نوشته شده توسط : امین جمالی

برای بررسی رشد شخصیت در دوران بلوغ، ابتدا به دو واژه شخصیت و بلوغ می‌پردازیم.
واژه شخصیت(Personality) ریشه در کلمه لاتین Persona دارد[1] و عبارت است از؛ مجموعه سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت و پایدار که بر روی هم، یک فرد را از فرد یا افراد دیگر متمایز می‌کند.[2]
بلوغ(Puberty) در زبان انگلیسی از کلمه لاتین Pubertas به معنای "سن مردانگی یا سن بزرگسالی" مشتق شده است و در زبان فارسی کلمه بلوغ به معنای "رسیدن میوه یا حد تکلیف شرعی" به کار برده می‌شود.
دوره‌ بلوغ، دوره بعد از کودکی و قبل از جوانی و بزرگسالی است. بلوغ، نخستین علامت مرحله نوجوانی است به این معنی که نوجوانی با شروع بلوغ آغاز می‌شود. بلوغ با علایم و خصایصی که عمدتا بدنی و جنسی هستند مشخص می‌شود. فرد حالت و خاصیت کودکی را پشت سر ‌گذاشته و خصایص شخصی بالغ یا به اصطلاح مردانگی یا زنانگی را پیدا می‌کند. این تغییرات سریع فیزیولوژیکی و هورمونی، باعث بسیاری از تغییرات در شخصیت نوجوان می‌شود که در بحث رشد شخصیت در دوران بلوغ مطرح می‌شود.
بنابراین، رشد شخصیت در دوران بلوغ عبارت است از؛ مجموعه تغییراتی که از لحاظ کمی و کیفی در شخصیت نوجوان، بین سنین 13 تا 19 اتفاق می‌افتد.[3]
بررسی و تحقیق در زمینه روان‌شناسی بلوغ که شامل مسایل شخصیتی از جمله؛ کیفیت روابط عاطفی، خلق‌وخو و غیره می‌باشد به عنوان یک پدیده اجتماعی خطیر، از خصایص قرن حاضر است. البته مراجعه به نوشته‌های قدیم در شرق و غرب، حتی پیش از میلاد مسیح(ع) نشان می‌دهد که توجه به این مرحله از فراخنای زندگی و تغییرات مربوط به آن، همیشه و همه جا از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. مطالعه علمی در این زمینه با تحقیقات استانلی هال(Stanley hall) که او را پدر روان‌شناسی بلوغ و نوجوانی می‌نامند آغاز شد. بعد از آن تقریبا روان‌شناسان بلوغ از افکار و عقاید او متاثر شده‌اند.[4]


نظریه‌های مربوط به رشد شخصیت در دوران بلوغ
بررسی رشد شخصیت و تغییرات روانی مرحله بلوغ به طور عمده توسط دو گروه با دیدگاه‌های متفاوت انجام شده است:
الف) مردم‌شناسان فرهنگی که غالبا علل این تغییرات شخصیتی در دوران بلوغ را در نهادهای اجتماعی، عادات، سنن، عقاید، مراسم دینی و مذهبی در جوامع گوناگون جستجو می‌کنند. از معروفترین آنان می‌توان به خانم مارگات مید(Margaret Mead) و کورت لوین(Kurt Lewin) اشاره کرد. لوین به تاثیر تعامل مجموعه عوامل محیطی و شخصیتی بر کیفیت شخصیت معتقد است. او کیفیت رفتاری را به کیفیت موقعیت اجتماعی فرد وابسته می‌داند.
ب) روان‌شناسانی که نوجوانی و رشد شخصیت مربوط به این دوران را بیشتر یک پدیده روان‌شناختی می‌دانند بدون آن که تاثیر عوامل اجتماعی یا فرهنگی را انکار کنند. بیشتر روان‌شناسان جزء این گروه هستند که از جمله آن‌ها می‌توان به هال و اریکسون اشاره کرد.[5] به عقیده هال، نوجوان به همان اندازه که احساس غرور می‌کند احساس شرمندگی نیز در وی برانگیخته می‌شود. در عین این که خودخواهی و بی‌قیدی کودکانه را حفظ می‌کند نوع دوستی و خیرخواهی نیز در وی پدید می‌آید. با وجود علاقه به ارتباط با دوستان، گاهی می‌خواهد که در تنهایی به سر برد. گاه احساسات ظریف و گاه خشن از او سر می‌زند. کنجکاوی او شدیدا تحریک می‌شود و به حل مسایل علاقه فراوان دارد.[6]
به عقیده اریکسون، نوجوانی، پنجمین مرحله از رشد و تکامل انسان می‌باشد. شخص در این مرحله، هنوز یک انسان بزرگسال نیست، بلکه نوجوان بالغی است که جامعه به لحاظ سازگاری با محیط و اتخاذ نقش‌های جدید برای برآوردن توقعات اجتماعی از او انتظارات بسیاری دارد.
بعد روانی اجتماعی و شخصیتی جدیدی که در این دوره پدید می‌آید از یک‌سو دارای جنبه مثبت یافتن هویت خود یا هویتی مستقل برای فرد است و از سوی دیگر دارای جنبه منفی احساس بی‌هویتی و گیجی در اتخاذ نقش روانی – اجتماعی است. او در گذشته، دانش و برداشتی درباره خود به دست آورده است، حال باید آن‌ها را به نحوی در یک مجموعه و قالب جای دهد که از خود، هویتی واحد و منسجم احساس کند. هویتی که در گذشته و آینده تداوم داشته باشد.[7]
از دیگر ویژگی‌های مهم این دوره، خودمختاری است که شامل خود – رهبری و پذیرش مسئولیت‌های اضافی و روزافزون است. نوجوان ضمن برقراری رابطه دوستانه با همسالان از نظر عاطفی، از خانواده فاصله گرفته و به استقلال نسبی در این مورد می‌رسد. اینجاست که مساله‌ طغیان و شورش نوجوان نسبت به اقتدار والدین مطرح می‌شود. این دوره، همچنین دوره دوستی‌های پایدار، فداکاری و وفاداری نسبت به دوستان و بالأخره علاقه به جنس مخالف و عشق‌های زودگذر در آغاز دوره و عشق‌های بادوام و ثابت در پایان دوره است.[8]
مساله مهم دیگر، نقش جنسی یا هویت جنسی مناسب است. هنگامی که در دوران بلوغ همانندسازی به صورتی سالم رخ دهد، شخصیت فرد که مجموعه‌ای از خصوصیات و صفات سالم و همگون جنسی است به گونه‌ای مشخص تشکیل می‌شود.[9]


بلوغ و تغییرات آن، بالاخص تغییراتی که در شخصیت و اخلاق فرد پدید می‌آید کاملا طبیعی است و هرگز نباید آن را بیمارگونه تلقی کرد بلکه با آگاه کردن نوجوان و اطرافیان او می‌توان تحمل این تغییرات را تا زمان رسیدن به تعادل آسان کرد.





الهام فرحناك / پژوهشگاه باقرالعلوم


--------------------------------------------------------------------------------

1- کریمی، یوسف؛ روان‌شناسی شخصیت، تهران، انتشارات پیام نور، 1384، چاپ پانزدهم، ص 15.
2- همان، ص 17.
3. البته باید توجه داشت که در مورد سن دقیق بلوغ اختلاف نظر وجود دارد. علاوه بر این، سن بلوغ دختر و پسر نیز با هم فرق می‌کنند.
3. شعاری‌نژاد، علی اکبر؛ روان‌شناسی رشد، تهران، انتشارات پیام نور، 1385، چاپ هفدهم، ص 32 تا 34.
4. همان، ص 42 تا 44.
5. همان، ص 35.
6. شاملو، سعید؛ مکتب‌ها و نظریه‌ها در روان‌شناسی شخصیت، تهران، رشد، 1382، چاپ هفتم، ص 81.
7. روان‌شناسی شخصیت، ص 61 تا 63.
8. مکتب‌ها و نظریه‌ها در روان‌شناسی شخصیت، ص 82.
 

 



:: بازدید از این مطلب : 1696
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

اختلال تجزیه هویت(هویت پریشی)، که اختلال شخصیت چندگانه نیز نامیده می شود ، عبارت است از وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز که به تناوب رفتار را کنترل می کنند.معمولا هر شخصیت نام و سن و مجموعه خاصی از خاطرات و رفتارهای ویژه ی خود دارد.در اغلب موارد یک هویت اصلی با نام واقعی شخص وجود دارد که منفعل ، وابسته و افسرده است.هویتهای جانشین نوعا دارای ویژگیهایی هستند که با هویت اصلی تعارض دارند: مثلا خصمانه ، کنترل کننده ، و خود ویرانگرند.در بعضی موارد ، این شخصیتها ممکن است حتی در ویژگیهایی مثل دستخط ، استعدادهای هنری و ورزشی ، و آشنایی به زبان خارجی با هم تفاوت داشته باشند.هویت اصلی معمولا از تجربه های هویتهای دیگر آگاهی ندارد.دوره هایی از یادزدودگی بدون علت ، از قبیل زوال حافظه برای چند ساعت یا چند روز در هفته ، می تواند نشانه ی وجود اختلال تجزیه ی هویت باشد.


یکی از مشهورترین موارد شخصیت چند گانه ، کریس سایزمور (chris sizemore) است که شخصیتهای مختلف وی _ایو وایت ، ایو بلک،و جین _ در فیلم سه چره ی ایو به تصویر کشیده شده است و بعدها به تفصیل در زندگی نامه ی وی تحت عنوان من ایو هستم توصیف شده است.
نمونه ی دیگری از شخصیت چند گانه که به تفصیل بررسی شده ، مورد پسر۱۷ ساله اس به نام یونا((jonah است که به خاطر سر دردهای شدید ، که غالبا فراموشی در پی داشت ، در بیمارستان بستری شده بود.کارکنان بیمارستان متوجه شدند که در روزهای مختلف تغییرات چشمگیری در شخصیت وی پدید می آید ، و روانپزشک مسئول نیز سه هویت فرعی مجزا در وی تشخیص داد.


ساختارهای شخصیتی نسبتا پایداری که در وی ظاهر می شد به شرح زیر است:
▪ یونا:
شخصیت اصلی . خجالتی ، گوشه گیر ، مودب ، و بسیار سنتی.او مبادی آداب معرفی شده است.گاهی در جریان مصاحبه هراسان و دستپاچه می شود.یونا از وجود شخصیتهای دیگر اطلاعی ندارد.
▪ سامی:
خاطراتش بسیار کامل و دست نخورده است.می تواند با یونا همزیستی داشته باشد ، یا یونا را کنار بگذارد و جانشین او شود.مدعی است که هر زمان یونا به مشاوره ی حقوقی نیازمند باشد یا دچار دردسر شود برای کمک به او آماده است.او میانجی معرفی شده است.سامی پدیدار شدنش را در سن ۶ سالگی به یاد می آورد .در آن زمان مادر یونا ناپدری او را با چاقو زخمی کرد و سامی از والدین خود خواست که دیگر در مقابل کودکان با هم دعوا نکنند.
▪ کینگ یانگ:
او هنگامی که یونا شش یا هفت ساله بود ظاهر شد تا هویت جنسی یونا را تثبیت کند، چون مادر یونا گاهی در خانه لباس دخترانه به او می پوشانید و خودش در مدرسه اسم دخترها و پسرها را با هم اشتباه می کرد.از آن به بعد کینگ یانگ مواظب علایق جنسی یونا بوده ، و به همین دلیل نیز عاشق پیشه معرفی شده است.او به طور مبهمی از وجود سایر شخصیتها آگاه است.
▪ یوسف عبدالله:
شخصی بی عاطفه،پرخاشگر و تندخوست.در برابر درد، بسیار مقاوم است.وظیفه دارد از یونا مواظبت و مراقبت کند و به همین سبب وی جنگجو معرفی شده است.یوسف در سن ۹ یا ۱۰ سالگی ظاهر شد ، همان زمان کهگروهی پسربچه ی سفیدپوست یونا را بدون هیچ دلیلی کتک زدند.یونا درمانده شده بود ، که یوسف فرا رسید و کینه توزانه با مهاجمان جنگید.او نیز آگاهی مبهمی از سایر شخصیتها دارد.


این چهار شخصیت در تمام شاخصهایی که با موضوعهای هیجانی سر و کار داشت، کاملا با هم متفاوت بودند، اما در آزمونهایی که چندان ارتباطی با هیجان یا تعارضهای شخصی نداشت ، مثل آزمون هوش یا آزمون واژگان ، نمره های کم و بیش یکسانی داشتند. migna.ir


اختلال تجزیه هویت حاکی از ناتوانی در یکپارچه سازی جنبه های گوناگون هویت ، حافظه و هشیاری است.تجزیه ی هشیاری چنان کامل است که گویی چند شخصیت مختلف در یک بدن زندگی میکنند.
ناظران گزارش کرده اند که تغییر از شخصیتی به شخصیت دیگر غالبا با تغییرات ظریفی در وضع اندامی و لحن صدا همراه است.شخصیت جدید به طرز متفاوتی حرف می زند ، راه می رود و سر و دست تکان می دهد.حتی ممکن است تغییراتی در فرایندهای فیزیولوژیایی را از قبیل فشار خون و فعالیت مغزی صورت پذیرد.

 



:: بازدید از این مطلب : 1476
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

روانشناسی رنگ های هاله نورانی: شخصیت های سفید

● ذهن/ بدن
برای سفید ها روحانیت، معنویت، و اندیشه های کیهانی و جهانی مقوله هایی آشنا هستند. از میان تمام رنگ ها، سفید ها بیش از همه به خدا نزدیکند. آنها مجرای انرژی الهی و خصوصیات روحی هستند که در این کالبد فیزیکی زندگی می کنند. سفید ها متعالی ترین ارتعاشات را منعکس می کنند. نور سفید، نیروی حیاتی جهانی، سفید یا نور کریستال، در واقع خود یک نور نیست، بلکه جوهر تمام رنگ های رنگین کمان یا ترکیب تمام رنگ هاست.
انگیزش آنها بستگی به این دارد که چقدر از درون احساس درخشندگی دارند و چقدر می توانند انرژی شفابخش را از خود جاری سازند. آنان زندگی را چون آینه ای دریافت می دارند که نشان میدهد، آنان که هستند و چقدر انرژی نورانی را می توانند همگرا سازند. اتصال سفیدها، به نیروی درونی، روحی و الهی است. عملکرد طبیعی سفیدها همچون یک مجرای شفا بخش است. آنها توسط ذهن برتر راهنمایی می شوند، تا به بشریت نشان دهند که چقدر ابناء بشر ارواحی قدرتمند هستند. آنان نشان می دهند که خدا یا روح، بنیاد زندگی است.


هرچند سفید ها خیلی سریع فکر می کنند، اما گرایش به سکوت دارند. کارکرد ذهنی پیشرفته و متعالی آنها بیشتر شهودی و روحی است تا تخیلی. آنها همچنین خیلی سریع یاد می گیرند. آنها خود را با دانش و اطلاعات هماهنگ می سازند تا اطلاعات جدید را جذب کنند.

 

 

 


● زندگی اجتماعی
معمولاً سفید ها در تعامل با افراد بسیار محتاط هستند، بنابراین، دوستان مورد اعتماد کمی دارند. انتخاب دوست آنها بر اساس معنویت و رابطه ی روحانی، باعث ایجاد یک محیط امن می شود. آنها آنقدر انعطاف پذیری دارند که در جامعه حاضر شوند، اما در عین حال بخش قابل توجهی فضا و مکان برای شخص خودشان نیاز دارند.
ارتباط قوی آنها با خدا باعث شده است که آنها زمان زیادی را تنها باشند. آنها می خواهند نورانیت و شفاگری شان را با دیگران قسمت کنند و این روشنگری را به تمام جامعه تقدیم کنند. آنها معمولاً در تشکل ها و عبادتگاه ها به عنوان وزیر، مشاور و معلم مشغول به کارند.
آنها می دانند که ما مخلوقاتی از نور هستیم که اتصال درونی با هم داریم. این دانش به آنان کمک می کند که انرژی نورانی را به واقعیت فیزیکی منتقل سازند و شفا و آرامش را راحت تر سازند. سفید ها بیش از هر چیز در ابعاد متعالی وجود، زندگی و کار می کنند.
شخصیت های سفید معمولاً نیازی به پذیرفته شدن از طرف جامعه ندارند. اگر در یک وضعیت نامتعادل باشند، در پی جلب توجهی هستند که جایگزین اتصال درونی گم شده شان کنند. سفید های قوی افرادی آگاهند که انبوهی از انرژی شفابخشی در دسترس دارند.

● خویشاوندی و صمیمیت
سفید ها افرادی حساس هستند. آنها بیش تر از زندگی اجتماعی یا خویشاوندی به فضای خصوصی احتیاج دارند. آنها تنها به دوستان نزدیک همکاران یا همسرشان اجازه می دهند که از لحاظ عاطفی یا از حیث فیزیکی به آنها نزدیک شوند. آنها به میزان درخشش شان، دوستدار کمک و شفای دیگران هستند.
در موقعیت های کاری، گروههای کوچک و روابط یکی - یکی را ترجیح می دهند. این امر به آنها این امکان را می دهد که خودشان را با هر کس به طور مجزا هماهنگ سازند. جمعیت های بزرگ، آنها را به هم می ریزد و به آنها اجازه نمی دهد که با انرژیهای معنوی و درخشانشان وصل باشند.
آنها تنها هستند، چرا که وصل به خدا، برای آنها کافی است. هیچ کس رقیب خدا نیست و به اندازه ی او آرامش و الهام ندارد. با این وصف، باید همسر ویژه ای برای آنها پیدا شود یا این که اصلاً به زندگی آنها راه پیدا کند، تا آنها را به یک زندگی عاشقانه متعهد سازد.
سفید ها در خویشاوندی و روابط بسیار مراقب و محتاط هستند. وقتی قوی هستند، تأثیری بسیار شفا بخش، آرامبخش و معنوی بر دیگران دارند. همسر آنان نیاز دارد که بفهمد که سفید باید به طور منظم خود را از آلودگی پاک سازد، خود را زمینی سازد و هدفش را در زندگی دریابد و همچنین از درون و بیرون محیطی درمانگر و مملو از صلح و صفا ایجاد کند.
برای سفید ها رابطه ی جنسی یک تجربه آسمانی و روحانی است، که آنها را به خدا و انرژی حیاتی هستی متصل می سازد. آنها در هنگام ارضای جنسی، با خدا یکی می شوند. در عین حال، سفید ها نیازی به رابطه ی جنسی و عشق جسمانی ندارند. ادراک وسیع آنها از عشق بلاشرط، از اتصال آنها به ابعاد متعالی نشأت می گیرد. برای آنان عشق، خود، اساس زندگی است.
سفید ها از عاشق شدن لذت می برند، اما نیاز به جفتی دارند که پاسخ گو و مراقبی قوی باشد که طبیعت حساس آنها را درک کند. از آن جا که آنها بسیار قدرتمند با دیگران ارتباط برقرار می کند، عاشق شدن، تجربه ای شدید برای آنهاست. سفیدها می توانند سالیان سال تنها و مجرد (به خاطر ملاحظات مذهبی) باقی بمانند.
ارغوانی ها و بنفش ها زمان زیادی را برای تجدید قوای خودشان و همچنین ارتباط با خدا می خواهند. آبی ها معمولاً مشابه در یافتن خصوصی و رایج زمینی دارند، نیلی ها و سفید ها می توانند رابطه ای قوی و معنوی بر اساس عشق و ادارک برقرار کنند. سبزها به نظر می رسد از سفید ها حمایت می کنند و نیز آنان را می فهمند.
بیشتر رنگ های فیزیکی با سفید ها بسیار متفاوت هستند. قرمز و نارنجی به اندازه ای فیزیکی هستند که نمی توانند با سفید ها رابطه ای سازگار داشته باشند. قرمز پررنگ معنویت و همچنین دیدگاهی کاملاً متفاوت به زندگی دارد. زرد بسیار برون گرا، بازیگوش و ذهنی است و نمی تواند رابطه ای پایا با سفید برقرار کند.
سفید در روابطش نیاز به آزادی دارد و باید همان چیزی که هست، باشد. بنابراین جذب همسری که به او کمک کند و در هنگامی که سفید فضایی می خواهد تا برای روشنایی و آرامش درونی اش جستجو کند، بسیار مشکل است.


● امور مالی و شغلی
برای سفید ها، درآمد و پرداختن به تقاضاهای دنیایی، اصل نیست. آنها می توانند در سطح جسمانی شان وجود داشته باشند، اما بیشتر اوقاتشان را در دنیای روحی بگذرانند.
بهتر است مسایل مالی به غیر سفیدها واگذار شده تا سفیدها به کارهای درمانی و روحی بپردازند. آنها بسیار با دقت پول می دهند چرا که این نشانه ی امنیت است. آنها به ندرت خود را به خطر می اندازند، و معمولاً سبک زندگی را آسان و ساده بر می گزینند.
سفید ها کارشان را هنگامی تأیید می کنند که آرام و باصفا باشد و همچنین شفا بخشی قدرتمند و مؤثری را ارائه کرده باشند. بزرگترین پاداش برای آنها وصل به منبع کل هستی، یعنی وصل به خداست.
سفید ها باید به شهودشان اعتماد کنند و به جریان انرژی درمانگر درونشان اجازه ی جاری شدن دهند، تا بتوانند از این طریق مشکلاتشان را حل نمایند. ایشان در مواجه با مشکلات بسیار احتیاط می کنند و سعی می کنند به راه حل های از پیش تأیید شده، متوسل شوند.
آنها نیاز به محیطی آرام و ژرف دارند تا موهبت های درمانی و آموزشی شان را دریافت دارند. برخی از مشاغل سفید ها عبارتند از: شفاگر، تراپیست، معلم معنوی، وزیر، راهبه، مرتاض، منشی، کتابدار، متصدی پذیرش، هنرمند و استاد روشنگری.


