این اختلالات یا تغییر در ساختار و کارکرد مغز که منجر به آسیب در یادگیری، موقعیتیابی، قضاوت، حافظه و کارکردهای هوشی میشوند، مشخص میگردند.
- دلیریوم:
دليريوم نوعي اختلال رواني است که ممکن است چندين ساعت در طول روز در فرد مبتلا روي دهد و باعث اختلال در تمرکز فرد و گيجي شود. اين اختلال بيشتر در سالمندي مشاهده ميشود.
وقتي که بيمار مبتلا به آلزايمر دچار سرماخوردگي يا هر بيماري جزيي ديگري ميشود يا حتي اگر تغييراتي در شرايط محيطي اش پديد آيد دچار نوعي بيقراري همراه با توهمات شديد ميشود كه آن را دليريوم مي ناميم.
دليريوم تجربه بسيار بد و ناراحت كننده ايست و با مداخله پزشكي قابل كنترل و مداواست و در صورت عدم توجه بيمار در خطر مرگ قرار ميگيرد. به دليل بيماري برانگيزاننده، دليريوم بالقوه مي تواند خطرناك باشد مثل ذات الريه يا عفونت ادراري.
اين نوعي از سندرم است که اغتشاش شعور و تغييرات سريع در مغز يکي از علامت هاي مشخص آن است. اين سندرم در اثر درمان بيماري فيزيکي و يا روحي رواني خود را بروز مي دهد.
امروزه تعداد افراد مبتلا به دليريوم رو به افزايش است. شايد به دليل کمبود اکسيژن موجود در هوا و به دنبال آن کمبود اکسيژن مغز و يا انواع و اقسام بيماري هاي بدن و يا مغز و يا مسموميت غذايي و يا تنفس اسيد و همچنين ممکن است به علت بعضي از بيماري هاي مزمن بوجود آيد.

دلیریوم (به انگلیسی: Delirium) یا روانآشفتگی٬ اختلال حاد فرایندهای روانی و گیجی و پریشانی شدید و گاه همراه با بیماری عضوی مغز که گاه با پریشانگویی٬ توهم و جنبوجوش بیشازحد بدنی همراه است. این بیماری سندرم حاد مغزی و وضعیت حاد گیجی نیز نامیده میشود.
دلیریوم اختلال حاد روانی و قوای ذهنی در اثر اختلال منتشره در دو نیمکره است . دلیریوم جزء علل شایع اختلالات روانی است و در دو گروه سنی بیشتر دیده می شود .
۱-کودکان : بعلت ناکامل بودن دستگاه عصبی
۲- افراد بالای شصت سال : بعلت کهولت سن
دليريوم عارضه عصبي است كه با اختلال كامل در فعاليتهاي مغزي مشخص شده و فرد آگاهي و توجه به محيط اطراف را از دست مي دهد. با کنفوزیون کوتاهمدت و تغییراتی در شناخت مشخص میشود. بهدلیل بیماری طبی عمومی (مثل عفونت)، مصرف مواد (مانند کوکائین، مواد شبهافیونی، فنسیکلیدین)، یا علل متعدد (مانند ضربه به سر و بیماری کلیوی) بهوجود میآید، دلیریوم NOS ممکن است دلایل دیگری (مانند محرومیت از خواب) داشته باشد.
این اختلال 4 علت عمده دارد:
1- علل جسمی، مانند عفونتها
2- سوءمصرف مواد، مانند ترکیبات افیونی و کوکائین
3- صدمات مغزی
4- علل متفرقه، مانند محرومیت از خواب به مدت طولانی، بیماریهای سیستم عصبی مرکزی مانند صرع، بیماریهای قلبیعروقی مانند نارسایی قلب. همچنین اغلب داروها خصوصا زمانی که بیش از حد مصرف شوند، میتوانند موجب بروز این اختلال شوند.
این اختلال در چه افرادی بیشتر دیده میشود؟
0/4 درصد افراد 18 سال به بالا، به این اختلال مبتلا میشوند که در افراد 55 سال به بالا این میزان به 1/1 درصد افزایش مییابد. همچنین 10 تا30 درصد افرادی که به هر دلیل در بیمارستان بستری میشوند، شانس ابتلا به دلیریوم را دارند.
تقریبا 30 درصد بیماران جراحی شده در آی.سی.یو (ICU) و بیماران قلبی بستری در سی.سی.یو (CCU)، حدود 40 تا 50 درصد افرادی که پس از جراحی شکستگی مفصل ران در بخش ریکاوری به سر میبرند، دلیریوم را تجربه میکنند.
همچنین حدود 20 درصد افراد دچار سوختگی شدید و 30 تا 40 درصد افراد مبتلا به ایدز در زمان بستری علایمی از دلیریوم را تجربه کردهاند.
دلیریوم پس از عمل جراحی عمدتا به دلیل ترس از عمل، درد پس از عمل، بیخوابی، اختلال تعادل الکترولیتی، عفونت، تب و خونریزی رخ می دهد.
به طور کلی دلیریوم در افراد 65 سال به بالا که در بیمارستان بستری میشوند، بیشتر قابل انتظار است.
چگونه میتوان دلیریوم را شناسایی کرد؟
توسط اختلال در سطح هوشیاری به صورت کاهش شناخت آگاهی نسبت به محیط اطراف (زمان، مکان و تشخیص) ، اختلال توجه و کاهش حافظه فوری، اختلال در فرآیند تفکر، اختلال درک مانند توهم و هذیان، اختلال در خواب و بیداری، افزایش تحریکپذیری، اضطراب و گاهی خلق بالا می توان دلیریوم را شناسایی کرد.
بعضی علایم عصبی مانند پرشهای عضلانی و یا اختلال در تکلم هم گاهی دیده میشوند.
روشهای تشخیص این اختلال
در اغلب موارد این بیماری با علایمی که به طور ناگهانی در فرد ایجاد شده است، تشخیص داده میشود و با بررسی وضعیت فرد میتوان به علایم بیماری پی برد.
ملاكهای تشخیصی دلیریوم :
ویژگی اساسی دلیریوم اختلال در هوشیاری است ، كه با تغییر در شناخت همراه است . این اختلال در كوتاه مدت ، كه معمولا از چند ساعت تا چند روز متغیر است ، بوجود می آید و اغلب در طول روز با نوسان هایی همراه است .
اختلال در هوشیاری با كاهش آگاهی روشن از محیط مشخص می شود . توانایی تمركز ، نگهداری یا تغییر توجه ، اختلال پیدا می كند ( ملاك الف ) .
پرسشها را باید تكرار كرد زیرا توجه فرد منحرف می شود یا ممكن است به جای تغییر كانون توجه همچنان پاسخ پرسش قبلی را تكرار كند . حواس فرد بر اثر محركهای نامربوط به آسانی پرت می شود .
این امر با تغییر در شناخت ( كه ممكن است اختلال در حافظه ، اختلال در جهت یابی ، یا اختلال در زبان را شامل شود ) یا پیدایش اختلال ادراكی همراه است ( ملاك ب). اختلال در حافظه بیشتر درحافظه اخیرمشاهده می شود و برای آزمودن آن می توان از بیمار خواسته شود تا چند شی نامربوط یا جمله كوتاهی را به خاطر بسپارد ، و چند دقیقه بعد از آنكه توجهش به جای دیگرمعطوف شد ، آنها را تكرار كند .
اختلال در جهت یابی معمولا به صورت اختلال در جهت یابی نسبت به زمان ( برای مثال در نیمه شب تصور كند صبح است ) یا نسبت به مكان ( برای مثال به جای اینكه بداند در بیمارستان است تصور كند در منزل است ) جلوه گر می شود .
