نوشته شده توسط : امین جمالی

اعضای جامعه، متخصصان سلامت روانی، کارکنان مدارس، همسالان و والدین نقش عمده‌ای را در پیشگیری از خودکشی نوجوانان بازی می‌کنند...

 

 

 

مقدمه
مهم‌ترین عامل خودکشی در نوجوانان و جوانان جهان، افسردگی و اختلالات روحی و روانی است، زیرا تنها در این شرایط است که یک انسان هیچ راه حلی برای فرار از آلام و دردهای عاطفی خود پیدا نمی‌کند. انجمن روان پزشکی آمریکا (2005) از افسردگی، سوء مصرف الکل یا داروهای مخدر، رفتارهای خشونت آمیز و اقدام به خودکشی قبلی به عنوان قوی‌ترین عوامل خودکشی نام برده است. تشخیص و اقدام به درمان زودهنگام اختلالات روانی و سوء مصرف مواد مؤثرترین راه‌های پیشگیری از خودکشی و رفتارهای خودکشی گرایانه هستند. اعضای جامعه، متخصصان سلامت روانی، کارکنان مدارس، همسالان و والدین نقش عمده‌ای را در پیشگیری از خودکشی نوجوانان بازی می‌کنند.

نشانه‌های هشدار دهنده در نوجوانان خودکشی گرا
1- افسردگی
نشانه‌های افسردگی بالینی عبارتند از: احساس ناامیدی، بی ارزشی، درماندگی، بی‌خوابی یا پرخوابی، کاهش علاقه یا احساس لذت به فعالیت‌های لذت‌بخش پیشین، بی‌اشتهایی یا پراشتهایی، حضور موضوعات مربوط به مرگ در آثار هنری، شعر و یا گفتگوهای معمول. ( آکادمی روان پزشکی کودکان و نوجوانان آمریکا، 2001)

2- اقدامات قبلی خودکشی
از میان هر 5 نفری که خودکشی می‌کنند، 4 نفر دست کم یک بار پیش از این دست به خودکشی زده‌اند و فقدان‌های قابل ملاحظه و با اهمیت را تجربه کرده‌اند. قطع رابطه با دوستان و نزدیکان، از دست دادن جایگاه و منزلت، مرگ یا آسیب جسمی می‌تواند مؤثر باشد. (آندرا شِیوِر، 1990)

3- نقشه خودکشی
داشتن نقشه مشخص، قصد جدی‌تری را می‌رساند. (آندرا شِیوِر، 1990)

4- دارایی های خود را بخشیدن
تنظیم وصیت‌نامه و بخشیدن دارایی‌هایی که برای فرد محبوب بوده‌اند. (ابراهیمی، 1385)

5- رفتار کلامی
صحبت کردن در مورد خودکشی: این صحبت می‌تواند به صورت مستقیم صورت بگیرد مانند «من خودم را خواهم کشت» یا به صورت غیرمستقیم از قصد خود صحبت می‌کند مانند «من به یک سفر طولانی خواهم رفت» یا «من می‌خواهم بروم بخوابم و دیگر بیدار نشوم». (ابراهیمی، 1385)

6- تغییرات عاطفی و رفتاری همبسته با خودکشی
نشانه‌هایی مانند ناامیدی، احساس بی‌ارزشی، کناره‌گیری، اضطراب، خستگی، تحریک‌پذیری، بیزاری از خود، آسیب زدن به خود یا دیگران از تغییرات عاطفی و رفتاری هستند. (ابراهیمی، 1385)
نشانه‌های هشدار دهنده دیگر شامل موارد زیر می‌باشد:

تغییر در عادات خواب و خوردن
غفلت از ظاهر شخصی
افزایش شکایت‌های جسمانی که اغلب با پریشانی احساسی همراه است
به دشواری تمرکز کردن
عدم واکنش نسبت به تحسین و ستایش (نظام سلامتی ویرجینیا، 2003)
هر کودک یا نوجوانی که افکار خودکشی را بیان می‌کند، باید فوراً ارزیابی شود. علامت‌های هشدار دهندهخودکشی (افکار، احساسات یا رفتار) ممکن است به مشکلات روانی یا عوارض جسمانی شباهت داشته باشد. همیشه برای تشخیص این مسئله باید با پزشک خانواده مشورت کرد.


راه‌های پیشگیری از خودکشی

تشخیص اولیه و زودرس و کمک کردن به افراد در معرض خطر همراه با تعدیل عوامل اجتماعی مساعدت کننده.
شناسایی بیماران در معرض خطر زیاد. بسیاری از کسانی که دست به خودکشی می‌زنند مدت کمی قبل از اقدام به خودکشی با پزشک خود تماس می‌گیرند و تعدادی مبتلا به اختلال روانی یا اعتیاد به الکل می‌باشند.
حمایت از کسانی که در معرض خطر هستند.
از میان برداشتن راه های موجود برای خودکشی.


آموزش در مورد کسانی که در سنین نوجوانی به سر می‌برند، لازم است که آموزش‌هایی در مورد خطرات استفادهزیاد از دارو و راه‌های مناسب چگونگی مواجهه با مشکلات عاطفی ترتیب داد. (ابراهیمی، 1385)
ادوین اشنایدمن(1918) که پدر جنبش پیشگیری از خودکشی در ایالات متحده محسوب می‌شود، گفته است: «من اعتقاد دارم شخصی که دست به خودکشی می‌زند، اسکلت روانی خویش را در گنجه عاطفی مصیبت دیده باقی می‌گذارد، یعنی بازماندگان خویش را به مقابله با بسیاری از احساس‌های منفی محکوم می‌کند و آنان را به افکاری دائمی دربارهنقش واقعی یا احتمالی‌شان در پیش انداختن خودکشی او و یا غفلت از خنثی کردن آن گرفتار می‌سازد. این می‌تواند باری گران باشد.» رویکرد کلی اشنایدمن در پیشگیری از خودکشی دارای سه مؤلفه است: کاهش درد روانی شدید، از بین بردن بن بست‌ها و نقاط کور از طریق گسترش دیدگاه محدود بیمار با استفاده از جایگزین کردن راه حل‌های دیگر به جای تداوم رنج و احساس پوچی و تشویق بیمار به انصراف حتی جزئی از رفتار خود تخریبی. (ترجمه مهرداد فیروزبخت،1378)سه نیاز روانی نقش بسیار مهمی در خودکشی دارند و شناخت این سه نیاز برای پیشگیری از خودکشی مهم می‌باشند:
1- نیاز به کمک: احساس نیاز به کمک و همدردی دیگران برای رفع نیازهای خود، توجه، محبت دیگران، جلب حمایت دیگران و نیاز به کمک یعنی چشیدن عشق و محبت دیگران. نیاز به کمک ناشی از احتیاج داشتن به یک حامی همدل، قابل اعتماد، اهل مراقبت و مهربان است.
2- نیاز به احترام: جلب حمایت و تحسین افراد بالادست، تشویق شدن، جلب مدح و ستایش دیگران، الگوبرداری و سرمشق قرار دادن دیگران می باشد.
3- نیاز به مراقبت و رسیدگی: ارضای نیازها و حوائج توسط دیگری، جلب کمک و حمایت‌های دیگران است. (اشنایدمن، 1918) اعضای جامعه، متخصصان سلامت روانی، کارکنان مدارس، همسالان و والدین نقش عمده‌ای را در پیشگیری از خودکشی نوجوانان بازی می‌کنند. معلمان نقش مهمی را در پیشگیری از خودکشی بازی می‌کنند، چون بیشترین زمان را با دانش آموزان می‌گذرانند. (پیتر جِی. لوری، 1985)

 



:: بازدید از این مطلب : 1116
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

پژوهشهای انجام شده در ایالات متحده آمریکا نشان میدهد که کتاب درمانی از شیوه های درمان متداول و رایجی است که توسط مشاوران مدارس ابتدایی، پزشکان، و روان پزشکان و روانشناسان به کار می رود...

 

 

برای این که داستانی در دستیابی به ذهن کودک اعجاب کند،باید برای سرگرم کردن او، به جای شیوه های مستقیم منطقی روشهای غیر مستقیم شهودی و احساسی را به کار گرفت. اسمیت(۱۹۸۹)


مقدمه
مقالات، کتاب درمانی را به عنوان نوعی از «کودک درمانی» که می تواند هم آموزش دهنده و هم شفابخش باشد، شرح می دهند.

نویسندگان مختلف برای کتاب درمانی، تعاریف مختلفی ارائه کرده اند. تعریفی کلی که توسط بری(۱۹۷۸)  پیشنهاد شد، این شیوه درمان را چنین توضیح می دهد: «مجموعه ای از فنون که از طریق اشتراک دوجانبه ادبیات ـ در وسیعترین مفهوم ممکن ـ میان مددکار و مددجو، ایجاد تعامل می کند.»  بری می افزاید که کتاب درمانی از همه شاخه های ادبیات مانند داستانهای کوتاه، زندگینامه ها و یادداشتهای شخصی بهره می گیرد.
بهترین و مناسب ترین تعریف برای هنر استفاده از کتاب در امر مشاوره کودکان دبستانی، توسط ون  و موریس (۱۹۷۹) ارائه شد که آن را در راهنمایی از طریق مطالعه تعریف کردند و فایده آن را چنین شرح داده اند: «کتاب درمانی فنی است که می تواند به کودک کمک کند تا با احساسات خود مواجه شود و آن ها را (اگر نه برای دیگران، دست کم برای خود) آشکار کند. در برنامه کتاب درمانی، تلاش اصلی از جانب کودک انجام می گیرد. او باید بخواند یا گوش بدهد، بحث کند، تعبیرها و تفسیرهای خویش را شفاهاً بیان کند و در نهایت برداشت ها و دریافت هایش را برای خود جمع بندی کند. مددکار (آموزگار یا مشاور) در نقش پشتیبان و مکمل عمل می کند.»
از کتاب درمانی می توان در محلهای گوناگون مانند مدارس، درمانگاه ها، بیمارستان ها استفاده کرد. در حقیقت، کتاب درمانی نخست توسط روانپزشکان و روانکاوانی که می خواستند به درونی ترین احساسات بیماران خود دست یابند به کار گرفته شد و در دهه های ۳۰ و ۴۰ قرن بیستم میلادی در بیمارستانهای روانی ایالات متحده آمریکا در سطحی وسیع مورد استفاده قرار گرفت. پژوهشهای انجام شده در ایالات متحده آمریکا نشان میدهد که کتاب درمانی از شیوه های درمان متداول و رایجی است که توسط مشاوران مدارس ابتدایی، پزشکان، و روان پزشکان و روانشناسان به کار می رود.  وانگهی، متخصصان مجرب تر، تمایل بیشتری به استفاده از این شیوه درمانی دارند.


بری سه تفاوت عمده میان کتاب درمانی بالینی، و تحصیلی را چنین ذکر می کند:

تفاوت در نقشه و وظایف مددکار.
تفاوت در شرایط و ویژگیهای مددجویان.
تفاوت در اهداف فرآیند درمان. 
در درمان های بالینی، متخصص باید بیماران یا مراجعانی را که با مشکلات و مسائل گوناگونی درگیر هستند و میخواهند «بهبود یابند» درمان کند. در کتاب درمانی تحصیلی، مددکار غالباً نقش راهنمای گروه را دارد و مسائل و نکات گوناگونی را که دانش آموزان را در راه رسیدن به هدف تحصیلی مشخص یا فعلیت بخشیدن به توانایی های بالقوه خود یاری می دهد ؛ با آنها مطرح می کند. کتاب درمانی در پیشگیری نیز جایگاه ویژه ای دارد. در مدارس، از این شیوه می توان برای انتقال اطلاعات، تقویت توانایی مقابله با دشواری ها و پیشگیری از بروز برخی از مشکلات استفاده کرد.
در این مجموعه از مقالات ، به «کتاب درمانی» به عنوان یکی از شیوه هایی که می تواند کودکان را در فهم تضادهای موقعیتی و رشدی گوناگون و مقابله با آنها یاری دهد، خواهیم پرداخت. کتاب درمانی ابزار ارزشمندی است که از آن می توان در جلسات درمانی انفرادی و گروههای کوچک و بزرگ (برحسب نوع تضاد موجود) سود جست. آموزگاران و والدین نیز می توانند با استفاده از کتاب ، دانش آموزان را در کسب دانش، بیان احساسات و حل مسائل یاری دهند. کتاب درمانی می تواند احساس خود باوری و اتکاء به نفس را در کودکان ایجاد و تقویت کند.
ارزش کتاب درمانی
گامر (۱۹۸۴) در مروری بر کتاب درمانی، کار چهار پژوهشگر را خلاصه کرد و نتیجه گرفت که کتابها باعث اجتماعی تر شدن کودکان می شوند و همچنین به آنها کمک می کنند تا رفتار انسانها را بهتر درک کنند. ارزشهای خویش را بیازمایند و توضیح دهند. به خود آگاهی برسند. مشکلات را تشخیص دهند و حل کنند و سرانجام به احساس آرامش و شادمانی و نشاط دست یابند. فواید عمده کتاب درمانی چنین است:

بیان آزادانه مسائل و نگرانی هایی را که گاه مخفی هستند تشویق می کند.
روانکاوان معتقدند که کودکان در مواجهه با ضربه ها و آسیب های روانی، از شیوه های سرکوب و انکار استفاده می کنند. از همین رو، بخش اعظم آنچه آزارشان می دهد، غالباً بر ضمیر خودآگاه آنها مخفی است. هنگامی که کتابی با مشکل کودک تطابق کامل دارد، وی با مطالعه آن ممکن است از وجود تضاد پنهانی که موجب اضطراب شده است آگاه شود. مهمتر از همه اینکه برخی از کودکان ممکن است از صحبت کردن درباره موضوعاتی که قبلاً به عنوان راز نزد خود حفظ می کردند ، احساس آرامش کنند.

کودکان را در تحلیل اندیشه ها و رفتارهایشان در رابطه با خود و دیگران، یاری می کند:
هنگامی که کودکان بتوانند به اندیشه ها و رفتارهای قهرمان داستان گوش فرا دهند و آنها را بفهمند می توانند اندیشه ها و رفتارهای قهرمان داستان گوش فرا دهند و آنها را بفهمند. می توانند اندیشه ها و رفتارهای خود را نیز به خوبی ارزیابی کنند. برخی از کودکان، این خود آزمایی را بی سر و صدا در خلوت امن ذهن خود انجام می دهند. در حالی که بعضی دیگر برداشت خود را با مشاور درمیان می گذارند، در هر دو حالت، این کودک است که از فواید کتاب درمانی بهره مند می شود.

با تأمین اطلاعات لازم برای حل مسئله، آموزش می دهد و تفکر مثبت را تقویت می کند:
امروزه ادبیات کودکان، محدوده وسیعی از موضوعاتی را که پیشتر گفتگو درباره آنها منع و نهی شده بود، در بر می گیرد. در کتاب های تخیلی و غیر تخیلی از مرگ، طلاق، روابط جنسی، اعتیاد و دیگر نگرانی ها و دل مشغولی های کودک، سخن گفته می شود.
کودکان از طریق کتاب ها به اسرار زندگی و مرگ دست می یابند. مادران باردار می توانند برای فرزند خود درباره نوزادی که قرار است در آینده به دنیا بیاید، کتاب بخوانند. این کتابها به پرسش های فراوانی که کودکان پیش دبستانی در این باره دارند، پاسخ می دهند ونگرانی های کودک را درباره رابطه اش با مادر، پس از تولد نوزاد، برطرف می کنند. مرگ به عنوان آخرین حلقه زنجیره حیات، از موضوعاتی است که در برخی کتابها با دقت و حساسیت برای کودکان تشریح شده است. کودک با مطالعه این کتابها، سطح رشد کودک، برای انتخاب کتاب و زمان مناسب برای گفتگو درباره هریک از این موضوعات ضروری است.

موجب افزایش آرامش فکری و کاهش اضطراب می شود و تخیله هیجانات و احساسات را میسر می کند:
یکی از منافع عمده و اصلی کتاب درمانی، رفع اضطراب است. هنگامی که کودک کشف می کند که کودکان دیگری نیز در احساس ها و تجارب وی با او شریک هستند، احساس آرامش می کند. دانستن این موضع از احساس تنهایی و انزوای کودک می کاهد و احساس امنیت و خوشبختی را در وی تقویت می کند.

شیوه سرگرم کننده و مفرحی برای آزمودن مهارت ها و راه حل های جدید مقابله با مشکلات است.
کودکان می توانند درباره هریک از موضوعات مورد علاقه خود، کتاب های گوناگونی بخوانند، بدین ترتیب با به کارگیری نیروی تخیل خویش، خواهند توانست برای حل مسائل قدیمی، راه های جدیدی را بیازمایند. تمرین ذهنی لازم برای حل مسائل گوناگون، غالباً فعالیتی انفرادی است که کودک آن را با دیگران به اشتراک نمی گذارد. کتاب درمانی آموزنده، مفرح و آرامش بخش است. و کودک با فراگرفتن این شیوه حل مسئله می تواند آن را در سنین بزرگسالی نیز به کار بندد.