● سلامت، بهبود، رشد
اگر سفید ها با اهداف زندگی شان متصل باشند، وضعیتی سالم و متعادل خواهندداشت. برای ماندن در وضعیت قدرتمند، باید مرتباً به درون خویش فرو روند. آنچه روح آنها در جستجوی آن است، این است که هر لحظه در سطح متعالی باشند. به محض آنکه بیاموزند که هدف از زندگی چیست، و چگونه می توانند خود را در سطوح متعالی انرژی نگه بدارند، راضی و خرسند می شوند.
شخصیت های سفید دائماً به ارتباط با روح مطلق و خدا، نیاز دارند. آنها پیوسته باید در خلوتگاهشان بیاسایند، تا نیروهاشان را پالایش نمایند. این کار به آنان کمک می کند که متمرکز باقی بمانند و انرژیهای مرتعش درمانی را همچون واسطه ای آزاد دریافت دارند. برای آنها، در معرض طبیعت قرار گرفتن، اثر درمانی دارد. این کار همچنین آنها را حمایت می کند تا آرامش و تعادل درونی بیشتری را پیدا کنند.

آنها باید به انرژی درمانی درون متصل شوند و همچون یک کریستال شفاف، انرژی حیات را در خود جاری سازند، تا سالم بمانند و مدیتیشن نور یا معنوی از شیوه های اعجاب انگیزی است که سفیدها را با روح مطلق و نیروی درمانگریشان متصل می سازد. تا زمانی که آنها به منبع وصل باشند، در درمان وهمچنین در زندگی روزمره شان هدایت می شوند.
شخصیت های سفید معتقدند که «تو نیکی می کنی در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز» توانایی مجرایی متعالی آنان، به آنان کمک می کند تا برای همگان انرژی درمانی قدرتمندی ارسال دارند. آنها می دانند که عشق و پذیرشی که به دیگران تقدیم می دارند، مراحل تکامل فوق العاده ای را برای خودشان در درون خلق می کند، که گویی خود نیز از شفا یافتگانند.
فرستادن احساسات و اندیشه های گرمی که در قلب آنها ریشه دارد، آنها را رفعت می بخشد، و به آنان کمک می کند تا راهشان را پیدا کنند. سفید ها می دانند که شفا ابتدا در اقلیم روح حادث می شود، سپس به ذهن می آید و در نهایت، در جسم متجلی می گردد. آنها در حالی که در معنویت و آگاهی زندگی می کنند، انوار آسمانی را هدیه می دهند. آنها راهنمایان ما بسوی خویشتن برترمان هستند.
 

 


سفیدها دوست دارند کتاب بخوانند، فیلم تماشا کنند، و در تئاتر یا دیگر رویدادهای اجتماعی، که آنها را قادر به فهم عمیق زندگی سازد، شرکت کنند. به بیان دیگر، سفید ها دوست دارند وقتشان را با خودشان صرف کنند. آنها دوست دارند به طور منظم از محیط دور شوند، تا به اندرون نگری بپردازند. آنها درمانگر های طبیعی هستند و از کمک به دیگران و درمانی که انجام می دهند، لذت می برند. آنها در نتیجه ی داشتن انرژی شفاف خودشان، می توانند مجرای ارتعاش بالای شفابخش به دیگران شوند.
سفید ها معمولاً قادرند افکار و عواطفشان را در دور دست حفظ کنند. آنها دسترسی به وضعیت اتری آگاهی دارند، جایی که اهمیت و دلیل، هیچ جایگاهی ندارد. برای سفید ها اتصال به ابعاد برتر وجود، بسیار طبیعی است. برای آنان این لایه های ارتعاش متعالی، همچون واقعیت های مادی هستند. آنها، به عنوان ابناء بشر در دنیای محدودیت زندگی می کنیم و روحمان واقعاً آزاد است و جاودانه، زنده می ماند.


آنها همچون منشور هستند. پاکی کریستال تعیین می کند که چه میزان نور واقعاً تابیده خواهد شد. هرچه واسط یا مجرا شفاف تر باشد، انرژی حیاتی، قدرتمند تر، جاری می شود. آگاهی، قدرتمند ترین ابزار برای سفید هاست.
سفید ها تمام خصوصیات انرژی را در یک سطح برتر منعکس می سازند، بنابراین این انرژی به آسانی در پیرامون آنها دیده می شود. آنها توانایی منحصر به فردی در هماهنگی خودشان و ذهن، بدن و روحشان با شخص یا موقعیت دیگر دارند. سفیدها، با انرژی پاک سفیدشان دارای انعطاف پذیری انرژیایی هستند. بنابراین به آسانی کاراکترهای دیگر، الگوهای رفتاری، عواطف و احساسات دیگران را می پذیرند. آنها همچون یک پیانوی قابل تنظیم، می توانند ارتعاشاتشان را تغییر دهند.
سفید های آگاه از این توانایی برای فهم در درمان خود و دیگران بهره می جویند. سفید های ناخود آگاه، تلاش بر جذب یا دریافت انرژی حیاتی اطرافیان دارند. برخی افراد، در کنار سفید های ضعیف، ممکن است احساس کنند که در حال از دست دادن انرژی هستند.


سفید ها معمولاً تشخیص نمی دهند که استعداد شخصیتی یا کاراکترها را می پذیرند. آنها به ناگاه همچون طرف مقابل صحبت می کنند، تا احساس طرف مقابلشان را درک کنند، یا حتی با این کار بتوانند افکار طرف مقابل را بفهمند. سفید های با قدرت بدین وسیله با دیگران هماهنگ می شوند، تا مشکلات عاطفی آنان را مرتفع سازند.


سفید ها برخی اوقات حساس و شکننده هستند. آنها دوست دارند در محیطی زیبا و ژرف زندگی کنند. آنها وقتی در یک اتمسفر آرام، منظم و مرتب زندگی کنند، به نحو احسن عمل می کنند. سفید ها بیش از اندازه به زمان و مکان شخصی احتیاج دارند، تا بتوانند خود را آرام، منعکس، تغذیه و متعادل سازند. آنها به طور معین نیاز به شارژ باطریهای انرژی حیاتی، به شیوه ای منظم دارند. به محض آن که سیستم آنها بیش از حد فعالیت کند، به گوشه ای می روند، تا نیروهاشان را تجدید و پاک نمایند.
سفید ها از محیط های خشن، شلوغ و ناهماهنگ پرهیز می کنند، زیرا تعامل و رویارویی با واقعیت فیزیکی برای آنان دشوار است. تمام اضطراب ها وتنش ها، چه فیزیکی چه عاطفی یا ذهنی، تعادل درونی آنان را درهم می ریزد. از آنجاکه آنها فوق العاده حساس و فوق العاده دریافت گر هستند، زمان زیادی نیاز دارند، تا مخازن درون را پر نمایند. برای ایشان روحانیت شفا بخشی و حس آرامش همه جانبه از کار بر پروژه ها و حصول موفقیت در سطح فیزیکی، خیلی مهم تر است.


غایت سفید، روشنگری است، یعنی حالتی از آگاهی که در آن دوئیت، زمان و مکان از بین برود. آنها طالب وضعیت فرا - ذهن هستند، آنجا که شخص با هستی یکی می شود. پاک بودن و سکوت درون به آنان اتصال راستین با هستی و خدا را میدهد. آنها زندگی شان را از طریق شهود و رهنمون درون در وضعیت معنوی یا آگاهی متعالی سپری می سازند. آنان همچنین به بشریت، اهمیت معنویت و وجود انرژی قدرتمند کیهانی را می آموزند. سفید های قدرتمند، آرام، حساس و سرشار از صلح و صفا هستند. اگر ایشان متمرکز باقی بمانند، آرامش و هماهنگی درون را تجربه می کنند و همین را به دیگران نیز می تابانند، آنها تابشی متعالی دارند و گاهی اوقات به طور خودکار و فقط با حضورشان، اطرافیان را شفا می دهند.


آنها به بشریت می آموزند که شفا هنگامی حادث می شود که زمام امور را به خدا بسپاریم و ما نمی توانیم آن را به اجبار اعمال کنیم. شفای واقعی و تعالی روحی، صرفاً هنگامی حادث می گردد که خدا با ماست.


اگر سفیدها ضعیف شوند، پریشان و مضطرب می شوند و اگر از شهودتان پیروی کنند و در هماهنگی با خود درونشان نباشند سردرگم و مبهوت می گردند. آنها اگر با هدف زندگی و انرژی شفا بخششان در اتصال نباشند، ممکن است از واقعیت دور شوند. یکی از بزرگترین چالش های آنان زمینی ماندن، یعنی اتصال به لایه ی زمین است، تا بتوانند مأموریتی را که به عهده دارند با جسم خاکی شان به انجام برسانند. سفید ها ممکن است، دچار فقدان اعتماد به نفس شوند و مدام در دیگران به دنبال تأیید واعتماد لازم باشند. حساسیت و صدمه پذیری آنها سبب می شود که از درون احساس تنهایی عاطفی کنند. آنها ممکن است در تصمیم گیری ها احساس کنند که متزلزلند، یا آن که در مورد اعتماد و اتکای به دیگران فکر کنند که ایشان، آنها را رها خواهند کرد. سفید ها معمولاً از جمعیت های بزرگ خوششان نمی آید. اگر سفید ها ضعیف شوند، سعی دارند خودشان را با دیگران مطابقت دهند. آن گاه احساس واقعی خودشان را فراموش می کنند و همچنین هدف اصلی شان را از بودن در این کره خاکی، از یاد می برند، آن را احساس نمی کنند یا حتی دیگر بحثی به میان نمی آورند و آنها واقعاً وارد عمل می شوند. شخصیت های سفید وصلی درونی دارند و با خدا زندگی می کنند. آنها می دانند و نیز احساس می کنند که خدا در همه چیز از کوچکترین اتم تا بزرگترین ستاره وجود دارد. سفیدها می دانند که در طبیعت راستین ما، ارواح قدرتمندی است و ما از خداییم.



:: بازدید از این مطلب : 1123
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

پدیده‌های برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل می‌دهند...

 

 

 

● مقدمه

شخصیت انسانهارا می تـوان بـا معیارهـای گـونـاگونی به دسته های مختلف تـقسیم بندی كرد. در اینـجا شخصیت انسانها نخست بـا نحوه ارتباطشان با دیگران به دو دسته درونگرا و برونگرا تـقسیم بندی شده است.
مـتوجه باشید كـه هـر دوی ایـن دو نوع شخصیت كاملا طبیـعـی و نـرمـال می بـاشـد. برونگرایان به سوی جهان عینی متمایل بوده و درونـگرایان به سوی جهان ذهنی و غیر عینی.

از دیدگاه یونگ (۱۹۱۳) پدیده‌های برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل می‌دهند.
▪ برونگرایی:هنگامی که توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده می‌شود. (سیاسی، علی‌اکبر، ۱۳۷۱، ص ۸۲).
افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب می‌‌شود که افراد درون‌گرا به قوای محرکه (Stimulation) کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درون‌گرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان می‌دهند.
این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، ۱۹۹۹).
از سوی دیگر افراد برون‌گرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایین‌تر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محرکه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند.
افراد برون‌گرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علی‌اکبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا کمتر است. این افراد مایلند که بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر می‌شوند. (بنزیگر ـ ۱۹۹۹).
بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار می‌دهند که اولی به صورت اختلال اسکیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداداین افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عده‌ای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برون‌گرایی هستند. و عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا می‌باشند که اصطلاح آمبی‌وِرت (ambivert) به آنها اطلاق می‌‌شود. (سیاسی علی‌اکبر به نقل از یونگ (۱۹۱۳)).
از سوی دیگر اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب دردآور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مرکزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود».


● اهمیت پژوهش
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار می‌گیرند، سیستم‌های عصبی رتیکلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونه‌ای خود را تنظیم می‌نمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان می‌دهد. این امر طبیعتاً سبب می‌شود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل می‌شوند. (بنزیگرـ ۱۹۹۹).
با توجه به موارد فوق مشاهده می‌شود که وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برون‌گرایی آنها دارد. به گونه‌ای که ممکن است یک فرد برون‌گرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درون‌گرا تبدیل شود و در صورتیکه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سر و کار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب کاهش شدید کارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ نظریه یونگ مبنی بر اینکه «درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» کاملاً صحیح می‌باشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی می‌شود.
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعه‌شان افراد برون‌گرا مورد تقدیر و ستایش قرار می‌گیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس کم ارزشی می‌کنند (آرون ـ ۱۹۹۶).
همچنین بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار می‌گیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامه زندگی خویش انجام داده‌اند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد. اما نکته مهم این است که تمایل افراد به درون‌گرایی در زمان رویارویی با اضطراب‌های ممتد این توانایی را به آنها می‌دهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشکل کوشش نموده و موفق شوند.
در این موارد افراد درون‌گرا با دقت هر چه تمام‌تر که به جمع‌آوری اطلاعات در خصوص علل بروز مشکلات و چگونگی رفع آنها می‌پرازند.(Aron, Elaine w. )و آنقدر کوشش می‌کنند تا نهایتاً با حل مشکلات مورد نظر به طور طبیعی به دیدگاه مثبت نسبت به زندگی دست می‌یابند.
دراینجا باید به نظریه آیزنک اشاره نماییم که بروز درون‌گرایی و برون‌گرایی در افراد همیشه حالت نسبی داشته و در ارتباط با وقایع خارجی زندگی آنها می‌باشد به صورتی که در شرایط مناسب افراد دارای یک حد تعادل در رفتارهای درون‌گرا و برون‌گرای خویش بوده و براساس شرایط زندگی خویش ممکن است بیشتر به سوی درون‌گرایی و یا برون‌گرایی متمایل شوند.
به طور مثال فردی که درحالت عادی برون‌گرا است ممکن است پس از تماس طولانی مدت با اضطراب مزمن تبدیل به یک فرد درون‌گرا بشود و پس از رفع اضطراب می‌تواند دوباره به شخصیت برون‌گرای خویش برگشت نماید. (آیزنک Eysenek- ۱۹۸۱).
بنابراین با توجه به روابط پویا و دینامیک ما بین دو بعد رفتاری درونگرایی و برون‌گرایی و ارتباط آن با اضطراب، اهمیت این امر مشاهده می‌‌شود.
Eysenck, Hans J. A Model of Personality, Springer-Verlag, Berlin, ۱۹۸۱.
از پرسشنامة مربوط به ۱۶ فاکتور شخصیتی (۱۶PF) که توسط کاتل (Cattel) و اِبِر (Eber) و تاتسوکا (Tatsuoka) در ۱۹۸۶ طراحی شده است برای ارزیابی جنبه‌های شخصیتی افراداستفاده می‌‌شود. در این پرسشنامه اختصاصاً سوالات مربوط به چهارگونه شخصیتی شامل برون‌گرایی، درون‌گرایی، اضطراب
شدید و اضطراب خفیف استخراج و ارائه می‌شوند.


● تعریف واژه‌ها
▪ اضطراب: anxiety
ـ تعریف نظری: اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارت دردآور گذشته تکرار شوند. از دیدگاه فروید فروید کششهای غریزی نامطلوب موجب اضطراب می‌شوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با این تفاوت که ترس منشاء خارجی دارد ولی اضطراب منشاء درونی دارد. (شفیع‌آبادی ـ ۱۳۷۸ ص ۵۲).
▪ درون گرایی: Introversion
ـ تعریف نظری: رفتاری است که با دیدگاه درونی ذهنی همراه بوده و فرد درون گرا آمادگی بیشتری برای خود داری و تسلط بر نفس از خود نشان می‌دهد. این افراد کمتر تمایل به حضور در جمع دارند و و بیشتر دقت خود را به مطالعه و فعالیتهای ذهنی انفرادی می‌گذرانند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
▪ برون گرایی: (Extraversion)
ـ تعریف نظری: رفتاری است که با دیدگاه عینی و خارجی مشخص شده و با فعالیت عملی بالاتری همراه است، افراد برون‌گرا (آمادگی کمتری برای تسلط بر نفس خویش برخوردارند. (آیزنگ ـ ۱۹۴۷).
از پرسشنامه (MBTI) (Myers-Briggs) برای ارزیابی میزان برون‌گرایی ـ درون‌گرایی و از پرسشنامه اضطراب (State-Trait) برای ارزیابی میزان اضطراب استفاده خواهد شد.
در پرسشنامه ۱۶PF که توضیح داده شد هر چهار موضوع درون‌گرایی ـ برون‌گرایی، اضطراب خفیف و شدید با هم قابل محاسبه هستند

شخصیت شما برونگرا یا درونگرا؟
شخصیت انسانهارا می توان با معیارهای گوناگونی به دسته های مختلف تقسیم بندی کرد. در اینجا شخصیت انسانها نخست با نحوه ارتباطشان با دیگران به دو دسته درونگرا و برونگرا تقسیم بندی شده است. متوجه باشید که هر دوی این دو نوع شخصیت کاملا طبیعی و نرمال می باشد. برونگرایان به سوی جهان عینی متمایل بوده و درونگرایان به سوی جهان ذهنی و غیر عینی. شما با آگاهی یافتن از خصوصیات شخصیتی هر دو گروه قادر خواهید بود با شناساییشان رابطه بهتری با آنها برقرار سازید:


● ویژگیهای شخصیتی برونگرا
۱) علاقه مند به وقایع پیرامون خود.
۲) رو راست و معمولا پر حرف.
۳) عقیده خود را با عقاید دیگران مقایسه میکند.
۴) اهل عمل و پیشقدمی در کارها.
۵) بسهولت دوستان جدیدی یافته و یا با یک گروه خود را وفق میدهد.
۶) افکار خود را بیان میکند.
۷) علاقه مند به افراد جدید.
۸) بزرگترین وحشت وی آن است که نکند پس از یک فاجعه هولناک آخرین بازمانده بشر روی زمین باشد (ترس از قطع ارتباط با دنیای خارج و مردم.) تنهایی برای وی بسیار آزار دهنده میباشد.
۹) از تعامل و ارتباط برقرار کردن با دیگران انرژی میگیرند.
۱۰) خوش مشرب بوده اما زیاد احساساتی نیستند.
۱۱) ریسک پذیرند، سریع تصمیم می گیرند، اجتماعی هستند، درک آنها آسان است، شخصیت آنها در خلوت و حضور دیگران یکسان است، معاشرتی هستند.
۱۲) پس از آنکه حرف خود را زدند به گفته خود می اندیشند. علاقه مند به کار گروهی. نقل هر مجلس می باشند. موسیقی با صدای بلند و فعالیتهای هیجان انگیز را بیشتر دوست دارند. www.migna.ir
۱۳) رنگهای روشن را بیشتر دوست دارند. بیشتر از اعمال دیگران خشمگین میگردند تا خودشان. اطلاعات شخصی خود را بسادگی با دیگران قسمت می کنند. رویکرد سریع الوصول را بیشتر ترجیح می دهند. تنها از روی تجارب زندگی خود درس می گیرند و نه عبرت گرفتن از دیگران.
۱۴) ۵۷ الی ۶۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.
البته خصوصیات فوق هیچ ارتباطی با اعتماد بنفس داشتن فرد برونگرا ندارد یک برونگرا ممکن است اعتماد بنفس پایینی داشته باشد.