در دلیریوم خفیف ، اختلال در جهت یابی نسبت به خود ( شخص ) كمتر دیده می شود .
اختلال زبان و گفتارممكن است به صورت نارساگویی عضوی ( یعنی اختلال در تولید گفتار) ، نام پریشی ( یعنی اختلال درتوانایی نامگذاری اشیا ) یا نوشتار پریشی (یعنی اختلال درتوانایی نوشتن ) یا حتی زبانپریشی مشاهده شود .
در برخی موارد ، صحبت بیمارمبهم و نامربوط است و دربرخی دیگر گفتار به صورت فشرده و نامفهوم ، همراه با تغییرغیر قابل پیش بینی بوده و از موضوعی به موضوع دیگر می پردازند .
اختلالهای ادراكی ممكن است سو تعبیر، خطاهای حسی ، یا توهم را شامل شود .
برای مثال ممكن است درب زدن را با شلیك تفنگ اشتباه كنند ( سو تعبیر) .
چینهای رختخواب ممكن است به صورت اشیا متحرك جلوه گر شوند ( خطاهای حسی) و یا ممكن است فرد گروهی از افراد را ((ببیند )) كه بالای تختخواب معلق اند در حالیكه در واقع كسی آنجا نیست . اگرچه ادراكهای نادرست حسی اغلب از نوع بینایی هستند ، اما ممكن است در حواس دیگر نیز ، مانند شنیداری ، بساوشی ، چشایی و بویایی رخ دهند . دامنه ادراكهای نادرست ازانواع ساده و یكنواخت تا خطاهای بسیار پیچیده گسترده است .
این اختلال در كوتاه مدت بروز می كند و معمولا در طول روز نوسان دارد ( ملاك ج). به عنوان مثال ، طی ملاقاتهای صبح گاهی ، فرد ممكن است دارای گفتار منطقی و رفتاری همكاری كننده باشد ، اما شب هنگام اصرار داشته باشد كه لوله سرم را بیرون بكشند تا به منزل ، نزد والدینش كه سالها قبل فوت كرده اند ، برگردد .
شکایات منجر به مراجعه
• خانوادهها ممکن است به جهت سردرگمی یا برآشفتگی بیمار تقاضای کمک کنند.
• دلیریوم ممکن است در بیمارانی که به سبب مشکل طبی بستری می شوند، رخ دهد.
• بیمار ممکن است هراسناک بهنظر رسیده یاهمکاری نداشته باشد.
علامت بارز دلیریوم، آسیب در هشیاری است که معمولاً همراه با آسیبهای کلی کارکردهای شناختی میباشد و عموماً به همراه بیثباتی هیجانی، توهم یا هذیان، و رفتار نامتناسب، تکانشی، غیرمنطقی یا خشن میباشند (۱) در کل دلیریوم بهعنوان یک اختلال حاد بازگشتپذیر در نظر گرفته میشود. اما میتواند بازگشتپذیر هم باشد.
نماهای تشخیصی
سردرگمی: بیمار اغلب گیج به نظر می رسد وتلاش میکند محیط اطراف خودرادرک کند.
ابرگرفتگی تفکریا آگاهی، که اغلب همراه است با:
اختلال حافظه
بر آشفتگی یا کندی
ناراحتی هیجانی
فقدان جهت یابی
سرگردانی
شنیدن صداهایی (توهمات شنوایی)
انزوا از دیگران
توهمات بینایی یا خطاهای ادراکی بینایی(illusions)
بدبینی
اختلال درخواب (معکوس شدن الگوی خواب)
اختلال در توجه
علایم تحریک سیستم اتونوم (نظیر تعریق- تپش قلب)
- علایم اغلب به سرعت به وجود آمده وممکن است از ساعتی به ساعت دیگر تغییر یابند.
- این حالت هم ممکن است دربیمارانی که پیشتر حالت روانی طبیعی داشته اند ایجادشود وهم در کسانی که دچار دمانس بودهاند.
- دربیماران مسن ویا مبتلایان به دمانس، استرسهای خفیف (نظیر مصرف دارو یا عفونتهای جزیی) میتواند ایجاد دلیریوم کند.
از علامتهاي بارز اين بيماري اين است که شخص مبتلا کمبود دقت، افکار درهم ريخته، عدم درک و احساس و غيره مي باشد.
· عدم توجه (افکار سرگردان و پيچيده داشتن)
قادر نبودن به رسيدن هدف مشخص و بدون ارده بودن در افکار و عملکرد. و به طور کلي تمرکز نداشتن در مسائل
· دارا بودن افکار درهم ريخته. براي روشن شدن اين موضوع، اشاره اي به موارد زير لازم مي باشد:
بيمار سخن هاي بي ربط مي زند و نمي توان فرد مبتلا را از سخنراني بي مقدمه باز نگه داشت.
· زمان و مکان را تشخيص نمي دهد.
· درک و احساس ندارد. (به دليل پريشاني و اغتشاش بيش از حد)
اين مورد مي تواند باعث افزايش وهم و خيالات باطل در فرد بيمار شود.
· تغيير در ميزان آگاهي و هوشياري
· دگرگوني در شيوه خوابيدن . به دنبال اين موضوع، فرد از خواب آلودگي و سنگيني خواب شکايت مي کند.
· تغييرات گفته شده در اين بيماري بسيار وسيع است. بيشتر اين تغييرات در صبحها و کمتر در شبها مي باشد.
· نقصان در حافظه کوتاه مدت و به ياد آوردن.
بدين صورت که فرد بيمار در شروع بيماري ناتوان است در به ياد آوردن وقايع و اتفاقات و در مراحل بعدي فرد گذشته خود را فراموش مي کند.
· تغيير در راه رفتن از ديگر علائم بيماري دليريوم است.
اين بيماران بسيار کند و سست و بي حال راه مي روند.
- در اين بيماران تغييراتي در سيستم عصبي مشاهده شده است.
- تغييرات در احساسات و خصوصيات به شکل:
o اضطراب و نگراني
o عصبي بودن
o بي علاقه بودن و خون سردي
o افسردگي
o خوشحالي بيش از حد (به عبارت بهنر شنگولي!)
o زودرنجي و کج خلقي
اطلاعات مورد نیاز برای بیمار وخانواده
تکلم یا رفتار عجیب نشانه بیماری طبی است و نشان دهنده اختلال روانپزشکی پایدار نمیباشد.
مشاوره با بیمارو خانواده
1- اقداماتی درجهت جلوگیری ازصدمه رسانیدن به خود یا اطرافیان (نظیردور کردن اشیا خطرناک از دسترس بیمار درصورت نیاز به فیکس کردن بیمار) انجام دهید.
2- ملاقاتهای حمایتگرانه با افراد آشنا ممکن است در جهت کاستن از سردرگمی بیمارکمک کننده باشد.
3- برای کاهش سردرگمی زمان و مکان را به طور مرتب به بیمار یادآوری کنید.