در این قسمت با مراحل انجام این روش در کلاس یا منزل آشنا می شوید:

مراحل کتاب درمانی
کتاب درمانی از چند مرحله تشکیل شده است، موفقیت این شیوه، مانند دیگر ملاحظات درمانی، تا حد زیادی به رابطه میان کودک و درمانگر بستگی دارد. پس از ایجاد رابطه ای صمیمانه و اطمینان بخش، درمانگر باید تعارض کودک را تشخیص دهد و تصمیم بگیرد که کدامیک از دو شیوه مشاوره انفرادی یا گروهی برای او مناسبتر است. شناخت دقیق کودک و مطالعه کتاب ها پیش از آغاز درمان، به درمانگر کمک می کند تا کتابی را که با مشکل کودک مطابقت دارد بیابد. چنین کتابی به کودک کمک می کند تا فرآیندهای همانندسازی، پالایش روانی و بصیرت را تجربه کند. این تجربیات برای حل مسئله، رشد و تغییر ضروری هستند.

 ایجاد رابطه درمانی
در اینجا نیز مانند همه فعالیت های مشاوره ای دیگر، مشاور باید با کودک رابطه ای صمیمی و اطمینان بخش ایجاد کند. پذیرش بی قید و شرط، صداقت، همدلی و اعتماد فرآیند درمان را تسهیل می کند. برای ایجاد یک مشارکت درمانی با کودکان، درمانگر باید با تحول شخصی کودکان درگیر باشد و ضمن آگاهی از احساسات، و عواطف و رفتار کودک آن ها را درک کند. منظور از این «درگیری» این است که مشاور واقعاً به کودکان و نگرانی هایشان اهمیت بدهد. افزون بر این ها مشاور باید درک توجه خود را به کودک نشان دهد. مددکار باید حتماً شنونده قابلی باشد و از احساسات، تصورات، ارزش ها و اهداف کودکان باید حتماً آگاه باشد. چنانچه درمانگر با دقت و اشتیاق به سخن کودک گوش فرا دهد و در معنی آن ها تعمق کند، می تواند به دنیای کودک قدم بگذارد و جهان را از دریچه چشمان او ببیند، ایجاد رابطه ای از این نوع میان کودک و مشاور، به زمان نیاز دارد و دستیابی به آن دشوار است. در صورت تحقق چنین شرایطی، مشاور می تواند ضمن حفظ اعتماد کودک، از دیگر اعضای گروه نیز حمایت کند.

تشخیص تعارض و انتخاب شیوه مشاوره
در وهله نخست، درمانگر باید تشخیص دهد که آیا تعارض مورد نظر، یک پدیده تحولی معمول و مشترک میان همه کودکان است یا تعارض وضعیتی خاصی است که تنها عده اندکی با آن مواجه شده اند. تشخیص موارد بحرانی که به اقدام سریع نیاز دارند و تعیین میزان وخامت و دشواری مسئله و تأثیری که بر عملکرد کلی کودک می گذارد، مهم است. تصمیم گیری درباره اینکه آیا بررسی تعارض به جلسات مشاوره انفرادی یا جلسات گروهی کم جمعیت نیاز دارد، یا از طریق فعالیت های گروهی پرجمعیت می توان به آن پرداخت، به عهده درمانگر است. حوادث بسیار دردناکی که کودکان را به شدت متأثر می کنند، همیشه باید در جلسات انفرادی مورد بررسی قرار گیرند.
جلسات گروهی کم جمعیت برای گفت و گو درباره مسائل و نگرانی های مشترک کودکان مفید است. توصیه می شود کودکانی که در گروه های کوچک شرکت می کنند، به لحاظ سنی و سطح رشد به یکدیگر نزدیک باشند و مشکل یکسانی را تجربه کرده باشند. بچه های کوچکتر ممکن است ترجیح دهند در گروه همجنسان خود باشند. مشاور میتواند بر اساس شناخت خود از یکایک کودکانی که در هر گروه شرکت دارند تصمیمات لازم را اتخاذ کند، استفاده از کتاب برای هدایت و راهنمایی گروه های بزرگ باید به کودکانی اختصاص یابد که با نگرانی های تحولی و رشدی متداول مانند مسائل احساسی، درگیری های دوستانه و تشخیص ارزش ها درگیر هستند.

انتخاب کتاب 
با استفاده از اصولی که در این مقاله به اختصار شرح داده شده، کتابی را که با شرایط کودک تطابق کامل داشته باشد انتخاب کنید. کتاب علاوه بر مطابقت با تعارض های کودک، باید با توانایی خواندن، سن، جنس و سطح رشد او تناسب داشته باشد. مهارت ها و استعدادهای فردی، از دیگر عواملی هستند که باید در گزینش کتاب لحاظ شوند. مشاوران می توانند با تأکید بر علایق فردی و استعدادهای ویژه کودکان به برنامه ریزی فعالیت های جنبی اضافی مانند نقاشی، نمایش، و دیگر شیوه های بیان هنری (که بر منافع کتاب درمانی می افزایند) بپردازند.  www.migna.ir

تمرکز بر تجارب کودک
هنگامی که کودکان، داستان را می خوانند یا به آن گوش می دهند، همانند سازی، یا پالایش روانی و بصیرت را تجربه می کنند. گفت و گو درباره یک کتاب خاص، همراه با فعالیت های جنبی مستمر، می تواند کودکان را در کسب بصیرت نسبت به اندیشه ها و احساسات، ارزش ها و رفتارهای خود یاری دهد. کودکان در نتیجه آگاهی بصیرتی که از طریق همانند سازی با شخصیت های کتاب کسب می کنند، غالباً به تصمیماتی می رسند که به آن ها در حل تعارض ها و تغییر نگرش ها و رفتارهای شان کمک می کند.

 همانند سازی
اگر کودک و کتاب از تطابق خوبی برخوردار باشند، کودک می تواند خود را به جای شخصیت اصلی داستان قرار دهد، وی ممکن است بتواند برای افراد خانواده و دوستانش نیز در میان شخصیت های کتاب همانندهایی بیابد. چنانچه کودک و قهرمان داستان در بسیاری از خصوصیات مانند سن، جنس، نژاد ، احساسات و مشکلات اشتراک داشته باشند، وی خواهد توانست خود را به عنوان شخصیت داستان مجسم کند و از این طریق انگیزه ها و تعارضهای او را تجربه کند. برخی از اهداف درمانی این همانند سازی عبارتند از: توانایی کوک برای شناختن مشکلات خود از طریق خواندن مشکلات دیگران و تمرین ذهنی راه حل یا بدون راه حل و دخالت سایرین.
در نتیجه همانندسازی، کودک نه تنها در انگیزه ها و تعارض های، شخصیت های داستان سهیم می گردد، بلکه داستان بخشی از تجربه های شخصی وی می شود. کودکان با شخصیت های داستان همانندسازی می کنند و بدین ترتیب در تصور خود، هیجان ها، اندیشه ها و رفتارهای آن ها را تجربه می کنند. طی کردن مرحله پیش از پالایش و بصیرت که در نهایت به حل مسئله و تغییر مثبت منجر می شود، ضروری است. کودک با طی این مراحل می تواند به راه های گوناگون حل مسئله بیندیشد. طریق مناسب را باید و درست مانند قهرمان داستان، تعارضها را برطرف کند.

پالایش روانی یا تخلیه هیجانات
کودکان پس از همانندسازی می توانند مرحله تخلیه را تجربه کنند. تخلیه روانشناختی غالباً پس از رفع تعارضات شخصیتهای داستان رخ می دهد. هنگامی که شخصیت داستان پیروز می شود، تنشهای کودک تخفیف می یابد. وانگهی کودک بتدریج تجارت شخصیت های داستان را درک می کند و درمی یابد که تعارضهای خودش نیز درک شده است. کتاب درمانی این فرصت را برای کودک ایجاد می کند که دست کم برای یک لحظه کوتاه هیجانات نهفته ای را که محل ابراز دیگری ندارند، تخلیه کند.

بصیرت
از طریق همانند سازی و تخلیه افکار، کودکان احساسات و رفتارهای خود را درک می کند و میتوانند از رفتار دیگران نسبت به خود، تصویر شفافتری داشته باشند. کوکان غالباً به تنهایی به این خودآگاهی دست مییابند اما گفتگوهای گروهی نیز ممکن است در این راه مثمر ثمر واقع شود.
توانایی کودک در حیات بخشیدن به تجارب شخصیتهای کتاب، در بروز خودآگاهی نقش اساسی دارد. کودکان به مدد همذات پنداری با شخصیتهای کتاب و فرافکنی هیجانات، اندیشه ها و اعمال خود، می توانند مشکلاتشان را بهتر و درستتر تحلیل کنند. از طریق این فرآیند ذهن کودک از مسائل خود او فاصله می گیرد و بر مسائلی که در کتاب مطرح شده است، متمرکز می گردد. با این شیوه کودکان می توانند شباهت میان مسائل قهرمان داستان را به مسائل خود کشف کنند و تعارضهای خود را بشناسند. چنین تحلیل هایی غالباً به افزایش خودآگاهی و درک عمیقتر از خود، در ارتباط با دیگران منجر می شود. بصیرت و درک صحیح مسائل، علاوه بر آنکه کودکان را قادر می سازد تا دریافت های خود را از وقایع تغییر دهند، رفتارهای آنها را نیز بهبود می بخشد.

رفع تعارض
کتاب درمانی به کودکان اجازه می دهد راه حل مسائل را بدون نیاز به بیان لفظی، رویارویی و تفسیر که همگی راهکارهای اساسی یک درمان موفق هستند ببینند. بچه ها با کمک درمانگر ابتدا می توانند با شخصیت کتاب که مسائل مشابهی دارد همانندسازی کنند. ببینند که چگونه آن شخصیت مسئله را حل می کند و در نهایت راه حل های ممکن برای مسئله خود را تشخیص دهند. حل مسئله و تغییر نگرش و رفتار فرآیندی تدریجی است که نمی توان از آن تعجیل کرد و به تکمیل موففیت‌آمیز همه مراحل درمان نیازدارد.

این مراحل که پیشتر به آنها اشاره شده عبارتند از: همدلی و برقراری رابطه اطمینان بخش با کودک، شناخت کودک و درک طبیعت تعارض او ، یافتن کتابی که با مسئله کودک مطابقت کامل داشته باشد و فرصت دادن به کودک برای اینکه از سوی شخصیت (های) کتاب، انگیزه ها و تعارضهای وی (آنها) را تجربه کند. غالباً پس از چند جلسه مشاوره تغییرات تدریجی در نگرش و رفتار کودک مشاهده می شود.

فعالیت های پیگیرانه
در مورد برخی از کودکان، کافی است درمانگر کتاب را برای آن ها بخواند تا تمام مزایای درمانی کتاب درمانی را تجربه کنند. در این موارد گوش دادن به پاسخ های کلامی کودک و مشاهده رفتار و حالت های چهره او به درمانگر سرنخهای مهمی می دهد تا دریابد داستان چگونه بر کودک تأثیر گذاشته است. اما برخی دیگر از کودکان برای تقویت خود آگاهی و رفع تعارض به فعالیتهای جنبی مستمر نیاز دارند. فعالیتهایی که مهارتهای حرکتی ، شناختی و کلامی را با یکدیگر تلفیق می کنند. می توانند در تقویت خود آگاهی و افزایش مهارتهای حل مسئله مؤثر باشند.
راهکارهای مستمر  که می توانند همراه با کتاب درمانی به کار روند. عبارتند از: فعالیتهای هنری، داستان نویسی، تئاتر، نمایشهای عروسکی، و عروسک بازی. کودک پس از خواندن کتاب (یا پس از آنکه کتاب برایش خوانده شد) میتواند داستانی را به درمانگر دیکته کند. پایان متفاوتی برای داستان بنویسد. نامه ای به یک یا چند تن از شخصیتهای داستان بنگارد یا در قطعات مشخصی از داستان، ایفای نقش کند. همچنین می تواند با استفاده از مواد گوناگون ، کولاژ تصاویر و مجسمه هایی بسازد که شخصیتهای داستان را به زندگی آنها ربط دهند. از نمایشهای عروسکی کامل با عروسکهای دست ساز و صحنه آرایی نیز به عنوان فعالیتهای جنبی استفاده شده است. تعداد و نوع این فعالیتها تنها توسط نیروی تخیل کودک و اشتیاق و تمایل درمانگر برای آزمودن شیوه های خلاق و ابتکاری تعیین می شود.

 



:: بازدید از این مطلب : 1297
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

می‌دانیم که فکرها، احساس‌ها و کلام ما انرژی هستند و می‌دانیم که انرژی هرگز از بین نمی‌رود بلکه فقط تبدیل می‌شود و به شکلی دیگر در محیط پیرامون ما باقی می‌ماند...

 


حال ببینیم اگر قرار باشد ما مدتی تحت‌تأثیر انرژی‌های منفی دیگران قرار بگیریم، چه بر سرمان می‌آید و یا انرژی‌هائی که ما از طریق فکرها، احساس‌ها و کلام، ساطع می‌کنیم چه بلائی بر سر خود ما و یا محیط پیرامون ما می‌آورند.


اول یادمان باشد که اگر در مورد انرژی منفی و یا فردی صحبت می‌کنیم که انباشته‌ای از انرژی منفی است، هرگز منظورمان این نیست که این فرد، انسان بدی است بلکه این فرد تنها یا بسیار غصه خورده و دردها و حرف‌ها را در دل خود جمع کرده و یا خشم‌ها، کینه‌ها و حسادت‌های طولانی‌مدت را در درون خود نگاه داشته است و حال همین انرژی‌های منفی در درون او انباشته شده است. باید بدانیم که انباشتن این انرژی‌های منفی و نگاه داشتن آنها، آن هم طولانی‌مدت، باعث بیماری، گرفتاری و درد و رنج در ما و در محیط پیرامون ما می‌گردد و باز می‌دانیم که طبق قانون جذب و تابش که همانند قانون جاذبه‌ٔ زمین قدرتمند است؛ ما هر آنچه را که از خود ساطع کنیم، همان را به زندگی خود جذب می‌کنیم. یعنی اگر فکرها، احساس‌ها و کلام ما مثبت باشند، ما انرچی مثبت ساطع کرده‌ایم و حال این انرژی مثبت، انرژی‌های مثبت بیرونی را به‌سوی ما جذب می‌کند مانند خوشبختی، آرامش، سلامت، شفا، برکت و ... ولی اگر همین فکرها، احساس‌ها و کلام ما منفی باشند، انرژی‌هائی از جنس خود یعنی گرفتاری، بیماری، مشکل‌ها و درد و رنج را به‌سوی ما می‌کشند.
حال می‌خواهیم با دو تکنیک ”پوشش محافظ“ و ”تخلیهٔ انرژی منفی“ به شما نشان دهیم که تا چه حد، این انرژی‌های منفی ویرانگر هستند و چگونه ما می‌توانیم خود، خانواده، جامعه و حتی دنیا را از شر آنها در امان نگاه داریم.


● تکنیک پوشش محافظ
پس از انجام ورزش‌ها، تنفس‌های ریلکس شدن، گفتن ذکر و رفتن به وضعیت آلفا برای کسانی‌که تاکنون با ما همراه بوده‌اند (اگر تاکنون نیز با ما همراه نبوده‌اید، فقط در شرایطی مناسب و آرام قرار بگیرید، چشم‌های خود را ببندید و پس از انجام چند دم و بازدم عمیق با ما همراه شوید) در ذهن خود تصور کنید که یک پوشش محافظ از جنس انرژی الهی درونتان را به‌طور کامل گرفته و فرض کنید که این پوشش به شکل یک تخم‌مرغ شیشه‌ای از جنس انرژی الهی و بسیار بزرگتر از جسم شما است و بعد به خود پیام دهید. من این پوشش محافظ را در خود می‌کشم تا مرا در برابر تمامی انرژی‌های منفی بیرونی محافظت کند.


● تکنیک تخلیهٔ انرژی منفی و تبدیل آن به انرژی شفابخش الهی
باز هم پس از انجام ورزش‌ها و تنفس‌های ریلکس شدن، گفتن ذکر و وارد شدن به وضعیت آلفا در محیطی آرام و مناسب و پس از بستن چشم‌ها، تکنیک را شروع می‌کنیم (باز هم برای دوستانی که با ما همراه نبوده‌اند، فقط در جای مناسبی از صدا، نور زیاد گرما یا سرمای زیاد قرار گیرید. به‌صورت نشسته و یا درازکش، چشم‌ها را ببندید و از این پس با ما همراه شوید). پس از بستن چشم‌ها باتدا در ذهن خود به دور خود یک پوشش محافظ بکشید. این پوشش از جنس انرژی الهی و شفای الهی و به شکل یک تخم‌مرغ شیشه‌ای که هیچ منفذی به بیرون ندارد و بسیار بزرگتر از بدن جسمانی ما است، ساخته می‌شود، ولی این بار این پیام را به خود می‌دهیم که این پوشش محافظ باعث می‌شود تا هیچ انرژی منفی از من به بیرون سرایت نکند و تمامی انرژی‌های منفی که از من ساطع می‌شوند، در تماس و برخورد با این پوشش، تبدیل به انرژی شفابخش و مثبت می‌گردند و دوباره از طریق پوست و یا تنفس به من بازمی‌گردند.