● ویژگیهای شخصیتی درونگرا
۱) علاقه مند به احساسات و افکار خودشان. نیاز به داشتن قلمرو شخصی. کم حرف، ساکت و متفکر.
۲) دوستان زیادی ندارد. در ارتباط برقرار کردن با افراد جدید مشکل دارد. علاقه مند به سکوت و تمرکز. از دید و بازدید های غیر منتظره و ناگهانی بیزار است.
۳) کارایی وی در تنهایی بیشتر است. بزرگترین وحشت وی آن است که در یک جمع شلوغ قرار گیرید. ترس از آنکه فردیت خود را از دست بدهد. از فعالیتهای انفرادی انرژی میگیرد.
۴) در بین انبوه مردم بودن آنها را خسته می کند. بیشتر از دست کرده خودشان خشمگین میگردند تا دیگران. معمولا کمرو هستند. درکشان مشکل است. اهل ایده و عقاید نو.
۵) شخصیتی متمایز در خلوت خود و در حضور دیگران دارند. مشتاق و احساساتی می باشند. معمولا احساساتشان را بیان نمیکنند. در جمع نا آشنا ساکت اما در جمع دوستان خود راحت می باشند. تمرکزشان قوی است. برای تصمیم گیری به زمان نیاز دارند. پیش از حرف زدن می اندیشند.
۶) از در میان گذاشتن اطلاعات شخصی خود با دیگران ممانعت میکند. مایل به رویکرد آهسته اما دقیق می باشد. با مشاهده درس می آموزد (عبرت از دیگران) و پس از آموختن روش زندگی، زندگی خود را آغاز میکند.
۷) ۲۵ الی ۴۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.
این خصوصیات هیچ ارتباطی با کمرویی درونگرایان ندارد ممکن است آنها خیلی هم با اعتماد بنفس باشند. %۶۵ نوابغ را درونگرایان تشکیل میدهند.
افراد را از لحاظ آنکه چگونه اطلاعات کسب میکنند به دو گروه حسگر و الهام گر میتوان تقسیم کرد:
● حس گرها
تمرکز بر دنیای فیزیکی، با حواس پنجگانه خود زندگی می کنند، شواهد عینی و محسوس را می بینند، علاقمند به آن چه که هست، واقع بین، عملگرا، درک جزئیات، تنها بدیهیات و مشهودات را میبیند، در زمان حال زندگی میکند، نیاز به دانستن حقایق و شواهد دارد، ساده و محافظه کار و سنتگرا، لذات فیزیکی را بیشتر دوست دارد، با اعتماد بنفس، جای جنگل درختان را می بیند، معمولا بانکدار، پلیس، ورزشکار، جراح و خلبانان جزو این گروه میباشند. علاقه مند به درک جزئیات.
● الهام گرها
تمرکز بر جهان معنوی و ذهنی، از حس ششم، ندای درون و حدس و گمان استفاده میکنند، انتزاعی، علاقمند به آنچه که می تواند وجود داشته باشد، آرمانگرا، خیالباف، علاقه مند به درک مفاهیم و کلیات، ماوراء امور را می نگرد، از قیاس، استعاره و تشبیه استفاده می کند، بیشتر در گذشته و آینده سیر می کند، تئوریسین و متفکر، اصیل و پیچیده، علاقمند به چیزهای جدید و غیر متعارف،شکاک. هنرمندان، دانشمند، شاعران و فیلسوفان جزو این گروه میباشند. جای درختان جنگل را میبیند.
اکنون می توان افراد را از لحاظ شیوه تصمیم گیریشان به دو گروه اندیشه ورز و احساسی تقسیم بندی کرد:
● اندیشه ورزان
به واقعیت ارزش می نهد، در تصمیم گیری از منطق استفاده میکند، علاقمند به اهداف و ایده ها، متوجه استدلال غلط دیگران می شود، پیروی از ذهن عقلگرا، صادق در بیان افکارشان، نسبت به دیگران سختگیر، رفتارشان با دیگران عدالت آمیز است، معمولا به آنها برچسب سنگدل و بی احساس میزنند، حرفهای دیگران را بدل نمی گیرند، عینی، منتقد، جو رسمی و مبتنی بر منطق را ترجیح میدهند، بی احساس، ارزیابی دیگران برمبنای قوه درکشان میباشد، مهندسان، دانشمندان و مدیران جزو این گروه میباشند.
● احساسی ها
ارزش نهادن به هارمونی، در تصمیم گیری خود از احساسات فردی خود استفاده میکنند، هنگامی که دیگران احتیاج به کمک و پشتیبانی دارند متوجه آن می گردند، با قلب رئوف و احساساتی خود زندگی میکنند، معمولا حقیقت را پنهان میکند تا شخص مقابل خود را آزرده خاطر نکنند، مهربان با دیگران، رحیم و بخشنده نسبت به دیگران، به آنها برچسب احساساتی و ضعیف و سست میزنند، حرفهای دیگران را بدل میگیرند، ذهنی، همدل و دلسوز، جو دوستانه و گرم را ترجیح می دهند، نازک نارنجی، ارزیابی دیگران بر مبنای اخلاقیات، علاقمند به دیگران و احساساتشان. پرستاران، معلمان، هنرمندان و کشیشها در این گروه قرار دارند.
حال می توان افراد را از لحاظ آنکه زندگی خود را چگونه میگذرانند و نحوه نگرش آنها به زندگی به دو گروه انتخابگر وسبکباران تقسیم بندی کرد:
● انتخابگران
مصمم، سریع تصمیم میگیرند، زندگی را استوار و قابل کنترل می کنند، پروژه ها را به سادگی به اتمام می رساند، سازمان یافته و منظم، جدی، قابل پیشبینی، از زمان بندیها و جداول زمانی بعنوان راهنما سود می برد، از امور غیر مترقبه بیزار می باشد، سخت کوش، تمایل دارد کارها را هر چه زودتر به پایان برساند، وظیفه شناس و مسئولیت پذیر است، میتواند خیلی کوته فکر نیز باشد.
● سبکباران
پیش از تصمیم گیری ابتدا به شرایط خو گرفته و اطلاعات گرداوری می کند، زندگی را انعطاف پذیر و بدون تنش سپری می کند، ترجیح میدهد پروژه را آغاز کند اما معمولا آن را به اتمام نمی رساند، در هم ریخته و بی نظم، بی خیال، هر کاری پیش بیاید انجام میدهد، با فراغت خاطر کامل کارها را به انجام میرساند، از اتفاقات غافلگیر کننده و غیر منتظره لذت میبرد، دمدمی مزاج است، پشت گوش انداز، بیش از حد روشنفکر است، بی مسئولیت و وظیفه نشناس، غیر قابل پیش بینی، از قوانین بیزار و خواهان آزادی است.
 

 



:: بازدید از این مطلب : 1635
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شخصیت سالم انسانهاي بسياري را مي بينيم كه ظاهري سالم دارند ولي بخاطر برخورداري ازشخصيت نا سالم رنج مي برند و باعث مشكلات متعددي براي خود و ديگران مي شوند...

 

 

مقدمه:

سلامت روانی یك وضع وحال كاملا" طبیعی است و وسیله رسیدن به آن نیز در دسترس همه ما قرار دارد. به عقیده روان شناسان اجزاء یك زندگی مؤثر و مثبت و سازنده را مجموعه سنجیده ای از تلاش های جدی و پیگیر ، همراه با اندیشه روشن ، شوخ طبعی و اعتماد به خود تشكیل می دهند. ما معتقد به فرمول های تخیلی ، یا كاوش های تاریخی در گذشته شما نیستیم تا كشف كنیم كه مثلاً چون با شما به شدت و سختگیرانه رفتار شده است پس دیگران مسئول اندوه و ناراحتی شماهستند. این مقاله راههای دستیابی به شور و شادی را ارائه می دهد و بر مسیری روشن و قابل فهم و منطقی بر مسئولیت و تعهد نسبت به خود و شور زندگی و تمایل به داشتن شخصیت انتخابی خود تكیه دارد .

شخصيت هاي سالم شخصيت هائي هستند كه بر نقاط ضعف خود غلبه پيدا كرده اند وقت خود را به شكوه و شكايت تلف نمي كنند نسبت به امور زندگي شور و هيجان دارند .هرآن چه هست را خردمندانه مي پزيرند مسايل و مشكلات را به عنوان جزيي از زندگي مي پذيرند لحظات خود را با حسرت و آرزوي وضع ديگران هدر نمي دهند .آنها مي توانند اشتباهات خود را بپذيرند از گذشته پند مي گيرند تسليم اندوه نمي شوند به زيستن در زمان حال توجه دارند. اين افراد داراي يك راهنماي دروني هستند از نا شناخته ها نمي ترسند و جوياي تجربيات تازه و جديد بوده و به نحو شگفت آوري مستقل هستند.نسبت به خانواده ي خويش علاقه مند و وفادارند. روابطشان با ديگران بر پاييه احترام متقابل است.فارغ از توقعات و انتظارات هستند.اسرار ندارند همه او را تأييد كنند.به دنبال خواسته ها و اهداف و آرزوهاي خود مي روند.انتخاب هاي خود را با اراده برميگزينند.ظاهر سازي نمي كنند.چون خود را پذيرفته اند.همواره تشنه ي راه فرا گيري و پيشرفت اند .ميخواهند موفقيت و پيروزي را در شخصيت خود داشته باشند نه بخاطر شكست و غلبه بر ديگران.

افرادي با ايمان,مهربان,منطقي,با اخلاق و داراي هوش هيجاني مناسب هستند.آنها نميگذارند هيجانا ت شان تبديل به مشكل جسماني شود.افراد مسئوليت پذيري هستند.روزهاي شور انگيزي را سپري مي كنند.

 

البته احتمالا غیر از دادن بلیت، موارد دیگری را هم می‌توان پیدا كرد كه نشان‌دهنده شخصیت شما باشد، مواردی از قبیل اینكه وقتی به دیگران می‌رسید چگونه رفتار می‌كنید، یا موقع عصبانیت چه‌ طور واكنش نشان می‌دهید، یا مثلا وقتی كسی به شما محبت می‌كند، از رفتار او چه برداشتی می‌كنید و چگونه به آن پاسخ می‌دهید، همگی با نوع شخصیت شما ارتباط دارد.
پس به عبارت دیگر می‌توان گفت كه شخصیت ما مجموعه‌ای از افكار، احساسات، هیجانات، رفتارها و واكنش‌ها است كه از نوجوانی و جوانی در ما شكل می‌گیرد و تاثیرات آن بر تمام جنبه‌های زندگی سایه می‌افكند و در طول زندگی‌مان تقریبا الگوی ثابتی دارد. اما شخصیت سالم واقعا چگونه است، چه خصوصیاتی دارد یا باید چه كیفیتی داشته باشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است دوباره به تعریف شخصیت در بالا نگاهی بیندازیم و به چند نكته دقت كنیم:


1- فراگیر بودن و تاثیرگذاری بر جنبه‌های مختلف زندگی، از شرایط اصلی شخصیت است، به این معنا كه شخصیت یک فرد تقریبا بر همه برخوردها و شرایط زندگی او تاثیرگذار است.

2- ثبات نسبی این خصوصیات در طول زندگی است، به این صورت كه پس از شكل‌گیری در اوایل جوانی، ادامه می‌یابند و با گذشت سال ها تفاوت كمی می‌كنند. به همین علت است كه نمی‌توان انتظار داشت افراد پس از ازدواج، زیاد تغییر كنند.

3- شخصیت هم شامل افكار، عقاید و برداشت‌های فرد است و هم شامل هیجانات، عواطف و احساسات و هم توانایی كنترل و مدیریت این هیجانات و احساسات.

افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برای شان مطلوب نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند.
4- رفتار و برخوردهای ما در شرایط گوناگون نیز بخش مهمی از شخصیت‌مان را تشكیل می‌دهند.

پس شخصیت من را در صورتی می‌توان سالم دانست كه صفات اخلاقی‌ام باعث شود تا بتوانم روابط مناسب و پایداری با بیشتر افراد برقرار نمایم، بتوانم هیجانات و احساسات شدید و ناگهانی خود را كنترل كنم یا آنها را به شكلی جامعه‌پسند بروز دهم و رفتارم با هنجارهای جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنم تفاوت اساسی نداشته باشد، یا به عبارت دیگر بتوانم به شكل مناسبی خودم را با این هنجارها وفق بدهم. افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برایشان دلخواه نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند یا برای تغییر شرایط محیطی، اقدامات لازم را انجام دهند.

خوب، اگر شما هم مثل من همه این خصوصیات را ندارید، لازم نیست خیلی نگران یا از خود ناامید شوید. اگر حتی تعدادی از این خصوصیات را داشته باشید، به احتمال زیاد شما اختلال شخصیت ندارید!

 

انواع شخصيت هاي نا سالم و خصوصيات آنها

شخصيت وسواسي كمال گرايي ,عدم توانايي در تصميم گيري,انجام رفتارها بر اساس يك سري قوانين,ترس از اشتباه كردن ,عوامل ضعيف


شخصيت خود شيفته:

خود مهم بيني شديد,تحسلات زياد,خودنماي,جلب توجه ديگران,مختل بودن روابط بين فردي,استثمار ديگران.

شخصيت منفعل – پرخاشگر:

مقاومت در برابر انبظارات جامعه,بي كفايتي در فعاليتهاي شغلي يا اجتماعي به صورت لجبازي,كم كار تنبلي,و عدم اعتماد به نفس,پرخاشگري و....

شخصيت پارانوئيد:

بدبيني و سوءظن,پرخاشگري,بي اعتمادي به ديگران روابط خشك و رسمي روابط اجتماعي ضعيف,كينه ورزي احساس تهديد از جانب ديگران و حالت تدافعي.

شخصيت اسكيزوئيد:

بي تفاوت نسبت به ديگران,بي علاقه,گوشه گيري ,سرد,افسرده ,عدم ابراز هيجانات ,خجالتي ,خرافاتي.

شخصيت وابسته:

افرادي مطيع,توافق پذير,اعتماد به نفس پايين,فاقد قدرت تصميم گيري,ترس از رهاشدن,غيرفعال,قهركننده,تأخير در كارها,سلطه پذيري و.....

شخصيت دوري گزين:

هراس,اظطراب ,احساس بي كفايتي ,دوري از موفقيت اجتماعي ,حساسيت به انتقادها ,احساس خجالت شديد.

شخصيت ضد اجتماعي:

خود پسندي ,تحريك پذير,بي نظم و قاعده,بي عاطفه,بي پروا ,قانونگريزي ,عدم توانايي در ايجاد رابطه گرم و صميمي با ديگران,پرخاشگري ,سركشي وغيره.....

شخصيت نمايشي:

رفتار هاي جلب توجه كننده,هيجانات سطحي:خلق و خوي ناپايدار,اغراق در مسايل خود,رفتار هاي تحريك آميز, زود رنج ,وابسته ,فاقد بلوغ فكري و....

شخصيت اسكيزو تاريپال:

رفتارهاي عجيب وغريب ,تفكرسخرآميز,تحريف واقعيت,افكارخرافي,سوءظن,عواطف نامتناسب,اظطراب اجتماعي,رفتار يا ظاهر غير عادي,عقايد انتساب,حرف زدن با خود.

شخصيت فردي:

ناپايداري خلق و خو,روابط بين فردي,تصور ار خود ضعيف,مضطرب و تحريك پذير,پرخاشگري.
 


راههاي رسيدن به شخصيت سالم عبارتند از از دیدگاه اسلام :

مثبت انديش باشيم : در قرآن سوره حجرات مي فرمايد: از بدگماني نسبت به افراد و قضاوت از روي گمان پرهيز كنيد كه بعضي گمان ها گناه است. سوءظن به افراد جامعه كار بدي است و زندگي را فلج ونابود مي كند اگر زن به شوهر يا شوهر به زن بدگمان باشد زندگي جهنم مي شود اگر افراد به يك ديگر سوءظن داشته باشنداعتماد و هم دلي از بين ميرود و آرامش خاطر جايش را به اظطراب و دلهره و نگراني مي دهد و انسان را دگير گناه و غيبت و تهمت وي سازد.

خوش گماني,غصه را كاهش مي دهد انسان را از گرفتار شدن در دام گناه نجات مي دهد (غررالحكم ص 68) عقل نيز حكم مي كند كه انسان تا دليل بربدي نديده و اطمينان پيدا نكرده گمان بد نبرد و بي دليل دوستي را مكدر و گناه خود را بسيار نسازد.

گمان ,انسان ترازوي سنجش عقل اوست (غررالحكم ص72)

مثبت انديشي از ديدگاه حضرت علي(ع)

شايسته نيست سخني كه از دهان كسي خارج شد گمان بد ببري,چرا كه براي آن برداشت نيكويي نيز مي توان داشت (حكمت ص36)

انعطاف پذير باش تا نشكني: انعطاق پذير باش تا نشكني,خم شو تا قد راست كني,خالي باش تا راي پر شدن جا داشته باشي ,خراب باش تا مرمت پذيري,ثروت بيندوز تا به درد سر دچار شوي.

خردمندي كه اين را بداند و به كار بندد,براي ديگران نمونه مي شود و سرمشق,بي خودنمايي نمايان خواهد شد و بي ادعا جلوه گر.بي نشان از قدرت,با نفوذاست و بي غرور وادعا از ديگران با نفوذ چون با كسي به رقابت نمي خيزد و كسي را با او سر رقابت نيست.چه درست است اين پند كه«انعطاف پذير باش تا نشكني» آن كه نيك است و از نيك بودن خود بي خبر,درنيكي برترين است .آن كه نيكي مي كند به اميد نيك نامي,در نيكي كم ترين است.آن كه در نيكي برترين است بي انجام عملي,هيچ كار را نا كرده نمي گذارد. و آن كه در نيكي كمترين است ,با دخالت هاي خود بسياري از كارها را ناكرده مي گذارد.خير خواهي راستين,نيكي كردن بي چشم داشت ,قضاوت كردن است,خالي از پيشداوري و بهترين آموزش ادب و اخلاق اين كه با ديگران ادب ورزي و اگرادب نبيني در ترغيب بي ادبان به ادب بكوشي.آن كه در هر فرصتي براي نشان دادن فضيلت خود در تكاپوستو,فضيلتش كامل نيست.


فضيلت راستين را تكاپوي خودنمايي نيست و نيرو مند ترين واقعي را انگيزه اي براي خود ستايي نيست. آن كه به پيروي از مقرارت ادب مي ورزد از ادب سود چشم دارد.و اگر نيابد و طلبش پا مي فشارد واين بي ادبي است.

- مسافر كار آزموده،از خود جاي پا بجا نمي گذارد.

- سخنران با تجربه ، لغزش زبان ندارد.

- حساب دار كاركشته، چوب خط نميزند.

- درود گرماهر، در را چنان ميسازد كه به چفت و بست نياز نداشته باشد و كسي باز كردن آن را نداند

- بار بند ورزيده،بار را چنان ميبيند كه كسي باز كردن آن نتواند

- در ياري ديگران برديگران برتري دارد

- هيچ كس را فرو نمي گذارد

- هيچ چيز را هدر نمي دهد و همه چيز در حفظ و حراست اوست

- انسان خوب پيش از آن كه به اصلاح ادم بد همت گمارد علت بد بودن را مي جويد

- كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد،شاخ و برگش فراوان است

-با ياد خدا دل را آرام ميكند اميد،مونس و رفيق آدمي(غررالحكم ص311)

-آن گاه كه تنها شدي ودر جستجوي يك تكيه گاه مطمئن هستي بر من توكن نما(نمل آيه70)

- آن گاه كه نوميدي برجانت پنجه افكند و رها نمي شوي به من اميد وار باش(زمر آيه 53)

-آن گاه كه سرمست زندگي دنيا و مغرور به آن شدي به ياد قيامت باشد (فاطر آيه5)

-آن گاه كه در پي تعالي و كمال هستي نيت را پاك و الهي كن(فاطر آيه 29و30)

-آن گاه كه دوست داري به آرزهايت برسي به درگاهم دعا كن تا اجابت نمايم (غافر آيه 60)

-آن گاه كه دوست داري كسي همواره به يادت باشد به ياد من باش كه من همواره به ياد تو هستم(بقره آيه159)

-آن گاه كه دوست داري با من هم سخن شوي نماز را به ياد من بخوان(طه آيه 14)

-آن گاه كه روحت تشنه نيايش و راز نياز است آهسته مرا بخوان(اعراب آيه 57)

-آن گاه كه شيطان همواره در پي وسوسه ي توست به من پناه ببر(مومنون آيه57)

-آن گاه كه لغزش هاروحت را آزوده ساخت در توبه به روي تو باز است(قصص آيه67)

برای آنکه انسان کارآمدی باشید و از تمام توانایی های خود بهره گیرید ، فقط کافی است تصمیم بگیرید !

هنر كوچك سازي سختي هارا داشته باش

نخست بايد سختي هارا كوچك كرد وسپس آن هارا تحمل نمود اين كار موجب تحمل پزيري بيشتره سختي ها ميشود

اصل كوچك سازي نقش مهمي در كاهش ناراحتي ها دارد.

تكنيك غرقه سازي از ديد گاه امام علي(ع)

از چيزي كه مي ترسي خود را در آن بيانداز زيرا اجتناب از آن سخت تر از وارد شدن بر آن است . (حكمت 175)

بخشي از راه حل باشيد نه بخشي از مسئله

زندگي همه ما مملو از مشكلات،سختي ها است تازماني كه قفلي هست كليدي هم وجود دارد.

همه ما بايد بخشي از راه كار ها براي حل مشكلات باشيم و در واقع مشكل بر مشكلات اضافه نكينم

زماني بخشي از راه حل خواهيم شد كه بتوانيم بر دور و ورخود اثر مثبت بگذاريم.

زماني كه به عنوان يك مشاور مراقب رفتار و گفتار وبرخود هاي مان باشيم در واقع نقش يك راه حل را براي مخاطب خود ايفا كرده ايم.

وقتي براي مخاطبان خود به خصوص نوجوانان و جوانان راه حل و راه كارباشيم به آن ها هم آموخته ايم كه در زندگي مشكل و مشكل ساز نشوند تا اين دنيا جهنمي خود ساخته نشود.

حضرت علي (ع):

بزرگ فكر كن ،كوچك عمل كن همين حالا شروع كن

حفظ حرمت ديگران:

امام علي مي فرماييند:خردمند كسي را خوار نمي كند.

هركسي داراي شخصيتي است كه دوست دارد حفظ شود.در آن جا كه حفظ حرمت اشخاص لازم است و شخص مستحق مجازات تحقير نيست.احانت و تحقير واكنشي دارد كه خوش آيند نيست حفظ حرمت اشخاص لازم است و تحقير آن ها درست نيست.

حرمت مومن تا آن حا محترم است كه امام صادق فرمود: حرمت مومن از حرمت كعبه بابا تر است

بي حرمتي به كعبه حرام است.ولي تحقير و تخريب چهره ي مومن گناه اش بيشتر است.

آرزوهاي رويايي نداشته باش

امام علي مي فرمايد:كسي كه آرزويش دراز باشد خردمند نيست.

زندگي هر روز گستره تر و مشكلاتش افزون تر مي شود جواناني كه تازه پا به زندگي گذاشته اند ذهني پر از رويا دارند وبا آرزوهايي كه معمولا تحقق نمي يابد زندگي مي كنند. كه اين كار نتيجه اي جز سر خوردگي و در سردي نخواهد داشت.انسان خرد مند از اول نبايد به دنبال آرزوهاي رويايي و غير قابل دست يابي برود كه اين كار بسيار خطر ناك است زيرا براي رسيدن به آن ها ناچار است.از مسير ناصحيح وارد شود.و بي گمان دچار خطا كاري ها

خواهد شد.