معيارهاي تشخيصي در روانشناسي باليني و روانپزشكي
بر اساس D S M IV TM و I C D 9
2-دليريوم ، دمانس ، اختلالات نسياني ،و ساير اختلالات شناختي
Delirium, Dementia, and Amnestic and other Cognitive Disorders (123
|
دليريوم ها
|
اختلال هوشیاری، توجه ، تمرکز، و تغییرات شناختی (مثل نقص آگاهی به زمان و مکان و یا شخص)
|
DELIRIUM (124)
|
|
1
|
دليريوم ناشي از يك اختلال طبي كلي
|
A اختلال هوشیاری (کاهش آگاهی از محیط ) همراه با کاهش توانایی توجه یا تغییر توجه،و تمرکز B تغییر شناختی مثل نقص آگاهی به زمان و مکان و شخص که با دمانس قابل توضیح بهتر نیست C اختلال در زمان کوتاهی مثلا چند ساعت ظاهر شده و میل به نوسان دارد D اختلال مربوط به تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک اختلال طبی کلی است
|
Delirium Due to… [Indicate the General Medical Condition] (127)
|
293.0
|
2
|
دليريوم ناشي از مسموميت با مواد
|
A اختلال هوشیاری (کاهش آگاهی از محیط ) همراه با کاهش توانایی تمرکز یا تغییر توجه B تغییر شناختی مثل نقص حافظه ونقص آگاهی به زمان و مکان و شخص با دمانس قابل توضیح بهتر نیست C اختلال در زمان کوتاهی مثلا چند ساعت ظاهر شده و میل به نوسان دارد D قرائن حاصل از شرح حال ،معاینه فیزیکی ،و یافته های آزمایشگاهی حاکی از 1- علایم ضمن مسمومیت با ماده ظاهر شده یا 2- مصرف دارو علت اختلال شده است . (الکل حشیش کوکائین آمفتامین افیونی مسکن سایمیتیدین و ... )
|
Substance Intoxication Delirium (129)
|
-----
|
3
|
دليريوم ناشي از ترك مواد
|
A اختلال هوشیاری (کاهش آگاهی از محیط ) همراه با کاهش توانایی توجه یا تغییر توجه،و تمرکز B تغییر شناختی مثل نقص های حافظه و نقص آگاهی به زمان و مکان و شخص که با دمانس قابل توضیح بهتر نیست C اختلال در زمان کوتاهی مثلا چند ساعت ظاهر شده و میل به نوسان دارد D اختلال به فاصله کوتاهی پس از سندرم ترک ظاهر شده اند ( مختص به ماده الکل ، مسکن ،منوم ، داروهای ضد اضطراب ، و سایر مواد )
|
Substance Withdrawal Delirium (29)
|
-----
|
4
|
دليريوم ناشي از علل متعدد
|
A اختلال هوشیاری (کاهش آگاهی از محیط ) همراه با کاهش توانایی توجه یا تغییر توجه،و تمرکز B تغییر شناختی مثل نقص های حافظه و نقص آگاهی به زمان و مکان و شخص که با دمانس قابل توضیح بهتر نیست C اختلال در زمان کوتاهی مثلا چند ساعت ظاهر شده و میل به نوسان دارد D قراین حاکی است دلیریوم بیش از یک علت دارد مثلا اختلال طبی و مسمومیت با مواد یا عوارض جانبی داروهای فوق الذکر
|
Substance Due To Multiple Etiologies (132)
|
-----
|
5
|
دليريم كه به گونه اي ديگر مشخص نشده است
|
برای تشخیص دلیریومی که ملاکهای هیچ یک از انواع خاص را در بر نمی گیرد مثل دلیریوم ناشی از محرومیت حسی یا مصرف موادی که مشخص نیست
|
Delirium NOS (133)
|
-80.09
|
6
|
دمانس ها
|
نقص های متعدد شناختی مثل تخریب حافظه ، آفازی ، آپراکسی، آگنوزی ، (آفازی یا اختلال زبانی ، آپراکسی یا اختلال حرکتی علارقم کارکرد حسی بی نقص ،آگنوزی یا ناتوانی برای شناخت اشیا ،اختلال عملکرد اجرایی (طرح ریزی ،سازماندهی ،گراف یا مرحله بندی و زمانبندی ،انتزاع و نتیجه )
|
DEMENTAL (133)
|
|
7
|
دمانس نوع آلزايمر شروع زودرس قبل از 65 سالگي
|
A پیدایش نقص های متعدد شناختی که با هر دو صورت ذیل تظاهر میکند : 1- تخریب حافظه 2- یک یا چند اختلال شناختی ذیل : آفازی یا اختلال زبانی ، آپراکسی یا اختلال حرکتی علارقم کارکرد حسی بی نقص ،آگنوزی یا ناتوانی برای شناخت اشیا ،اختلال عملکرد اجرایی (طرح ریزی ،سازماندهی ،گراف یا مرحله بندی و زمانبندی ،انتزاع و نتیجه )
B نقصهای شناختی عملکرد اجتماعی شغلی را تخریب میکنند و کاهش بارزی در کارآیی فرد در مقایسه با گذشته بوجود می آورند C سیر اختلال شروع تدریجی و کاهش شناختی مستمر دارد D نقص های شناختی ردیف A ناشی از موارد ذیل نیست 1- اختلالات سلسله اعصاب مرکزی (مثل بیماری عروقی مغز ،پارکینسون ،هانینگتون ،هماتوم سابدورال ،هیدروسفالی ،تومر مغز )2- یا اختلالات سیستماتیک که دمانس ایجاد می کنند مثل کمکاری تیروئید ،کمبود ویتامین ب 12 ،یا اسید فولیک ،کمبود نیاسین ،هیپرکالسمی ،نروسیفیلیس،عفونت HIV ،
E نقص ها منحصرا در جریان دلیریوم ظاهر نمیگردند
F اختلال دیگری مثل اسکیزو ، major depression ،توضیح بهتری نیست
|
Dementia of the Alzheimers Type, With Early Onset (also code 331.0 Alzheimers disease on Axis III )(139)
|
290.xx
|
8
|
نوع ساده
|
اگر هیچ یک از موارد با دلیریوم یا هذیان یا با خلق افسرده بر شکل بالینی جاری تسلط نداشته باشند
|
Uncomplicated
|
.10
|
9
|
با دليريوم
|
اگر دلیریوم ثانوی بر دمانس ظاهر شده است
|
With Delirium
|
.11
|
10
|
با هذيان
|
اگر هذیان خصوصیت بارز شمرده میشود
|
With Delusion
|
.12
|
11
|
با خلق افسرده
|
اگر افسردگی خصوصیت بارز است
|
With Depressed Mood
|
.13
|
12
|
دمانس نوع آلزايمر شروع ديررس بعد از 65 سالگي
|
A پیدایش نقص های متعدد شناختی که با هر دو صورت ذیل تظاهر میکند : 1- تخریب حافظه 2- یک یا چند اختلال شناختی ذیل : آفازی یا اختلال زبانی ، آپراکسی یا اختلال حرکتی علارقم کارکرد حسی بی نقص ،آگنوزی یا ناتوانی برای شناخت اشیا ،اختلال عملکرد اجرایی (طرح ریزی ،سازماندهی ،گراف یا مرحله بندی و زمانبندی ،انتزاع و نتیجه )
B نقصهای شناختی عملکرد اجتماعی شغلی را تخریب میکنند و کاهش بارزی در کارآیی فرد در مقایسه با گذشته بوجود می آورند C سیر اختلال شروع تدریجی و کاهش شناختی مستمر دارد D نقص های شناختی ردیف A ناشی از موارد ذیل نیست 1- اختلالات سلسله اعصاب مرکزی (مثل بیماری عروقی مغز ،پارکینسون ،هانینگتون ،هماتوم سابدورال ،هیدروسفالی ،تومر مغز )2- یا اختلالات سیستماتیک که دمانس ایجاد می کنند مثل کمکاری تیروئید ،کمبود ویتامین ب 12 ،یا اسید فولیک ،کمبود نیاسین ،هیپرکالسمی ،نروسیفیلیس،عفونت HIV ،
E نقص ها منحصرا در جریان دلیریوم ظاهر نمیگردند
F اختلال دیگری مثل اسکیزو ، major depression ،توضیح بهتری نیست
|