● تکنیک پاک کردن حسادت‌ها، کینه‌ها، بغض‌ها و خشم‌ها
حال پس از کشیدن پوشش محافظ به دور خود و پیام دادن به خود و پوشش محافظ که این پوشش می‌تواند تمامی انرژی‌های منفی ساطع شده از من را تبدیل به انرژی شفابخش و درمانگر الهی سازد و من می‌توانم بار دیگر آن را از طریق تنفس دریافت کنم؛ می‌توانید تکنیک بعدی را اضافه کنید.
۱) یک گل‌سینه را از هر نوعی که باشد، تصور کنید که در مقابل سینهٔ خود در دست گرفته‌اید. حال تمامی خشم خود را به درون گل بریزید و به خود بگوئید من تمام یخشم خود را به درون این گل می‌ریزم. کمی صبر کنید؛ حال با چشم‌های بسته ببینید که چه اتفاقی برای این گل افتاد، آن را به خاطر بسپارید.
۲) دوباره در تصور خود یک گل سفید را مقابل سینهٔ خود نگاه دارید و این بار بگوئید من تمام کینهٔ خود را بر روی این گل می‌ریزم و باز توجه کنید که چه اتفاقی برای این گل می‌افتد.
۳) این بار یک گل سفید دیگر را مقابل سینهٔ خود تصور کنید و به خود بگوئید من تمام حسادت خود را به روی این گل می‌ریزم. چند لحظه صبر کنید و باز توجه کنید که چه اتفاقی برای گلتان می‌افتد.
۴) گل سفید دیگری را در مقابل سینهٔ خود تجسم کنید. به خود بگوئید من اکنون تمام غصه‌ها، دردها و رنج‌های خود را به روی این گل می‌ریزم و باز توجه کنید که چه اتفاقی برای گل می‌افتد.


▪ توجه: بهتر است این تکنیک را در ساعت ۱۰ صبح یا ۱۰ شب انجام دهید. ما می‌خواهیم افراد زیادی این تکنیک را همزمان در این ساعت‌های خاص انجام دهند تا انرژی یا انرژی جسمی ایجاد شود. انرژی جمعی به شما کمک می‌کند تا این شرایط را بیشتر و عمیق‌تر درک کنید.


● تکنیک انرژی شفابخش الهی
حال در ذهن خود هر ۴ شاخه گل را دوباره روبه‌روی خود در دست بگیرید. سپس از انرژی شفابخش الهی بخواهید تا بر این گل‌ها بتابد. انرژی الهی قادر است تا از پوشش محافظ عبور کرده وارد آن شده و بر گل‌ها بتابد. حال توجه کنید که چه اتفاقی برای گل‌های شما می‌افتد.
تست بعدی را پس از اینکه این مدیتیشن را انجام دادید، بخوانید و نتیجهٔ کار را در رابطه با مطالب بعدی بررسی کنید.
در زمانی‌که خشم و کینه، حسادت و یا غم و غصهٔ خود را به روی گل می‌ریزیم، اغلب گل یا پژمرده می‌شود و یا تیره و حتی سیاه می‌گردد. از این طریق خواستم به شما نشان دهم که این انرژی‌های منفی با روح و چشم ما چه می‌کنند و یا زمانی که از افکار، احساس‌ها و یا کلام ما ساطع می‌گردند، چه بلائی بر سر محیط اطراف و خانواده‌مان می‌آورند. در ضمن، زمانی‌که نور الهی و انرژی شفابخش الهی را به آن می‌تابانیم به یکباره سالم شده، به رنگ سفی بازگشته و یا حتی بسیار زیاد می‌شوند و به این شکل نیز دوباره شما می‌توانید شاهد باشید که انرژی شفابخش الهی وقتی وارد بدن ما شود، چه اتفاقی می‌افتد.


شما می‌توانید هر یک از این تکنیک‌ها را به‌طور جداگانه نیز اسفاده کنید ولی برای تخلیهٔ انرژی منفی به‌طور حتم به دور خود پوشش محافظ بکشید تا محیط خانهٔ خود را مسموم نسازید.


تخلیهٔ انرژی منفی و گرفتن انرژی الهی می‌تواند در ایجاد آرامش و سلامت و درمان و جذب برکت و نعمت (طبق قانون جذب و تابش) به زندگیمان، به ما کمک کند.


حضور انرژی الهی که همه شفا، برکت، عشق، رحمت، آرامش و سرور است، نیز خود ما و محیط اطرافمان را به‌طور کامل تغییر خواهد داد.
ضمن آنکه با این تکنیک‌ها می‌توانیم به مرور، تمامی خشم‌ها، حسادت‌ها، عصبانیت‌ها، کینه‌ها، غصه‌ها و بیماری‌ها را از روح و جسم خود پاک نمائیم.

در ضمن می‌توانیم از تکنیک پوشش محافظ و انرژی الهی برای افراد خانواده‌مان، دیگران و حتی کشورمان نیز استفاده کنیم. ولی هرگز روی تخلیهٔ انرژی منفی افراد دیگر کار نکنید. به خودتان یاد بدهید تا خودشان برای خود کار کنند. 
 

شما آن چیزی هستید که باور دارید!!
یکی از مهمترین چیزهایی که قادر هستید در خود ایجاد کنید، باور و اعتماد به خود است. باور و اعتماد به این‌که شما در هر زمینه از زندگی‌تان توانایی انجام کارهای مختلف را دارید و نباید هیچ سایه شک و تردیدی بر این باور وجود داشته باشد.
در واقع همه انسان‌ها ظرفیت انجام کارهای فوق‌العاده در زندگی‌شان را دارند، اما بزرگترین مانع برای اکثر افراد، عدم اعتماد و اطمینان به خود است.
برخی افراد آرزو دارند که می‌توانستند کارهای خاصی را انجام دهند، اما فاقد این اطمینان و باور هستند که آنها توانایی انجام آن کارها را دارند.این باور و اعتماد به نفس است که افراد را در دستیابی به اهدافشان یاری می‌کند. اکثر ما امیدها و آرزوهای بزرگی در سر داریم، اما به خود اجازه می‌دهیم تا شک و تردیدی روی توانایی‌ها و اثربخشی ما سایه بیفکند.
همه ما احساس حقارت و خود کم‌بینی داریم، چون تصور می‌کنیم آنقدرها خوب نیستیم. فکر می‌کنیم به اندازه آدم‌های دیگر خوب نیستیم و آنقدر خوب نیستیم که بتوانیم چیزهایی که در زندگی می‌خواهیم را به دست آوریم. گاهی احساس می‌کنیم که استحقاق چیزهای خوب را نداریم. حتی اگر سخت کار کنیم و دستاوردهای زیادی در زندگی‌مان داشته باشیم، احساس می‌کنیم که مستحق این موفقیت‌ها نبوده‌ایم.قانون جهانی باور و اعتماد می‌گوید که ما به هر چه باور داشته باشیم، با احساساتمان تبدیل به واقعیت می‌شود.
ما آنچه را می‌بینیم باور نداریم، در عوض آنچه را که باور داریم می‌بینیم. اعتقادات و باورهای ما صفحه دید ما را نسبت به جهان شکل می‌دهد و به هیچ‌ اطلاعاتی که با اعتقادات و باورهای ما سازگار نباشد، اجازه نمی‌دهیم از آن عبور کند. حتی به آن دسته از اعتقاداتمان که کاملا با واقعیت ناسازگارند نیز اجازه دخول داده نمی‌شود. چون واقعیت و حقیقت برای ما همان باورهایمان هستند. متداول‌ترین و همچنین مضرترین باورها آنهایی هستند که خود محدودکننده هستند. اینها باورهایی در رابطه با خودمان هستند. مثلا این که اعتقاد داشته باشید، نمی‌توانید چیزی را به دست آورید چون آموزش یا پول کافی ندارید.
ممکن است تصور کنید که نمی‌توانید چیزی را به دست آورید چون سن، جنسیت یا نژادتان برای دستیابی به آن مناسب نیست. اکثر این باورها صحیح نیستند و باعث عقب نشستن شما می‌شوند. واقعیت این است که، شما استحقاق همه چیزهای خوبی را که توانایی به‌دست آوردن آن را از طریق استعداد‌ها و توانایی‌هایتان داشته باشد، دارید. تنها محدودیت برآنچه می‌توانید داشته باشید و دارید، فقدان میل و انگیزه است.
اگر شما هدفی داشته باشید و برای به‌دست آوردن آن تلاش لازم را صرف کنید، هیچ‌چیز نمی‌‌تواند شما را از دستیابی به آن منع کند، فقط باید بخواهید و برای آن تلاش کنیم. برای ایجاد باورهای مثبت باید دقیق تصمیم بگیرید که در آینده به کجا می‌خواهید برسید.
هر چه در مورد نتیجه‌ای که می‌خواهید در آینده به‌دست آورید واضح‌تر تصمیم‌گیری کنید، برایتان آسان‌تر خواهد بود که عملکرد‌ها و رفتارهای خود را در کوتاه مدت تغییر دهید و به شما اطمینان خواهد داد که در بلند مدت به آنچه می‌خواستید برسید.
وقتی خیلی دقیق تصمیم گرفتی که چه نوع آدمی می‌خواهید باشید، اولین گام بزرگ برای ایجاد باورهای جدید را برداشته‌اید. برای ادغام باورهای جدیدتان با زندگی خود، باید برای خود مقرراتی تعیین کنید که در همه زمینه‌ها مثل آن فرد رفتار کنید. اگر شروع به رفتار کردن مثل آن فرد موفقی که دوست دارید بشوید بکنید، به‌تدریج ارزش‌ها، کیفیات و خصوصیات شخصیتی او را اتخاذ خواهید کرد و این خصوصیات کم‌کم جزو شخصیت شما خواهند شد.
اگر بتوانید هر روز و در همه موقعیت‌ها مثل آن فرد رفتار کنید، واکنش زنجیره‌ای خواهد داشت. گرایشات و حالت‌هایتان تغییر خواهد کرد و مثبت‌تر خواهد شد.
همین مساله باعث ایجاد باورهایی نیرومند‌تر و مثبت‌تر خواهد شد و این باورهایتان بعد‌ها تاثیری مثبت بر روی ارزش‌هایتان خواهد گذارد.
شما هیچ محدودیتی در توانایی‌هایتان ندارید، مگر آنهایی که خودتان به آن اعتقاد دارید. افراد موفق افرادی غیر عادی و خاص نیستند، هیچ فرقی با شما ندارند، تنها تفاوت آنها این است که باور دارند که قادر به انجام هر کاری هستند. شما خوب هستید و امروز به بعد خود را به بهترین شکل ممکن ببینید و هیچ محدودیتی برای امکانات و توانایی‌هایتان قائل نشوید. وقتی چنین باور و اعتمادی را در خود ایجاد کردید و بر طبق باورهایتان رفتار کردید، آینده‌تان نیز نامحدود خواهد بود. 
 

 



:: بازدید از این مطلب : 980
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

می‌دانیم که فکرها، احساس‌ها و کلام ما انرژی هستند و می‌دانیم که انرژی هرگز از بین نمی‌رود بلکه فقط تبدیل می‌شود و به شکلی دیگر در محیط پیرامون ما باقی می‌ماند...

 


حال ببینیم اگر قرار باشد ما مدتی تحت‌تأثیر انرژی‌های منفی دیگران قرار بگیریم، چه بر سرمان می‌آید و یا انرژی‌هائی که ما از طریق فکرها، احساس‌ها و کلام، ساطع می‌کنیم چه بلائی بر سر خود ما و یا محیط پیرامون ما می‌آورند.


اول یادمان باشد که اگر در مورد انرژی منفی و یا فردی صحبت می‌کنیم که انباشته‌ای از انرژی منفی است، هرگز منظورمان این نیست که این فرد، انسان بدی است بلکه این فرد تنها یا بسیار غصه خورده و دردها و حرف‌ها را در دل خود جمع کرده و یا خشم‌ها، کینه‌ها و حسادت‌های طولانی‌مدت را در درون خود نگاه داشته است و حال همین انرژی‌های منفی در درون او انباشته شده است. باید بدانیم که انباشتن این انرژی‌های منفی و نگاه داشتن آنها، آن هم طولانی‌مدت، باعث بیماری، گرفتاری و درد و رنج در ما و در محیط پیرامون ما می‌گردد و باز می‌دانیم که طبق قانون جذب و تابش که همانند قانون جاذبه‌ٔ زمین قدرتمند است؛ ما هر آنچه را که از خود ساطع کنیم، همان را به زندگی خود جذب می‌کنیم. یعنی اگر فکرها، احساس‌ها و کلام ما مثبت باشند، ما انرچی مثبت ساطع کرده‌ایم و حال این انرژی مثبت، انرژی‌های مثبت بیرونی را به‌سوی ما جذب می‌کند مانند خوشبختی، آرامش، سلامت، شفا، برکت و ... ولی اگر همین فکرها، احساس‌ها و کلام ما منفی باشند، انرژی‌هائی از جنس خود یعنی گرفتاری، بیماری، مشکل‌ها و درد و رنج را به‌سوی ما می‌کشند.
حال می‌خواهیم با دو تکنیک ”پوشش محافظ“ و ”تخلیهٔ انرژی منفی“ به شما نشان دهیم که تا چه حد، این انرژی‌های منفی ویرانگر هستند و چگونه ما می‌توانیم خود، خانواده، جامعه و حتی دنیا را از شر آنها در امان نگاه داریم.


● تکنیک پوشش محافظ
پس از انجام ورزش‌ها، تنفس‌های ریلکس شدن، گفتن ذکر و رفتن به وضعیت آلفا برای کسانی‌که تاکنون با ما همراه بوده‌اند (اگر تاکنون نیز با ما همراه نبوده‌اید، فقط در شرایطی مناسب و آرام قرار بگیرید، چشم‌های خود را ببندید و پس از انجام چند دم و بازدم عمیق با ما همراه شوید) در ذهن خود تصور کنید که یک پوشش محافظ از جنس انرژی الهی درونتان را به‌طور کامل گرفته و فرض کنید که این پوشش به شکل یک تخم‌مرغ شیشه‌ای از جنس انرژی الهی و بسیار بزرگتر از جسم شما است و بعد به خود پیام دهید. من این پوشش محافظ را در خود می‌کشم تا مرا در برابر تمامی انرژی‌های منفی بیرونی محافظت کند.


● تکنیک تخلیهٔ انرژی منفی و تبدیل آن به انرژی شفابخش الهی
باز هم پس از انجام ورزش‌ها و تنفس‌های ریلکس شدن، گفتن ذکر و وارد شدن به وضعیت آلفا در محیطی آرام و مناسب و پس از بستن چشم‌ها، تکنیک را شروع می‌کنیم (باز هم برای دوستانی که با ما همراه نبوده‌اند، فقط در جای مناسبی از صدا، نور زیاد گرما یا سرمای زیاد قرار گیرید. به‌صورت نشسته و یا درازکش، چشم‌ها را ببندید و از این پس با ما همراه شوید). پس از بستن چشم‌ها باتدا در ذهن خود به دور خود یک پوشش محافظ بکشید. این پوشش از جنس انرژی الهی و شفای الهی و به شکل یک تخم‌مرغ شیشه‌ای که هیچ منفذی به بیرون ندارد و بسیار بزرگتر از بدن جسمانی ما است، ساخته می‌شود، ولی این بار این پیام را به خود می‌دهیم که این پوشش محافظ باعث می‌شود تا هیچ انرژی منفی از من به بیرون سرایت نکند و تمامی انرژی‌های منفی که از من ساطع می‌شوند، در تماس و برخورد با این پوشش، تبدیل به انرژی شفابخش و مثبت می‌گردند و دوباره از طریق پوست و یا تنفس به من بازمی‌گردند.


● تکنیک پاک کردن حسادت‌ها، کینه‌ها، بغض‌ها و خشم‌ها
حال پس از کشیدن پوشش محافظ به دور خود و پیام دادن به خود و پوشش محافظ که این پوشش می‌تواند تمامی انرژی‌های منفی ساطع شده از من را تبدیل به انرژی شفابخش و درمانگر الهی سازد و من می‌توانم بار دیگر آن را از طریق تنفس دریافت کنم؛ می‌توانید تکنیک بعدی را اضافه کنید.
۱) یک گل‌سینه را از هر نوعی که باشد، تصور کنید که در مقابل سینهٔ خود در دست گرفته‌اید. حال تمامی خشم خود را به درون گل بریزید و به خود بگوئید من تمام یخشم خود را به درون این گل می‌ریزم. کمی صبر کنید؛ حال با چشم‌های بسته ببینید که چه اتفاقی برای این گل افتاد، آن را به خاطر بسپارید.
۲) دوباره در تصور خود یک گل سفید را مقابل سینهٔ خود نگاه دارید و این بار بگوئید من تمام کینهٔ خود را بر روی این گل می‌ریزم و باز توجه کنید که چه اتفاقی برای این گل می‌افتد.
۳) این بار یک گل سفید دیگر را مقابل سینهٔ خود تصور کنید و به خود بگوئید من تمام حسادت خود را به روی این گل می‌ریزم. چند لحظه صبر کنید و باز توجه کنید که چه اتفاقی برای گلتان می‌افتد.
۴) گل سفید دیگری را در مقابل سینهٔ خود تجسم کنید. به خود بگوئید من اکنون تمام غصه‌ها، دردها و رنج‌های خود را به روی این گل می‌ریزم و باز توجه کنید که چه اتفاقی برای گل می‌افتد.