امام علي فرمود:هر كس آرزويش بيشتر است،كار هايش زشت تر است

آرزوي دراز آخرت را از ياد شما مي برد

بندگي خداضامن سعادت

امام علي (ع)ميفرمايد خرد مند ترين مردم كسي است كه اطاعتش از خدا وند سبحان از همه بيشتر باشد.

كسي كه ادعاي هوشمندي و خرد مندي مي كند ولي در برابر خداوند گردن كشي ميكند.در حقيقت ناداني است در ميان خرد مندان.

اطاعت ازخداوند است كه به آدمي ارزش و معنا مي بخشد وگر نه اگر اطاعت وبندگي را از انسان بگيرند او نتنها سرسبد موجودات نخواهد بود كه از بهايم نيز پست تر و بي ارزش تر خواهد شد.زيبايي آدمي به اطاعت بندگي او از خداونداست. (غررحكم181)

سپاس گزاري كن

امام علي مي فرمايد:جادارد خردمند اهل تشكر و سپاس گزاري باشد تاشايسته نعمت بيشتر باشد.سپاس گذاري از ولي نعمت امر طبيعي ممدوح و مورد عنايت پيشوانان ديني و عقلاي عالم است.نشانه ي كمال فرد.

سپاس گزاري موجب محبوبيت و بهره وري بيشتر از داشته هاي ديگران ميگردد ودر حقيقت امكانات ديگران نيز مال آدمي ميشود.و امكان استفاده از آن ها را مي يابد.بنابر اين چه زيبااست كه انسان بجاي روحيه ي طلب كاري،داراي روحيه ي تشكر و سپاس گذاري باشد

شكايت نكردن

كساني كه تحمل مصيبت را ندارند لب به شكايت از خدا مي گشايند و خدارا مقصر مي دانند اما افراد صبور و برد بار كه موقعيت تلخ پيش آمده را مهار كرده و تحت اختيار خود گرفته اند.

نشان شخص صابر سه چيز است

اول آن كه كسل نيست دوم آن كه بيتابي نميكند و سوم آن كه از خداوند عزوجل شكايت نميكند. (بحار النوار جلد71 صفحه86)


یک شخصیت سالم ...
در همه ی جنبه های زندگی ، توانایی مرموزی در خلاقیت دارد .
همه چیز زندگی را دوست دارد .
تقریبا آماده انجام هر کاری است .
مشتاق زندگی است .
هنگامی که در کنارش هستید ، از آه و ناله ، گله و شکایت و نق زدن و افسوس خوردن خبری نیست .
از ظاهر و قیافه خود خشنود است .
همیشه خرسند و خشنود است .
هیچ گاه در آرزومندی به سر نمی برد .
به سادگی با شرایط روزگار سازگار است .
اگر وضیعت نامطلوبی باید برچیده شود ، با تمام قوا برای ریشه کن کردنش تلاش می کند .
دوستدار زندگی است .
سالک و جستجوگر است .
احساس گناه نمی کند . او پذیرفته است که انسان جایزالخطاست .
از تکرار رفتارهایی که او را از سازنده بودن باز می دارد پرهیز می کند .
خود را ملامت نمی کند و گریه و زاری سر نمی دهد .
هر گز نگران و مضطرب نیست .
از ورود احساسات نامطلوب به ذهنش جلوگیری می کند .
او همیشه نگران اکنون است .
به پوچی انتظار برای لذت و کامیابی در آینده به خوبی واقف است .
به استقلال در محیط اجتماعی زندگی خود شدیدا نیازمند است .
مایل است گهگاهی خلوت گزین باشد و تنهایی اختیار کند .
هر گز جویای تایید و تحسین دیگران نیست .
مستقل از عقاید دیگران عمل می کند .
بسیار ساده و صادق و بی تکلف است .
با آداب و رسوم کلیشه ای مخالفت می ورزد .
می داند کجا بخندد و چگونه بخنداند .
شوخ طبعی خود را در هر شرایطی حفظ می کند .
اصولا به مردم نمی خندد بلکه با مردم می خندد .
ستایشگر طبیعت و شیفته آن است .
به هیچ وجه در مشاجره بی حاصل دخالت نمی کند .
او همواره به عنوان امدادگری دلسوز ، در صف مقدم فعالیت های اجتماعی شرکت می کند .
همیشه به کاری مشغول است که زندگی دیگران را با صفاتر و قابل تحمل تر کند .
در مقابل تفاوت های ظاهری افراد نا بینا است .
خوب می خورد و بخشی از اوقات روز را به ورزش اختصاص می دهد .
خود را در پس نقاب ها و نقش های اجتماعی پنهان نمی کند .
او از جمله افرادی نیست که این جا و آن جا بنشیند و به شایعه پراکنی و یاوه گویی بپردازد .
هر کاری را به شیوه ماهرانه و خاص خودش انجام می دهد .
شور زندگی در وجودش موج می زند .
ساعات کمی را به خواب اختصاص می دهد .
او هر گز به اندازه کافی نمی داند و پیوسته می کوشد تا بیشتر بداند .
قادر است احساسات مخرب را دفع کند .
مردم را همان طوری که هستند می پذیرد .
هر گز تلاش نمی کند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد .
معیارهای اخلاقی او تابع شرایط نیست .
دوستی اش حد و مرزی نمی شناسد .
او خود را متعلق به حامعه بشری می داند .
جنگ را معضل بزرگی برای جامعه بشری می شناسد .
هر گز رشک و حسد نمی ورزد .
هر روزش سرشار از شادی و شادمانی است .
فقط کافی است تصمیم بگیرید تا چنین باشید .

«شخصيت سالم» عنوان جالبي است. همه در آرزوي آن هستند و همه مدعي اند چنين شخصيتي دارند. در اينجا 20 نکته را در مورد شخصيت سالم تشريح مي کنيم و شما مي توانيد خود را با آنها بسنجيد.
اين آگاهي ها مي تواند به شما کمک کند که اگر ويژگي هاي منفي داريد، آن ها را شناسايي کنيد و با جديت در جهت رفعشان بکوشيد و اگر ويژگي هاي مثبتي داريد اجازه ندهيد رفتار مناسب ديگران باعث تزلزل آن ها در شما بشود.
شخصيت سالم تافته جدا بافته نيست
او آدمي است شبيه ديگران، مي تواند پول دار باشد يا بي پول، مي تواند لاغر باشد يا چاق. سفيد باشد يا سياه، اما علي رغم هر گونه تفاوت اجتماعي، اقتصادي، نژادي، فرهنگي و يا فردي، او شبيه ديگران است.
منتها اين ويژگي اوست که هر آن آمادگي دارد کار مثبت و مفيدي انجام دهد و همه چيز را دوست داشته باشد.
شخصيت سالم، رنجور و مظلوم نما نيست
يعني اهل گله و شکايت و افسوس خوردن نيست و دائم نمي گويد: اي کاش اوضاع جور ديگري بود و اگر فلان، بهمان مي شود بهتر بود. بر عکس، او به معني واقعي کلمه، زمان حال و واقعيت اکنون را دريافته و طبق آن واکنش نشان مي دهد. او نه در ديروز از دست رفته و نه در فرداي نيامده زندگي مي کند بلکه مي کوشد از زمان حال پلي بسازد براي رها شدن از تبعات اشتباهات گذشته و رسيدن به وضعيت بهتر و مطلوب آينده. او اشتباهات گذشته خويش را مي بخشد و خود را در گذشته تلخ و سياه دار نمي زند تا در وادي تيره حسرت خوردن و آه و ناله کردن تباه شود.
شخصيت سالم ، در کمال آرامش با استفاده از
قدرت عقل خود شرايط را تجزيه و تحليل مي کند و اگر با وضعيت نامطلوبي مواجه شود با تمام قوا براي رفع آن اقدام مي کند، ولي نه به اين معنا که شتاب زده به هر دري بزند بلکه صبوري او در مقابل اتفاقات ناخوشايند زندگي، مثال زدني است.
سپس بهترين راه چاره را انتخاب و به آن عمل مي کند.
شخصيت سالم ، انساني است پر تلاش و خلاق
چنين انساني همواره به دنبال يافتن راه حل هايي جديد براي مسائل قديمي است و از دريچه اي نو به همه چيز مي نگرد حتي اگر اين مسير جديد، براي او تنش بيشتري به همراه داشته باشد. او همواره به دنبال راه هاي نو، ابتکارات و تجربيات جديد مي رود.
شخصيت سالم ، جوياي علم و دانش است
او به دنبال کشف حقايق و يکي از مهم ترين سرگرمي هايش مطالعه است حتماً عضو يک يا چند کتابخانه در سطح شهر است و هميشه دوست دارد از اتفاقاتي که در اطرافش رخ مي دهد، با اطلاع باشد. طرفدارپروپا قرص روزنامه و کتاب است.
شخصيت سالم ، امتيازهاي ديگران را ستايش مي کند
او به امتيازات ديگران غبطه مي خورد اما هرگز حسد نمي ورزد و سعي مي کند از زندگي افراد موفق، درس بياموزد.
شخصيت سالم ، ساعاتي را براي خلوت خويش اختصاص مي دهد
او همواره و در هر پديده اي به دنبال آيت و نشانه اي از خالق هستي است و زيبايي هاي او را مي ستايد. او مي داند که خداوند، از لوح خود در او دميده، پس سعي مي کند تا روح خداي خود را از زير زنگار کينه توزي ها، حسادتها، رياکاري هاو... بيرون کشيده و بدين وسيله خود را نجات دهد. او تقوا پيشه است و حاضر نيست تا به هر وسيله اي به اهداف خود برسد. به حق خود قانع است و به مال ديگران چشم ندارد، دروغ گو نيست و صداقت را بر ريا کاري ترجيح مي دهد. او نخستين کسي است که به پندهايش عمل مي کند و خلاصه اينکه بين آنچه مي انديشد و آنچه مي کند، تضادي نيست.
شخصيت سالم ، عاشق شادي و شادکامي است
هميشه لبخند به لب دارد و به همين دليل قدرت دارد ديگران را شاد و خندان کند. البته او مانند کساني که اسباب خنده شان را با تمسخر ديگران جور مي کنند نيست. او شادي جاودانه مي بخشد زيرا همواره به ياد اين جمله حکيمانه است: «لبخندش بيش از چند لحظه دوام ندارد، اما خاطره آن جاوداني است.»
شخصيت سالم ، شيفته طبيعت است
او ستايشگر کوه، صحرا، دشت، غروب آفتاب، طلوع خورشيد و هر منظره زيباي ديگر طبيعت است. او حتي از تماشاي پرواز پرندگان يا حرکت ابرها در آسمان لذت مي برد زيرا روح لطيف و باصفايي دارد که با طبيعت مانوس است و از آن نيرو مي گيرد.
شخصيت سالم ، همواره دلسوز است و در صف مقدم فعاليتهاي اجتماعي قرار مي گيرد
او هميشه به کاري مشغول است واگر بتواند به کسي ببخشد، مي بخشد تا با شادي بخشي به ديگران، زندگي خود را شادتر کند.
شخصيت سالم ، اهل ناله و زاري نيست
او حتي اين توانايي را دارد که تسليم بيماري نشود. اطرافيان چنين شخصي کمتر پيش مي آيد که او را در بستر بيماري ببينيد.
شخصيت سالم ، اهل شايعه پراکني و وراجي هاي بيهوده نيست
او خود را در زندگي مردم وارد نمي کند و از قضاوت در مورد آنها، مي پرهيزد و مي داند که همانگونه که وي دوست ندارد کسي در مورد او و زندگيش قضاوتي کرده و يا اسرار او را فاش کند، او نيز بايد به همانگونه با ديگران رفتار کند.
همواره اين سخن را سرلوحه خويش قرار مي دهد:«هر آن چه را براي خود مي پسندي، براي مردم نيز بپسند.»
شخصيت سالم ، اهل بحث و جدل نيست
هنگامي که کسي تند خويانه بحث مي کند، او با شکيبايي حرف ها را مي شنود و هيجان زده نمي شود. با اين وجود اگر احساس کند که نظر خودش سنجيده و منطقي است، آن را بي پروا و با اعتماد به نفس اعلام مي کند.
اما ديگران را متقاعد نمي کند که نظر وي را بپذيرند. وقتي هم که ديگران با عقايدش مخالفت مي کنند مي گويد:«مساله اي نيست، ما با هم دشمني نداريم، فقط نظراتمان مختلف است.»
شخصيت سالم ، خونسردي خود را حفظ مي کند
در شرايط سخت و بحراني که معمولاً بيشتر آدم ها از کوره در مي روند و منفجر مي شوند و به خود حق داده و پرخاشگري مي کنند، او تنها لبخند مي زند و خونسردي خود را حفظ مي کند. در حقيقت يک «صافي» جلو ذهن خود مي گذارد تا از نامطلوبي که ممکن در او بروز کند، جلوگيري نمايد. مسلم است که اين شخص هيچ گاه آلت دست احساسات ناخوشايندي مثل خشم و يا اندوه نخواهد شد.
شخصيت سالم ، مضطرب و نگران نيست
او دائم نگران و دلواپس رويدادهاي آتي نيست و از احتمال وقوعشان هراسي ندارد. و با ملايمت و نرمي با اتفاقات و رويدادهاي نامطلوب، برخورد مي کند. او در زمره کساني نيست که همه چيز را براي فرداي نيامده ي تنگ دستي، ذخيره کند.
و در واقع گرچه شخصي آينده نگر است ولي از ترس فقر و نداري، کار را به خساست نمي کشاند. او از آنچه در اختيار دارد، به طور صحيح و منطقي استفاده کرده و ديگران را نيز از آن بي نصيب نمي گذارد.
شخصيت سالم ، به تأييد و تصويب ديگران نياز ندارد
او به دنبال اين نيست که ديگران به او احترام بگذارند يا تحسينش کنند. البته مورد تأييد ديگران بودن، نشانه خوب بودن فرد است و حتي باعث آرامش و اعتماد به نفس بيشتر مي شود ولي اگر اين مسأله به صورت نيازي بيمار گونه درآيد، قطعاً نتايج خوبي در برنخواهد داشت. بنابراين شخصيت سالم با رفتار و کردار منطقي و اصولي، خود به خود تاييد و تصويب ديگران را دريافت خواهد کرد.
شخصيت سالم ، خيالباف نبوده و اهل تلاش است
يعني با انتظار منفعلانه و بدون تلاش جهت فرداي بهتر خود را فريب نمي دهد زيرا مي داند موفقيت و کاميابي، با فکر و خيال به دست نمي آيد و به تلاش هاي گذشته و حال او بستگي دارد. پس با جديت تلاش کرده و مي داند آينده روشن اوصد درصد به تلاش هاي اکنونش وابسته دارد.
شخصيت سالم ، صادق، ساده و بي تکلف است
او چاپلوسانه در گفتارش کلماتي را انتخاب نمي کند که سبب خشنودي ديگران شود و به خاطر خوش آمد اطرافيان حق را زير پا نمي گذارد.
همچنين با آداب و رسوم و تشريفات دست و پا گيري که اکثر مردم زندگي خود را درگير آن کرده اند و روابط خود را بر اساس آن پايه ريزي مي کنند، مخالف است. او به آساني از ظواهر پر زرق و برق و بي معني زندگي اجتماعي چشم مي پوشد و دوستان را بر اساس معيارهاي انساني انتخاب مي کند. خلاصه اينکه خود را درگير تجملات و تشريفات خسته کننده نمي کند.

الفباي شخصيت سالم

-آن چه هستيد بهتر شما را معرفي مي كند تا آنچه مي گوييد.
-بردباري طعم تلخي دارد اما ميوه ي آن شيرين است
-دل را با ادب تسكيه كن
-جهان هر كس به اندازه ي وسعت فكر اوست
-سخت ترين گناه آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد
-طرز هديه دادن بيش از خود هديه ارزش دارد
-غضب كليد هر شري است
-قلب تنها راهي است كه به آسمان منتهي مي شد
-لبخند زيبا ترين و ارزان ترين ارايش چهره است
-موفقيت يعني آغاز كار بيشتر
-شتاب ناداني است و ناداني تاتواني
-ضعف ها مارا از قله ها محروم خواهند كرد
-ثمره كلام دلنشين را كه امروز بر زبان مي آوريد شايد فردا بچشيد
-پس از دوست داشتن كمك كردن بهترين فعل دنياست
-روزگار نسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف كند فوق العاده مهربان است
-حسارت يك نوع پرخواش گري خاموش است
-خورشيد باش كه اگر هم بخواهي به كسي نتابي تنواني
-هميشه خود را بالا ببريد از تحقير خود خودداري كنيد
-خود را دوست داشته باشيد تا از مصاحبت با خويشتن لذت ببريد
-خود پزيري يعني :پذيرفتن نقاط ضعف ،پذيرفتن نقاط قوت،پذيرفتن عيوب و نواقص

راههای رسیدن به یك شخصیت سالم و موفق عبارت اند از :
1- اختیار دار خود باشید :
به پشت سر خودتان نگاه كنید ، خواهید دید كه یك همراه دایمی دارید و چون نام بهتری ندارد او را مرگ خویشتن می نامید . شما می توانید به میل خود از این مهمان بترسید یا از او به نفع خود بهره گیرید . انتخاب با خودتان است . با وجود مرگ كه مسئله مهمی است و زندگی كه چنین كوتاه است از خود بپرسید :

- چرا از اقدام به كارهایی كه واقعاً می خواهم انجام دهم خودداری می كنم ؟ و چرا غافل از احوال خویشتنم ؟

- آیا باید به دلخواه دیگران زندگی كنم ؟ آیا اهمال و تعلل ورزیدن بهترین شیوه زندگی كردن است ؟

پاسخ های شما می توانند در این چند كلمه خلاصه شوند:زندگی كن ، خودت باش ، لذت ببر ، دوست داشته باش. از این پس اگر خواستید تصمیمی بگیرید و ندانستید كه آیا باید اختیار خود را داشته باشید و انتخاب مطلوب خود را خودتان انجام دهید یا نه، به این سؤال مهم پاسخ دهید . "من تا كی می خواهم مرده و راكد باشم ؟" با در نظر داشتن این دورنمای همیشگی می توانید هم اكنون انتخاب خویش را به عمل آورید و اضطراب ها ، ترس ها و تردیدها و تقصیرها را برای آنهایی بگذارید كه تا ابد زنده خواهند ماند! اگر از هم اكنون شروع به برداشتن این قدم ها نكنید باید بدانید كه همه زندگی خود را آن گونه كه دیگران معین می كنند خواهید گذراند. اگر اقامت شما روی زمین تا این حد كم و كوتاه است ،لااقل باید خوشایند شما باشد ؛ خلاصه این كه این ، زندگی شماست. آنچه دلتان می خواهد با آن بكنید.

2-عاشق خود باشید :
عشق به خود براساس پذیرفتن خود، دوست داشتن جسم خود و انتخاب تصویر مثبت تری از خودتان و قبول خویشتن بدون شكایت و ایراد حاصل می شود. با احساس این كه شما مهم ، ارزشمند و زیبا هستید و یا چقدر خوب و شایسته هستید ، دیگر نیازی ندارید كه دیگران با انجام خواسته ها و نظریات شما ، ارزش شما را تأیید و تقویت نمایند . شما می توانید با دوست داشتن خود با كلیه احساسات دیگری كه نسبت به خودتان پیدا می كنید مبارزه نمایید . به یاد داشته باشید كه در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی ، نفرت به خود بهتر از عشق به خود نیست . حتی اگر برخلاف میل خودتان رفتار كرده باشید بیزاری از خودتان فقط به ركود و زیان شما می انجامد به جای نفرت از خود ، احساسات مثبت را پرورش دهید. از هر اشتباه پندی بیاموزید ؛ تصمیم بگیرید تكرارش نكنید و آن اشتباه را با ارزش خود ارتباط ندهید.
3- نیازی به تأیید دیگران نیست :
نیاز به تأیید دیگران یعنی این كه نظر شما نسبت به "من" از "اعتقاد خودم نسبت به خودم" مهمتر باشد . اگر تأیید در زندگی شما به صورت یك نیاز در آمده باشد باید برای از بین بردن آن دست به كار شوید .اولین كار این است كه بفهمید تأیید طلبی یك میل است نه یك ضرورت . همه ی ما از تحسین و تشویق لذت می بریم و در واقع نمی خواهیم از آن محروم شویم ، نیازی هم به این محرومیت نیست ، تأیید به خودی خود ناسالم نیست و در واقع لذت بخش هم هست. تأیید دیگران هنگامی تبدیل به یك نقطه ضعف می شود كه به جای این كه تنها یك میل و خواسته باشد به صورت نیاز درآید و اگر این میل به صورت نیاز درآید در آن صورت به دلیل به دست نیاوردنش از پا خواهید افتاد. بنابراین برای از بین بردن تدریجی "نیاز تأیید طلبی" باید هرچه سریعتر اقدام نمود.
4- احساس های بیهوده تقصیر و نگرانی:
در طول زندگی دو احساس از همه ی احساس ها بی ثمرتر است یكی احساس تقصیر درباره آنچه واقع شده و گذشته است و دیگری نگرانی درباره آنچه ممكن است در آینده واقع شود. سپس این دو احساس- تقصیر و نگرانی- لحظات حال را مختل می كنند. بنابراین برای جلوگیری از این احساس های بیهوده باید یاد بگیرید كه در زمان حال زندگی كنید و اوقات كنونی را با اندیشدن درباره گذشته یا آینده راكد نگذارید .هیچ لحظه دیگری غیر از لحظه حال برای زیستن وجود ندارد . تمامی احساس تقصیرها و اضطراب های بیهوده شما ثمری به جز اتلاف وقت ندارد0
5- رهایی از گذشته :
برای این كه یك شخصیت سالم و موفق داشته باشید باید گذشته را رها كنید و برای خود شخصیتی قائل شوید كه همین امروز برای خود انتخاب می كنید؛ نه آنچه كه قبلاً انتخاب كرده اید .
6- شكستن سد سنت ها و آیین ها :
هیچ قانون و مقرراتی وجود ندارد كه مطلق و همیشه به جا و با معنی باشد و یا این كه بهترین راه را در هر شرایط نشان بدهد. نرمش و انعطاف پذیری فضیلت بسیار بزرگی است ، با این حال برای شما مشكل است كه قانون بی فایده ای را نقض كنید. اما اگر مطابقت با این آیین ها را به صورت افراطی ادامه دهید ممكن است بیماری عصبی در شما پدید آید ؛ به ویژه وقتی كه اجرای "سنت ها و آیین ها " اندوه و افسردگی و اضطراب در پی داشته باشد. در اینجا نقض این آیین ، صحیح و مناسب است چون باعث می شود رفتارهای سالم و سازنده در شما رشد نماید.
7- دام عدالت :
اگر قرار بود امور جهان طوری تنظیم شود كه همه چیز منصفانه باشد ، هیچ موجود زنده ای نمی توانست حتی یك روز هم دوام بیاورد. پرندگان مجاز به خوردن كرمها نبودند ، و خواسته های فردی تمامی موجودات می بایست برآورده شود. با این كه در فرهنگ ما سیاستمداران در همه نطق های انتخاباتی خود وعده می دهند كه ما برابری و عدالت را برای همگان می خواهیم ، با وجود این بی عدالتی ها روزها در پی یكدیگر و قرن ها در پی هم ادامه می یابد چون بی عدالتی ، تغییر ناپذیر و همیشگی است اما شما با بینش نو و بی انتهای خودتان می توانید تصمیم بگیرید كه با این بی عدالتی مبارزه نمایید و تسلیم ركود عاطفی ناشی از آن نشوید.
حتی می توانید برای از بین بردن بی عدالتی با دیگران همكاری كنید ولی باید بكوشید و همچنین تصمیم بگیرید كه به خاطر آن دچار اختلالات روانی نگردید .