Dementia of the Alzheimer s type, With Late Onset (also code 331.0 Alzheimer s disease on Axis III )(139)
|
290.xx
|
13
|
نوع ساده
|
اگر هیچ یک از موارد با دلیریوم یا هذیان یا با خلق افسرده بر شکل بالینی جاری تسلط نداشته باشند
|
Uncomplicated
|
.0
|
14
|
با دليريوم
|
اگر دلیریوم ثانوی بر دمانس ظاهر شده است
|
With Delirium
|
.3
|
15
|
با هذيان
|
اگر هذیان خصوصیت بارز شمرده میشود
|
With Delusion
|
.20
|
16
|
با خلق افسرده
|
اگر افسردگی خصوصیت بارز است
|
With Depressed Mood
|
.21
|
17
|
دمانس عروقي
|
A پیدایش نقص های متعدد شناختی که با مجموع دو صورت ذیل تظاهر میکند : 1- تخریب حافظه 2- یک یا چند اختلال شناختی ذیل : آفازی یا اختلال زبانی ، آپراکسی یا اختلال حرکتی علارقم کارکرد حسی بی نقص ،آگنوزی یا ناتوانی برای شناخت اشیا ،اختلال عملکرد اجرایی (طرح ریزی ،سازماندهی ،گراف یا مرحله بندی و زمانبندی ،انتزاع و نتیجه )
B نقصهای شناختی عملکرد اجتماعی شغلی را تحت تاثیر قرار داده و کاهش بارزی در عملکرد فرد در مقایسه با گذشته بوجود می آورند C علایم و نشانه های موضعی عصبی (مثل تشدید رفلکس های عمقی ، پاسخ کف پایی اکستانسور ،فلج پسودوبولبر ،نابهنجاریهای راه رفتن ،ضعف یکی از اندامها ) یا قرائن حاصل از شرح حال ،معاینه فیزیکی ،و یافته های آزمایشگاهی حاکی از بیماری عروقی مغز است مثل انفارکتوس های متعدد قشر مخ و ماده سفید زیر آنو تص
:: بازدید از این مطلب : 43398
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نوشته شده توسط : امین جمالی
نشانگان کورساکف، که به نشانگان ورنیکه – کورساکف نیز معروف است، نوعی صدمه مغزی است که کمبود ویتامین، آن را ایجاد میکند. گاهی کمبودهای غذایی همراه با مواد سمی، در بافت مغز آسیب بنیادی و برگشتناپذیری به بار میآورند. سندرم کورساکف که در برخی میگساریهای مزمن رخ میدهد، از ترکیب میخواری و کمبود ویتامین B (تیامین) ناشی میشود. مشخصههای سندرم کورساکف پیشرفته عبارتند از: مشکلات حسی – حرکتی، آشفتگی شدید، تغییرات شخصیتی و خطر مرگ بر اثر مشکلات کبدی و اختلالات معدهای – رودهای و قلبی. معاینه پس از مرگ مبتلایان به سندرم کورساکف، حاکی از ضایعات دیانسفالی میانی(تالاموس و هیپوتالاموس میانی) و صدمه منتشر برخی از ساختارهای مغزی دیگر است.[1]
کمبود طولانی تیامین، به از دست دادن یا کوچک شدن نورونها در سرتاسر مغز، مخصوصا در بخشی از هیپوتالاموس و تالاموس خلفی – میانی، هستهای که آکسونهایی را به سمت قشر پیشپیشانی میفرستد، منجر میشود. بنابراین نشانههای سندرم کورساکف، شبیه نشانههای افرادی است که قشر پیشپیشانی آنها صدمه دیده، از جمله بیتفاوتی، سردرگمی و یادزدودگی پیشگستر و پسگستر.[2]
در این بیماران، خاطرات تازه و گذشته از بین میروند و به نظر میرسد که شخص در تشکیل خاطرات جدید ناتوان است. علاوه بر این، نقایص ادراکی و از دست رفتن قوه ابتکار به وجود میآید. روانآشفتگی میگساری غالبا بخشی از تاریخچه زندگی بیمار مبتلا به سندرم کورساکف است. هر قدر کمبود ویتامین اثر طولانیتری گذاشته باشد، فرد به "ویتامیندرمانی" کمتر پاسخ میدهد.[3]
نشانه برجسته نشانگان کورساکف، افسانهبافی[4] است که به موجب آن، بیمار برای پر کردن شکافها در حافظه خود حدس میزند. این بیماران در مورد تمام سؤالها افسانهبافی نمیکنند، بلکه فقط در رابطه با سؤالهایی که انتظار دارند پاسخ آنها را بدانند، افسانهبافی میکنند. برای مثال، به سوال بیمعنایی نظیر «پرنسس لوتیا کیست؟» جواب میدهند «نمیدانم». اما در رابطه با سوالهایی درباره خودشان، خانوادهشان و موضوعات آشنای دیگر، افسانهبافی میکنند. معمولا پاسخها در مورد گذشته مصداق دارد، مانند «دیشب برای رفتن به سینما بیرون رفتم». اغلب پاسخهای افسانهبافیشده، بیشتر از آنکه پاسخهای درستی باشند، خوشایند هستند. این گرایش ممکن است تلاش بیمار را برای حفظ کردن هیجانات خوشایند منعکس کند یا اینکه صرفا بیانگر این واقعیت باشد که برای بیماری که در بیمارستان بستری است، زندگی در گذشته، از زندگی در زمان حال خوشایندتر است. برخی بیماران افسانهبافیهای خود را به یاد میآورند و مرتبا آنها را تکرار میکنند. مانند بیماری که همیشه میگفت که «از دیروز» در بیمارستان بوده است. به نظر میرسد که مشکل اصلی این باشد که بیماران در جلوگیری از پاسخی که قبلا دادهاند، مشکل دارند. در یک تحقیق، یکسری عکس به بیماران نشان داده شد و بعد عکسهای دیگری را به آنها نشان دادند و از آنها پرسیدند کدامیک با عکسهای سری اول مطابقت دارند. آنها تا این مرحله خیلی خوب عمل کردند. بعد یکسری عکسهای دیگر را به آنها نشان دادند و دوباره از آنها پرسیدند کدامیک از عکسهای جدید با عکسهایی که به تازگی دیده بودند، مطابقت دارند. آنها عموما به عکسهایی که در سری اول بودند با اینکه در سری دوم نبودند، پاسخ «بله» دادند. آنها نتوانستند پاسخی را که قبلا درست بوده، متوقف کنند.[5]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. پینل، جان؛ روانشناسی فیزیولوژیک، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، 1387، چاپ اول، ص 358 و 359.
[2]. کالات، جیمز؛ روانشناسی فیزیولوژیک، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، روان، 1386، چاپ اول، ص 257.
[3]. آزاد، حسین؛ آسیبشناسی روانی، تهران، بعثت، 1377، چاپ اول، جلد 2، ص 181.
[4]. confabulation
[5]. کالات، جیمز؛ روانشناسی فیزیولوژیک، پیشین، ص 257 و 258.
:: بازدید از این مطلب : 3350
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نوشته شده توسط : امین جمالی
اختلال بدشکلي بدن زماني است که فرد نميتواند در مورد بخش خاصي از بدن خود فکر نکند. ممکن است فرد احساس کند که بخشي از بدنش زشت است حتي اگر اينطور نباشد.
تصور خوب از ظاهرخود نداشتن، فقط يك حساسيت كوچك نيست بلكه يك اختلال رواني به حساب ميآيد! اينكه يك فرد تصور خوبي از ظاهر خود نداشته باشد، گاهي به حدي شديد ميشود كه روانپزشكان به آن «اختلال بدشكلي بدني» ميگويند. تعجب نكنيد اين عنوان موضوعي حيرتآور و تازه نيست بلكه يك جور بيماري است كه بسياري را درگير كرده كه حتي خودشان هم از ابتلا به آن بيخبرند.