▪ توجه: بهتر است این تکنیک را در ساعت ۱۰ صبح یا ۱۰ شب انجام دهید. ما می‌خواهیم افراد زیادی این تکنیک را همزمان در این ساعت‌های خاص انجام دهند تا انرژی یا انرژی جسمی ایجاد شود. انرژی جمعی به شما کمک می‌کند تا این شرایط را بیشتر و عمیق‌تر درک کنید.


● تکنیک انرژی شفابخش الهی
حال در ذهن خود هر ۴ شاخه گل را دوباره روبه‌روی خود در دست بگیرید. سپس از انرژی شفابخش الهی بخواهید تا بر این گل‌ها بتابد. انرژی الهی قادر است تا از پوشش محافظ عبور کرده وارد آن شده و بر گل‌ها بتابد. حال توجه کنید که چه اتفاقی برای گل‌های شما می‌افتد.
تست بعدی را پس از اینکه این مدیتیشن را انجام دادید، بخوانید و نتیجهٔ کار را در رابطه با مطالب بعدی بررسی کنید.
در زمانی‌که خشم و کینه، حسادت و یا غم و غصهٔ خود را به روی گل می‌ریزیم، اغلب گل یا پژمرده می‌شود و یا تیره و حتی سیاه می‌گردد. از این طریق خواستم به شما نشان دهم که این انرژی‌های منفی با روح و چشم ما چه می‌کنند و یا زمانی که از افکار، احساس‌ها و یا کلام ما ساطع می‌گردند، چه بلائی بر سر محیط اطراف و خانواده‌مان می‌آورند. در ضمن، زمانی‌که نور الهی و انرژی شفابخش الهی را به آن می‌تابانیم به یکباره سالم شده، به رنگ سفی بازگشته و یا حتی بسیار زیاد می‌شوند و به این شکل نیز دوباره شما می‌توانید شاهد باشید که انرژی شفابخش الهی وقتی وارد بدن ما شود، چه اتفاقی می‌افتد.


شما می‌توانید هر یک از این تکنیک‌ها را به‌طور جداگانه نیز اسفاده کنید ولی برای تخلیهٔ انرژی منفی به‌طور حتم به دور خود پوشش محافظ بکشید تا محیط خانهٔ خود را مسموم نسازید.


تخلیهٔ انرژی منفی و گرفتن انرژی الهی می‌تواند در ایجاد آرامش و سلامت و درمان و جذب برکت و نعمت (طبق قانون جذب و تابش) به زندگیمان، به ما کمک کند.


حضور انرژی الهی که همه شفا، برکت، عشق، رحمت، آرامش و سرور است، نیز خود ما و محیط اطرافمان را به‌طور کامل تغییر خواهد داد.
ضمن آنکه با این تکنیک‌ها می‌توانیم به مرور، تمامی خشم‌ها، حسادت‌ها، عصبانیت‌ها، کینه‌ها، غصه‌ها و بیماری‌ها را از روح و جسم خود پاک نمائیم.

در ضمن می‌توانیم از تکنیک پوشش محافظ و انرژی الهی برای افراد خانواده‌مان، دیگران و حتی کشورمان نیز استفاده کنیم. ولی هرگز روی تخلیهٔ انرژی منفی افراد دیگر کار نکنید. به خودتان یاد بدهید تا خودشان برای خود کار کنند. 
 

شما آن چیزی هستید که باور دارید!!
یکی از مهمترین چیزهایی که قادر هستید در خود ایجاد کنید، باور و اعتماد به خود است. باور و اعتماد به این‌که شما در هر زمینه از زندگی‌تان توانایی انجام کارهای مختلف را دارید و نباید هیچ سایه شک و تردیدی بر این باور وجود داشته باشد.
در واقع همه انسان‌ها ظرفیت انجام کارهای فوق‌العاده در زندگی‌شان را دارند، اما بزرگترین مانع برای اکثر افراد، عدم اعتماد و اطمینان به خود است.
برخی افراد آرزو دارند که می‌توانستند کارهای خاصی را انجام دهند، اما فاقد این اطمینان و باور هستند که آنها توانایی انجام آن کارها را دارند.این باور و اعتماد به نفس است که افراد را در دستیابی به اهدافشان یاری می‌کند. اکثر ما امیدها و آرزوهای بزرگی در سر داریم، اما به خود اجازه می‌دهیم تا شک و تردیدی روی توانایی‌ها و اثربخشی ما سایه بیفکند.
همه ما احساس حقارت و خود کم‌بینی داریم، چون تصور می‌کنیم آنقدرها خوب نیستیم. فکر می‌کنیم به اندازه آدم‌های دیگر خوب نیستیم و آنقدر خوب نیستیم که بتوانیم چیزهایی که در زندگی می‌خواهیم را به دست آوریم. گاهی احساس می‌کنیم که استحقاق چیزهای خوب را نداریم. حتی اگر سخت کار کنیم و دستاوردهای زیادی در زندگی‌مان داشته باشیم، احساس می‌کنیم که مستحق این موفقیت‌ها نبوده‌ایم.قانون جهانی باور و اعتماد می‌گوید که ما به هر چه باور داشته باشیم، با احساساتمان تبدیل به واقعیت می‌شود.
ما آنچه را می‌بینیم باور نداریم، در عوض آنچه را که باور داریم می‌بینیم. اعتقادات و باورهای ما صفحه دید ما را نسبت به جهان شکل می‌دهد و به هیچ‌ اطلاعاتی که با اعتقادات و باورهای ما سازگار نباشد، اجازه نمی‌دهیم از آن عبور کند. حتی به آن دسته از اعتقاداتمان که کاملا با واقعیت ناسازگارند نیز اجازه دخول داده نمی‌شود. چون واقعیت و حقیقت برای ما همان باورهایمان هستند. متداول‌ترین و همچنین مضرترین باورها آنهایی هستند که خود محدودکننده هستند. اینها باورهایی در رابطه با خودمان هستند. مثلا این که اعتقاد داشته باشید، نمی‌توانید چیزی را به دست آورید چون آموزش یا پول کافی ندارید.
ممکن است تصور کنید که نمی‌توانید چیزی را به دست آورید چون سن، جنسیت یا نژادتان برای دستیابی به آن مناسب نیست. اکثر این باورها صحیح نیستند و باعث عقب نشستن شما می‌شوند. واقعیت این است که، شما استحقاق همه چیزهای خوبی را که توانایی به‌دست آوردن آن را از طریق استعداد‌ها و توانایی‌هایتان داشته باشد، دارید. تنها محدودیت برآنچه می‌توانید داشته باشید و دارید، فقدان میل و انگیزه است.
اگر شما هدفی داشته باشید و برای به‌دست آوردن آن تلاش لازم را صرف کنید، هیچ‌چیز نمی‌‌تواند شما را از دستیابی به آن منع کند، فقط باید بخواهید و برای آن تلاش کنیم. برای ایجاد باورهای مثبت باید دقیق تصمیم بگیرید که در آینده به کجا می‌خواهید برسید.
هر چه در مورد نتیجه‌ای که می‌خواهید در آینده به‌دست آورید واضح‌تر تصمیم‌گیری کنید، برایتان آسان‌تر خواهد بود که عملکرد‌ها و رفتارهای خود را در کوتاه مدت تغییر دهید و به شما اطمینان خواهد داد که در بلند مدت به آنچه می‌خواستید برسید.
وقتی خیلی دقیق تصمیم گرفتی که چه نوع آدمی می‌خواهید باشید، اولین گام بزرگ برای ایجاد باورهای جدید را برداشته‌اید. برای ادغام باورهای جدیدتان با زندگی خود، باید برای خود مقرراتی تعیین کنید که در همه زمینه‌ها مثل آن فرد رفتار کنید. اگر شروع به رفتار کردن مثل آن فرد موفقی که دوست دارید بشوید بکنید، به‌تدریج ارزش‌ها، کیفیات و خصوصیات شخصیتی او را اتخاذ خواهید کرد و این خصوصیات کم‌کم جزو شخصیت شما خواهند شد.
اگر بتوانید هر روز و در همه موقعیت‌ها مثل آن فرد رفتار کنید، واکنش زنجیره‌ای خواهد داشت. گرایشات و حالت‌هایتان تغییر خواهد کرد و مثبت‌تر خواهد شد.
همین مساله باعث ایجاد باورهایی نیرومند‌تر و مثبت‌تر خواهد شد و این باورهایتان بعد‌ها تاثیری مثبت بر روی ارزش‌هایتان خواهد گذارد.
شما هیچ محدودیتی در توانایی‌هایتان ندارید، مگر آنهایی که خودتان به آن اعتقاد دارید. افراد موفق افرادی غیر عادی و خاص نیستند، هیچ فرقی با شما ندارند، تنها تفاوت آنها این است که باور دارند که قادر به انجام هر کاری هستند. شما خوب هستید و امروز به بعد خود را به بهترین شکل ممکن ببینید و هیچ محدودیتی برای امکانات و توانایی‌هایتان قائل نشوید. وقتی چنین باور و اعتمادی را در خود ایجاد کردید و بر طبق باورهایتان رفتار کردید، آینده‌تان نیز نامحدود خواهد بود. 
 

 



:: بازدید از این مطلب : 1363
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

اضطراب عبارت از يک احساس ناراحت کننده و مبهم از ترس، وحشت يا احساس خطر با منشا ناشناخته است که بر فرد مستولي مي‌شود.

متخصصان روانشناسي باليني در مركز پزشكي مايوكلينيك در سايت رسمي اين مركز به چند نكته مهم و مفيد براي پيشگيري از حملات اضطرابي اشاره كرده‌اند كه به قرار زير است:

- از مصرف خوراكي‌هاي کافئين‌دار مانند الكل، قهوه، چاي، کولاها و شکلات خودداري کنيد چون کافئين شما را در يک حالت تحريک پذيري بالا قرار مي‌دهد.

- از سيگار کشيدن جدا خودداري کنيد زيرا نيکوتين موجود در سيگار سبب افزايش تحريک پذيري فيزيکي و فيزيولوژيکال مي‌شود. همچنين استعمال سيگار سبب افزايش انقباض عروقي و افزايش کارکرد قلبي مي‌شود.

- انجام ورزش روزانه مي‌تواند بسيار مفيد و کمک‌ کننده باشد حتي يک پياده روي کوتاه اطراف آپارتمان مي‌تواند در آرام نگه داشتن شما موثر باشد.

- درمانهاي شناخت رفتاري نيز تا حد زيادي در کنترل اضطراب و حمله‌هاي ترس، موثر هستند. براي اين منظور ابتدا ترس و اضطراب خود را در رابطه با موقعيت خاص بشناسيد و قبول کنيد که شما دچار اين اضطراب هستيد و براي مواجهه با اين موقعيت، برنامه ريزي کنيد. براي مثال اگر احساس مي‌كنيد كه دائم در خصوص مسائل مالي اضطراب داريد، يک برنامه پس انداز را برنامه ريزي کنيد و يا بودجه‌اي را بطور مجزا براي اين موارد در نظر بگيريد. هم‌چنين در مشکلات قبلي خود باقي نمانيد. تغييراتي ايجاد کنيد که احساس راحتي بيشتري داشته باشيد و به خودتان فرصت دهيد كه مشکلات را پشت سر بگذاريد.

- با بدن و جسم خود مهربان باشيد.

- تنش‌هاي خود را با ورزش سنگين و ماساژ از بدن خود خارج كنيد.

- از تکنيکهاي آرام سازي (رلكسيشن) استفاده كنيد.

- به اندازه کافي استراحت کنيد و اگر در خواب مشکل داريد حتما براي درمان آن به پزشک مراجعه كنيد.

- فکر خود را با كار و تفريحات سالم و مفيد مشغول نگه داريد.

- براي لذت بردن بيشتر از لحظات خود به ديدن يک فيلم کمدي، پياده روي و يا کوهنوردي برويد.

- برنامه ريزي روزانه داشته باشيد، داشتن کار بيش از حد و يا بيکار بودن در طي روز مي تواند به اضطراب شما بيفزايد.

- علائم اضطراب خود را يادداشت کنيد و گاهي به دوست صميمي خود آنها را بازگو کنيد چون گاهي مواقع گفتگو کردن با يک دوست به ميزان قابل توجهي از اضطراب شما مي کاهد.

- در كارهاي گروهي و گروه‌هاي اجتماعي شرکت و يا بطور داوطلبانه به ديگران كمك كنيد.

 



:: بازدید از این مطلب : 884
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

خانواده درمانی مداخله‌ای است که بر تغییر تعاملات بین اعضای خانواده متمرکز است و در آن تلاش می‌شود کارکرد خانواده به عنوان واحدی متشکل از تک ‌تک اعضای خانواده بهبود یابد...

 

 

 

 آندره موروئا(Andre . Maurois) زندگی‌نامه نویس فرانسوی می‌گوید: « دوست شما عاشق هوش‌تان است و معشوقه شما عاشق جذابیت‌تان، اما عشق خانواده دلیل نمی‌خواهد؛ شما در خانواده متولد می‌شوید و با اعضای آن هم‌خون هستید. با این حال، خانواده می‌تواند بیش از هر کس دیگری در دنیا، شما را عصبانی کند (سانتراک،۱۳۸۵).
"خانواده" (Family) به عنوان یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج، تولیدمثل و پرورش فرزندان با هم زندگی می‌کنند. این سیستم و سازمان اجتماعی در طول تاریخ نقش حیاتی برای رشد و پیشرفت و اجتماعی‌ شدن نوع انسان ایفا کرده است. خانواده بدون شک مهم‌ترین سازمانی است که بسترساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی کودک و عامل رسیدن وی به تعادل (فیزیکی، روانی و اجتماعی) است (وود ، ۱۹۹۶). اجتماعی‌شدن و آشنایی با قوانین، نقش‌ها و ارزش‌های فرهنگی به طور طبیعی در خانواده صورت می‌پذیرد (وتر و گیل ۱۹۸۷)؛ و کودک در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به یک موجود اجتماعی تبدیل می‌شود. به همین دلیل هم از دیربازعملکرد خانواده مورد توجه روان‌شناسان بوده است (والش، ۱۹۹۳).


اما خانواده نه تنها یک سیستم است، بلکه به عنوان یک زیرسیستم از جامعه انسانی نیز محسوب می‌شود وعواملی از قبیل نژاد، موقعیت اقتصادی و اجتماعی، آموزش، نقش جنسی، کشور محل اقامت، مهاجرت، مذهب، ارتباطات سیاسی و مرحله چرخه زندگی خانواده، برآن تاثیر می‌گذارد (کاسلو و همکاران، ۱۹۹۵).
پیچیدگی ناشی از نحوه تاثیر و تعامل این عوامل متعدد در شکل‌گیری ماهیت و مفهوم خانواده در هر فرهنگ، تعریف "عملکرد خانواده"(Family Functional) یا "ناکارآمدی خانواده"(Dysfunctional) را مشکل می‌سازد (والش، ۱۹۹۳).


"کارآمد" اساسا به معنی "کارآ"(Workable) است. این مفهوم به قضاوت درباره سودمندی الگوهای خانواده در کسب هدف‌ها اشاره دارد. ناکارآمدی به الگوهای خانوادگی ناسودمند و ترسیم تعاملات همراه با استرس و رفتارهای مرضی برمی‌گردد. در موقعیت‌های مشکل‌ساز، فشارزا یا تنش‌آمیز خانواده‌ها استرس را تجربه می‌کنند و اعضای خانواده در این شرایط احساس ناراحتی، تنش و عجز می‌کنند. موقعیت استرس‌زا ممکن است سیستم خانواده را مختل ‌کند، مگراین‌که خانواده بتواند الگوی ناکارآمد موجود خود را با شرایط جدید تطبیق دهد و آن را اصلاح نماید (بالارد ، ۱۹۷۹). مک کوبین و همکاران (۱۹۸۰) خاطرنشان کرده‌اند استرس‌هایی که خانواده‌ها با آن‌ها مواجه هستند به دو نوع تقسیم می‌شوند: طبیعی و غیرطبیعی. در این نگرش استرس «طبیعی» خانواده در ارتباط با دوره‌های انتقالی به دوره والد شدن، جداشدن فرزندان، بازنشستگی و مانند آن برمی‌گردد.