8- اهمال و مسامحه كاری را فوراً خاتمه دهید:
سه كلمه: امیدواری ها ، آرزوها و شایدها شبكه حفاظت و حمایت رفتار اهمال كارانه را تشكیل می دهند. این اندیشه ها در واقع به شخص مسامحه كار شادی و شعف می بخشد. تمام آرزو كردن ها و امید داشتن ها اتلاف وقت است. هیچ یك از كاشكی ها هیچوقت به جایی نرسیده ا ست. شما این آرزوها و شایدها و امیدواری ها را رها كنید. آستین ها را بالا بزنید و كاری را كه آنقدر در زندگی خود با اهمیت تشخیص داده اید و تصمیم به انجامش گرفته اید ، عملی سازید .
9- اعلام استقلال روانی :
استقلال روانی یعنی رهایی كامل از روابط اجباری و رهایی از رفتارهایی كه منشاء وجودی آن دیگران هستند؛ یعنی رها شدن از كارهایی كه در صورت نبودن روابط اجباری خاص –تصمیم به انجام آنها نمی گرفتید. مختصر این كه استقلال روانی یعنی به میل خود زیستن ، خویشتن شدن و انتخاب هر رفتار و كرداری كه دوست دارید. پس برای این كه شخصیت سالمی داشته باشید باید از استقلال روانی برخوردار باشید و آزادی و استقلال روانی هم مستلزم بی نیازی از دیگران است . مقصود نخواستن دیگران نیست بلكه احتیاج نداشتن به آنهاست . لحظه ای كه نیاز داشته باشید ، آسیب پذیر می شوید و در زندگی چندان پیشرفت نمی كنید.
10- وداع با عصبانیت :
عصبانیت یك خصلت انسانی نیست. مجبور نیستید چیزی را كه هیچ فایده ای به حال یك انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ كنید .این یك نقطه ضعف است ، نوعی آنفلوانزای روانی است كه همانند هر بیماری جسمی ، قابلیت و توانایی های شما را نابود می كند. پس باید یاد بگیرید برای اعمال و عقاید دیگران آن چنان قدرتی قائل نشوید كه بتوانند شما را پریشان و آشفته سازند . زمانی كه خویشتن را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست گیرند آن زمان دیگر خود را با خشم و عصبانیت در لحظات حال آزار نخواهید داد و با آن وداع خواهید كرد.
نتیجه گیری :
با توجه به ویژگی هایی كه برای داشتن شخصیت سالم و موفق ارائه كردیم، مهمترین مشخصه چنین شخصیتی آن است كه همه چیز زندگی را دوست بدارید و از انجام هیچ كاری ناراحت نشوید . وقت خود را با شـِكـِوه و شكایت یا آرزوی این كه اوضاع جور دیگری باشد تلف نكنید ؛ نسبت به همه امور زندگی احساس شور و هیجان داشته باشید و خواست و توقعتان از زندگی تا حدی باشد كه دستیابی به آن برایتان امكان پذیر باشد.
مأموریت انسان در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . انسان مأمور تغییر خویشتن است . تمامی راه حل ها ، در درون انسانهاست .

 



:: بازدید از این مطلب : 1163
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شخصیت سالم انسانهاي بسياري را مي بينيم كه ظاهري سالم دارند ولي بخاطر برخورداري ازشخصيت نا سالم رنج مي برند و باعث مشكلات متعددي براي خود و ديگران مي شوند...

 

 

مقدمه:

سلامت روانی یك وضع وحال كاملا" طبیعی است و وسیله رسیدن به آن نیز در دسترس همه ما قرار دارد. به عقیده روان شناسان اجزاء یك زندگی مؤثر و مثبت و سازنده را مجموعه سنجیده ای از تلاش های جدی و پیگیر ، همراه با اندیشه روشن ، شوخ طبعی و اعتماد به خود تشكیل می دهند. ما معتقد به فرمول های تخیلی ، یا كاوش های تاریخی در گذشته شما نیستیم تا كشف كنیم كه مثلاً چون با شما به شدت و سختگیرانه رفتار شده است پس دیگران مسئول اندوه و ناراحتی شماهستند. این مقاله راههای دستیابی به شور و شادی را ارائه می دهد و بر مسیری روشن و قابل فهم و منطقی بر مسئولیت و تعهد نسبت به خود و شور زندگی و تمایل به داشتن شخصیت انتخابی خود تكیه دارد .

شخصيت هاي سالم شخصيت هائي هستند كه بر نقاط ضعف خود غلبه پيدا كرده اند وقت خود را به شكوه و شكايت تلف نمي كنند نسبت به امور زندگي شور و هيجان دارند .هرآن چه هست را خردمندانه مي پزيرند مسايل و مشكلات را به عنوان جزيي از زندگي مي پذيرند لحظات خود را با حسرت و آرزوي وضع ديگران هدر نمي دهند .آنها مي توانند اشتباهات خود را بپذيرند از گذشته پند مي گيرند تسليم اندوه نمي شوند به زيستن در زمان حال توجه دارند. اين افراد داراي يك راهنماي دروني هستند از نا شناخته ها نمي ترسند و جوياي تجربيات تازه و جديد بوده و به نحو شگفت آوري مستقل هستند.نسبت به خانواده ي خويش علاقه مند و وفادارند. روابطشان با ديگران بر پاييه احترام متقابل است.فارغ از توقعات و انتظارات هستند.اسرار ندارند همه او را تأييد كنند.به دنبال خواسته ها و اهداف و آرزوهاي خود مي روند.انتخاب هاي خود را با اراده برميگزينند.ظاهر سازي نمي كنند.چون خود را پذيرفته اند.همواره تشنه ي راه فرا گيري و پيشرفت اند .ميخواهند موفقيت و پيروزي را در شخصيت خود داشته باشند نه بخاطر شكست و غلبه بر ديگران.

افرادي با ايمان,مهربان,منطقي,با اخلاق و داراي هوش هيجاني مناسب هستند.آنها نميگذارند هيجانا ت شان تبديل به مشكل جسماني شود.افراد مسئوليت پذيري هستند.روزهاي شور انگيزي را سپري مي كنند.

 

البته احتمالا غیر از دادن بلیت، موارد دیگری را هم می‌توان پیدا كرد كه نشان‌دهنده شخصیت شما باشد، مواردی از قبیل اینكه وقتی به دیگران می‌رسید چگونه رفتار می‌كنید، یا موقع عصبانیت چه‌ طور واكنش نشان می‌دهید، یا مثلا وقتی كسی به شما محبت می‌كند، از رفتار او چه برداشتی می‌كنید و چگونه به آن پاسخ می‌دهید، همگی با نوع شخصیت شما ارتباط دارد.
پس به عبارت دیگر می‌توان گفت كه شخصیت ما مجموعه‌ای از افكار، احساسات، هیجانات، رفتارها و واكنش‌ها است كه از نوجوانی و جوانی در ما شكل می‌گیرد و تاثیرات آن بر تمام جنبه‌های زندگی سایه می‌افكند و در طول زندگی‌مان تقریبا الگوی ثابتی دارد. اما شخصیت سالم واقعا چگونه است، چه خصوصیاتی دارد یا باید چه كیفیتی داشته باشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است دوباره به تعریف شخصیت در بالا نگاهی بیندازیم و به چند نكته دقت كنیم:


1- فراگیر بودن و تاثیرگذاری بر جنبه‌های مختلف زندگی، از شرایط اصلی شخصیت است، به این معنا كه شخصیت یک فرد تقریبا بر همه برخوردها و شرایط زندگی او تاثیرگذار است.

2- ثبات نسبی این خصوصیات در طول زندگی است، به این صورت كه پس از شكل‌گیری در اوایل جوانی، ادامه می‌یابند و با گذشت سال ها تفاوت كمی می‌كنند. به همین علت است كه نمی‌توان انتظار داشت افراد پس از ازدواج، زیاد تغییر كنند.

3- شخصیت هم شامل افكار، عقاید و برداشت‌های فرد است و هم شامل هیجانات، عواطف و احساسات و هم توانایی كنترل و مدیریت این هیجانات و احساسات.

افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برای شان مطلوب نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند.
4- رفتار و برخوردهای ما در شرایط گوناگون نیز بخش مهمی از شخصیت‌مان را تشكیل می‌دهند.

پس شخصیت من را در صورتی می‌توان سالم دانست كه صفات اخلاقی‌ام باعث شود تا بتوانم روابط مناسب و پایداری با بیشتر افراد برقرار نمایم، بتوانم هیجانات و احساسات شدید و ناگهانی خود را كنترل كنم یا آنها را به شكلی جامعه‌پسند بروز دهم و رفتارم با هنجارهای جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنم تفاوت اساسی نداشته باشد، یا به عبارت دیگر بتوانم به شكل مناسبی خودم را با این هنجارها وفق بدهم. افراد دارای شخصیت سالم حتی در شرایطی كه برایشان دلخواه نیست می‌توانند خود را كنترل كنند و از خود انعطاف نشان دهند یا برای تغییر شرایط محیطی، اقدامات لازم را انجام دهند.

خوب، اگر شما هم مثل من همه این خصوصیات را ندارید، لازم نیست خیلی نگران یا از خود ناامید شوید. اگر حتی تعدادی از این خصوصیات را داشته باشید، به احتمال زیاد شما اختلال شخصیت ندارید!

 

انواع شخصيت هاي نا سالم و خصوصيات آنها

شخصيت وسواسي كمال گرايي ,عدم توانايي در تصميم گيري,انجام رفتارها بر اساس يك سري قوانين,ترس از اشتباه كردن ,عوامل ضعيف


شخصيت خود شيفته:

خود مهم بيني شديد,تحسلات زياد,خودنماي,جلب توجه ديگران,مختل بودن روابط بين فردي,استثمار ديگران.

شخصيت منفعل – پرخاشگر:

مقاومت در برابر انبظارات جامعه,بي كفايتي در فعاليتهاي شغلي يا اجتماعي به صورت لجبازي,كم كار تنبلي,و عدم اعتماد به نفس,پرخاشگري و....

شخصيت پارانوئيد:

بدبيني و سوءظن,پرخاشگري,بي اعتمادي به ديگران روابط خشك و رسمي روابط اجتماعي ضعيف,كينه ورزي احساس تهديد از جانب ديگران و حالت تدافعي.

شخصيت اسكيزوئيد:

بي تفاوت نسبت به ديگران,بي علاقه,گوشه گيري ,سرد,افسرده ,عدم ابراز هيجانات ,خجالتي ,خرافاتي.

شخصيت وابسته:

افرادي مطيع,توافق پذير,اعتماد به نفس پايين,فاقد قدرت تصميم گيري,ترس از رهاشدن,غيرفعال,قهركننده,تأخير در كارها,سلطه پذيري و.....

شخصيت دوري گزين:

هراس,اظطراب ,احساس بي كفايتي ,دوري از موفقيت اجتماعي ,حساسيت به انتقادها ,احساس خجالت شديد.

شخصيت ضد اجتماعي:

خود پسندي ,تحريك پذير,بي نظم و قاعده,بي عاطفه,بي پروا ,قانونگريزي ,عدم توانايي در ايجاد رابطه گرم و صميمي با ديگران,پرخاشگري ,سركشي وغيره.....

شخصيت نمايشي:

رفتار هاي جلب توجه كننده,هيجانات سطحي:خلق و خوي ناپايدار,اغراق در مسايل خود,رفتار هاي تحريك آميز, زود رنج ,وابسته ,فاقد بلوغ فكري و....

شخصيت اسكيزو تاريپال:

رفتارهاي عجيب وغريب ,تفكرسخرآميز,تحريف واقعيت,افكارخرافي,سوءظن,عواطف نامتناسب,اظطراب اجتماعي,رفتار يا ظاهر غير عادي,عقايد انتساب,حرف زدن با خود.

شخصيت فردي:

ناپايداري خلق و خو,روابط بين فردي,تصور ار خود ضعيف,مضطرب و تحريك پذير,پرخاشگري.
 


راههاي رسيدن به شخصيت سالم عبارتند از از دیدگاه اسلام :

مثبت انديش باشيم : در قرآن سوره حجرات مي فرمايد: از بدگماني نسبت به افراد و قضاوت از روي گمان پرهيز كنيد كه بعضي گمان ها گناه است. سوءظن به افراد جامعه كار بدي است و زندگي را فلج ونابود مي كند اگر زن به شوهر يا شوهر به زن بدگمان باشد زندگي جهنم مي شود اگر افراد به يك ديگر سوءظن داشته باشنداعتماد و هم دلي از بين ميرود و آرامش خاطر جايش را به اظطراب و دلهره و نگراني مي دهد و انسان را دگير گناه و غيبت و تهمت وي سازد.

خوش گماني,غصه را كاهش مي دهد انسان را از گرفتار شدن در دام گناه نجات مي دهد (غررالحكم ص 68) عقل نيز حكم مي كند كه انسان تا دليل بربدي نديده و اطمينان پيدا نكرده گمان بد نبرد و بي دليل دوستي را مكدر و گناه خود را بسيار نسازد.

گمان ,انسان ترازوي سنجش عقل اوست (غررالحكم ص72)

مثبت انديشي از ديدگاه حضرت علي(ع)

شايسته نيست سخني كه از دهان كسي خارج شد گمان بد ببري,چرا كه براي آن برداشت نيكويي نيز مي توان داشت (حكمت ص36)

انعطاف پذير باش تا نشكني: انعطاق پذير باش تا نشكني,خم شو تا قد راست كني,خالي باش تا راي پر شدن جا داشته باشي ,خراب باش تا مرمت پذيري,ثروت بيندوز تا به درد سر دچار شوي.

خردمندي كه اين را بداند و به كار بندد,براي ديگران نمونه مي شود و سرمشق,بي خودنمايي نمايان خواهد شد و بي ادعا جلوه گر.بي نشان از قدرت,با نفوذاست و بي غرور وادعا از ديگران با نفوذ چون با كسي به رقابت نمي خيزد و كسي را با او سر رقابت نيست.چه درست است اين پند كه«انعطاف پذير باش تا نشكني» آن كه نيك است و از نيك بودن خود بي خبر,درنيكي برترين است .آن كه نيكي مي كند به اميد نيك نامي,در نيكي كم ترين است.آن كه در نيكي برترين است بي انجام عملي,هيچ كار را نا كرده نمي گذارد. و آن كه در نيكي كمترين است ,با دخالت هاي خود بسياري از كارها را ناكرده مي گذارد.خير خواهي راستين,نيكي كردن بي چشم داشت ,قضاوت كردن است,خالي از پيشداوري و بهترين آموزش ادب و اخلاق اين كه با ديگران ادب ورزي و اگرادب نبيني در ترغيب بي ادبان به ادب بكوشي.آن كه در هر فرصتي براي نشان دادن فضيلت خود در تكاپوستو,فضيلتش كامل نيست.


فضيلت راستين را تكاپوي خودنمايي نيست و نيرو مند ترين واقعي را انگيزه اي براي خود ستايي نيست. آن كه به پيروي از مقرارت ادب مي ورزد از ادب سود چشم دارد.و اگر نيابد و طلبش پا مي فشارد واين بي ادبي است.

- مسافر كار آزموده،از خود جاي پا بجا نمي گذارد.

- سخنران با تجربه ، لغزش زبان ندارد.

- حساب دار كاركشته، چوب خط نميزند.

- درود گرماهر، در را چنان ميسازد كه به چفت و بست نياز نداشته باشد و كسي باز كردن آن را نداند

- بار بند ورزيده،بار را چنان ميبيند كه كسي باز كردن آن نتواند

- در ياري ديگران برديگران برتري دارد

- هيچ كس را فرو نمي گذارد

- هيچ چيز را هدر نمي دهد و همه چيز در حفظ و حراست اوست

- انسان خوب پيش از آن كه به اصلاح ادم بد همت گمارد علت بد بودن را مي جويد

- كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد،شاخ و برگش فراوان است

-با ياد خدا دل را آرام ميكند اميد،مونس و رفيق آدمي(غررالحكم ص311)

-آن گاه كه تنها شدي ودر جستجوي يك تكيه گاه مطمئن هستي بر من توكن نما(نمل آيه70)

- آن گاه كه نوميدي برجانت پنجه افكند و رها نمي شوي به من اميد وار باش(زمر آيه 53)

-آن گاه كه سرمست زندگي دنيا و مغرور به آن شدي به ياد قيامت باشد (فاطر آيه5)

-آن گاه كه در پي تعالي و كمال هستي نيت را پاك و الهي كن(فاطر آيه 29و30)

-آن گاه كه دوست داري به آرزهايت برسي به درگاهم دعا كن تا اجابت نمايم (غافر آيه 60)

-آن گاه كه دوست داري كسي همواره به يادت باشد به ياد من باش كه من همواره به ياد تو هستم(بقره آيه159)

-آن گاه كه دوست داري با من هم سخن شوي نماز را به ياد من بخوان(طه آيه 14)

-آن گاه كه روحت تشنه نيايش و راز نياز است آهسته مرا بخوان(اعراب آيه 57)

-آن گاه كه شيطان همواره در پي وسوسه ي توست به من پناه ببر(مومنون آيه57)

-آن گاه كه لغزش هاروحت را آزوده ساخت در توبه به روي تو باز است(قصص آيه67)

برای آنکه انسان کارآمدی باشید و از تمام توانایی های خود بهره گیرید ، فقط کافی است تصمیم بگیرید !

هنر كوچك سازي سختي هارا داشته باش

نخست بايد سختي هارا كوچك كرد وسپس آن هارا تحمل نمود اين كار موجب تحمل پزيري بيشتره سختي ها ميشود

اصل كوچك سازي نقش مهمي در كاهش ناراحتي ها دارد.

تكنيك غرقه سازي از ديد گاه امام علي(ع)

از چيزي كه مي ترسي خود را در آن بيانداز زيرا اجتناب از آن سخت تر از وارد شدن بر آن است . (حكمت 175)

بخشي از راه حل باشيد نه بخشي از مسئله

زندگي همه ما مملو از مشكلات،سختي ها است تازماني كه قفلي هست كليدي هم وجود دارد.

همه ما بايد بخشي از راه كار ها براي حل مشكلات باشيم و در واقع مشكل بر مشكلات اضافه نكينم

زماني بخشي از راه حل خواهيم شد كه بتوانيم بر دور و ورخود اثر مثبت بگذاريم.

زماني كه به عنوان يك مشاور مراقب رفتار و گفتار وبرخود هاي مان باشيم در واقع نقش يك راه حل را براي مخاطب خود ايفا كرده ايم.

وقتي براي مخاطبان خود به خصوص نوجوانان و جوانان راه حل و راه كارباشيم به آن ها هم آموخته ايم كه در زندگي مشكل و مشكل ساز نشوند تا اين دنيا جهنمي خود ساخته نشود.

حضرت علي (ع):

بزرگ فكر كن ،كوچك عمل كن همين حالا شروع كن

حفظ حرمت ديگران:

امام علي مي فرماييند:خردمند كسي را خوار نمي كند.