اختلال بدشکلی بدن (body dysmorphic disorder) : عبارت از اشتغال ذهنی با نوعی نقص خیالی یا اغراق آمیز در ظاهر جسمانی است.
به عبارتی ویژگی اصلی اختلال بدشکلی بدن (BDD) که در گذشته بدشکلی هراسی (dysmorphophobia) نامیده می شد، عبارت از اشتغال ذهنی با نوعی کاستی در ظاهر فرد است. این کاستی یا خیالی است یا چنانچه نابهنجاری بدنی جزیی وجود داشته باشد، دلواپسی فرد درباره آن افراطی و رنج آور است.
شباهت های زیادی میان اختلال بدشکلی بدن و وسواس وجود دارد. این شباهت ها شامل اشتغال ذهنی وسواسی قابل توجه با یک نقص یا نارسایی و رفتارهای تکراری و وسواسی مانند وارسی کردن وسواسی خود در آیینه، دستکاری پوست و آرایش افراطی می باشد. برخی علایم BDD و OCD همسانی نزدیکی با هم دارند؛ مانند اشتغال ذهنی در مورد کامل گرایی، شک و تردید درباره اینکه برخی چیزها درست نیستند، تمرکز بر روی ظاهر در BDD و به همان اندازه رفتارهای وارسی کردن تکراری و کسب اطمینان در OCD.
شایان ذکر است که به دلیل شباهت زیاد میان این دو اختلال، گاهی اختلال بدشکلی بدن به عنوان زیر مجموعه ای از طیف اختلال وسواس در نظر گرفته می شود. هر چند افراد دچار BDD اشتغال ذهنی وسواسی درباره ظاهر خود دارند و ممکن است رفتارهای وسواسی (مانند وارسی ظاهر خود در آیینه) داشته باشند، تشخیص جداگانه OCD تنها زمانی گذاشته می شود که افکار و رفتار وسواسی محدود به نگرانی فرد در زمینه ظاهر خود نباشد و حالت خود ناهمخوان (ego-dystonic) داشته باشد (ربیعی و همکاران.۱۳۸۸. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران. ۴، ۳۴۳-۳۵۰)
اختلال بدشکلی بدن یا مشغولیت ذهنی با یک نقص خیالی در ظاهر شخص مشخص میشود و این نگرانی به وضوح اغراقآمیز است . از مشخصات این اختلال این است که شخص وقت زیادی را جلوی آینه میگذراند، خصوصیات ظاهری خود را با دیگران مقایسه میکند، سعی میکند قسمتهای باز بدن را که احساس میکند نقص دارد استتار کند و در صدد جلب اطمینان از دیگران در مورد ظاهر خود است . این افراد اغلب از صمیمیت با دیگران و موقعیتهای متفاوت اجتماعی دوری میکنند . در این اختلال شخص از نظر رضایت از خود و تصویر بدن تفاوتهای کمی و کیفی با دیگران دارد . از نظر روان آسیبشناسی این اختلال خصوصیاتی مشابه با اختلال وسواسی - اجباری و هراس اجتماعی، و از طرفی با این اختلالات همابتلایی دارد؛ بنابراین تعجبی ندارد که مدل شناختی که برای آن ارائه میشود با مدلهای شناختی این اختلالات شباهتها و همپوشانی هایی داشته باشد .
عنوان (self) « خود » ، در مدل ارائه شده زیر تجربه هایی است که شخص در آن حداکثر خودآگاهی و توجه معطوف به خود به عنوان یک تصویر تحریف شده دارد . فرض شده است که چرخه شناختی وقتی شروع میشود که یک بازنمایی خارجی از ظاهر شخص (مانند نگاه به آینه)، یک تصویر تحریف شده را در ذهن فعال میکند . فرآیند توجه انتخابی موجب افزایش آگاهی از تصویر و خصوصیات خاص آن میشود .
این افراد به احتمال بیشتر تصویر خود را منفیتر ارزیابی میکنند و بنابراین تصویر بیشتر تحریف میشود و نقایص موجود در آن بارزتر به نظر میرسد . در این افراد در بسیاری از موارد تصویر از دیدگاهِ مشاهده کننده تجسم میشود و این حالت به بیماران دارای اختلال هراس اجتماعی شباهت دارد . در هر دو این اختلالات بیماران به طور اولیه ممکن است برای اجتناب از مواجهه با احساس منفیِ ناشی از ارزیابی خود، از دیدگاه ناظر استفاده کنند که در نتیجه دیدگاه ناظر به عنوان یک عامل نگهدارنده عمل میکند . فعال شدن یک تصویرسازی ذهنی با افزایش توجه به خود همراه است . این موجب آگاهی بیشتر از اطلاعاتی مانند احساسات، افکار، تصاویر ذهنی یا هیجاناتی میشود که در حافظه شخص باقی مانده است و در حال حاضر او را تحت تأثیر قرار میدهد .
میزان توجه به خود با شدت علایم و مشغولیت ذهنی بیمار ارتباط دارد . از طرفی این سیستم فکری ممکن است . آنقدر انعطاف ناپذیر باشد که نتواند به اطلاعات خارجی راجع به ظاهر شخص توجه کند . در بیمارانی که اختلال آنها شدت کمتری دارد، هنوز ظرفیتهایی از توجه به اطلاعات بیرونی وجود دارد و به همین دلیل تصاویر ذهنی خیلی ثابت نیستند و شخص به عقاید خود راجع به ظاهرش شک میکند . هرچه شخص مدت بیشتری را جلوی آینه سپری کند، آگاهی او از خود افزایش مییابد و احساس بدتری پیدا میکند و احساس زشت بودن در او تقویت میشود . به نظر میرسد فرآیند توجه انتخابی به خصوصیات خاصی از ظاهر معطوف و به تحریف تصویر ذهنی از بدن منجر میشود . در این مدل از نقش تصویرسازی و توجه به خود، در درمان نیز استفاده میشود.
نشانههاي بدشکلي
ممکن است فرد ساعتهاي طولاني در مورد بخشهاي خاصي از بدن خود نگران باشد. بيشتر مواقع احساس غمگيني و نااميدي داشته باشد. حتي فرد ممکن است بخشهايي که درباره آن نگران و ناراحت است را از ديد ديگران پنهان کند. بعضي افراد مبتلا به اختلال بدشکلي بدن از ارتباط برقرار کردن با ديگران خودداري ميکنند زيرا نميخواهند ديگران آن بخش از بدنشان را ببينند. اين امر سبب بروز مشکلاتي در مدرسه و يا محل کار و روابط آنها ميشود.
اين افراد درباره چه چيزهايي نگران هستند؟
بعضي افراد مبتلا به اختلال بدشکلي بدن درباره بخشهايي از صورت خود نگران هستند. عدهاي ديگر هم در مورد ساير بخشهاي بدن ناراحت هستند.
مثالهايي از اين نگرانيها:
خال يا کک و مک خيلي بزرگ است
آکنه بسيار بد است
جاي زخم خيلي بزرگ است
بيني بسيار بزرگ است
دندانها نامرتب و نامنظم هستند
موي زياد در صورت و يا بدن وجود دارد
موي سر خيلي کمپشت است
اندازه و شکل پستانها مناسب نيست
عضلات بسيار ضعيف و نحيف است
رفتارهاي شايع کدام هستند؟
فرد مدتهاي طولاني در مقابل آينه ميايستد و يا مدام در حال چککردن بدن خود است.