استرس‌های «غیرطبیعی» خانواده همراه با جنگ، بلایا، بیماری، از دست‌ دادن عضوی از خانواده، مهاجرت و غیره است. (به نقل از موسوی، ۱۳۸۲)
واقعیت این است که اگر یکی از اعضای خانواده دارای اشکال رفتاری ـ ‌روانی باشد، می‌توان ردپای آن را در روابط خانوادگی جست‌وجو کرد. در بسیاری از موارد اشکال رفتاری عضو خانواده مانند کودک یا نوجوان مستقیما از روابط غلط خانوادگی سرچشمه می‌گیرد. (احمدی، ۱۳۸۴).


سال‌ها قبل، عده‌ای از روان‌درمان‌گرها متوجه شدند که درمان کودکان بهانه‌ای برای والدین است تا خودشان جهت "مصاحبه‌های درمانی" به درمانگاه مراجعه نکنند.
بسیاری از متخصصان بالینی از روی حدس متوجه شده بودند این خیلی بی‌معنی است که هفته‌ای دو ساعت روی کودک کارکنند و بعد او را به خانه‌ا‌ی بفرستند که تغییر نکرده است‌(محیطی که درایجاد مشکل وی نقش داشته است). درنتیجه، گفت‌وگو با والدین در هنگام بازی کردن کودک در اتاق بازی درمانگاه متداول شد. درحقیقت بسیاری از متخصصان بالینی متقاعد شدند که این مصاحبه‌ها نقش موثری در بهبود رفتار کودکان بازی می‌کنند تا تجربه‌های اتاق بازی. خانواده‌هایی که دارای کودکان علامتی (بیمار) هستند، معمولا خواسته‌های ضد و نقیضی (Contradictive) از درمانگر دارند و خواهان آن هستند که نشانه‌های مرضی، بدون ایجاد هرگونه تغییر در سیستم آنان تغییر یابد. نحوه برخورد درمانگر با این گونه تناقص‌ها، استفاده از یک رشته تعاریف دوباره جدی و موثر است که به گونه‌ای نشانه مرضی را به سیستم ربط می‌دهد که شخص نمی‌تواند بدون ایجاد تغییر در دیگری در خود تغییری ایجاد کند. با انجام چنین کاری درمانگر امکان یک گفت‌وگوی درمانی را فراهم می‌سازد. در چنین گفت‌وگویی موضوع اصلی، دیگر نحوه رفع نشانه مرضی نیست، بلکه محور بحث حول عواقب حذف نشانه مرضی می‌چرخد. بدین معنی که گفت‌وگوی درمانی دیگر محدود به بررسی مشکل و مسائل مربوط به آن، مانند بیمار کیست؟ علت آن چیست؟ و چه‌طور می‌توان از دست آن خلاص شد؟، نمی‌شود. بلکه مسئله اصلی مورد بحث این است که سیستم خانواده چگونه قادر است بدون آن مشکل به کار خود ادامه دهد؟ چه کسانی در غیاب آن مشکل متاثر خواهند شد؟ چگونه تحت تاثیر آن قرارمی‌گیرند و بالاخره این‌که این بار چه‌کار خواهند کرد؟
از طریق این گونه تعریف دوباره مدون، ذهن اشخاص دچار بحران و تلاطم مفهومی می‌شود و به تبع آن خانواده به طور فزاینده‌ای حس می‌کند که نظم دادن از طریق نشانه مرضی دشوار می‌باشد و برای نظم بخشیدن به شیوه دیگری روی می‌آورد (مینو چین و فیشمن، ۱۳۸۱). این تجربه‌های بالینی راه را برای ظهور جنبش خانواده درمانی هموار کردند (فریس ۲۰۰۲).


● تعریف خانواده درمانی
خانواده درمانی مداخله‌ای است که بر تغییر تعاملات بین اعضای خانواده متمرکز است و در آن تلاش می‌شود کارکرد خانواده به عنوان واحدی متشکل از تک ‌تک اعضای خانواده بهبود یابد. بالینگری که به خانواده درمانی می‌پردازد می‌کوشد الگوهای بین نسلی غیرقابل انعطافی را که سبب ناراحتی در درون افراد یا در روابط بین فردی می‌شود، درهم بشکند. در خانواده‌ درمانی می‌توان دغدغه‌های هر یک از اعضای خانواده را مطرح نمود. اما این روش درمانی بیشتر بر روی کودکان موثر است. زیرا واقعیت روزمره کودکان مستقیما تحت تاثیر بافت خانواده قرار دارد.


▪ مسایل نظری
بنابرنظریه نظام خانواده (Family System Theory)، خانواده واحدی است که به طوری عمل می‌کند که اعتدال (هومئوستاز) تعامل‌هایش به هر قیمتی حفظ شود. در خانواده‌ درمانی هدف آن است که الگوهای اغلب پنهانی که تعادل این گروه را حفظ می‌کند، آشکار و گروه به مقاصد این الگو پی ببرد. خانواده درمانگران عموما معتقدند عضوی از خانواده که برچسب بیمار به او تعلق گرفته، کسی است که از نظر خانواده "مشکل" تلقی می‌شود، باید سرزنش گردد و لازم است کمک شود. حال آن‌که هدف خانواده درمانگر آن است که به خانواده کمک کند که دریابند علائم آن فرد بیمار، فی‌الواقع در خدمت کارکرد محوری خانواده یعنی حفظ اعتدال آن بوده است. در فرآیند خانواده درمانی الگوهای ارتباطی تکرار شونده و نهایتا قابل پیش‌بینی کشف می‌شود که رفتار فردی را که بیمار تلقی شده، تداوم می‌بخشد و نیز بازتاب آن است.
وجه لاینفک نظریه نظام خانواده درجاتی از این اعتقاد است که رابطه زن و شوهر قویا بر ماهیت نظام اعتدالی خانواده اثر می‌نهد.
یکی از خانواده‌ درمانگران صاحب نظر این مفهوم را به این صورت بیان کرده است که زن و شوهر "معماران خانواده‌اند" (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳).


● سیر تحول خانواده درمانی
خانواده درمانی در اواسط قرن بیستم به عنوان یک درمان مشهور شناخته شد. بخشی از این تاخیر معلول سلطه طویل المدت روان‌کاوی بود (فیرس، ۲۰۰۲). روانکاوی آن‌گونه که فروید بدان شکل داده بود، نقش روابط خانوادگی در رشد شخصیت را قبول داشت؛ هر چند فنون درمانی آن فردگرا بود. "آکرمن" کسی بود که صورت‌بندی‌های روان‌کاری را در بررسی خانواده به کارگرفت و لذا یکی از بنیان‌گذاران خانواده درمانی به شمار می‌آید. "آدلر" و "سالیوان" نیز بر این حوزه رشد تاثیرگذاشته‌اند. نظریه عمومی سیستم‌ها که توسط زیست شناسی به نام "برتلانفی" پیشنهاد شده است، پدیده‌های ظاهرا بی‌ارتباط را مولفه‌های یک نظام کلی "خود تنظیمی" می‌داند که دائما در جست‌وجوی حالت استقرار در موقعیت‌های متغیر است. در مورد خانواده تاکید بر این موضوع است که اجزا چگونه یک کل را می‌سازند؟ چگونه سازمان می‌یابند و چه‌طور با هم تعادل دارند؟ (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۳۸۶) همچنین دو دیدگاه رفتارگرایی و انسان گرایی راه را برای ظهور درمان‌های دیگری در خانواده درمانی هموار کردند. از مشکلات افراد تفسیرهای سیستمی به عمل آمد و مشکلات آنان تظاهر یک اختلال خانوادگی در نظر گرفته شد. این دیدگاه جدید در مورد مشکلات بالینی بیش از هر جایی در مفهوم‌بندی اختلالات روانی شدیدی چون اسکیزوفرنی مشهود بود. "تئودور لیدز" و گروه تحقیقاتی وی در سبب‌شناسی اسکیزوفرنی، نقش خانواده را مطرح کرده‌اند. وقتی زن و شوهری نمی‌توانند نیازهای روانی و هیجانی یکدیگر را رفع کنند، یکی از آن‌ها اتحاد بیمارگونه‌ای با فرزندش برقرار می‌کند و در نهایت اسکیزوفرنی وی را تسریع می‌کند.
مشاهدات "باون" (۱۹۶۰) روی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی که همراه با پدر و مادرشان برای مدتی در بیمارستان زندگی می‌کردند، وی را به این نتیجه رساند که کل واحد خانواده بیمار است، نه بیمار. (فیرس ، ۲۰۰۲)


● خصوصیات کلی خانواده درمانی
خانواده درمانی دارای خصوصیاتی است که آن را از درمان انفرادی متمایز می‌کند. برای مثال، اعضای خانواده دارای ملاک قضاوت، پیشنیه و زبان مشترکی هستند که ممکن است برای درمانگر ناآشنا باشند. درمانگر باید با نقش‌های خانواده و خرده فرهنگ مخصوص آن آشنا شود. سپس از این آشنایی در جهت ارتباط با اعضای خانواده یا رویارویی با آنان استفاده کند. در عین حال درمانگر باید گسلش عاطفی خود را حفظ کند و یک بخش خانواده را به نفع بخش دیگر رها نکند. البته این کار دشواری است. چون اعضای خانواده غالبا درمانگر را وارد منازعات خود بر سر قدرت یا دفاع‌های خویش در برابر ارتباط آزاد می‌کنند. یکی از بخش‌های معمول خانواده درمانی، اخذ شرح حال و سنجش است.
مشکل فعلی باید مطرح و بررسی شود. ممکن است پسر خانواده بزهکار باشد یا دختر خانواده روابط جنسی متعددی داشته باشد. بررسی تفسیر هر یک از اعضای خانواده از مشکل، کار جالب و از لحاظ تشخیصی کار مهمی است. معمولا شرح حال خانواده گرفته می‌شود. این کار نیز می‌تواند تبعاتی داشته باشد. وقتی مشکل خانواده در چارچوب خانواده‌های پدری والدین خانواده و زندگی دوران تجرد و ازدواج آنان مورد بررسی قرار می‌گیرد، شیوه ارتباط کودکان بهتر و درک آنان بیشتر می‌شود. طرح یک چشم‌اندز کلی از سابقه و پیشینه خانواده ـ پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و هدف‌ها ،آرزوها، ترس‌ها و ضعف‌های آنان- قوه درک همدلی و تحمل اعضای خانواده را افزایش می‌دهد. به این ترتیب ملاک قضاوت جدیدی فراهم می‌آید. www.migna.ir
کودک به‌تدریج می‌فهمد که قربانی شدن آرزوهای مادر در پای خانواده، برای مادرش چه معنایی و پدرش چه برداشتی از سوء رفتار پدرخود داشته است. والدین در محیط کنترل شده خانواده درمانی (با بررسی وضعیت فعلی فرزندان‌شان) به یاد فشار همسالان روی خودشان می‌افتند (فیرس، ۲۰۰۲).

در این نوع درمان آموزش ، پیشگیری و درمان برای کمک به خانواده‌ها ، کل خانواده را دربرمی‌گیرد. برای حل مشکل خانواده یا یکی از اعضا آن کل سیستم خانواده مور توجه قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود علل بروز و عوامل تشدید کننده مشکل در داخل خانواده و در نوع روابط اعضا با یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد. این شیوه از درمان مبتنی بر رویکرد سیستمهاست و معتقد است زمانی می‌توان به رفع یک مشکل نائل شد که از نیروی تک تک اعضا استفاده کرد و عوامل تنش‌زا را مرتفع ساخت.


● چه وقت باید خانواده درمانی کرد؟
قواعد دقیق و قطعی خاصی وجود ندارد که نشان بدهند چه موقع باید خانواده درمانی انجام داد. خانواده درمانی غالبا با نوجوانی که بیمار اصلی است، شروع می‌شود. گاهی مشکلات بیمار آن‌قدر به خانواده پیوند می‌خورد که خانواده درمانی تنها درمان و اقدام ممکن است. گاهی نیز خانواده جلوی پیشرفت درمان بیمار را می‌گیرد یا در برابر توصیه‌های درمانگر مقاومت می‌ورزد. در نتیجه با درگیرکردن خانواده در درمان، بخشی از این مقاومت رفع می‌شود. گاهی نیز مشکلات بیمار (یا حتی بهبود بیمار در حین درمان) به شدت تحت تاثیر ساختار خانواده است و درمان کل خانواده را ضروری می‌سازد. در پاره‌ای موارد بحران‌های خانوادگی‌ (مثل مرگ یکی از اعضای خانواده) کل خانواده را دچار آسیب می‌کند.
برخی از خانواده‌ها بر سر ارزش‌ها اختلاف دارند. برای مثال، نوجوانی که مصرف مواد مخدر را شروع می‌کند یا عضو یک فرقه خاص می‌شود، ارزش‌های کل خانواده را زیر سوال می‌برد. در چنین مواردی خانواده درمانی اقدامی منطقی است و بالاخره گاهی بهترین راه ‌حل برای مشکلات زناشویی یا جنسی است. ولی خانواده‌درمانی دوای هر دردی نیست و همیشه مناسب نمی‌باشد. گاهی خانواده مورد نظر آن قدر از هم‌گسیخته است که چنین مداخلاتی بی‌نتیجه خواهند بود. گاهی نیز برخی از اعضای خانواده اصلا همکاری نمی‌کنند. در برخی موارد نیز خیلی زود معلوم می‌شود که یکی از اعضای خانواده به شدت دچار اختلال است و اصلا همکاری نمی‌کند یا آن‌قدر اخلال می‌ورزد که حضورش به کل فرآیند خانواده‌ درمانی لطمه می‌زند.
چون خانواده درمانی روی چند نفر اجرا می‌شود، باید مقرون به صرفه بودن آن را نیز در نظر بگیریم. اگر چه خانواده درمانی ممکن است برای عضو بیمار خانواده مفید باشد، اما گاهی برای دیگر اعضای خانواده عواقب سویی دارد. بعضی از خانواده‌ها مثل بعضی از افراد، "قوا" یا "توان روان شناختی" کافی برای تحمل بحث‌ها و مسایل قابل طرح در جلسات خانواده درمانی را ندارند. بنابراین تصمیم ‌گیری برای این‌که خانواده درمانی چه موقع قابل استفاده است، یک تصمیم گیری سخت بوده و منوط به سنجش دقیق و دقت و حساسیت بالینی زیاد می‌باشد (فیرس ، ۲۰۰۲).
از نظر درمان با این‌که ممکن است درمانگران مختلف در مورد یک هدف درمانی برای یک خانواده به‌خصوص توافق داشته باشند، اما فنون آن‌ها برای رسیدن به این هدف متفاوت خواهد بود. درمانگران که هر کدام شخصیت و مهارت‌های مخصوص به خود دارند، به شیوه‌های خاصی رابطه برقرار می‌کنند. اگر سبک کار خودشان را بشناسند و قبول داشته باشند، توانایی خود را بهتر می‌توانند به‌کار گیرند(مینوچین ، ۱۳۷۳).  
 

 خانواده، یک گروه طبیعی است با اهداف و نقش‌های بسیار که برای همه اعضای خانواده مهم و ضروری است. همچنین خانواده، یک گروه قوی و سازمان‌یافته است که درمان‌گر را به خاطر اهدافی که در سیاست و فرآیند آن نهفته است به خدمت می‌گیرد. لذا در خانواده‌درمانی، درمان‌گر با یک گروه طبیعی مواجه است که باید به نوعی در آن وارد شده و آن را تحت تاثیر قرار دهد؛ که این کار احتیاج به دیپلماسی قابل ملاحظه و مهارت‌های اجتماعی ضروری برای درمان‌گر دارد. شاید بتوان گفت: خانواده‌درمانی یک روش سیستماتیک مداخله‌درمانی است که هدف آن، رفع اختلالات پیچیده و متقابل عاطفی در گروه خانواده است. خانواده‌درمانی، در واقع صحنه برخوردهای انسانی(human drama) است و در جستجوی حقایق اساسی بشری است و بالاتر از همه در پی التیام زخم‌ها و ضعف‌های خانواده است. لذا مسوولیت عمده خانواده‌درمانی از این قرار است: بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده، فعال کردن نقش طبیعی خود در شفابخشی(healingـself) خانواده، و تجربه‌ای که راه را برای رسیدن به یک گروه طبیعی واقعی باز می‌کند.[1]
  خانواده‌درمانی، نوعی گروه‌درمانی است که در آن، واحد درمانی، هسته خانوادگی است و در جلسات درمانی یک یا چند درمان‌گر با تمام اعضا خانواده(یا بخشی از آن‌ها) سر و کار دارد و هدف از آن حل و فصل یا تخفیف تعارضات بیماری‌زا و اضطراب در درون واحد خانواده است.
  روان‌درمانی خانواده بر این نظریه مبتنی است که، خانواده نماینده سیستمی است که سعی در حفظ تعادل یا هموستاز(Homeostasis) دارد. مهم این است که این سیستم تا چه حد غیرانطباقی بوده باشد. این نظریه اصطلاحا گرایش به سیستم‌های خانواده نامیده می‌شود و روش‌های مربوط به آن بیشتر شامل تمرکز بر خانواده است، تا یک بیمار خاص.[2]
  در واقع خانواده‌درمانی، شکلی از درمان کل خانواده به عنوان یک گروه است که توسط یک یا دو درمان‌گر انجام می‌شود. در این نوع درمان، آسیب‌شناسی یا بیماری یکی از اعضای خانواده، انعکاس پاتولوژی یا اختلالات عمیق‌تر در سیستم خانواده تلقی می‌شود. لذا خانواده واحد درمانی به حساب می‌آید و تغییر تعامل خانواده، راه تغییر عضو بیمار محسوب می‌شود.
 