هركسي داراي شخصيتي است كه دوست دارد حفظ شود.در آن جا كه حفظ حرمت اشخاص لازم است و شخص مستحق مجازات تحقير نيست.احانت و تحقير واكنشي دارد كه خوش آيند نيست حفظ حرمت اشخاص لازم است و تحقير آن ها درست نيست.

حرمت مومن تا آن حا محترم است كه امام صادق فرمود: حرمت مومن از حرمت كعبه بابا تر است

بي حرمتي به كعبه حرام است.ولي تحقير و تخريب چهره ي مومن گناه اش بيشتر است.

آرزوهاي رويايي نداشته باش

امام علي مي فرمايد:كسي كه آرزويش دراز باشد خردمند نيست.

زندگي هر روز گستره تر و مشكلاتش افزون تر مي شود جواناني كه تازه پا به زندگي گذاشته اند ذهني پر از رويا دارند وبا آرزوهايي كه معمولا تحقق نمي يابد زندگي مي كنند. كه اين كار نتيجه اي جز سر خوردگي و در سردي نخواهد داشت.انسان خرد مند از اول نبايد به دنبال آرزوهاي رويايي و غير قابل دست يابي برود كه اين كار بسيار خطر ناك است زيرا براي رسيدن به آن ها ناچار است.از مسير ناصحيح وارد شود.و بي گمان دچار خطا كاري ها

خواهد شد.

امام علي فرمود:هر كس آرزويش بيشتر است،كار هايش زشت تر است

آرزوي دراز آخرت را از ياد شما مي برد

بندگي خداضامن سعادت

امام علي (ع)ميفرمايد خرد مند ترين مردم كسي است كه اطاعتش از خدا وند سبحان از همه بيشتر باشد.

كسي كه ادعاي هوشمندي و خرد مندي مي كند ولي در برابر خداوند گردن كشي ميكند.در حقيقت ناداني است در ميان خرد مندان.

اطاعت ازخداوند است كه به آدمي ارزش و معنا مي بخشد وگر نه اگر اطاعت وبندگي را از انسان بگيرند او نتنها سرسبد موجودات نخواهد بود كه از بهايم نيز پست تر و بي ارزش تر خواهد شد.زيبايي آدمي به اطاعت بندگي او از خداونداست. (غررحكم181)

سپاس گزاري كن

امام علي مي فرمايد:جادارد خردمند اهل تشكر و سپاس گزاري باشد تاشايسته نعمت بيشتر باشد.سپاس گذاري از ولي نعمت امر طبيعي ممدوح و مورد عنايت پيشوانان ديني و عقلاي عالم است.نشانه ي كمال فرد.

سپاس گزاري موجب محبوبيت و بهره وري بيشتر از داشته هاي ديگران ميگردد ودر حقيقت امكانات ديگران نيز مال آدمي ميشود.و امكان استفاده از آن ها را مي يابد.بنابر اين چه زيبااست كه انسان بجاي روحيه ي طلب كاري،داراي روحيه ي تشكر و سپاس گذاري باشد

شكايت نكردن

كساني كه تحمل مصيبت را ندارند لب به شكايت از خدا مي گشايند و خدارا مقصر مي دانند اما افراد صبور و برد بار كه موقعيت تلخ پيش آمده را مهار كرده و تحت اختيار خود گرفته اند.

نشان شخص صابر سه چيز است

اول آن كه كسل نيست دوم آن كه بيتابي نميكند و سوم آن كه از خداوند عزوجل شكايت نميكند. (بحار النوار جلد71 صفحه86)


یک شخصیت سالم ...
در همه ی جنبه های زندگی ، توانایی مرموزی در خلاقیت دارد .
همه چیز زندگی را دوست دارد .
تقریبا آماده انجام هر کاری است .
مشتاق زندگی است .
هنگامی که در کنارش هستید ، از آه و ناله ، گله و شکایت و نق زدن و افسوس خوردن خبری نیست .
از ظاهر و قیافه خود خشنود است .
همیشه خرسند و خشنود است .
هیچ گاه در آرزومندی به سر نمی برد .
به سادگی با شرایط روزگار سازگار است .
اگر وضیعت نامطلوبی باید برچیده شود ، با تمام قوا برای ریشه کن کردنش تلاش می کند .
دوستدار زندگی است .
سالک و جستجوگر است .
احساس گناه نمی کند . او پذیرفته است که انسان جایزالخطاست .
از تکرار رفتارهایی که او را از سازنده بودن باز می دارد پرهیز می کند .
خود را ملامت نمی کند و گریه و زاری سر نمی دهد .
هر گز نگران و مضطرب نیست .
از ورود احساسات نامطلوب به ذهنش جلوگیری می کند .
او همیشه نگران اکنون است .
به پوچی انتظار برای لذت و کامیابی در آینده به خوبی واقف است .
به استقلال در محیط اجتماعی زندگی خود شدیدا نیازمند است .
مایل است گهگاهی خلوت گزین باشد و تنهایی اختیار کند .
هر گز جویای تایید و تحسین دیگران نیست .
مستقل از عقاید دیگران عمل می کند .
بسیار ساده و صادق و بی تکلف است .
با آداب و رسوم کلیشه ای مخالفت می ورزد .
می داند کجا بخندد و چگونه بخنداند .
شوخ طبعی خود را در هر شرایطی حفظ می کند .
اصولا به مردم نمی خندد بلکه با مردم می خندد .
ستایشگر طبیعت و شیفته آن است .
به هیچ وجه در مشاجره بی حاصل دخالت نمی کند .
او همواره به عنوان امدادگری دلسوز ، در صف مقدم فعالیت های اجتماعی شرکت می کند .
همیشه به کاری مشغول است که زندگی دیگران را با صفاتر و قابل تحمل تر کند .
در مقابل تفاوت های ظاهری افراد نا بینا است .
خوب می خورد و بخشی از اوقات روز را به ورزش اختصاص می دهد .
خود را در پس نقاب ها و نقش های اجتماعی پنهان نمی کند .
او از جمله افرادی نیست که این جا و آن جا بنشیند و به شایعه پراکنی و یاوه گویی بپردازد .
هر کاری را به شیوه ماهرانه و خاص خودش انجام می دهد .
شور زندگی در وجودش موج می زند .
ساعات کمی را به خواب اختصاص می دهد .
او هر گز به اندازه کافی نمی داند و پیوسته می کوشد تا بیشتر بداند .
قادر است احساسات مخرب را دفع کند .
مردم را همان طوری که هستند می پذیرد .
هر گز تلاش نمی کند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد .
معیارهای اخلاقی او تابع شرایط نیست .
دوستی اش حد و مرزی نمی شناسد .
او خود را متعلق به حامعه بشری می داند .
جنگ را معضل بزرگی برای جامعه بشری می شناسد .
هر گز رشک و حسد نمی ورزد .
هر روزش سرشار از شادی و شادمانی است .
فقط کافی است تصمیم بگیرید تا چنین باشید .

«شخصيت سالم» عنوان جالبي است. همه در آرزوي آن هستند و همه مدعي اند چنين شخصيتي دارند. در اينجا 20 نکته را در مورد شخصيت سالم تشريح مي کنيم و شما مي توانيد خود را با آنها بسنجيد.
اين آگاهي ها مي تواند به شما کمک کند که اگر ويژگي هاي منفي داريد، آن ها را شناسايي کنيد و با جديت در جهت رفعشان بکوشيد و اگر ويژگي هاي مثبتي داريد اجازه ندهيد رفتار مناسب ديگران باعث تزلزل آن ها در شما بشود.
شخصيت سالم تافته جدا بافته نيست
او آدمي است شبيه ديگران، مي تواند پول دار باشد يا بي پول، مي تواند لاغر باشد يا چاق. سفيد باشد يا سياه، اما علي رغم هر گونه تفاوت اجتماعي، اقتصادي، نژادي، فرهنگي و يا فردي، او شبيه ديگران است.
منتها اين ويژگي اوست که هر آن آمادگي دارد کار مثبت و مفيدي انجام دهد و همه چيز را دوست داشته باشد.
شخصيت سالم، رنجور و مظلوم نما نيست
يعني اهل گله و شکايت و افسوس خوردن نيست و دائم نمي گويد: اي کاش اوضاع جور ديگري بود و اگر فلان، بهمان مي شود بهتر بود. بر عکس، او به معني واقعي کلمه، زمان حال و واقعيت اکنون را دريافته و طبق آن واکنش نشان مي دهد. او نه در ديروز از دست رفته و نه در فرداي نيامده زندگي مي کند بلکه مي کوشد از زمان حال پلي بسازد براي رها شدن از تبعات اشتباهات گذشته و رسيدن به وضعيت بهتر و مطلوب آينده. او اشتباهات گذشته خويش را مي بخشد و خود را در گذشته تلخ و سياه دار نمي زند تا در وادي تيره حسرت خوردن و آه و ناله کردن تباه شود.
شخصيت سالم ، در کمال آرامش با استفاده از
قدرت عقل خود شرايط را تجزيه و تحليل مي کند و اگر با وضعيت نامطلوبي مواجه شود با تمام قوا براي رفع آن اقدام مي کند، ولي نه به اين معنا که شتاب زده به هر دري بزند بلکه صبوري او در مقابل اتفاقات ناخوشايند زندگي، مثال زدني است.
سپس بهترين راه چاره را انتخاب و به آن عمل مي کند.
شخصيت سالم ، انساني است پر تلاش و خلاق
چنين انساني همواره به دنبال يافتن راه حل هايي جديد براي مسائل قديمي است و از دريچه اي نو به همه چيز مي نگرد حتي اگر اين مسير جديد، براي او تنش بيشتري به همراه داشته باشد. او همواره به دنبال راه هاي نو، ابتکارات و تجربيات جديد مي رود.
شخصيت سالم ، جوياي علم و دانش است
او به دنبال کشف حقايق و يکي از مهم ترين سرگرمي هايش مطالعه است حتماً عضو يک يا چند کتابخانه در سطح شهر است و هميشه دوست دارد از اتفاقاتي که در اطرافش رخ مي دهد، با اطلاع باشد. طرفدارپروپا قرص روزنامه و کتاب است.
شخصيت سالم ، امتيازهاي ديگران را ستايش مي کند
او به امتيازات ديگران غبطه مي خورد اما هرگز حسد نمي ورزد و سعي مي کند از زندگي افراد موفق، درس بياموزد.
شخصيت سالم ، ساعاتي را براي خلوت خويش اختصاص مي دهد
او همواره و در هر پديده اي به دنبال آيت و نشانه اي از خالق هستي است و زيبايي هاي او را مي ستايد. او مي داند که خداوند، از لوح خود در او دميده، پس سعي مي کند تا روح خداي خود را از زير زنگار کينه توزي ها، حسادتها، رياکاري هاو... بيرون کشيده و بدين وسيله خود را نجات دهد. او تقوا پيشه است و حاضر نيست تا به هر وسيله اي به اهداف خود برسد. به حق خود قانع است و به مال ديگران چشم ندارد، دروغ گو نيست و صداقت را بر ريا کاري ترجيح مي دهد. او نخستين کسي است که به پندهايش عمل مي کند و خلاصه اينکه بين آنچه مي انديشد و آنچه مي کند، تضادي نيست.
شخصيت سالم ، عاشق شادي و شادکامي است
هميشه لبخند به لب دارد و به همين دليل قدرت دارد ديگران را شاد و خندان کند. البته او مانند کساني که اسباب خنده شان را با تمسخر ديگران جور مي کنند نيست. او شادي جاودانه مي بخشد زيرا همواره به ياد اين جمله حکيمانه است: «لبخندش بيش از چند لحظه دوام ندارد، اما خاطره آن جاوداني است.»
شخصيت سالم ، شيفته طبيعت است
او ستايشگر کوه، صحرا، دشت، غروب آفتاب، طلوع خورشيد و هر منظره زيباي ديگر طبيعت است. او حتي از تماشاي پرواز پرندگان يا حرکت ابرها در آسمان لذت مي برد زيرا روح لطيف و باصفايي دارد که با طبيعت مانوس است و از آن نيرو مي گيرد.
شخصيت سالم ، همواره دلسوز است و در صف مقدم فعاليتهاي اجتماعي قرار مي گيرد
او هميشه به کاري مشغول است واگر بتواند به کسي ببخشد، مي بخشد تا با شادي بخشي به ديگران، زندگي خود را شادتر کند.
شخصيت سالم ، اهل ناله و زاري نيست
او حتي اين توانايي را دارد که تسليم بيماري نشود. اطرافيان چنين شخصي کمتر پيش مي آيد که او را در بستر بيماري ببينيد.
شخصيت سالم ، اهل شايعه پراکني و وراجي هاي بيهوده نيست
او خود را در زندگي مردم وارد نمي کند و از قضاوت در مورد آنها، مي پرهيزد و مي داند که همانگونه که وي دوست ندارد کسي در مورد او و زندگيش قضاوتي کرده و يا اسرار او را فاش کند، او نيز بايد به همانگونه با ديگران رفتار کند.
همواره اين سخن را سرلوحه خويش قرار مي دهد:«هر آن چه را براي خود مي پسندي، براي مردم نيز بپسند.»
شخصيت سالم ، اهل بحث و جدل نيست
هنگامي که کسي تند خويانه بحث مي کند، او با شکيبايي حرف ها را مي شنود و هيجان زده نمي شود. با اين وجود اگر احساس کند که نظر خودش سنجيده و منطقي است، آن را بي پروا و با اعتماد به نفس اعلام مي کند.
اما ديگران را متقاعد نمي کند که نظر وي را بپذيرند. وقتي هم که ديگران با عقايدش مخالفت مي کنند مي گويد:«مساله اي نيست، ما با هم دشمني نداريم، فقط نظراتمان مختلف است.»
شخصيت سالم ، خونسردي خود را حفظ مي کند
در شرايط سخت و بحراني که معمولاً بيشتر آدم ها از کوره در مي روند و منفجر مي شوند و به خود حق داده و پرخاشگري مي کنند، او تنها لبخند مي زند و خونسردي خود را حفظ مي کند. در حقيقت يک «صافي» جلو ذهن خود مي گذارد تا از نامطلوبي که ممکن در او بروز کند، جلوگيري نمايد. مسلم است که اين شخص هيچ گاه آلت دست احساسات ناخوشايندي مثل خشم و يا اندوه نخواهد شد.
شخصيت سالم ، مضطرب و نگران نيست
او دائم نگران و دلواپس رويدادهاي آتي نيست و از احتمال وقوعشان هراسي ندارد. و با ملايمت و نرمي با اتفاقات و رويدادهاي نامطلوب، برخورد مي کند. او در زمره کساني نيست که همه چيز را براي فرداي نيامده ي تنگ دستي، ذخيره کند.
و در واقع گرچه شخصي آينده نگر است ولي از ترس فقر و نداري، کار را به خساست نمي کشاند. او از آنچه در اختيار دارد، به طور صحيح و منطقي استفاده کرده و ديگران را نيز از آن بي نصيب نمي گذارد.
شخصيت سالم ، به تأييد و تصويب ديگران نياز ندارد
او به دنبال اين نيست که ديگران به او احترام بگذارند يا تحسينش کنند. البته مورد تأييد ديگران بودن، نشانه خوب بودن فرد است و حتي باعث آرامش و اعتماد به نفس بيشتر مي شود ولي اگر اين مسأله به صورت نيازي بيمار گونه درآيد، قطعاً نتايج خوبي در برنخواهد داشت. بنابراين شخصيت سالم با رفتار و کردار منطقي و اصولي، خود به خود تاييد و تصويب ديگران را دريافت خواهد کرد.
شخصيت سالم ، خيالباف نبوده و اهل تلاش است
يعني با انتظار منفعلانه و بدون تلاش جهت فرداي بهتر خود را فريب نمي دهد زيرا مي داند موفقيت و کاميابي، با فکر و خيال به دست نمي آيد و به تلاش هاي گذشته و حال او بستگي دارد. پس با جديت تلاش کرده و مي داند آينده روشن اوصد درصد به تلاش هاي اکنونش وابسته دارد.
شخصيت سالم ، صادق، ساده و بي تکلف است
او چاپلوسانه در گفتارش کلماتي را انتخاب نمي کند که سبب خشنودي ديگران شود و به خاطر خوش آمد اطرافيان حق را زير پا نمي گذارد.
همچنين با آداب و رسوم و تشريفات دست و پا گيري که اکثر مردم زندگي خود را درگير آن کرده اند و روابط خود را بر اساس آن پايه ريزي مي کنند، مخالف است. او به آساني از ظواهر پر زرق و برق و بي معني زندگي اجتماعي چشم مي پوشد و دوستان را بر اساس معيارهاي انساني انتخاب مي کند. خلاصه اينکه خود را درگير تجملات و تشريفات خسته کننده نمي کند.

الفباي شخصيت سالم

-آن چه هستيد بهتر شما را معرفي مي كند تا آنچه مي گوييد.
-بردباري طعم تلخي دارد اما ميوه ي آن شيرين است
-دل را با ادب تسكيه كن
-جهان هر كس به اندازه ي وسعت فكر اوست
-سخت ترين گناه آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد
-طرز هديه دادن بيش از خود هديه ارزش دارد
-غضب كليد هر شري است
-قلب تنها راهي است كه به آسمان منتهي مي شد
-لبخند زيبا ترين و ارزان ترين ارايش چهره است
-موفقيت يعني آغاز كار بيشتر
-شتاب ناداني است و ناداني تاتواني
-ضعف ها مارا از قله ها محروم خواهند كرد
-ثمره كلام دلنشين را كه امروز بر زبان مي آوريد شايد فردا بچشيد
-پس از دوست داشتن كمك كردن بهترين فعل دنياست
-روزگار نسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف كند فوق العاده مهربان است
-حسارت يك نوع پرخواش گري خاموش است
-خورشيد باش كه اگر هم بخواهي به كسي نتابي تنواني
-هميشه خود را بالا ببريد از تحقير خود خودداري كنيد
-خود را دوست داشته باشيد تا از مصاحبت با خويشتن لذت ببريد
-خود پزيري يعني :پذيرفتن نقاط ضعف ،پذيرفتن نقاط قوت،پذيرفتن عيوب و نواقص

راههای رسیدن به یك شخصیت سالم و موفق عبارت اند از :
1- اختیار دار خود باشید :
به پشت سر خودتان نگاه كنید ، خواهید دید كه یك همراه دایمی دارید و چون نام بهتری ندارد او را مرگ خویشتن می نامید . شما می توانید به میل خود از این مهمان بترسید یا از او به نفع خود بهره گیرید . انتخاب با خودتان است . با وجود مرگ كه مسئله مهمی است و زندگی كه چنین كوتاه است از خود بپرسید :

- چرا از اقدام به كارهایی كه واقعاً می خواهم انجام دهم خودداری می كنم ؟ و چرا غافل از احوال خویشتنم ؟

- آیا باید به دلخواه دیگران زندگی كنم ؟ آیا اهمال و تعلل ورزیدن بهترین شیوه زندگی كردن است ؟

پاسخ های شما می توانند در این چند كلمه خلاصه شوند:زندگی كن ، خودت باش ، لذت ببر ، دوست داشته باش. از این پس اگر خواستید تصمیمی بگیرید و ندانستید كه آیا باید اختیار خود را داشته باشید و انتخاب مطلوب خود را خودتان انجام دهید یا نه، به این سؤال مهم پاسخ دهید . "من تا كی می خواهم مرده و راكد باشم ؟" با در نظر داشتن این دورنمای همیشگی می توانید هم اكنون انتخاب خویش را به عمل آورید و اضطراب ها ، ترس ها و تردیدها و تقصیرها را برای آنهایی بگذارید كه تا ابد زنده خواهند ماند! اگر از هم اكنون شروع به برداشتن این قدم ها نكنید باید بدانید كه همه زندگی خود را آن گونه كه دیگران معین می كنند خواهید گذراند. اگر اقامت شما روی زمین تا این حد كم و كوتاه است ،لااقل باید خوشایند شما باشد ؛ خلاصه این كه این ، زندگی شماست. آنچه دلتان می خواهد با آن بكنید.

