق بیشتری کسب کنیم.

اندیشیدن بدون هدف و با دقت اندک، نتیجه‌ای ندارد تفکر باید محکم و متمرکز باشد تفکر محکم و متمرکز، مجموعه‌ای است از خطوط ظریف مغناطیسی که شما را به افکار شخص موردنظرتان متصل می‌سازد.

اگر بگوییم که «فکر» حالتی از «احساس» که از طریق قانون «ارتعاش» حمل می‌شود و مانند نور و الکتریسیته انتقال می‌یابد آن‌گاه به راحتی به این پدیده جالب پی می‌برید هر وقت فکر خود را بر موضوعی که برای شما اهمیت دارد متمرکز کنید نیروهای ذهنی شما وارد عمل می‌شوند و پاسخ لازم را به دست می‌آورند. برای ایجاد تمرکز، می‌توانید یک نقطه «تمرکز» انتخاب کنید این نقطه می‌تواند عکسی بر روی دیوار و یا حتی گل‌های یک قالیچه باشد.

فرمان‌های «تله‌پاتی»

برای شکوفایی استعدادهای «تله‌پاتی» تمرین‌های جالب و متنوعی وجود دارد ابتدا قبل از شروع تمرین بهتر است به چند نکته مهم توجه کنید:

1- قبل از شروع تمرین، مدت آن‌را دقیقاً مشخص کنید. (مثلاً یک ساعت)

2- مصرف چاپ و قهوه اندکی قبل از انتقال یک فکر، مفید است زیرا به‌عنوان یک محرک لحظه‌ای برای فعالیت‌های مغزی مؤثر است.

3- بعد از اتمام تمرینات، بهتر است مقداری آب در چند نوبت بنوشید تا مواد زاید بدنتان دفع شود.

4- تاریکی و سکوت مطلق برای تمرینات «تله‌پاتی» بسیار نتیجه‌بخش است و سعی کنید در مواقعی که شخص گیرنده خوابیده است تمرینات مربوطه انجام شود.

5- اندکی مراقبه یا همان «مدی‌تیشن» در ایجاد «تله‌پاتی» مفید است البته باید با کشیدن نفس‌های عمیق به «مراقبه» بنشینید.

6- به صدای درونی خویش گوش فرا دهید و با آن جروبحث نکنید فقط گوش کنید و عمل کنید گوش دادن از شرایط اصلی استفاده از قدرت نهفته در «تله‌پاتی» است.

7- جلسات تمرین را طولانی کنید، چرا که انتقال فکر باید همراه با یک پافشاری خاص در مدت طولانی انجام پذیرد.

8- بهتر آن است که در هر جلسه، حداکثر 10 فرمان صادر شود.

فرستنده و گیرنده

برای شروع تمرینات همکاری دو نفر ضروری است بین این دو نفر که مایل هستند این تجربه را انجام دهند کسی که دارای تأمل و تعمق بیشتری است باید نقش گیرنده را به عهده بگیرد و کسی که فعال بااراده و کوشاست به‌عنوان «فرستنده» باید فکرس را آن‌چنان روی مسئله موردنظر متمرکز کند که گویی خود قصد انجام این فرمان را دارد. فرمان‌های «تله‌پاتی» باید پی‌درپی صادر شوند. دست راستت را بلند کن و یا فلان چیز را از زمین بردار.

ضمنا لازم است که در هر جلسه از تمرینات نوع فرمان‌ها تغییر کند شخص «گیرنده» باید هنگام تمرین در وضعی کاملا بی‌تفاوت قرار بگیرد و هر فکری را از ذهن خود دور سازد و اصطلاحاً در «خلاء فکری» فرو برود. او باید فقط در انتظار یک تحریک درونی بماند تا به انجام کاری وادار شود. همچنین باید توجهش را مطلقاً به چیزی معطوف کند که از درون وجود خویش احساس کند هرگاه چند فکر مختلف به طور همزمان به ذهنتان خطور کرد ابتدا کمی تأمل کنید و سپس فکری را که قوت و تحریک بیشتری دارد به اجرا درآورید.

تمرینات بعدی...

پس از ممارست در تمرینات بالا کار خود را با تمرینات زیر ادامه دهید.

شخص «فرستنده» نگاهش را به دقت به یک چیز خاص می‌دوزد و سپس با بستن چشمانش تصویر ذهنی آن‌را می‌سازد آن‌گاه شخص «گیرنده» را مجسم می‌کند که در حال تماشای آن چیز خاص است مدت تمرین برای این کار 3 تا 5 دقیقه است.

شخص «گیرنده» در مقابل خود صحنه‌ای سفید قرار می‌دهد که از زیر آن نور یکنواخت و ضعیفی تابیده است سپس نگاه خود را رها می‌سازد تا بی‌توجه به محیط اطرافش روی این صحنه بلغزد وقتی چندین برداشت مختلف به ذهنش خطور کرد باید آنها را به آرامی یادداشت کند البته گاهی نیز باید چشمان خود را بسته و پس از چند ثانیه باز کند.

تمرین بعدی بدین ترتیب است که شخص «فرستنده» پشت فرد «گیرنده» می‌ایستد و در حالی‌که نگاهش را به پشت گردن او دوخته است فکرش را کاملا روی او متمرکز کرده  فرمانش را صادر می‌کند.