به طور کلی خانواده‌درمانی به شکل زیر عمل می‌کند:
·        هیچ یک از اعضای خانواده به عنوان بیمار، متمایز و مشخص نمی‌شود؛ در عوض این کل اعضای خانوده هستند که آشفتگی و پریشانی خانواده را انعکاس می‌دهند.
·        اعضای خانواده را به طور فردی درمان نمی‌کنند، بلکه کل اعضا باید مشترکا در جلسات درمانی حضور داشته باشند.
·        تشخیص اختلال عاطفی یا رفتاری، مبنی بر مشاهدات خانواده به عنوان یک واحد، صورت می‌گیرد. مفاهیم تشخیصی جدید در این درمان به کار می‌روند. نظریه‌ها و مفاهیم سنتی که عملکرد تشخیصی را جهت توضیح رفتار فردی، توصیف می‌کنند، معمولا برای تشخیص و درمان آسیب‌شناسی خانواده مناسب نیستند.
·        درمان‌گر با کل اعضای خانواده به جای یک فرد خاص ارتباط دارد. اگر  درمان‌گر در ملاقات با خانواده آن را یک واحد فرض کند، اما فقط به درمان یک عضو بپردازد، در واقع به خانواده‌درمانی نپرداخته است.
·        اهداف و روش‌های درمانی، خانواده‌محور هستند، یعنی اطراف خانواده سیر می‌کنند. درمان‌گر، به منظور رفاه کل خانواده، ابتدا به پیامد درمان می‌پردازد.
  در واقع خانواده‌درمانی، چیزی بیش از یک تکنیک درمانی جدید است و این درمان در حقیقت رویکردی کاملا بدیع و نو برای درک رفتار انسان است. پیش از ظهور خانواده‌درمانی، رفتار، محصولی از شخصیت‌های افراد تلقی می‌شد که تحت تاثیر رویدادهای مجزای گذشته قرار گرفته بودند. این فلسفه مبنی بر علیت خطی است، در حالی که نظریه‌ای که رفتار را نشات گرفته از سیستم خانواده می‌داند، بر علیت حلقوی استوار است.[3]
 
 
اهداف خانواده‌ درمانی
اهداف درمانی خانواده مشتمل است بر:
·        تغییر اصول غیرانطباقی که بر خانواده مسلط است.
·        بالا بردن آگاهی اعضای خانواده در زمینه راه‌های مختلف حل مشکل.
·        متعادل ساختن تفرد و پیوستگی.
·        افزایش روابط مستقیم چهره به چهره و کاهش از سرزنش.
·        کاهش یا رفع تعارض و اضطراب در روابط بین فردی.
·        تقویت حساسیت نسبت به نیازهای هیجانی اعضای خانواده به وسیله یکدیگر و برآورده‌سازی نیازها.
·        تقویت ظرفیت افراد خانواده برای مقابله با نیروهای مخرب درون و بیرون محیط خانواده.
·        نفوذ بر هویت خانوادگی و ارزش‌های آن، به طوری که اعضای خانواده به سوی رشد و سلامتی گرایش یابند.[4]
 
 
خانواده‌درمانی و مشاوره خانوادگی 

تخصص و حرفه خانواده درمانی نسبتا جدید است و ظهور رسمی آن به دهه‌های ۱۹۴۰ ، ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ برمی‌گردد. در سال ۱۹۳۸ شورای ملی روابط خانوادگی شروع بکار کرد. در سال ۱۹۴۸ اولین اثر درباره زناشوئی درمانی توسط « بلامتیل من » منتشر شد و مطالعه خانواده‌های اسکیزوفرنیک توسط « لایمن » صورت گرفت.

در خلال سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۹ « ناتان آکرمن » رویکرد روان تحلیلی را برای کار کردن با خانواده‌ها مطرح کرد و « بیتسون » مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کرد و « کارل ویته » اولین کنفرانس را درباره خانواده درمانی در سی ایسلند ایالت جورجیا برگزار کرد. اولین نشریه در خانواده درمانی در سال ۱۹۶۱ منتشر شد و شبکه ساز خانواده درمانی در سال ۱۹۷۶ و انجمن خانواده درمانی (AFTA) در سال ۱۹۷۷ شروع به کار کرد.

در خلال سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ شیوه‌های تحقیق در خانواده درمانی متداول شد و رهبران جدیدی در خانواده درمانی ظهور کردند که بسیاری از آنان زن بودند. از سال ۱۹۹۰ به بعد رشد عضویت متخصصان در انجمنهای خانواده درمانی چشمگیر شد. خانواده درمانی‌های متمرکز بر راه حل فراگیر شدند و بطور کلی جایگاه عمیق‌تری بین فنون درمانی حوزه روان شناسی پیدا کرد.  www.migna.ir

  در اکثر مشاوره‌های خانوادگی و خانواده‌درمانی‌ها، خانواده یک نظام (system) است. نظام عبارتست از، یک رشته روابط متقابل میان اجزا و عناصر به سیاقی که هر یک از این عناصر بر یکدیگر تاثیر گذارند و از هم تاثیر پذیرند. رفتار هر بخش از نظام، منعکس کننده سازمان کل نظام است و به خود نظام برمی‌گردد. ضمن این که نظام‌ها غالبا به سوی توازن تا "تعادل هموستاتیک" پیش می‌روند. در دیدگاه نظام‌ها، مشکل اعضای خانواده تا حدودی نشان‌گر درست کار نکردن کل نظام خانواده است. وقتی یک نظام به تعادل هموستاتیک رسیده باشد، در برابر هر تهدیدی به سرعت دوباره به حالت توازن برمی‌گردد. رویکردهای خانواده‌درمانی  طیف وسیعی دارند که یک سر آن را رویکردهای نظام‌گرا می‌سازند و سوی دیگرش را رویکردهای روان‌پویایی و فرآیندهای فردی و رویکردهای سیستمی‌تر.[5]

انواع نظریه‌های خانواده درمانی
رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی عبارتند از: خانواده درمانی روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ، خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز بر راه حل.

خانواده درمانی مبتنی بر روان تحلیلی
صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون ، لایمن واین و تئودور کیدز هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. در این شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته می‌شوند و اعتقاد بر این است که بایستی روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بوجود آورده‌اند، کار کرد. نقش درمانگر یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از: تحلیل رویا ، انتقال ، رویارویی ، تاریخچه زندگی ، تمرکز بر نقاط قوت.

خانواده درمانی تجربیاتی
نظریه پردازان عمده آن ویرجینیا سیتر ، کارل ویته کر ، فرد دوهل و … هستند که معتقدند مشکلات خانواده از سرکوب احساسات ، خشکی و انعطاف ناپدیری ، فقدان آگاهی ، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه می‌گیرد.

در این رویکرد خانواده درمانگر تلاش می‌کند انعطاف پذیری ، صمیمیت ، عزت نفس ، پتانسیل برای تجربه را در خانواده افزایش دهد و از فنون مجسمه سازی ، صحنه آرایی خانوادگی ، شوخی ، مصاحبه با عروسکهای خانواده ، هنردرمانی خانواده ، بازی نقش ، بازسازی خانواده و … استفاده می‌شود.

خانواده درمانی‌های رفتاری و شناختی _ رفتاری
نظریه پردازان عمده آن ویلیام مسترز ، ویرجنیا جانسون ، جوزف ولپه ، بندورا و … هستند. این شیوه درمانی بر اساس نظریه‌های رفتاری و شناختی معتقد است، رفتار از طریق پیامدها ابقا یا حذف می‌شود. رفتارهای نامناسب را می‌توان اصلاح کرد. همینطور شناختهای غیر منطقی را می‌توان اصلاح کرده و در نتیجه در تعامدات و رفتارهای زوجی یا خانوادگی تغییر ایجاد کرد.

درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی می‌کند. در این رویکرد از فنون درمانی تقویت منفی ، تعمیم ، خاموش سازی ، اقتصاد پته‌ای ، گریز ذهنی ، عبارات مقابله‌ای منطقی ، سرمشق دهی و … استفاده می‌شود.

خانواده درمانی ساختی
سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و … نظریه پردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده ، زیر منظومه‌ها و مرزها می‌دانند. درمانگران نقشه خانواده را بطور ذهنی ترسیم می‌کنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش می‌کنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل می‌کنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی ، الحاق ، تشدید پیامها ، مرزسازی و … .

خانواده درمانی‌های استراتژیک ، سیستمی و متمرکز بر راه حل
این سه رویکرد روش‌مدار و کوتاه مدت هستند که هر سه مرهون کار میلتون اریکسون می‌باشند و از میراث مشترکی برخوردارند. هدف ، شیوه کار و فنون مورد استفاده در این سه رویکرد مشابه یکدیگر است و از فنونی چون باز تعبیر ، کمرنگ کردن تعبیر و تفسیر ، تعیین تکالیف شاق ، تکیه بر فرایند سوالات حلقوی ، تمرکز روی راه حلهای فرضی ، تعیین کردن تشریفات و … استفاده می‌شود.

از نظریه پردازان استراتژیک جی هی لی ، ریچارد فیش و از نظریه پردازان سیستمی بوسکلو ، کارل تام و از نظریه پردازان متمرکز بر راه حل ایمسوبرگ و دیویس را می‌توان نام برد.

  
تاریخچه خانواده درمانی
  آغاز نهضت "خانواده‌درمانی" مقارن اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950، یعنی بعد از جنگ جهانی دوم و گردهمایی مجدد اعضای خانواده بعد از جدایی‌هاست. در واقع خانواده‌درمانی به عنوان شاخه جدیدی از علم روان‌شناسی، در نیمه دوم قرن بیستم پدید آمد. جنبش خانواده‌درمانی عمدتا تحت تاثیر نظریه سیستم‌ها، گسترش درمان روان‌کاوی به حوزه خانواده، پیدایش مراکز راهنمایی کودک و مشاوره زناشویی و گروه‌درمانی شکل گرفت. در این نگرش و رویکرد، هنجارها و ناهنجاری‌های رفتار فرد در بستر خانواده، تجزیه و تحلیل، ادراک و درمان می‌شود.[6]
  ریشه فعلی درمان نظام‌های خانوادگی به رویکردهای نظری، عملی و تحقیقات مختلفی برمی‌گردد که در زمینه کمک به کودکان، زن و شوهر و اشخاص دارای مشکلات خانوادگی مورد استفاده قرار گرفته‌اند. برای شناخت خانواده‌درمانی فعلی بهتر است نقش و سهم درمانگاه‌های راهنمایی کودکان و مشاوره ازدواج در نظر گرفته شود.
  فروید و دیگر روان‌کاوان از لحاظ نظری و ژرف‌نگری نقش مهمی در بررسی خانواده داشته‌اند، زیرا بر اهمیت وقایع اوایل کودکی و تاثیر این وقایع بر بزرگسالی، تاکید می‌کردند و کودکان را تحت روان‌درمانی قرار می‌دادند. تحقیقات اولیه در مورد کودکان و نوجوانان مبتلا به اسکیزوفرنی که بخشی از نظام‌های خانوادگی بودند؛ نیز مفاهیم و ایده‌هایی را در پی داشت که در خانواده‌درمانی کنونی مورد استفاده قرار می‌گیرند. خانواده‌درمانی به خارج از حوزه علوم اجتماعی نیز وام‌دار است، یعنی نظریه نظام‌های کلی(در این نظریه تعاملات و فرآیندهای حوزه‌هایی چون مهندسی، زیست‌شناسی، اقتصاد، سیاست، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و روان‌درمانی به عنوان اجزای یک کلیت بررسی می‌شود).
آشنایی با این رویکردهای کاربردی و نظری متفاوت، شناخت سیر تحول رویکردهای نظری به خانواده‌درمانی را آسان‌تر می‌سازد.
  خانواده‌درمانی در کشور ما نسبت به سایر شاخه‌های روان‌شناسی، نگرشی نوپاست و منابع و کتب اندکی در این زمینه به زبان فارسی منتشر شده است که پاسخ‌گوی نیاز روزافزون دانشجویان و محققان و درمان‌گران فعال در این رشته نیست.[7]
 

خانواده‌های نیازمند خانواده درمانی
خانواده‌هایی که از فرایند خانواده درمانی بهره می‌برند، عبارتند از: خانواده‌های دارای عضو معتاد یا بیمار روانی و همچنین خانواده‌های دارای عضو مبتلا به اختلالات جسمی که به نحوی روی کارکرد خانواده تاثیر گذاشته است ، خانواده‌های طلاق گرفته ، ازدواج مجدد کرده ، فوت یکی از اعضا ، خانواده‌های دارای مشکلات اقتصادی ، فرهنگی و … .

خانواده‌های دارای مشکل اغلب به صورت غیر مستقیم مثلا مشکلات تربیتی کودکان ، ناراحتی‌های روحی یکی از اعضا و یا تصمیم گیریها و کمک برای حل مشکلات سطحی‌تر به متخصصان مشاوره و روان شناسی مراجعه می‌کنند و در طول مشاوره‌های فردی نیاز به توجه به نقش خانواده در بروز مشکل شکل می‌گیرد و برحسب رویکرد درمانگر ، روند درمان تداوم می‌یابد

 



:: بازدید از این مطلب : 3233
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

برای انجام بهترین درمان ، شما و پزشک باید بصورت یک تیم عمل کنید. درما ن ممکن است شامل داروی ضد افسردگی ، روان درمانی ، یا هر دو باشد. آن ممکن است شامل یک دوره اقامت در بیمارستان باشد. همچنین چیزهایی وجود دار که شما می توانید با انجام آنها با افسردگی کنار بیایید:

- زیاد از خود مطالبه و انتظار نداشته باشید.
- برنامه منظم معقول تنظیم کنید.انتظار ناشته باشید همه کارهایی را که قبلا می کردید ، انجام دهید.
- هیچ تصمیم گیری مهم در زندگی نگیرید. اگر مجبور به آن هستید از شخص مورد اعتماد کمک بخواهید.

- الکل نخورید و مواد اعتیادمصرف نکنید .
- به دنبال افراد مورد اعتماد بگردید و گروهی برای حمایت تشکیل دهید.حمایت روحی کلیدی برای بهتر شدن شماست.
- به توصیه های پزشک عمل کنید. داروهای خود را درست مصرف کنید و در تمامی جلسات درمانی پزشک خود حاضر شوید.

- یک برنامه منظم برای رفتن به رختخواب و بیدار شدن داشته باشید.
- غذاهای سالم بخورید و مقادیر زیاد آب بنوشید.
بعضی انواع درمانی برای بعضی افراد موثرتر هستند.وقتی به مورد درمان فکر می کنید مطمئن شوید پاسخ سوالات زیر را گرفته اید:

- چه مدت طول می کشد تا بهتر شوم؟
- خطرات و عوارض درمانی کدامند؟
- چه مدت به درمان نیازمندم؟

داروهای ضد افسردگی
این داروها اغلب برای درمان افسردگی شدید هستند .همچنین می توانند برای درمان انواع متوسط بکار روند. آنها در بیش از نیمی از افراد باعث رفع علائم می شوند .این داروها با تغییر در تعادل مواد شیمیایی در مغز عمل می کنند. بیشتر افراد تحت درمان با این داروها ، بعد از چند هفته احساس بهتری دارند. انواع زیادی از این داروها وجود دارند. پزشک بر اساس نشانه ها و سابقه پزشکی و فامیلی یکی از آنها را تجویز می کند. ممکن است مدتی وقت صرف شود تا بهترین نوع دارو برای شما انتخاب شود که کمترین عوارض را داشته باشد. مانند همه موارد پزشکی ، داروی ضد افسردگی بهتر عمل می کند اگر:

- طبق دستورز پزشک ، دارو را مصرف کنید.
- عوارض جانبی آزاردهنده آن را به پزشک بگویید.
- تمام برنامه های درمانی خود را دنبال کنید.

اغلب عوارض جانبی در 2 تا 3 هفته اول درمان ظاهر می شود و بیشتر آنها بعد از این مدت از بین می روند.شایعترین آنها شامل :

تهوع – وزوز گوش – یبوست – راش پوستی – خواب آلودگی یا مشکلات خواب – افزایش یا کاهش وزن –احساس بی قراری – مشکلات جنسی شاما کاهش میل جنسی

عوارض شدید نادر هستند. آنها شامل مشکلات در ادرار کردن – مشکلات قلبی – تشنج – یا غش کردن است .