2-عاشق خود باشید :
عشق به خود براساس پذیرفتن خود، دوست داشتن جسم خود و انتخاب تصویر مثبت تری از خودتان و قبول خویشتن بدون شكایت و ایراد حاصل می شود. با احساس این كه شما مهم ، ارزشمند و زیبا هستید و یا چقدر خوب و شایسته هستید ، دیگر نیازی ندارید كه دیگران با انجام خواسته ها و نظریات شما ، ارزش شما را تأیید و تقویت نمایند . شما می توانید با دوست داشتن خود با كلیه احساسات دیگری كه نسبت به خودتان پیدا می كنید مبارزه نمایید . به یاد داشته باشید كه در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی ، نفرت به خود بهتر از عشق به خود نیست . حتی اگر برخلاف میل خودتان رفتار كرده باشید بیزاری از خودتان فقط به ركود و زیان شما می انجامد به جای نفرت از خود ، احساسات مثبت را پرورش دهید. از هر اشتباه پندی بیاموزید ؛ تصمیم بگیرید تكرارش نكنید و آن اشتباه را با ارزش خود ارتباط ندهید.
3- نیازی به تأیید دیگران نیست :
نیاز به تأیید دیگران یعنی این كه نظر شما نسبت به "من" از "اعتقاد خودم نسبت به خودم" مهمتر باشد . اگر تأیید در زندگی شما به صورت یك نیاز در آمده باشد باید برای از بین بردن آن دست به كار شوید .اولین كار این است كه بفهمید تأیید طلبی یك میل است نه یك ضرورت . همه ی ما از تحسین و تشویق لذت می بریم و در واقع نمی خواهیم از آن محروم شویم ، نیازی هم به این محرومیت نیست ، تأیید به خودی خود ناسالم نیست و در واقع لذت بخش هم هست. تأیید دیگران هنگامی تبدیل به یك نقطه ضعف می شود كه به جای این كه تنها یك میل و خواسته باشد به صورت نیاز درآید و اگر این میل به صورت نیاز درآید در آن صورت به دلیل به دست نیاوردنش از پا خواهید افتاد. بنابراین برای از بین بردن تدریجی "نیاز تأیید طلبی" باید هرچه سریعتر اقدام نمود.
4- احساس های بیهوده تقصیر و نگرانی:
در طول زندگی دو احساس از همه ی احساس ها بی ثمرتر است یكی احساس تقصیر درباره آنچه واقع شده و گذشته است و دیگری نگرانی درباره آنچه ممكن است در آینده واقع شود. سپس این دو احساس- تقصیر و نگرانی- لحظات حال را مختل می كنند. بنابراین برای جلوگیری از این احساس های بیهوده باید یاد بگیرید كه در زمان حال زندگی كنید و اوقات كنونی را با اندیشدن درباره گذشته یا آینده راكد نگذارید .هیچ لحظه دیگری غیر از لحظه حال برای زیستن وجود ندارد . تمامی احساس تقصیرها و اضطراب های بیهوده شما ثمری به جز اتلاف وقت ندارد0
5- رهایی از گذشته :
برای این كه یك شخصیت سالم و موفق داشته باشید باید گذشته را رها كنید و برای خود شخصیتی قائل شوید كه همین امروز برای خود انتخاب می كنید؛ نه آنچه كه قبلاً انتخاب كرده اید .
6- شكستن سد سنت ها و آیین ها :
هیچ قانون و مقرراتی وجود ندارد كه مطلق و همیشه به جا و با معنی باشد و یا این كه بهترین راه را در هر شرایط نشان بدهد. نرمش و انعطاف پذیری فضیلت بسیار بزرگی است ، با این حال برای شما مشكل است كه قانون بی فایده ای را نقض كنید. اما اگر مطابقت با این آیین ها را به صورت افراطی ادامه دهید ممكن است بیماری عصبی در شما پدید آید ؛ به ویژه وقتی كه اجرای "سنت ها و آیین ها " اندوه و افسردگی و اضطراب در پی داشته باشد. در اینجا نقض این آیین ، صحیح و مناسب است چون باعث می شود رفتارهای سالم و سازنده در شما رشد نماید.
7- دام عدالت :
اگر قرار بود امور جهان طوری تنظیم شود كه همه چیز منصفانه باشد ، هیچ موجود زنده ای نمی توانست حتی یك روز هم دوام بیاورد. پرندگان مجاز به خوردن كرمها نبودند ، و خواسته های فردی تمامی موجودات می بایست برآورده شود. با این كه در فرهنگ ما سیاستمداران در همه نطق های انتخاباتی خود وعده می دهند كه ما برابری و عدالت را برای همگان می خواهیم ، با وجود این بی عدالتی ها روزها در پی یكدیگر و قرن ها در پی هم ادامه می یابد چون بی عدالتی ، تغییر ناپذیر و همیشگی است اما شما با بینش نو و بی انتهای خودتان می توانید تصمیم بگیرید كه با این بی عدالتی مبارزه نمایید و تسلیم ركود عاطفی ناشی از آن نشوید.
حتی می توانید برای از بین بردن بی عدالتی با دیگران همكاری كنید ولی باید بكوشید و همچنین تصمیم بگیرید كه به خاطر آن دچار اختلالات روانی نگردید .

8- اهمال و مسامحه كاری را فوراً خاتمه دهید:
سه كلمه: امیدواری ها ، آرزوها و شایدها شبكه حفاظت و حمایت رفتار اهمال كارانه را تشكیل می دهند. این اندیشه ها در واقع به شخص مسامحه كار شادی و شعف می بخشد. تمام آرزو كردن ها و امید داشتن ها اتلاف وقت است. هیچ یك از كاشكی ها هیچوقت به جایی نرسیده ا ست. شما این آرزوها و شایدها و امیدواری ها را رها كنید. آستین ها را بالا بزنید و كاری را كه آنقدر در زندگی خود با اهمیت تشخیص داده اید و تصمیم به انجامش گرفته اید ، عملی سازید .
9- اعلام استقلال روانی :
استقلال روانی یعنی رهایی كامل از روابط اجباری و رهایی از رفتارهایی كه منشاء وجودی آن دیگران هستند؛ یعنی رها شدن از كارهایی كه در صورت نبودن روابط اجباری خاص –تصمیم به انجام آنها نمی گرفتید. مختصر این كه استقلال روانی یعنی به میل خود زیستن ، خویشتن شدن و انتخاب هر رفتار و كرداری كه دوست دارید. پس برای این كه شخصیت سالمی داشته باشید باید از استقلال روانی برخوردار باشید و آزادی و استقلال روانی هم مستلزم بی نیازی از دیگران است . مقصود نخواستن دیگران نیست بلكه احتیاج نداشتن به آنهاست . لحظه ای كه نیاز داشته باشید ، آسیب پذیر می شوید و در زندگی چندان پیشرفت نمی كنید.
10- وداع با عصبانیت :
عصبانیت یك خصلت انسانی نیست. مجبور نیستید چیزی را كه هیچ فایده ای به حال یك انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ كنید .این یك نقطه ضعف است ، نوعی آنفلوانزای روانی است كه همانند هر بیماری جسمی ، قابلیت و توانایی های شما را نابود می كند. پس باید یاد بگیرید برای اعمال و عقاید دیگران آن چنان قدرتی قائل نشوید كه بتوانند شما را پریشان و آشفته سازند . زمانی كه خویشتن را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست گیرند آن زمان دیگر خود را با خشم و عصبانیت در لحظات حال آزار نخواهید داد و با آن وداع خواهید كرد.
نتیجه گیری :
با توجه به ویژگی هایی كه برای داشتن شخصیت سالم و موفق ارائه كردیم، مهمترین مشخصه چنین شخصیتی آن است كه همه چیز زندگی را دوست بدارید و از انجام هیچ كاری ناراحت نشوید . وقت خود را با شـِكـِوه و شكایت یا آرزوی این كه اوضاع جور دیگری باشد تلف نكنید ؛ نسبت به همه امور زندگی احساس شور و هیجان داشته باشید و خواست و توقعتان از زندگی تا حدی باشد كه دستیابی به آن برایتان امكان پذیر باشد.
مأموریت انسان در زندگی ، تغییر دادن جهان نیست . انسان مأمور تغییر خویشتن است . تمامی راه حل ها ، در درون انسانهاست .

 



:: بازدید از این مطلب : 1116
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شخصيت سازشگر :

کلمات : موافقت آميز

بدن : حالت رقت آميز....

درون : احساس بي ارزشي

شخصيت سازشگر :

کلمات : موافقت آميز

بدن : حالت رقت آميز....

درون : احساس بي ارزشي

فرد سازشگر همواره سخنانش در جهت جلب توجه ديگران و خودشيريني است و سعي دارد از هر موضوعي که موجب ناخوشايندي ديگران شود ، معذرت خواهي کند و هرگز مخالفتي نشان ندهد .

بطور کلي او « انسان بله » است . به نحوي صحبت مي کند که گويي قادر نيست براي شخص خود کاري انجام دهد و همواره احتياج دارد تا شخص ديگري کارهاي او را تأييد کند .

* شخصيت سرزنشگر :

کلمات : مخالفت آميز

بدن : وضع ملامت کننده دارد

درون : احساس تنهائي و ناموفقي

سرزنشگر ، ايرادگير و خودکامه و ارباب است . مانند بالا دستها رفتار مي کند و به نظر مي رسد که اينطور مي گويد « اگر تو نبودي ، همه کارها درست بود » احساس سفتي عضلات و اندام ها است . فشار خون هم در حال بالا رفتن است . صدا خشن ،‌گرفته و اغلب زير و بلند است .

براي آنکه سرزنشگري تمام عيار باشيد ، بايد هر چه ممکن است با صداي بلندتر و رفتاري ستمگرانه تر رفتار کنيد . هر کس يا هر جزيي را خوار و پست کنيد .

* شخصيت حسابگر :

کلمات : بيش از اندازه معقول

بدن : حساب مي کند

درون : احساس آسيب پذيري

حسابگر بسيار مرتب و معقول است و اصلاً نشان نمي دهد که احساسات دارد . فردي است آرام ، خونسرد ، آسوده خاطر . او را مي توان با ماشين حسابگر يا کتاب لغت مقايسه کرد . بدنش خشک و سرد و از نظر ديگران بريده است .

صدايش خشک و يکنواخت بوده ، کلماتي که به کار مي برد نيز به نظر انتزاعي مي رسد .

زماني که حسابگر هستيد ، از طولاني ترين کلماتي که ممکن باشد ، استفاده مي کنيد حتي اگر معناي آنها را درست ندانيد . بدين طريق لااقل هوشمند جلوه مي کنيد . اما پس از تمام شدن قسمت اول ، ديگر کسي به حرف هاي شما گوش نخواهد کرد .

* شخصيت گيج :

کلمات : نامربوط

بدن : کج و نابجا

درون : هيچ کس به من توجهي ندارد ،‌هيچ جا جايم نيست .

هر عملي که از يک آدم گيج سر مي زند و هر حرفي که از دهانش خارج مي شود ، با آنچه ديگران مي گويند و کاري که مي کنند نامربوط است . هرگز جوابي به جا نمي دهد . احساس دروني او به افراد مات و مبهوت شباهت دارد . صدايش هم مرتب بالا و پائين مي رود . غالباً با کلماتش نمي خواند و ممکن است بي دليل آهسته وبلند شود . زيرا فکر اين فرد در هيچ جا متمرکز نيست .

*‌آدم همتراز

در يک آدم همتراز ، نوعي کمال ، رواني گفتار ، سرحالي و سرگشادگي و در مجموع چيزي وجود دارد در حد کمال ، مي توانيد به چنين فردي اعتماد کنيد و مي دانيد که تکليفتان با او چيست ، ضمن آنکه از حضور او احساس لذت مي کنيد چنين وصفي يک وضعيت کمال و آزادي است .

پاسخ آدم همتراز براي همه چيز واقعي است . اگر به کسي بگويد « از شما خوشم مي آيد » صدايش گرم است ، چشمش با شما است . اگر بگويد « واقعاً از دست شما فوق العاده عصباني هستم » صدايش نيز خشن و صورتش خشمگين و گرفته ، پيام يگانه و مستقيم است .

پاسخ آدم همتراز به صورت کلي است نه جزئي . تمام بدن ، اعضاي حسي ، افکار و احساسات همه واکنش نشان مي دهند و اين وضع مثلاً با پاسخ حسابگرانه در تضاد است که هيچ عضوي جز دهان ، حرکتي که آنهم جزئي است ، نشان نمي دهد



:: بازدید از این مطلب : 1407
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

اين شخصيت ، يک شخصيت متعالي و کمال يافته است . او نيز بسيار مهر مي ورزد ، اما مهر بي دريغ . براي مهري که به ديگران مي ورزد ، بازگشت و تاوان نمي خواهد . مهر نمي دهد تا سرويس يا خدمات بگيرد . مهر نمي دهد تا تاييد و تشويق بگيرد . او فقط مهر مي دهد تا مهر داده باشد و از آن لحظه ي مهردادن خود لذت مي برد . اين فرد از درون غني است . از آنجايي که از عشق و مهر ، نسبت به خود اشباع شده است ، حال ، عشق و مهر اضافي خود را بي دريغ به پاي ديگران مي ريزد . اما يک فرد «مهرطلب» ، از آنجايي که خودش را خوب دوست ندارد و همواره خود را سرزنش مي کند ، عزت نفس و اعتماد به نفس خود را به شدت کاهش مي دهد و فاصله ي عزت نفس خود را با ديگران ، با چاپلوسي پر مي کند ...

اين فرد در شرايط حاد بيماري ، اگر در شرايطي قرار گيرد که احساس کند ديگري نسبت به او برتري هايي دارد ، بي اختيار خود را کوچک کرده و يا تسليم او مي شود و اغلب ، در مقابل ديگران ، احساس حقارت مي کند . در نهايت ، فردي مردم گريز مي شود ؛ زيرا آنچه از مهر و خدمات داده را هرگز دريافت نکرده است .
گاهي «مهرطلب» ، خود را خدمت گذار همه مي داند و اسم آن را عشق ، محبت و دوست داشتن مي گذارد . مفهوم عشق و دوست داشتن براي او تسليم بي قيد و شرط است ولي پس از مدتي که از طرف مقابل ، همين نوع رفتار را نديد ، به هم مي ريزد و به اين باور مي رسد که پس او مرا دوست ندارد ؛ زيرا تسليم بي قيد و شرط من نيست .
فرد «مهرطلب» از هر گونه زورگويي و قلدري از جانب خود متنفر است و هميشه به عفو و بخشش اصرار مي ورزد ؛ اما از ضعف خود مخفيانه رنج مي برد (نوعي تناقض دروني) . عفو و بخشش خود را نجابت فطري مي داند ، ولي به مرور به آنجايي مي رسد که شايد از روي ترس يا کمي اعتماد به نفس ، مي بخشيده و گذشت مي کرده است و دوباره دچار نوعي تضاد و تعارض دروني مي گردد .
فرد «مهرطلب» ، اغلب صفت هاي خود را به نقاط قوت اخلاقي تعبير مي کند و به وجود آنها مباهات مي کند . با اين حال ، وقتي به او زور گفته شود ، آزرده خاطر مي گردد . در اعماق وجودش ، مي خواهد متجاوز را تنبيه کند و حق خود را بگيرد ، ولي بلافاصله نيرويي ، او را از عکس العمل پرخاش و درگيري بازمي دارد .
افراد «مهرطلب» ، حتي اگر مزه ي آزادي را هم بچشند ، باز به همان قفس و بند خود ، بازمي گردند ؛ زيرا افرادي بسيار وابسته هستند .
«مهرطلب» از رد يا قبول خواهش ديگران ، رنج مي برد (يک تضاد رواني دروني) . از اين که قادر به رد خواهش هاي بي جا نيست ، خود را به شدت ملامت مي کند (سرزنش خود) و دچار احساس حقارت و خودکوچک بيني مي گردد ؛ اما از انجام آنچه که بر او تحميل مي شود نيز به شدت خشمگين مي گردد (سرزنش ديگران) .
به دام مواد ، الکل ، سيگار و فحشا افتادن نيز از همين شخصيت مي آيد که نمي تواند خواهش يا خواسته ي کسي را رد کند .
از آنجايي که اين شخصيت از نيازمند بودن او به وجود مي آيد ، نياز دارد تا وقت ، پول و کار خود را صرف ديگري و يا ديگران کند ؛ زيرا رد کردن خواهش ديگران را نوعي خودخواهي دانسته و با آن ، دچار احساس گناه مي گردد .
اين تضاد بطور عيني در مورد اهانت نيز وجود دارد ؛ اگر اهانت کسي را بي جواب گذارد ، از عدم شهامت خود ، شرمسار مي گردد و در باطن ، خود را حقير و خردشده مي يابد ؛ ولي اگر اهانت و توهين او را با اهانت پاسخ گويد ، خود را خشن ، بي ادب و نفرت انگيز مي انگارد . خلاصه هر عملي که خلاف صحبت ديگران باشد ، در او ايجاد احساس گناه و تقصير مي کند ؛ بنابراين بهتر مي داند که کوتاه بيايد و از حق خود بگذرد تا ديگري آسيب و آزار نبيند .
از آنجايي که در هر فرد ، مي تواند سه نوع «خود» تصور کرد : «خود اصلی» ، «خود ایده آلی» و «خود فعلی» . فرد «مهرطلب» در خود ایده آلی خود ، این صفت ها را می بیند : فداکاری ، مساعدت به غیر ، نوع دوستی افراطی ، عفو و اغماض نسبت به تعدی و ظلم دیگران ، عدالت خواهی ، مهربانی ، رنج طلبی و کلیه ی این صفت ها را در زیرمجموعه ای به نام عشق و محبت دسته بندی می کند و مبارزه با آنها و خلاف جهت آنها حرکت کردن را گناهی نابخشودنی می پندارد ؛ ولی تمام این ها از آنجایی می آید که وجود او از مهر ، تهی است . او تشنه ی محبت بوده و دائم در تلاش است تا این جام خالی وجود را با گدایی محبت از دیگران پر کند .
شخصیت عزلت گزین و گوشه گیر :
این فرد با شخصیت عزلت گزین و عزلت نشین پیر خرابات تفاوت دارد . پیر خرابات ، فردی متعالی و کمال یافته است که به گوشه ای پناه می برد تا مناجات کند . به خود ، خلقت خود و به قدرت آفریدگار خود می اندیشد ، مراقبه می کند و در چند و چون کائنات و خلقت آنها و . . . به تفکر می پردازد ؛ اما شخصیت عزلت گزین و گوشه گیر با او متفاوت است . او فردی منزوی و مردم گریز است .
این شخصیت چگونه به وجود می آید :
1) در کودکی مهر ناب نگرفته ، حتی خدمات و سرویس هم نگرفته ؛ توجه و محبت کافی هم نگرفته ، هرگز تایید یا تشویق هم نشده ، هدیه هم نگرفته و در اصل ، دیده نشده است .
2) خودباوری ، اعتمادبه نفس و احترام به خود یا عزت نفس نیز در او شکل نگرفته است .
3) از آنجایی که دیگران ، او را هرگز ندیده اند ، او نیز خود را هرگز نمی بیند و خوب هم دوست ندارد ؛ زیرا به هیچ وجه دوست داشتن را نمی شناسد .
حال او به روند زندگی خود ادامه می دهد تا به یک فرد مهرطلب برسد که البته این فرد را خداوند در زندگی او قرار می دهد تا کمبودهایش مرتفع گردد . پس یک فرد مهرطلب ، همواره یک فرد عزلت گزین و منزوی را به مرور در مقابل خود می سازد . با زیادی مهر دادن ، سرویس دادن ، خدمت دادن ، ساکت ماندن و تحمل کردن . . . و از آنجایی که فرد عزلت گزین یا منزوی از کودکی توجه ، سرویس یا محبت نگرفته ، خراب ، لوس ، بدعادت ، زورگو و تحکم گر می شود ؛ زیرا به هیچ وجه بلد نیست پاسخ محبت را چگونه باید بدهد و از آنجایی که فرد مهرطلب ، او را از مهر و سرویس سیراب می کند ، او از مهر اشباع شده و از جمع ، فراری می گردد ؛ زیرا دیگر نیاز ندارد تا مهر بیشتری از خود و دیگری بگیرد . او سیر است ؛ گاهی نیز آنقدر او مهر (که البته مهر ناب و بالغ نیست ، بلکه مهر نابالغ است) اشباع می گردد که خود فرد مهرطلب را نیز پس می زند . (باید اضافه کنم که اگر مهر ، ناب باشد ، همان می شود که «از محبت خارها گل می شود» ولی این چون مهر ناب نیست ، خرابی به بار می آورد .)
حال ، او فردی مردم گریز می شود ؛ بیرون نمی رود ؛ به مهمانی نمی رود ؛ مهمانی نمی دهد ؛ مسافرت نمی رود ؛ اغلب در جمع ، زود خسته می شود ؛ تنهایی و در خانه ماندن را دوست دارد . توجهی به بیرون از خود و به خصوص فرد مهرطلب طرف مقابل خود نداشته ، از او انتقاد کرده و همواره حال او را خراب می کند . این فرد ، بسیار زورگو می شود و حال ، فرد مهرطلب مقابل او برای هر کاری باید از او اجازه بگیرد که البته این نقش را هم خود فرد مهرطلب به او داده است و با اجازه گرفتن های بی جا و وابسته بودن های شدید ، این حق را برای طرف مقابل عزلت گزین خود به وجود آورده است .
از آنجایی که این فرد ، مهر نگرفته و جام وجودش از مهر تهی است ، بلد نیست تا مهر بدهد . از آنجایی که هرگز تاییدی نگرفته و فقط انتقاد گرفته ، بلد نیست کسی را تایید کند . او تنها کاری که خوب ، بلد شده است ، انتقاد کردن است و از آنجایی که هرگز هدیه ای نگرفته ، نمی داند در مقابل دیگران ، چه عکس العمل درستی از خود نشان دهد ؛ بنابراین امکان رد کردن هدیه و محبت دیگران ، از جانب او بسیار زیاد است ؛ زیرا سعی می کند تا هر منتی را از سر راه خود بردارد و بیش از این ، خوار و حقیر نگردد .
گاهی نیز این فرد در گذشته بسیار مهرطلب بوده است . بسیار مهر کرده و هرگز مهری نگرفته و کم کم به گوشه ای انزوا کشیده شده است ؛ ولی همین شخصیت عزلت گزین و منزوی که در مقابل فرد مهرطلب به اینگونه عمل می کند ، در جایی که به او توجهی نشود ، مهری داده نشود ، تاییدی داده نشود ، خود بسیار مهرطلب و سرویس دهنده می گردد . چقدر در اطراف خود ، افرادی دیده ایم که به پدر و مادر و اعضای خانواده ی خود ، کم توجه و حتی بی توجه و بدون مهر عمل می کنند . حال آنکه با همسر خود ، بسیار مهرطلبی می کنند و یا برعکس ، افرادی که به همسر و یا فرزندان خود کم توجه و بی مهر هستند ، ولی به پدر ، مادر ، خواهر و برادرهای خود بسیار وابسته اند . انسان ها از هر کس توجه زیادی بگیرند ، او را پس می زنند . پس نگاهی به خودمان کنیم تا ببینیم کجای کار ایستاده ایم و چگونه به دست خود و با رفتارهای غلط خود داریم خود و دیگران را ویران می سازیم .
راه حل :
فرد مهرطلب باید از مهرطلبی خود بکاهد ؛ سرویس و خدمات را کم یا قطع کند ؛ توجه زیادی را از فرد عزلت گزین بردارد ؛ ولی بجای آن ، به او مهر ناب و عشق بدون دریغ بدهد تا سیراب گردد و به دنبال گدایی محبت از دیگران نیفتد ؛ ولی تنها راه آن ، این است که ابتدا خود را خوب دوست داشته و باور بداریم ؛ به خود احترام بگذاریم ؛ خود را محترم بشماریم ؛ برای خود وقت بگذاریم و به سلامت و بهداشت خود رسیدگی کنیم تا امواج مان از مهرطلبی به مهرورزی تبدیل گردد . این امواج خوب می دانند که چگونه اوضاع را سامان دهند .
یادمان باشد که فرد مهرطلب ، دو کار را باید ترک کند :
1) کوتاه آمدن ، ساکت ماندن ، تحمل کردن در مقابل دیگران و بعد به خشم رسیدن و پس از آن ، این خشم را به خانه و کاشانه ی خود آوردن و همه چیز را ویران کردن .
2) توجه بیش از حد به اطرافیان در مهمانی ها و کم توجهی به اعضای خانواده ی خود ؛ خواه پدر و مادر باشند و یا همسر ، فرزندان ، خواهران و برادران ؛ زیرا این افراد در این شرایط ، کم می آورند ؛ بنابراین از جمع ، فراری می شوند ؛ زیرا همیشه در جمع ، مورد بی توجهی شما قرار می گیرند .
و باز یادمان باشد که هر واکنش نامتعارف و نابه هنجاری که در هر سنی از ما بروز کند ، به علت اختلال ها و ناهنجاری هایی است که در دوران کودکی برای مان اتفاق افتاده است ؛ پس مراقب باشیم تا با رفتارهای نا به هنجار خود ، کودکان مان را به ناهنجاری سوق ندهیم . ما آیینه ی آنان هستیم ؛ آنان از ما می آموزند و بطور دقیق اجرا می کنند .
خوب است بدانیم که سه تیپ شخصیتی مانند سه رنگ اصلی هستند و در وجود ما هر سه این رنگ ها وجود دارند (رنگ ها = نقاب ها) و ما همواره در برخورد با دیگران ، یکی از آنها را شدیدتر بروز می دهیم ؛ پس رفتارهای ماست که رفتار طرف مقابل ما را می سازد و رفتارهای دیگران است که رفتار کنونی ما را می سازد .
باشد تا در کنار هم ، انسان هایی سالم تر ، خانواده هایی سالم تر ، جامعه ای سالم تر ، کشوری سالم تر و در نهایت ، دنیایی سالم تر بسازیم .
ولی یادمان باشد که ما انسان ها همیشه از راه نقطه ضعف های مان امتحان می شویم و اگر آن ها را برداریم ، مشکل نیز خود به خود از میان می رود . یک فرد عزلت گزین آمده است که فرد مهرطلب و برتری طلب را به کمال برساند و از مهرطلبی و برتری طلبی برهاند و فرد مهرطلب مقابل او نیز به زندگی او آمده تا کمبودهای عاطفی و احساسی او را جبران سازد ؛ بنابراین با شرایطی که در آن دست و پا می زنیم ، نجنگیم ؛ چون راه به جایی نمی بریم ، بلکه روی نقطه ضعف های خود کار کنیم و آن را مرتفع سازیم با مشکل ، خود به خود از سر راه ما برداشته شود .