اجتناب از ديدن خود در آينه
پرهيز از عکس گرفتن
فرد مدام به زيباکردن خود ميپردازد. مثلا موهاي زايد را ميکند، ميتراشد و يا موهايش را شانه ميکند.
به پاکيزهکردن پوست ميپردازد.
چککردن مداوم، لمسکردن و يا اندازهگيري مکرر بخشهايي که درباره آن نگران است.
فرد سعي ميکند با پوشاندن اين بخشهاي بدن با لباس و کلاه، عينک و يا آرايش اين مشکل را برطرف و يا از ديد پنهان کند.
فرد مدام به پزشک متخصص پوست، جراح پلاستيک و يا دندانپزشک مراجعه ميکند.
براي يک مشکل کوچک اقدامات پزشکي زيادي انجام داده است.
اختلال بدشکلي بدن چگونه درمان ميشود؟
اگر اين افکار شما را آزار ميداد و يا اين رفتارها در شما ديده شد حتما با پزشک مشورت کنيد. پزشک ممکن است به شما داروهايي بدهد که بتواند به شما کمک کند. همچنين پزشک ممکن است در يافتن پزشک متخصص و آموزشديده در اين زمينه به شما کمک کند.
درمانگرهايي که در زمينه اختلال بدشکلي تخصص دارند ممکن است از رفتاردرماني شناختي براي کمک به اين افراد استفاده کنند. گفتگو و مشاوره در افرادي که مدام در مورد اين مشکل فکر ميکند کمککننده است

وسواس بدشکلی Body Dysmorphic Disorder
دانشمندان آمریکایی دریافتند عملکرد نادرست برخی از فرایندهای مغزی در دیدن چهره موجب وسواس زشت بودن در افرادی میشود که از بیماری "بد ریخت هراسی" رنج میبرند.
حدود دو درصد از مردم دنیا از بیماری "اختلال بد ریختی بدنی" و یا "بد ریخت هراسی" رنج میبرند. این افراد زمانی که در مقابل آینه میایستند خود را بسیار زشت و بد ریخت میبینند و به تدریج نسبت به اینکه در آینه نگاه کنند دچار وسواس و ترس میشوند.
حدود یک چهارم از افراد مبتلا به این بیماری در اثر رنجی که از دیدن چهره خود در آینه میبرند اقدام به خودکشی میکنند. بسیاری دیگر از آنها نیز تصور میکنند که واقعا در چهره و بدن دچار نقص هستند و بنابراین بارها تحت عمل جراحی زیبایی قرار میگیرند اما هرگز احساس خوبی از چهره خود ندارند. migna.ir
اکنون گروهی از محققان مدرسه پزشکی دانشگاه لس آنجلس کشف کردند که مغز این بیماران تصور چهره آنها را به روشی غیرواقعی پردازش میکند. فعالیت مغز این افراد هم در مراکز بصری و هم در سیستم جسم مخطط در لب پیشانی تغییر کرده است. این محققان کشف کردند که مورد اشتباهی در مغز این افراد وجود دارد که میتواند دلیل این باشد که این افراد خود را زشت ببینند.
مغز 17 فرد "بد ریخت هراس" و 17 فرد سالم برای درک بهتر این موضوع با کمک رزونانس مغناطیسی مورد بررسی قرار گرفتند درحالی که تمام این افراد به عکسی از چهره خود و یا عکس یک هنرپیشه معروف نگاه میکردند. به این ترتیب این دانشمندان مشاهده کردند که در مغز "بدریخت هراس ها" فضاهای مختلف نورونی لب پیشانی به روشی ناهنجار و غیرعادی روشن میشوند. نتایج این تحقیقات میتواند به درک بهتر اینکه آیا این اختلال ذاتی و یا اکتسابی است کمک کند.
اينكه يك فرد تصور خوبي از ظاهر خود نداشته باشد، گاهي به حدي شديد ميشود كه روانپزشكان به آن «اختلال بدشكلي بدني» ميگويند. تعجب نكنيد اين عنوان موضوعي حيرتآور و تازه نيست بلكه يك جور بيماري است كه بسياري را درگير كرده كه حتي خودشان هم از ابتلا به آن بيخبرند.
آنچه ميخوانيد نتيجه گفتوگو با پروفسور جي كوين تامپسون، مولف كتابي در مورد تئوري، ارزيابي و درمان اين اختلال است. پروفسور تامپسون، استاد روانشناسي باليني در دانشگاه فلوريداي جنوبي است و سالها در اين باب مطالعه كرده است.
به مبتلا يان چطور كمك كنيم؟
بهترين اقدام اعزام فرد نزد روانپزشك بهخصوص با تخصص در اختلالات خوردن است. نقش اطرافيان در فرآيند بهبود بسيار پيچيده است. ممكن است درمانگر از اطرافيان بخواهد كه به درخواست بيمار براي تاييد مداوم ظاهر خود پاسخ ندهند.
اما در عين حال به چالش كشيدن مشكل بيمار هم صلاح نيست (مثلا نبايد دائم گفت من مشكلي در موي تو نميبينم) چون با اينكار ديدگاه بيمار به كل بياعتبار جلوه ميكند. اطرافيان بايد به او گوش دهند و حمايتش كنند تا از اهداف درماني فاصله نگيرد.
چه شد كه به مشكلات تناسب اندام علاقهمند شديد؟
بهتدريج بعد از دهه 80 وقتي پرخوري عصبي بهعنوان اختلال باليني شناخته شد تمركز هم روي اختلالات خوردن بود. نخستين كار در زمينه اختلالات خوردن، روي تصور فرد از خود متمركز شد با اين اطلاعات كه نارضايتي از ظاهر و شكل و شمايل بدن فقط محدود به بياشتهايي عصبي و پرخوري عصبي نيست بلكه در افرادي كه به اختلالات خوردن مبتلا نيستند، هم ديده ميشود.
از اواسط دهه 80 ميلادي مطالعاتم روي تصور فرد از ظاهر و بدن خود در نمونههاي مختلف مثل ورزشكاران، افرادي كه تحت عمل جراحي پلاستيك قرار گرفتهاند، نوجوانان، بالغان و افراد با نژادها و مليتهاي مختلف متمركز شد.
تعريفتان از Body Image چيست؟
اين عبارت يعني ديدگاه دروني فرد از ظاهر خودش. به عبارت ساده يعني اينكه افراد ظاهرشان را چگونه ميدانند و چه احساسي از ظاهرشان دارند. البته اين موضوع چند وجهي است و اجزاي متعددي دارد. اين سؤال را از همه مراجعانم ميپرسم كه آيا هر آنچه ديگران از ظاهر آنها ميبينند خودشان هم ميبينند؟
مثلا اينكه فردي قسمت خاصي از بدنش را (مثلا كمر يا ران) بزرگتر از سايرين ميبيند درحاليكه با سنجشهاي مربوطه اين قسمت كاملا اندازه آن مناسب بوده، اين نشاندهنده به هم خوردن تصور فرد از ظاهر و بدن است.
در اغلب موارد ظاهر فرد مشكلي ندارد بلكه فرد مورد نظر بعضي جنبههاي آن را دوست نداشته و آن را قبول ندارد. براي ارزيابي و تشخيص اين اختلال از پرسشنامههاي متعدد و سنجشهاي ويژه استفاده ميشود.
اين سنجشها موارد مختلفي را مشخص ميكند:سطوح پيشرفته نارضايتي از ظاهر و بدن و حتي سطوح پيشرفته گريز از اجتماع بهدليل احساسات منفي كه فرد از ظاهر خود دارد. بيش از 30 مقياس سنجش اختلالات تصور فرد از ظاهر خود كه بيشترين استفاده را دارند، معرفي كردهايم. وقتي فردي تصور خوبي از ظاهرش نداشته باشد و اين مسئله شديد شود با عملكرد اجتماعي و شغلي او تداخل پيدا ميكند يا اضطراب و افسردگي شديد را موجب ميشود.