طی دوره درمان الکل ننوشید یا از داروهایی که پزشک نگفته ، مصرف نکنید.

شاید در اوایل شروع درمان ، پزشک بخواهد دفعات بیشتری شما را ویزیت کند تا عوارض جانبی احتمالی را بررسی کند ، میزان اثر درمان را بررسی کند .اما اگر حین درمان افکار خودکشی داشتید به پزشک اطلاع دهید.

شما ممکن است بعد از بهتر شدن نیاز داشته باشید حداقل چند ماه داروها را ادامه دهید. زیرا از برگشت علائم جلوگیری می کند. اگر شما 3 یا بیشتر از حملات داشته باشید ، ممکن است نیاز به درمان طولانی تری داشته باشید تا خوب باشید.

روان درمانی
در این نوع درمان یک درمانگر به شما کمک می کند تا بر افسردگی خود غلبه کنید ، مشکلات شما شناسایی شده و با تغییرات در رفتار خود بتوانید به رفع علائم کمک کنید. روان درمانگر همچنین به حدود نیمی از افراد با افسردگی خفیف تا متوسط کمک می کند.

شما می توانید به تنهایی تحت روان درمانی قرار گیرید یا بطور گروهی با افراد خانواده یا همسرتان با درمانگر کار کنید.

اگر روان درمانی اثری ندارد ، نوع دیگری از درمان را انتخاب کنید. روان درمانی معمولا با نوع دیگر داروی ضد افسردگی برای درمان نوع شدید بیماری بکار می رود.

روان درمانی و داروی ضد افسردگی

معمولا چند ماه طول می کشد تا درمان اثر کند .این نوع درمان اغلب در موارد افسردگی طولانی ، بیماری شدید ،یا بیمارانی که بطور کامل به هر یک از آنها پاسخ ندهند بکار می رود.

نور درمانی
تعدادی از افراد افسردگی نوع فصلی خفیف تا متوسط دارند. نور درمانی برای درمان این نوع کمک کننده است بیماران در هر صبح بمدت 20 دقیقه در مقابل نور قرار می گیرند.

درمان در بیمارستان
بیشتر بیماران افسرده به روش سرپایی تحت درمان قرار می گیرند . بیمارانی که بهتر نمی شوند یا در خطر خودکشی قرار دارند ممکن است برای مدت چند روز یا بیشتر نیاز به بستری در بیمارستان داشته باشند .بودن در بیمارستان ، بیمار را از موقعیتهای استرس زا دور می کند و درمان دقیقتری را ایجاد می کند.

 



:: بازدید از این مطلب : 1078
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

History and emergence of clinical psychology

 

 

 

الفبای یونانی Psi اغلب به عنوان نماد روانشناسی استفاده میشود.روانشناسی بالینی شاخهای از روانشناسی است که به درک، پیش بینی و درمان نابهنجاری، ناتوانی و آشفتگیهای شناختی، هیجانی، زیست شناختی، روان شناختی، اجتماعی و رفتاری کمک میکند و در گستره وسیعی از جمعیتهای در جستجوی درمان کاربرد دارد. (رزنیک، ۱۹۹۱). نقشهای شش گانه آن عبارت است از: ارزیابی و تشخیص، مداخله و درمان، مشاوره، آموزش و نظارت بر کار رواندرمانگرها، پژوهش و مدیریت. غالب کارهای روانشناس بالینی در راستای درمان و تشخیص، آموزش و پژوهش است (دادستان و منصور، ۱۳۶۶).

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.


ریشه‌های روان‌شناسی بالینی نوین را می‌توان در جنبش‌های اصلاحی قرن نوزدهم جستجو كرد كه در نهایت به بهبود مراقبت‌هایی انجامید كه از بیماران روانی به عمل می‌آمد. یكی از مهمترین شخصیت‌ها در این جنبش، فیلیپ پینل(Philippe Pinel) پزشك فرانسوی بوده است. او كه از ظلم و رفتارهای وحشیانه معمول در بیمارستان‌های روانی قرن نوزدهم متحیر شده بود، به ریاست تیمارستانی در "بیختر" و سپس "سالپتریر" رسید. كارهای پینل نقطه عطفی در تحول و پیشرفت روان‌پزشكی، بهداشت روانی و در نهایت روان‌شناسی بالینی محسوب می‌شد.

در سال 1838 اسكیرول(Esquirol) برای اولین بار فرق میان پسیكوز و عقب‌ماندگی هوشی را مشخص كرد. قبل از این تاریخ، همه این افراد را تحت عنوان دیوانه می‌نگریستند. تمایز بین این دو كه یكی از دست رفتن گنجایش هوشی به سبب ابتلاء به بیماری روانی و دیگری عدم پیشرفت و تكامل گنجایش‌های اولیه است اهمیت بسزایی در آن زمان داشت.

اسكیرول، مشاهده كرد كه درجات مختلف عقب‌ماندگی وجود دارد و به منظور پیدا كردن معیاری كه به وسیله آن بتوان این‌گونه افراد را تشخیص داد، تكلم را بهترین معیار قرار داد. او مشاهده كرد هرچه شخص باهوش‌تر باشد، بهتر می‌تواند از زبان استفاده كند و بالعكس قدرت كلامی افراد به نسبت عقب‌ماندگی هوش آن‌ها ضعیف‌تر می‌گردد.

در زمان اسكیرول، عقیده اغلب دانشمندان بر این بود كه افراد عقب‌مانده قادر به یادگیری نبوده و هر نوع كوشش به منظور تعلیم این افراد بی‌فایده است. تصادفا حوادثی نیز كه این‌گونه افكار را تایید می‌نمود به وقوع پیوست. یكی از این وقایع این بود كه پسر وحشی 12 ساله‌ای در جنگل‌های فرانسه پیدا شد. این كودك صداهایی شبیه حیوان از خود بروز می‌داد و با چهار دست و پا راه می‌رفت. پینل روان‌پزشك مشهور، او را عقب‌مانده تشخیص داد و او را غیرقابل درمان دانست. یكی از همكاران پینل به نام ایتار(Itard) معتقد بود كه دلیل اصلی عقب‌ماندگی هوشی این كودك دور بودن از تمدن و نداشتن تربیت صحیح است و به همین جهت سعی كرد كه او را تعلیم و تربیت نماید. این كوشش به مدت 5 سال انجامید ولی ایتار نتوانست كودك را آن قدر تعلیم دهد كه قادر به محافظت از خود باشد. اهمیت واقعی كوشش ایتار در این بود كه علاقه یكی از شاگردان خود به نام ادوارد سگین(Segeein) را برانگیخت تا درباره عقب‌ماندگی هوشی تحقیقاتی به عمل آورد.

در سال 1848 سگین به آمریكا رفت و مراجع صلاحیت‌دار را تحت تاثیر عقاید خود قرار داد و طولی نیانجامید که آموزشگاه‌های متعددی به منظور كمك به افراد عقب‌مانده ایجاد شد. در اواسط قرن نوزدهم فعالیت‌هایی در زمینه تكامل و وراثت انجام شد. كتاب مشهور داروین به نام "منشا انواع" كه در سال 1859 منتشر شد، كمك شایانی به پیشرفت علوم بیولوژی نمود و روان‌شناسی وراثت، قسمتی از نظریات علمی داروین و اصول تكامل شد. در سال 1869 همزمان با كشفیات داروین، دانشمند بزرگ انگلیسی گالتن(Galton) مشاهدات خود را در مورد ارثی بودن بلوغ در كتابی به نام "نبوغ ارثی" منتشر نمود و در سال 1883 روش بسیار مهم تحقیق در وراثت را به وسیله دوقلوها معرفی كرد. در سال 1882 گالتن لابراتواری در لندن به منظور اندازه‌گیری و جمع‌آوری اطلاعاتی درباره مشخصات جسمی و روانی افراد تاسیس نمود. در سال 1879 اولین لابراتوار رسمی را ویلهم وونت آلمانی در دانشگاه لایپزیك تاسیس نموده و این امر سبب ایجاد علاقه علمی در بین دانشمندان آن زمان شد.[1]

رشته روان‌شناسی بالینی در میان رشته‌های روان‌شناسی محبوبیت زیادی دارد. تولد رسمی روان‌شناسی در سال 1860 با كتاب تئودور فخنر یعنی "عناصر سایكوفیزیك" و كتاب وونت در سال 1874 با كتاب "روان‌شناسی فیزیولوژیك" آغاز گردید. اولین كتاب رسمی در روان‌شناسی یعنی "اصول روان‌شناسی" توسط ویلیام جمیز در سال 1890 نگاشته شد.

اولین بار نام مقیاس روانی توسط جیمز مك‌كین كتل در سال 1892 برای سنجش توانایی‌های ذهنی به كار برده شد كه امروزه واژه بسیار مرسومی می‌باشد. كتل، قدمی فراتر از گالتن در امر تست‌سازی نهاد. بدین‌معنی كه تاكید زیادتری در میزان‌كردن تست‌ها نمود. همزمان در آلمان، هرگومانستربرگ آزمون‌هایی برای سنجش توانایی‌های ذهنی كودكان ساخت. وی سپس به آمریكا رفت و پایه‌گذار واقعی روان‌شناسی صنعتی و سازمانی گردید.[2] migna.ir

در اوایل قرن بیستم هنگامی كه آلفرد بینه، تست هوش كودكان را ساخت، علاقه جدی به تست‌های روانی در آمریكا به نحو مخصوص ظهور كرد. كمك بزرگی كه بینه در این مورد نمود این بود كه تست او افراد را برحسب سن تقسیم‌بندی نمود كه روش كاملا عینی و علمی بود.[3]

 

 

تولد روان‌شناسی بالینی توسط لاتیز ویتمر(witmer) در سال 1896 اعلام گردید. وی در این سال در بین اعضای انجمن روان‌شناسی آمریكا چهار اصل را مطرح كرد كه عبارت بودند از:

1-   قبل از نوع روش درمانی، باید ارزشیابی تشخیصی بر روی افراد انجام شود.

2-   برای درمان مناسب باید یك تیم با چند رشته تخصصی تشكیل شده و مشاوره با همه آنها صورت گیرد.

3-   هر نوع مداخله درمانی باید براساس پژوهش و بررسی قبلی صورت گیرد.

4-   قبل از اینكه برای افراد مشكلات و یا بیماری‌هایی پدید آید، باید بتوان آنها را قبل از بروز شناسایی و درمان كرد.



در سال 1904 آلفرد بینه و همكارش سیمون را وزارت آموزش و پرورش فرانسه مامور بررسی در تعلیم و تربیت كودكان عقب‌افتاده كرد. بدین منظور بینه و سیمون اولین تست هوش را در سال 1905 ساختند.


با وجود اینكه بینه روان‌شناس بالینی نبود، كار او را از بسیاری جهات اساس روان‌شناسی بالینی می‌توان خواند. تست‌های هوش گروهی در سال‌های جنگ جهانی اول به وجود آمد.

در سال 1909 استانلی هال، فروید را به آمریكا دعوت نمود. تاثیر فروید در گسترش روان‌شناسی بالینی در آمریكا بسیار زیاد بوده است. با این حال سخنان وی نتوانست روان‌شناسان آمریكایی را در پیروی از مكتب روان‌كاوی ترغیب كند.

در سال 1919 انجمن روان‌شناسان بالینی(AACP) پایه‌گذاری گردید كه خود را مستقل از انجمن روان‌شناسی آمریكا مطرح نمود. اما دو سال بعد این دو انجمن به یكدیگر پیوستند و اینك انجمن روان‌شناسی بالینی یكی از زیر شاخه‌های انجمن روان‌شناسی آمریكا است. migna.ir

در حدود سال ‌1920 تست‌های هوش فردی و گروهی، كلامی و غیركلامی به نسبت قابل ملاحظه‌ای ساخته شد. اصطلاح بهره هوشی رایج شده بود و اندازه‌گیری هوش، عملی متداول محسوب می‌شد.[4]

دو واقعه مهم در دهه 20 نیز در رشد روان‌شناسی بالینی بسیار تاثیرگذار بوده است. اولی آزمون لكه‌های رورشاخ بود كه در سال 1921 نوید آزمون‌های فرافكن را داد و دومی استفاده از اصول یادگیری برای جریان اضطراب توسط ماری جونز در سال ‌1924 بود.

قدم بزرگ دیگری كه در پیشرفت و توسعه رشته تست‌سازی برداشته شد، مطالعات تحقیقاتی بود كه آرنولد گزل در سال 1928 درباره تكامل كودكان نمود و تست‌هایی در این زمینه ساخت كه اساس تست‌ها و تحقیقات بعدی درباره كودكان شد. در سال 1927 ترستون تحقیقات مهم خود را درباره فاكتور آنالیز هوش شروع نمود. از نتیجه این تحقیقات ترستون پیشنهاد كرد كه هوش از تعدادی عوامل مستقل تشكیل شده كه می‌توان آن را تفكیك كرد.

در سال 1939 وكسلر تستی را برای اندازه‌گیری هوش بزرگسالان طراحی كرد. این تست نه تنها بهره كافی از هوش به دست می‌داد بلكه بهره‌هایی از استعدادهای معین افراد نیز عرضه می‌داشت.

ایجاد و توسعه روان‌شناسی بالینی در ایران نیز دستخوش فراز و نشیب‌ها و چالش‌های فراوانی بوده است.


روان شناسی بالینی در ایران

 


در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه چهل و اندی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

در سال 1344 برای اولین بار در دانشگاه تهران، تدریس روان‌شناسی بالینی با تمركز بر زمینه تشخیص(روان‌شناسی تشخیصی) آغاز شد. در سال 1342 اولین مركز روانی – پزشكی – اجتماعی كه تشخیص و درمان اختلالات كودكان و نوجوانان را بر عهده داشت، در انجمن ملی حمایت كودكان آغاز به فعالیت كرد. ایجاد و توسعه روان‌شناسی بالینی ایران مرهون تلاش‌های اساتید بزرگی چون دكتر سعید شاملو، دكتر محمود منصور و دكتر پریرخ دادستان است.

از سال 1381 انجمن علمی روان‌شناسی بالینی ایران توسط گروهی از متخصصین تاسیس شد.[5]

 

ویژگیهای روان شناسی بالینی
وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

انواع روان شناسی بالینی
چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

تشخیص در روان شناسی بالینی
روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

درمان در روان شناسی بالینی
روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند.

 



:: بازدید از این مطلب : 1517
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

History and emergence of clinical psychology

 

 

 

الفبای یونانی Psi اغلب به عنوان نماد روانشناسی استفاده میشود.روانشناسی بالینی شاخهای از روانشناسی است که به درک، پیش بینی و درمان نابهنجاری، ناتوانی و آشفتگیهای شناختی، هیجانی، زیست شناختی، روان شناختی، اجتماعی و رفتاری کمک میکند و در گستره وسیعی از جمعیتهای در جستجوی درمان کاربرد دارد. (رزنیک، ۱۹۹۱). نقشهای شش گانه آن عبارت است از: ارزیابی و تشخیص، مداخله و درمان، مشاوره، آموزش و نظارت بر کار رواندرمانگرها، پژوهش و مدیریت. غالب کارهای روانشناس بالینی در راستای درمان و تشخیص، آموزش و پژوهش است (دادستان و منصور، ۱۳۶۶).

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.


ریشه‌های روان‌شناسی بالینی نوین را می‌توان در جنبش‌های اصلاحی قرن نوزدهم جستجو كرد كه در نهایت به بهبود مراقبت‌هایی انجامید كه از بیماران روانی به عمل می‌آمد. یكی از مهمترین شخصیت‌ها در این جنبش، فیلیپ پینل(Philippe Pinel) پزشك فرانسوی بوده است. او كه از ظلم و رفتارهای وحشیانه معمول در بیمارستان‌های روانی قرن نوزدهم متحیر شده بود، به ریاست تیمارستانی در "بیختر" و سپس "سالپتریر" رسید. كارهای پینل نقطه عطفی در تحول و پیشرفت روان‌پزشكی، بهداشت روانی و در نهایت روان‌شناسی بالینی محسوب می‌شد.

در سال 1838 اسكیرول(Esquirol) برای اولین بار فرق میان پسیكوز و عقب‌ماندگی هوشی را مشخص كرد. قبل از این تاریخ، همه این افراد را تحت عنوان دیوانه می‌نگریستند. تمایز بین این دو كه یكی از دست رفتن گنجایش هوشی به سبب ابتلاء به بیماری روانی و دیگری عدم پیشرفت و تكامل گنجایش‌های اولیه است اهمیت بسزایی در آن زمان داشت.

اسكیرول، مشاهده كرد كه درجات مختلف عقب‌ماندگی وجود دارد و به منظور پیدا كردن معیاری كه به وسیله آن بتوان این‌گونه افراد را تشخیص داد، تكلم را بهترین معیار قرار داد. او مشاهده كرد هرچه شخص باهوش‌تر باشد، بهتر می‌تواند از زبان استفاده كند و بالعكس قدرت كلامی افراد به نسبت عقب‌ماندگی هوش آن‌ها ضعیف‌تر می‌گردد.