:: بازدید از این مطلب : 1258
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

(نظریه Transactional Analysis)

 

 

شاید شما هم از رفتارهای آدمیان به شگفت آمده باشید. اگر با نظریه تحیلی عاملی”ارک برن” آشنا شوید ، خود و دیگران را بهتر درک کرده و می توانید رفتارتان را بهبود بخشید. ضمنا کمتر نسبت به رفتار دیگران متعجب می شوید. در این نظریه شخصیت هر فردی از بخش تشکیل شده است. ولی در هرفردی یکی از این بخشها غالب هست ، لذا بیشتر کارهای فردی از بخش غالب سرچشمه می گیرد. در ادامه به توضیح مفصل این سه بخش شخصیت می پردازیم.

ارک برن می گوید رفتارها ، افکار ، احساسات و عواطف مختلف انسان از بخش های مختلف شخصیت وی سرچشمه می گیرد.

وی اجزاء شخصیت انسان را به ۳ بخش تقسیم می کند.

۱ – حالت من کودک child ego stage

2 – حالت من والــد parent ego stage

۳ – حالت من بالــغ ego stage adult

1 – حالت من کودک child ego stage

کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید . و با تامین بودن ، می خندد…. و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به انحاء مختلفی ادامه می یابد.

این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سرو کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است.

سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:

۱ – هرگز از لذت جویی سیر نمی شود.

۲ – آینده را نمی بیند.

۳ – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد.

احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من است. این بخش از شخصیت فرد را وا می دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد.

تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و… ندارد….

۲– حالت من والد

در سالهای اولیه کودکی ( مخصوصا ۵ سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده می شود.

این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سئوال در حالت من والد کودک ثبت می گردد. و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد.

این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری ، باید ها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند.

همانطور که بعدا خواهیم گفت . ۳ بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد.

شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کاراست و کار .

و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند.

این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.

اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. جلسات متعدد دارند. قرارهای متعدد دارند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند.

دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.

( فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.)

۳ – حالت من بالغ

این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.

این بخش شخصیت است که :

- تجزیه و تحلیل می کند.

- آینده نگری می کند.

- میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند.

- احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.

- فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست

در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که ۳ بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه وتحلیل متعادل نگه دارد.

سرنخهای شناسایی شخصیت

چه بخشی از شخصیت شما بر شما حاکم است؟

از دید ارک برن شخصیت ما از تعامل ۳ جزء مختلف ( ۱ – کودک ۲ – والد ۳ – بالغ ) تشکیل شده است . همچنین توضیح داده شد که خصوصیات هر یک از این ۳ بخش چگونه است و اگر هر کدام بر شخصیت یک فرد حاکم شود آن شخص چگونه رفتار می کند ، احساس می کند ، فکر می کند و یا صحبت می کند.

هر یک از سرنخهای زیر نشان دهنده یکی از بخشهای سه گانه شخصیت است:

۱ – جزء کودک

الف ) سرنخهای کلامی :

- کاشکه

- دلم می خواد

- نمی دونم

- می خوام

- به من چه

- شاید وقتی که… ( بزرگتر شدم ، قبول شدم ، مدر ک گرفتم ، …..)

- نگاه کن چه کار کردم …( گزارشم را ببین ، ماشینم را ببین ، لباسم را ببین ، کارم رو ببیین و…)

- صفات تفصیلی ( مثل بهتر ، بهترین ، بزرگتر ، بزرگترین ….)

مثالی در زیر که همه سرنخهای کلامی از جزء کودک شخصیت ناشی می شود:

” کاش پارسال این زمین را خریده بودم داشتم .

دلم می خواد بهترین فرزند را داشته باشم

نمی دونم چطور باید حرفهایم را به بعضی ها بفهمانم.

شاید وقتی تجربه دار بشم بتونم .

در گزارش من ، بهترین ، پرمحتواترین و… مطالب را خواهی یافت.

ب ) سرنخهای جسمانی

- غش غش خندیدن

- وول خوردن

- شعف

- چشم پائین انداختن

- کج خلقی

- جیغ

- ناله

- چشم گرداندن

- شانه بالا انداختن

- لج کردن

- قهر کردن

- سر به سر گذاشتن

- رجز خواندن

( بررسی کنید چه مقدار از نظر کیفی و کمی این سرنخها کلامی و جسمانی در شما و اطرافیانتان وجود دارد . آیا این سرنخها در شما یا آنها غالب نیست؟)

۲ – جزء والد

الف ) سرنخهای کلامی :

- دیگه نمی تونم

- جونم به لب رسیده

- گوش کن ، همیشه هم یادت باشه

- قیودی مثل : هرگز ، همیشه ، هیچ وقت

- آخه چند دفعه بهت بگم

- می خوام ته و توی این موضوع را در آورم، برای اولین و آخرین بار

- بیشتر کلمات تنبیه کننده یا تشویق کننده استفاده می کنند مثل : بی شعور ، مسخره ، بد ، نفرت انگیز ، وحشتناک ، تنبل ، مزخرف ، بی خود ، طفلک ، جرات نمی کنه ، خوشگل ، نکن ، عیب نداره ، باز دیگه چه شد ، بازم و کلمه های باید و مجبور است.

ب ) سر نخهای جسمانی :

- اخمها و چین های پیشانی

- سر تکان دادن

- نگاه ترس آور

- انگشت روی لبها نهادن

- دستها روی سینه گذاشتن

- آه کشیدن

- لبهای در هم فشرده

- انگشت سبابه که اشاره می کند.

کسانی که بخش والد شخصیتشان بر آنها حاکم هست. افراد جدی ، خشک ، کاری و غیر قابل انعطاف هستند. آنها محکم حرف می زنند و کمتر اهل مشورت هستند. گویا همیشه حق همان است که از دهان آنها در می آید و در این مسئله حتی تردید هم نمی کنند ، چه برسد به اینکه بخواهند مشورت دیگران را قبول کنند. بر خلاف دسته اول ( کسانی که جزء کودک شخصیت بر آنها حاکم است) ، این افراد به جای لذت طلبی ، فقط به دنبال واقع نگری ، آینده نگری و سخت کوشی هستند. معمولا خانواده این افراد از دستشان کلافه اند.

از تفریح و … در زندگی آنها اثر زیادی به چشم نمی خورد. بکن و نکن ها و دستورات متوالی آنها اطرافیانشان را در فشار می گذارد. گوش شنوای زیادی ندارند. فقط به هدف می اندیشند و هیچ انعطافی را با دیگران نشان نمی دهند.

زندگی تک بعدی آنها ، اگر چه بر خلاف گروه اول است ولی چون تک بعدی هست رضایت خودشان و دیگران را به همراه ندارد و آرامش آنها مخدوش است.

خود و اطرافیانتان را از نظر این سرنخها مورد دقت قرار دهید

۳ – سرنخهای جزء بالغ شخصیت:

- کلماتی که نشان دهند تجزیه و تحلیل و بررسی هست. مثل :

- چرا ؟ چه ؟ کجا ؟ کی ؟ چطور ؟ چقدر ؟ از چه طریق ؟

- استفاده از قیودی مثل : تا حدی ، احتمالا

- کلماتی که انعطاف فرد را نشان می دهد: به نظر من ، من فکر می کنم.

- کلماتی که نشان دهنده تامل و صبر است؟ تا فردا بررسی می کنم . صبر کنم بیشتر ارزیابی کنم

خلاصه و نتیجه گیری:

اگر بخواهید در زندگی لذت ببرید و به آرامش برسید باید قسمت بالغ شخصیتتان بر شما حکومت کند. (البته منظور این نیست که دو بخش کودک و والدتان از بین بروند.)

در واقع این جزء بالغ است که شما را متعادل می سازد . یعنی تا حدی کودک وجودتان را ارضاء و شاد می کند . ولی نه آنقدر که فرامین والد شخصیت را زیر پا بگذارد و موجب شود پیشرفت و موفقیت و آینده نگری فرد به خطر بیفتد.

قسمت بالغ شخصیت ، مخ متفکر و مرکز کنترل شخصیت هست که با تجزیه و آنالیز موقعیت های گوناگون سعی می کند آنها را با درون فرد سازگار کند.

- اگر متعصب هستید

- اگر دائما فقط به فکر لذت بردن هستید و به آینده توجهی ندارید

- اگر فقط به فکر خودتان هستید

- اگر انتقاد پذیر نیستید

- اگر در برابر مشکلات همیشه به شیوه تکراری از یک روش منسوخ استفاده می کنید

بدانید که قسمت بالغ شخصیتتان بر شما حاکم نیست.

از طرف دیگر اگر همیشه فقط با سخت کوشی اتان همه را خسته کردید و فقط به دنبال ثروت ، قدرت ، پیشرفت و علم هستید و هیچ وقتی به خود و اطرافیانتان برای لذت بردن ، نمی دهید ، بازهم بدانید که قسمت بالغ شخصیتان کنترل شما را به عهده ندارد.

حالا با توجه به سرنخهای شخصیت ؛ شما جزء کدام دسته از افرادید؟ و با زندگی چه می کنید؟



:: بازدید از این مطلب : 1129
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

آب بازی باعث تسکین عصبانیت های کودک شده و کودک از طریق آن از ناراحتی ها، فشارها و تنش ها رهایی یافته و احساس آرامش می کند. چون کودکان آب بازی را بسیار دوست دارند از این طریق می توان مفاهیم و مطالب بسیاری را به آنها آموخت و موجبات رشد مهارت ها و توانایی های مختلف آنها را فراهم ساخت.

● رشد توانایی ها و مهارت های مختلف کودکان به وسیله آب بازی:

الف) رشد خلاقیت و ابتکار:

آب بازی کمک می کند تا بچه ها افکار خلاقشان را رشد بدهند. از آنجا که آب بازی جذابیت بسیاری برای کودکان دارد، آنها ساعت ها وقتشان را صرف آن می کنند. والدین و مربیان می توانند به وسیله بازی های متنوع و از طریق پرسش های مختلف، تفکر خلاق را در کودکان پرورش دهند. بعضی از این پرسش های پرورش دهنده:

۱) چطور باران در آسمان شکل می گیرد؟

۲) چه چیزهایی در آب شناورند و چه چیزهایی زیر آب می روند؟

۳) چطور باران و برف در آسمان شکل می گیرد؟

۴) چه چیزهایی با آب می پزند؟

بعضی از بازی های پرورش دهنده خلاقیت عبارتند از:

۱) اشیا گوناگونی به کودک بدهید که آن را داخل آب قرار داده، ببینید که آیا فرو می رود یا روی آب شناور می ماند و درباره آن صحبت کنید”چه اتفاقی می افتد؟” اوه نگاه کن روی آب ایستاده شنا می کند” “نگاه کن، آن یکی پایین رفت، زیر آب”

۲) دو ظرف هم حجم با شکل ظاهری متفاوت انتخاب کنید یکی از ظرف ها را پر از آب کرده و آب آن را در ظرف دیگری بریزید تا کودکان متوجه حجم یکسان هر دو ظرف شوند.

ب) رشد شناختی:

کودکان بر اثر کسب تجربه با آب بازی یاد می گیرند که بعضی اشیا در آب فرو رفته و بعضی روی آن شناور می مانند (سنگ، چوب، پلاستیک، فلز و …) بعضی اجسام مثل: اسفنج، پارچه و کاغذ آب را به خود جذب می کنند و بعضی مثل پلاستیک آب را اصلابه خود جذب نمی کنند. کودک از طریق آب بازی با منابع اب مانند: چشمه، قنات، رود، دریا و دریاچه آشنا می شود.

ج) رشد عاطفی و هیجانی:

کودکان عاشق آب بازی هستند. در آب بازی کودکان آرامش یافته و احساس قدرت می کنند. آب بازی باعث بر انگیختن کنجکاوی کودکان شده و از نظر عاطفی برایشان ارضاء کننده است.

د) رشد گویایی و افزایش گنجینه واژگان:

زبان جزیی از وجود هر شخص می باشد و محتوای زبانی نه تنها برای ارتباط بلکه برای کمک به تفکر فرد مهم است. کودکان از طریق آب بازی با واژه های جدیدی آشنا می شوند که کمک به تقویت گنجینه لغات آنها می نماید و مفاهیم زیادی مانند: شناکردن، ریختن، شناور شدن، زیر آب رفتن، موج، برف، رود، یخ، دریا و …. را یاد می گیرند.

هـ) ایجاد هماهنگی بدنی:

کودک می آموزد که هنگام پر کردن دو ظرف هماهنگی چشم و دست لازم است. تسلط بر حرکات ظریف در یادگیری برای ریختن، فشار دادن، تعادل و … یکی از ویژگی های آب بازی است.

و) رشد اجتماعی:

کودکان به هنگام آب بازی یاد می گیرند که چطور با دیگران رابطه برقرار کنند و به وسیله آب بازی حس تعاون، همکاری، مشارکت، اطاعت از قوانین و مقررات بازی، رعایت نوبت و انعطاف پذیری را یاد می گیرند.

● مکان آب بازی برای کودکان

آب بازی را می توان در فضای باز و بسته انجام داد. آب بازی در فضای باز راحتر است. در غیر اینصورت در فضای بسته باید کفپوش مناسبی مورد استفاده قرار گیرد. موزاییک، آسفالت یا کاشی مشبک (حجم دار) می تواند مفید باشد، زیرا در صورت خیس شدن می توان به آسانی آن را خشک کرد. محل آب بازی باید جایی انتخاب شود که مقدار آب ریخته شده از ظرف به داخل چاه فاضلاب برود (کف اتاق یا محل آب بازی باید چاه فاضلاب داشته باشد).

● ظروف و لباس آب بازی برای کودکان

ظرف مخصوص آب بازی باید در کنار لوله های آب باشد تا برداشتن آب آسان تر باشد. اگر آب بازی به صورت شنا یا دست و پا زدن نباشد، پیش بندهای پلاستیکی برای محافظت لباش کودکان بهترین وسیله است، بهتر است پیراهن کودکان آستین کوتاه باشد تا کودک راحتر بازی کند.

● وسایل آب بازی برای کودکان

۱) طشت بزرگ یا وان حمام پر از آب.

۲) نی نوشابه، آبپاش، لوله، قیف (وسایلی که آب در آنها نمی ماند)

۳) انواع بطری های خالی پلاستیکی مانند: بطری شامپو، مایع ظرفشویی، قوری پلاستیکی و … (وسایلی که وقتی داخل آب قرار می گیرد حباب ایجاد می کند)

۴) همزن های پلاستیکی، سرنگ های بدون سر سوزن، قطره چکان، رنگ های خوراکی به منظور تغییر رنگ آب.

۵) اسفنج، دستمال کاغذی، قرقره، قاشق و انواع وسایل و اسباب بازی هایی که در آب فرو رفته و یا روی آن شناور می مانند.

۶) عروسک، لباس و پارچه برای شست و شو و چگونگی شستن و نظافت اعضای بدن.

۷) صابون یا پودر لباسشویی برای تولید کف و انجام بازی های متفاوت با آن.

● راه های بازی با آب برای کودکان

راه های متنوعی برای بازی با آب وجود دارد که در ذیل به اختصار به چند نمونه اشاره می کنیم:

۱) یک ظرف بزرگ پر از آب با تعدادی اسباب بازی برای کودکتان در نظر بگیرید تا بتواند تجربیاتی با عروسک پلاستیکی شناور و ماشین کوچک غیر شناور، یک تکه چوب، یک تکه صابون و چند قطعه یخ شناور داشته باشد.

۲) یک تنگ پلاستیکی شفاف را پر از آب کنید و به کودک نشان دهید که از پشت تنگ آب، دستهایش چقدر بزرگ دیده می شوند.

۳) چندین ظرف پلاستیکی کوچک را با آب رنگ پر کرده و در فریزر بگذارید تا یخ ببندند. این یخ ها می توانند به منزله آجرهایی در قلعه برفی باشند یا می توانند به آرامی در وان یا استخر آب شوند.

۴) از ظروف مخصوص اسپری برای آبپاشی کردن می توانید استفاده کنید. کودک می تواند برای مثال قسمتی از دیوار خانه را رنگ بزند یا با آبپاش یا اسپری، چمن ها و گیاهان را آبیاری کند.

● نکات ایمنی برای آب بازی:

۱) کودکان خردسال معمولاً در آبی به عمق کم نیز ممکن است غرق شوند، وقتی آنها در کنار هر نوع آب از وان حمام گرفته تا حوض، از جوی گرفته تا استخر و حتی وقتی کنار آکواریوم هستند، آنها را زیر نظر بگیرید.

۲) از ظروف نشکن برای اب بازی استفاده کنید، هرگز ظرفی با جنس شیشه، سرامیک، سفال یا چینی و سایر مواد شکننده به کار نبرید.

۳) برای نگهداری و مراقبت از بچه های خردسال هرگز به کودکان بزرگتر اعتماد نکنید.

۴) حتی بهترین شناگران بزرگسال نیز ممکن است دچار گرفتگی عضلانی شوند، از این رو احتیاط را رعایت نموده و مراقب باشید تا آنها دچار حادثه نشوند.

۵) هیچ کودک زیر ۸ سالی نباید بدون حضور بزرگتر وارد آب شود.

۶) در کنار سواحل دریا مراقب کودکان باشید، حتی اگر شناگران قابلی هستند، به آنها اجازه ندهید بدون همراهی شما وارد آب شوند.

۷) وان یا ظرف اب بازی را بعد از اتمام بازی همراه با کودک خالی کنید. تمیز کردن این ظروف قسمتی از مکاشفه کودک است. همراه با او خالی شدن آب را ببنید و شگفت زده شوید.

۸) شنا کردن را هر چه زودتر به کودک بیاموزید و به یاد داشته باشید حلقه های بادی و کمربندهای نجات الزاماً جلوی غرق شدن کودک را نمی گیرند.



:: بازدید از این مطلب : 1083
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 22 ارديبهشت 1391 | نظرات ()