مشخصه اختلال بدشكلي بدن چيست؟
ويژگي اصلي اين اختلال در اين است كه فرد مبتلا بينهايت از بعضي جنبههاي ظاهرش ناخشنود است و حتي آنها را توهينآميز و بياعتبار ميداند. نكته مهم در اين افراد اين است كه ارزيابي فرد از ظاهر خودش با آنچه ديگران در مورد او حس ميكنند همخواني ندارد مثلا ديگران هيچ جنبه غيرمعمول يا غيرعادي در ظاهر او نميبينند يا اگر هم در ظاهر فرد مشكلي وجود دارد بسيار جزئي و ناچيز است (مثلا گوش يا بيني فرد كمي بزرگ است) اما خودش اين مورد را بسيار بزرگ و قابل توجه حس ميكند.
از ديدگاه باليني آنچه جزو مهمترين مورد محسوب ميشود اين است كه فرد مبتلا، به شكل وسواسگونهاي روي آن قسمت از بدن كه از آن ناراضي است تمركز ميكند و اين وسواس با موجوديت فرد تداخل دارد.
اختلال بدشكل بودن بدني جنبههاي مختلفي از ظاهر را در بر ميگيرد اما مطالعات نشان ميدهد اين موضوع در بعضي موارد بيشتر است:موي سر، بيني، پوست، چشمها، ران پا، شكم، اندازه قفسه سينه، لبها، گونه، جاي زخمها روي بدن، قد و دندانها.
چه افرادي از ظاهر خود ناراضي هستند؟
تقريبا هر آدمي جنبههايي از ظاهرش را دوست ندارد و دلش ميخواهد آنها بهگونهاي ديگر باشند اما مبتلايان اين اختلال اقدامات بسيار زياد و طولاني مدتي براي اصلاح ظاهر خود انجام ميدهند مثلا بارها تحت عمل جراحي قرار گرفتهاند، دائما رژيمهاي غذايي شديد ميگيرند، ورزشهايي شديد و متعدد انجام ميدهند يا قسمت مورد نظر را با لباس يا آرايش ميپوشانند.
متاسفانه مطالعات توصيفي در اين زمينه، كم است. اكثر اطلاعات بهدست آمده در اين مورد از معاينات موردي و فاكتورهايي است كه فرد شروع بيماري را به آن نسبت ميدهد.
بهنظر ميرسد در اغلب موارد يك اتفاق باعث شروع ماجرا ميشود مثلا ديگران با عبارات خود ظاهر فرد را مسخره كرده و او را آزار ميدهند. شايد در 70 درصد موارد شروع علائم در نوباوگي و نوجواني بوده است.
اين اختلال ميتواند باعث رفتارهاي اجتنابي شديدي در فرد شود مثلا انزوا و دوري از آشنايان و خانواده، خودكشي هم چندان غيرمتداول نيست و افسردگي هم ديده شده است. در بعضي موارد جراحيهاي مختلف و اقدامات متعدد نميتوانند اشكالي را كه در ظاهر فرد وجود دارد برطرف كنند.
چه كساني در خطرهستند؟
مطالعات در مورد ميزان شيوع انجام نشده است. احتمالا به اين دليل كه اين اختلال نادر است و شايد بين يك تا دو درصد كل جمعيت و 10 تا 15 درصد بيماران سرپايي روانپزشكي را شامل ميشود.
بعضي محققين معتقدند ميزان شيوع در حال افزايش است چون روشهاي تشخيصي رو به بهبود است و مردم نسبت به ظاهر خود وسواس بيشتري پيدا كردهاند. نكته جالبي كه در تحقيقات مشخص شده اين است كه اين اختلال در زنان و مردان بالغ يكسان ديده ميشود.
اين موضوع با دادههاي اختلالات خوردن در تضاد شديد است چون درآنها ذكر شده 90درصد مبتلايان به اختلالات خوردن، خانمها هستند. فعلا در مورد ميزان دقيق شيوع و ارتباط فاميلي اين اختلال مطالعات كافي نيست.
تفاوت اين اختلال با اختلالهاي وسواسي- جبري چيست؟
كسي كه به اختلال در خوردن مبتلاست ممكن است علائمي از بد شكلي را هم نشان دهد بهخصوص اگر فرد از ظاهرش ناراضي باشد. وجود اختلال بد شكل بودن بدني در قسمتي از بدن كه به بزرگي و كوچكي آن مربوط نباشد (مثل گوش و بيني) معمولا نشان ميدهد اختلالات خوردن بهطور همزمان وجود ندارد.
اگر محلي كه اختلال بد شكل بودن بدني را ايجاد كرده وابسته به اندازه باشد بايد ارزيابي اختلال خوردن انجام شود و تمركز روي نشانههاي معمول اختلالات خوردن باشد مثل رژيمهاي غذايي شديد، كاهش وزن، استفاده از مسهلها براي كاهش وزن و احساس كنترل نداشتن در مقابل غذاها.
افتراق اختلال وسواسي – جبري از اختلال بد شكل بودن بدني از يكديگر بسيار مشكل است و بعضي محققين معتقدند اختلال بد شكل بودن بدني در حوزه اختلال وسواسي – جبري قرار دارد. در اصل درمانهاي روانپزشكي و دارويي براي هر دو يكسان است.
البته افسردگي و مشكلات اضطراب از اجتماع نيز از جمله مشكلات روانپزشكي مرتبط با اختلال بدشكل بودن بدني هستند (هراس از اجتماع، اختلال شخصيتي دوري گزين) كه متاسفانه كارهاي تجربي در اين زمينه اندك بوده است.
2 روش عمده براي شناسايي اختلال بدشكل بودن وجود دارد، يكي معياري است كه در منابع روانپزشكي وجود دارد و دوم روش جيمز روزن است كه معاينه اختلال بد شكل بودن بدني است كه در مطالعات مختلف استفاده شده و بسيار عالي است.
اين اختلال درمان ميشود يا نه؟
در زمينه درمان هم مطالعات هنوز اندك است. نتايج اميدواركننده با دارودرماني و درمان شناختي –رفتاري ديده شده است. در روش آخر سعي بر اين است كه الگوهاي وسواس گونهاي مثل بررسي مداوم در آينه يا گرفتن تاييد از ديگران شكسته شود. در مواردي كه دوري از اجتماع وجود دارد به بيمار آموزش داده ميشود كه چگونه با موقعيتهاي اجتماعي مواجه شده و بر اضطراب اجتماعي غلبه كند.
با اين حال بهنظر ميرسد تعداد زيادي از مبتلايان هنوز درمان نشدهاند چون از ابتلاي خود به اين اختلال آگاه نيستند.
آیا شما نسبت به نقصهای ظاهری خود وسواس دارید؟
دکتر کاترین فیلیپس فکر میکرد که او اطلاعات بسیار زیادی در مورد بیماریهای روانی داشت. به عنوان یک روانپزشک ساکن هاروارد از سال 1988 تا 1991 او به خوبی با بیماریهایی نظیر افسردگی ، اسکیزوفرنی و اختلال دو قطبی آشنا بود.
اما یک روز وقتیکه یک بیمار ناراحت به او گفت که موهای او همه بدبختیهای او را باعث شده است ، دکتر فیلیپس درنگ کرده و شروع به جستجو در نوشتههای روانپزشکی کرد ، او مراجعی راجع به یک تشخیص مبهم به نام اختلال بدشکلی جسمی یا "ابج" پیدا کرد. او دریافت که کسانی که از این بیماری رنج میبرند به خاطر این اندیشه که بعضی از قسمتهای بدن آنها مثل مو ، بینی ، پوست ، باسن یا ... بدشکل یا غیرعادی است رنج میبرند درحالیکه واقعا اینطور نیست.