در زمان اسكیرول، عقیده اغلب دانشمندان بر این بود كه افراد عقب‌مانده قادر به یادگیری نبوده و هر نوع كوشش به منظور تعلیم این افراد بی‌فایده است. تصادفا حوادثی نیز كه این‌گونه افكار را تایید می‌نمود به وقوع پیوست. یكی از این وقایع این بود كه پسر وحشی 12 ساله‌ای در جنگل‌های فرانسه پیدا شد. این كودك صداهایی شبیه حیوان از خود بروز می‌داد و با چهار دست و پا راه می‌رفت. پینل روان‌پزشك مشهور، او را عقب‌مانده تشخیص داد و او را غیرقابل درمان دانست. یكی از همكاران پینل به نام ایتار(Itard) معتقد بود كه دلیل اصلی عقب‌ماندگی هوشی این كودك دور بودن از تمدن و نداشتن تربیت صحیح است و به همین جهت سعی كرد كه او را تعلیم و تربیت نماید. این كوشش به مدت 5 سال انجامید ولی ایتار نتوانست كودك را آن قدر تعلیم دهد كه قادر به محافظت از خود باشد. اهمیت واقعی كوشش ایتار در این بود كه علاقه یكی از شاگردان خود به نام ادوارد سگین(Segeein) را برانگیخت تا درباره عقب‌ماندگی هوشی تحقیقاتی به عمل آورد.

در سال 1848 سگین به آمریكا رفت و مراجع صلاحیت‌دار را تحت تاثیر عقاید خود قرار داد و طولی نیانجامید که آموزشگاه‌های متعددی به منظور كمك به افراد عقب‌مانده ایجاد شد. در اواسط قرن نوزدهم فعالیت‌هایی در زمینه تكامل و وراثت انجام شد. كتاب مشهور داروین به نام "منشا انواع" كه در سال 1859 منتشر شد، كمك شایانی به پیشرفت علوم بیولوژی نمود و روان‌شناسی وراثت، قسمتی از نظریات علمی داروین و اصول تكامل شد. در سال 1869 همزمان با كشفیات داروین، دانشمند بزرگ انگلیسی گالتن(Galton) مشاهدات خود را در مورد ارثی بودن بلوغ در كتابی به نام "نبوغ ارثی" منتشر نمود و در سال 1883 روش بسیار مهم تحقیق در وراثت را به وسیله دوقلوها معرفی كرد. در سال 1882 گالتن لابراتواری در لندن به منظور اندازه‌گیری و جمع‌آوری اطلاعاتی درباره مشخصات جسمی و روانی افراد تاسیس نمود. در سال 1879 اولین لابراتوار رسمی را ویلهم وونت آلمانی در دانشگاه لایپزیك تاسیس نموده و این امر سبب ایجاد علاقه علمی در بین دانشمندان آن زمان شد.[1]

رشته روان‌شناسی بالینی در میان رشته‌های روان‌شناسی محبوبیت زیادی دارد. تولد رسمی روان‌شناسی در سال 1860 با كتاب تئودور فخنر یعنی "عناصر سایكوفیزیك" و كتاب وونت در سال 1874 با كتاب "روان‌شناسی فیزیولوژیك" آغاز گردید. اولین كتاب رسمی در روان‌شناسی یعنی "اصول روان‌شناسی" توسط ویلیام جمیز در سال 1890 نگاشته شد.

اولین بار نام مقیاس روانی توسط جیمز مك‌كین كتل در سال 1892 برای سنجش توانایی‌های ذهنی به كار برده شد كه امروزه واژه بسیار مرسومی می‌باشد. كتل، قدمی فراتر از گالتن در امر تست‌سازی نهاد. بدین‌معنی كه تاكید زیادتری در میزان‌كردن تست‌ها نمود. همزمان در آلمان، هرگومانستربرگ آزمون‌هایی برای سنجش توانایی‌های ذهنی كودكان ساخت. وی سپس به آمریكا رفت و پایه‌گذار واقعی روان‌شناسی صنعتی و سازمانی گردید.[2] migna.ir

در اوایل قرن بیستم هنگامی كه آلفرد بینه، تست هوش كودكان را ساخت، علاقه جدی به تست‌های روانی در آمریكا به نحو مخصوص ظهور كرد. كمك بزرگی كه بینه در این مورد نمود این بود كه تست او افراد را برحسب سن تقسیم‌بندی نمود كه روش كاملا عینی و علمی بود.[3]

 

 

تولد روان‌شناسی بالینی توسط لاتیز ویتمر(witmer) در سال 1896 اعلام گردید. وی در این سال در بین اعضای انجمن روان‌شناسی آمریكا چهار اصل را مطرح كرد كه عبارت بودند از:

1-   قبل از نوع روش درمانی، باید ارزشیابی تشخیصی بر روی افراد انجام شود.

2-   برای درمان مناسب باید یك تیم با چند رشته تخصصی تشكیل شده و مشاوره با همه آنها صورت گیرد.

3-   هر نوع مداخله درمانی باید براساس پژوهش و بررسی قبلی صورت گیرد.

4-   قبل از اینكه برای افراد مشكلات و یا بیماری‌هایی پدید آید، باید بتوان آنها را قبل از بروز شناسایی و درمان كرد.



در سال 1904 آلفرد بینه و همكارش سیمون را وزارت آموزش و پرورش فرانسه مامور بررسی در تعلیم و تربیت كودكان عقب‌افتاده كرد. بدین منظور بینه و سیمون اولین تست هوش را در سال 1905 ساختند.


با وجود اینكه بینه روان‌شناس بالینی نبود، كار او را از بسیاری جهات اساس روان‌شناسی بالینی می‌توان خواند. تست‌های هوش گروهی در سال‌های جنگ جهانی اول به وجود آمد.

در سال 1909 استانلی هال، فروید را به آمریكا دعوت نمود. تاثیر فروید در گسترش روان‌شناسی بالینی در آمریكا بسیار زیاد بوده است. با این حال سخنان وی نتوانست روان‌شناسان آمریكایی را در پیروی از مكتب روان‌كاوی ترغیب كند.

در سال 1919 انجمن روان‌شناسان بالینی(AACP) پایه‌گذاری گردید كه خود را مستقل از انجمن روان‌شناسی آمریكا مطرح نمود. اما دو سال بعد این دو انجمن به یكدیگر پیوستند و اینك انجمن روان‌شناسی بالینی یكی از زیر شاخه‌های انجمن روان‌شناسی آمریكا است. migna.ir

در حدود سال ‌1920 تست‌های هوش فردی و گروهی، كلامی و غیركلامی به نسبت قابل ملاحظه‌ای ساخته شد. اصطلاح بهره هوشی رایج شده بود و اندازه‌گیری هوش، عملی متداول محسوب می‌شد.[4]

دو واقعه مهم در دهه 20 نیز در رشد روان‌شناسی بالینی بسیار تاثیرگذار بوده است. اولی آزمون لكه‌های رورشاخ بود كه در سال 1921 نوید آزمون‌های فرافكن را داد و دومی استفاده از اصول یادگیری برای جریان اضطراب توسط ماری جونز در سال ‌1924 بود.

قدم بزرگ دیگری كه در پیشرفت و توسعه رشته تست‌سازی برداشته شد، مطالعات تحقیقاتی بود كه آرنولد گزل در سال 1928 درباره تكامل كودكان نمود و تست‌هایی در این زمینه ساخت كه اساس تست‌ها و تحقیقات بعدی درباره كودكان شد. در سال 1927 ترستون تحقیقات مهم خود را درباره فاكتور آنالیز هوش شروع نمود. از نتیجه این تحقیقات ترستون پیشنهاد كرد كه هوش از تعدادی عوامل مستقل تشكیل شده كه می‌توان آن را تفكیك كرد.

در سال 1939 وكسلر تستی را برای اندازه‌گیری هوش بزرگسالان طراحی كرد. این تست نه تنها بهره كافی از هوش به دست می‌داد بلكه بهره‌هایی از استعدادهای معین افراد نیز عرضه می‌داشت.

ایجاد و توسعه روان‌شناسی بالینی در ایران نیز دستخوش فراز و نشیب‌ها و چالش‌های فراوانی بوده است.


روان شناسی بالینی در ایران

 


در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه چهل و اندی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

در سال 1344 برای اولین بار در دانشگاه تهران، تدریس روان‌شناسی بالینی با تمركز بر زمینه تشخیص(روان‌شناسی تشخیصی) آغاز شد. در سال 1342 اولین مركز روانی – پزشكی – اجتماعی كه تشخیص و درمان اختلالات كودكان و نوجوانان را بر عهده داشت، در انجمن ملی حمایت كودكان آغاز به فعالیت كرد. ایجاد و توسعه روان‌شناسی بالینی ایران مرهون تلاش‌های اساتید بزرگی چون دكتر سعید شاملو، دكتر محمود منصور و دكتر پریرخ دادستان است.

از سال 1381 انجمن علمی روان‌شناسی بالینی ایران توسط گروهی از متخصصین تاسیس شد.[5]

 

ویژگیهای روان شناسی بالینی
وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

انواع روان شناسی بالینی
چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

تشخیص در روان شناسی بالینی
روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

درمان در روان شناسی بالینی
روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند.

 



:: بازدید از این مطلب : 1517
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

منظور از هنردرمانی، درمان‌های روحی- روانی است.

این نوع درمان، می‌تواند برای افرادی که خیلی درمانده شده‌اند یا برای کسانی که مشکل سلامت ذهنی دارند و همچنین برای کسانی که احساس خوبی نسبت به درمان‌های به شکل گفت‌وگو مانند مشاوره یا روان‌درمانی ندارند، مفید باشد.

اگر شما در تشخیص یا بیان احساس‌تان به‌طورشفاهی مشکلاتی دارید و یا نسبت به پاسخ ‌دادن به سؤالاتی درمورد خودتان بی‌علاقه هستید، ممکن است واکنش خوبی در برابر هنردرمانی داشته باشید. شمار مختلفی از هنرهای درمانی وجود دارد؛ از جمله می‌توان به موسیقی ‌درمانی و تئاتر درمانی اشاره کرد.

هنردرمانی‌ها درگذشته به درمان‌های خلاق تعبیر می‌شدند. این نوع درمان‌ها باید با آموزش‌های خاص و درمان‌های هنری معتبر شکل گرفته و ایجاد شوند.

این درمان‌ها با انواع هنر؛ تئاتر، موسیقی و یا حرکت‌های موزون که توسط افراد حرفه‌ای مدیریت می‌شوند، فرق دارند. اگرچه این گروه‌ها اغلب تجربیات آرامش بخش و غنی دارند و می‌توانند به اعتماد به‌نفس افراد کمک کنند اما کار آنها درمان‌های روانشناختی محسوب نمی‌شوند.زیرا کار این گروه‌ها تلاشی برای کمک به افراد در جهت فهمیدن احساس عمیق‌ترشان یا پیدا کردن راه‌هایی برای مقابله مؤثرتر با مشکلات‌شان به شمار نمی‌آید. [تاثیر درمانی موسیقی بر اسکیزوفرنی]

هنردرمانی‌ها چگونه می‌توانند کمک کنند؟
هنردرمانی‌ها می‌توانند افراد مختلف را به شیوه‌های گوناگون کمک کنند. این شیوه درمان به‌گونه‌ای است که شما همکاری و کمک دیگران را کاملا حس می‌کنید. این حس باعث می‌شود فاصله احساسی- عاطفی خود با خانواده را کشف کنید. برای مثال؛ از طریق یک نقاشی یا داستانی که نوشته‌اید فرصتی برای‌تان ایجاد می‌شود تا حقایق را در مورد خودتان، در حرکتی که دقیقا برخاسته از درونتان است را کسب کنید. به این ترتیب راه‌های آسان‌تری برای مدیریت حل مشکل خود پیدا کرده‌اید که در ضمن برای شما قابل بیان نیز هست.

تجربیات دخترجوانی که خیلی افسرده و مضطرب بود و توانست با استفاده از یک مورد هنردرمانی راهی برای حل مشکلش بیابد، نمونه خوبی است.

او این چنین به یاد می‌آورد: من در وجود خودم دچار نوعی تله‌و‌دام شده بودم که قادرنبودم هیچ کلمه‌ای در مورد آنچه در درونش افتاده‌ام را بگویم؛ حتی به‌خودم؛ یعنی قدرت بیان مسئله را نداشتم. این قصه ادامه داشت تا اینکه من توانستم خودم را به‌صورت ملموس از طریق نقاشی‌ام بیان کنم. این کار وقتی امکان پذیر شد که توانستم کم‌کم احساساتم را درک کنم.

او در ادامه توضیح می‌دهد: من سپس این قدرت را پیدا کردم که در مورد این مسئله به‌تدریج صحبت کنم و در واقع با آنها سروکار داشته باشم. زیرا این نقاشی‌ها اکنون دیگر کمتر ترسناک به‌نظر می‌رسیدند.

اگر شما مشکل سلامت ذهنی داشته باشید، ممکن است احساس تنهایی کامل و بریدن از همه چیز، آزارتان دهد. در چنین شرایطی امکان دارد هنردرمانی‌ها بتوانند به شما در جهت کسب احساس غلبه بر انزواطلبی از طریق تعامل با درمانگر، به شکل ارتباط متقابل با دیگران درگروهی که به لحاظ ساختاری دقیقا دراین چارچوب شکل گرفته، کمک کند.به عبارت دیگر، هنردرمانی‌ها می‌توانند به شما کمک کنند با خودانگیختگی بیشتر، جنبه‌های خلاق خودتان را دوباره کشف کنید و به‌دنبال آن، احساس جدیدی از آزادی و رهایی به دست آورید.

شما برای سهیم شدن در یک هنردرمانی، به هیچ مهارت ویژه یا توانایی خاص نیاز ندارید اما به صبر، استقامت و پایداری نیازدارید چرا که مانند همه درمان‌ها، این نوع نیز برای به نتیجه‌رسیدن، نیاز به زمان دارد و معمولا با سختی‌های خودش همراه است.
بنابراین درهنر درمانی نیز فرد به آسانی به درمان دست نمی‌یابد  ولی می‌تواند امیدوار باشد که در نهایت، رضایت او تا حد قابل توجهی حاصل شود.

اطلاعات بیشتر
اگر شما فکر می‌کنید پیشبرد یک هنردرمانی خاص ممکن است برای شما مفید باشد ولی اطلاعات لازم را در مورد آن ندارید می‌توانید از یک حرفه‌ای درگیربا مراقبت‌هایتان بخواهید درمورد آنچه در این مورد می‌تواند دردسترس شما باشد توضیح دهد.

معمولا هنردرمانی‌ها درعرصه‌های گوناگون ارائه می‌‌شوند؛ مانند سلامتی، خدمات اجتماعی، تعلیم‌و‌تربیت، زندان‌ها و در پروژه‌هایی برای سایر استفاده‌کنندگان؛ افراد بی‌خانمان یا افرادی که تحت‌تأثیر خشونت خانگی هستند.

متأسفانه این امکانات معمولا به‌صورت پراکنده وجود دارند. اگرچه به‌تدریج در حال پیشرفت و گسترش نیز هستند. همچنین شما می‌توانید با یک هنر درمانگر به‌طور خصوصی مشورت کنید و یا از یک سازمان مناسبی در این زمینه بخواهید یک درمانگر واجد‌شرایط به شما معرفی کند. البته بهتر است قبل از شروع کــاربـاآن درمانگر، در مورد میزان دستمزد این افراد اطلاعات کافی کسب کنید تا این مسئله بعد‌ها شما را دچار مشکل نکند.

اگر این امکان برای شما باشد که قبلا با درمانگر ملاقات کنید و با کمک یکدیگر تصمیم بگیرید که آیا این درمان برای شما مناسب هست یا نه، پاسخ بهتری از انتخاب خود خواهید گرفت.
هنردرمانی‌ها اغلب به‌صورت گروهی انجام می‌شوند اما ممکن است همچنین به‌صورت دو نفره، یعنی با حضور بیمار و درمانگر نیز پیشنهاد شوند. درمان خیلی محرمانه است. اگر شما برای این کار با دیگران در یک گروه هستید، از شما انتظار می‌رود به کمک و همکاری دیگران، برای درمان اعتقاد داشته باشید. همچنین نباید خارج از گروه با دیگران به‌خصوص با افراد گروه بحث کنید و از آنها هم انتظار می‌رود که همین رفتار را با شما داشته باشند.

روند هنردرمانی
در هنر درمانی شما ممکن است برای مثال خطوطی را تصویرکنید، نقاشی بکشید و یا به هرصورت چیزهایی با دست‌های خودتان بسازید. سپس شما به اتفاق درمانگر، می‌توانید از آنچه خلق کرده‌اید به‌عنوان موضوع آغازین برای بحث در مورد احساسات‌تان، استفاده کنید.

 



:: بازدید از این مطلب : 1211
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 خرداد 1391 | نظرات ()