صدور فرمان باید جز به جز اما متوالی صورت بگیرد در این حالت انرژی فکری شما به شخص «گیرنده» منتقل می‌شود و او را وادار می‌کند که برگردد و مستقیما به شما خیره شود!

توصیه مهم

اگر در شروع تمرینات به آن صورت که انتظار دارید پیش نرفتید باور خود را از دست ندهید و مأیوس نشوید نیروی «تله‌پاتی» همیشه حاضر و آماده است اما برای این‌که آن‌را به زندگی روزمره خود پیوند دهد باید آن را تقویت کنید و اعتقادتان بر این اصل استوار باشد که تجربیات شما حتماً به نتایج لازم خواهد رسید.

او چه کسی است؟!

یک تمرین دیگر نیز در شکوفایی استعداد «تله‌پاتی» نهفته در وجود شما بسیار موثر است تمرین فوق عبارت از این است که فی‌المثل، وقتی زنگ تلفن شما به صدا درمی‌آید حدس بزنید که آن سوی سیم به کسی می‌خواهد با شما سخن بگوید البته اگر بخواهید از روی احتمالات عمل کنید و براساس این‌که معمولا چه اشخاصی بیشتر به شما تلفن می‌زنند به اندیشه بنشینید از راه درست منحرف شده‌اید شما باید با توجه به احساسات خود عمل کنید و سپس نام فردی را که حدس می‌زنید به شما تلفن خواهد زد بر روی ورقه‌ای بنویسید یک تقویم جیبی همیشه همراه خود داشته باشید و تمام پیش‌بینی‌ها و ادراکات خود را در آن یادداشت کنید.

یک مثال دیگر برایتان می‌آوریم:

در تقویم خود روی صفحه یکی از روزهای مثلا شهریور ماه بنویسید:

در چنین روزی پس از خروج از منزل فردی را که با روبه‌رو خواهم شد یک مرد است؟

سپس در پایان همان روز نتیجه را در همان صفحه بنویسید به این شرح:

نتیجه: حدس من درست بود اولین فردی را که دیدم یک مرد بود!

بدین ترتیب شما می‌توانید درباره هر موضوع و یا شخص خاصی به حدس و گمان بپردازید. این کار را در طول شبانه‌روز لااقل در 20 مورد مختلف انجام دهید پس از گذشت 3 الی 4 ماه درخواهید یافت که پیش‌بینی‌های شما روز به روز به واقعیت نزدیک‌تر است.



:: بازدید از این مطلب : 1478
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

 

اضطراب اجتماعي اضطرابي است كه خصوصاً هنگام برخوردهاي اجتماعي متقابل افراد با يكديگر بوجود مي‌آيد افرادي كه از اضطراب اجتماعي رنج مي‌برند با افزايش مسائل رواني، ناتواني در تمركز حواس و حالتهاي عصبي روبرو هستند . اشخاص دچار اضطراب اجتماعي به منبع ناراحتي خود كه برخوردهاي اجتماعي است كه اكنون يا بزودي با آن مواجه خواهند شد آگاه هستند.
اگر چه هر كسي گاهي حداقل كمي از مصاحبه‌اي كه قرار است در آن شركت كند دچار حالت عصبي مي‌شود. در واقع يعني هر يك از ما در اضطراب اجتماعي قرار مي‌گيريم ، اضطراب اجتماعي مانند خيلي از مسائلي است كه روانشناسان و محققين ارتباطات در آن به تحقيق مشغول هستند.
اسامي كه به اين نظريه‌ها داده مي‌شود عبارتند از :
خجالتي بودن، اضطراب زماني ، اضطراب ارتباطي، كم‌گويي، وحشت در اثر ظهور در مقابل ديگران.

اگر چه برخي از روانشناسان بين اضطراب اجتماعي و نظريه‌هاي فوق تفاوتي قايل هستند. اما بيشتر محققين امروزه اصطلاح اضطراب اجتماعي را با

خجالت‌زدگي هم معني بكار مي‌برند. نظريه‌هاي اضطراب زماني، وحشت در اثر ظهور در مقابل ديگران اغلب به عنوان نمونه هاي خاص براي نظريه اضطراب اجتماعي عنوان مي‌شود. علاوه بر اين بررسيهاي آماري نشان مي‌دهد بين اضطراب اجتماعي و خجالت‌زدگي و ديگر نظريه‌ها ارتباط همبستگي وجود دارد. بنابراين ما اصطلاح اضطراب اجتماعي و خجالت‌زدگي را مي‌توانيم در اين مقاله بجاي همديگربكار ببريم.
به هر حال بايد توجه داشت كه اضطراب اجتماعي را نبايد با درونگرايي همانند دانست. در حاليكه درونگراها اغلب بجاي حضور در اجتماع با خودشان تنها هستند. بيشتر اشخاصي كه دچار اضطراب اجتماعي هستند از خجالت‌زدگي متنفر‌اند.
تقريباً دو سوم اين اشخاص در يك تحقيق ، خجالتي بودن خود را يك مشكل واقعي بيان نمودند و يك چهارم اين افراد تمايل خود را براي يافتن راه‌حل اين مشكل بيان نمودند.
(PIKONIS, 1992 A)


:: بازدید از این مطلب : 1289
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 9 ارديبهشت 1391 | نظرات ()