این وسواس آنها نسبت به نقصهای واهی ممکن است باعث شود که آنها ساعتها در روبروی آینه خیره بمانند ، اینکه از افراد دیگر دوری گزینند ، یا اینکه برای جراحیهای زیبایی غیرضروری اقدام کرده و یا حتی اقدام به خودکشی کنند. او میگوید: "اگر شما شخصی با "ابج" را تابحال ندیده باشید ، این برای شما راحت است که این مشکل را بیاهمیت بدانید ، اما اگر شما بدانید که این اختلال چقدر مخرب میتواند باشد ، شما با آن خیلی جدی برخورد میکنید."
امروزه دکتر فیلیپس یک متخصص برجسته در مورد این اختلال میباشد در حالیکه یک کتاب در این زمینه نوشته است ("آینههای شکسته") و برنامههای درمانی را در بیمارستان مکلین نزدیک بوستون و بیمارستان باتلر در پراویدنس پایهریزی کرد و این درحالیست که او روانپزشک مدرسه پزشکی براون است.
دکتر فیلیپس تخمین میزند که اختلال بدشکلی جسمی بر حدود 1 تا 2 درصد از افراد تاثیر میگذارد که میتوانند مرد یا زن باشند. دکتر فیلیپس میگوید: " اختلال بدشکلی جسمی تا حد وسیعی مورد ملاحظه قرار نگرفته و تا حد وسیعی بدون تشخیص باقی میماند. بیشتر افراد ممکن است شخصی را با "ابج" بشناسند اما متوجه آن نیستند."
سئوال: اگر شما اعتقاد دارید که اختلال بدشکلی جسمی یکچنین اختلال گستردهای است پس چرا آنقدر کم مورد توجه قرار گرفته است؟
جواب: مهمترین دلیل آن این است که افراد در مورد این مشکل خیلی پنهان کار هستند. من یکبار یک خانم مسن 80 ساله با "ابج" را دیدم. اون از وقتی که یک نوجوان بود این ناراحتی را داشته است. او فکر میکرد که پوست اون زننده هست و اینکه اون خالهای وحشتناک و زشتی داره. او از این اختلال حدود 60 سال رنج برده بود. او از دوستان خود و روابط اجتماعی اجتناب کرده بود. و او هرگز در مورد این مساله به شوهرش چیزی نگفته بود. اون میگفت که با شوهرش رابطه خیلی نزدیکی را داشته ، اون به شوهرش همه چیز را گفته بوده غیر از این مساله. این برای اون خیلی شرمآور بوده است.
افراد با "ابج" در هراسند که به عنوان فردی بیاهمیت و سطحی مورد ملاحظه قرار بگیرند ، و اینکه آنها به شکل جدی مورد توجه قرار نگیرند. من بیمارانی داشتهام که به شکل هفتگی برای مدت 10 تا 20 سال رواندرمانی داشتهاند ولی آنها هرگز راجع به این مساله چیزی به درمانگر خود نگفته بودند حتی با وجود اینکه بعضی از این افراد میگفتند که این مساله یک مشکل اصلی برای آنها بوده است. بنابراین ، اگر به عنوان یک متخصص بالینی شما سئوالی درباره "ابج" بپرسید شما به احتمال زیاد چیزی درباره اون نخواهید شنید. migna.ir
سئوال : آیا راهی وجود دارد برای اینکه متوجه بشویم شخصی دچار اختلال بدشکلی جسمی است اگر او خودش چیزی در اینباره نگوید؟
جواب: افراد با "ابج" معمولی به نظر میرسند حتی بعضی از آنها جذاب نیز هستند. شما با نگاه کردن به آنها نمیتوانید بگویید که آنها این مشکل را دارند. ولیکن سرنخهایی برای این مساله وجود دارد. شخص ممکن است ساعتهای زیادی را جلوی آینه بگذراند ، یا اینکه شخص ممکن است همیشه در حال درست کردن موهایش بوده و یا اینکه در داخل خانه از عینک آفتابی استفاده کند.
گاهی اوقات چیزهایی که فرد برای استتار از آنها استفاده کرده غیرعادی بوده و باعث جلب توجه به آنها میشود. یک زنی که شرح آن در کتاب من آمده است برای مدت پنج سال خانه نشین شده بود. او کاملا جذاب بود اما اون فکر میکرد که اون به شکل مخوفی زشت است ؛ او در طبقه سوم خانه پدریاش ساکن مانده و فقط بین هال و اتاقهای خواب رفت و آمد کرده و به این فکر میکرد که او چقدر زشت به نظر میرسد و به خودکشی میاندیشید.
در نهایت مادربزرگش مجبورش کرد که به دندانپزشک مراجعه کند به خاطر اینکه یکی از دندانهایش افتاده بود. او فقط با این شرط قبول کرد که خانه را ترک کند که همه صورتش را با بانداژ جراحی بپوشاند ، بدین ترتیب اون شبیه یک مومیایی به نظر میرسید. اما بیشتر افراد با "ابج" این کارها را انجام نمیدهند. اما بیشتر آنها از گونهای استتار که بیشتر حالت معمولی دارند استفاده میکنند مثل استفاده از آرایش غلیظ ، کلاه یا لباس آستین بلند یا شلوار وقتی هوا در بیرون 105 درجه فارنهایت است.
سئوال: نرخ اختلال بدشکلی جسمی معمولا در مردان و زنان یکسان است اما آیا این خودش را در جنسیت متفاوت به شکل مختلف نشان میدهد؟
جواب: خانمها بیشر در مورد باسن و وزنشان نگران هستند درحالیکه آقایان بیشتر در مورد نحیف بودن خودشان نگران هستند. هر دو آنها در مورد مو حساس هستند ، اما خانمها بیشتر در این مورد حساس هستند که آنها بیش از حد موی بدن دارند ، در حالیکه مردان در اینباره نگران نیستند. زنان بیشتر از مردان در جستجوی جراحیهای پلاستیک هستند.
سئوال: از یک طرف ، این اختلال خیلی مدرن به نظر میرسد ، اختلالی وسواس نسبت به ظاهرمان که زائیده این عصر رسانههاست. با این وجود چه مدت است این اختلال وجود دارد؟
جواب: توصیفاتی از 100 سال قبل در مورد بیمارانی وجود دارد که دقیقا شبیه به بیمارانی است که من از دهه 90 تا بحال دیدهام. این توصیفات تقریبا برابر بودند.
سئوال: آیا شما فکر میکنید که تاکید فرهنگ ما بر ظاهر باعث میشود که نرخ اختلال بدشکلی جسمی افزایش پیدا کند؟
جواب: ظاهر همیشه مهم بوده است. اما من گمان میکنم که این امکان دارد که نرخ "ابج" رو به افزایش باشد از آنجائیکه زنان با عکسهای بیشماری از نمونههای بینقص در رسانهها روبرو میشوند. بسیاری تحقیقات نشان دادهاند که هرچه شما بیشتر نمونههای بینقص را حول وحوش خود دیده و هر چه که بیشتر شما خودتان را با آن تصاویر مقایسه کنید ، تمایل شما برای اینکه احساس بدتری در مورد خودتان داشته باشید بیشتر میشود.
سئوال: بعضی عوامل دیگر که به اختلال بدشکلی منجر میشوند چه هستند؟
جواب: مطالعات نشان دادهاند که بیشتر افراد با "ابج" با مهار کننده بازجذب سروتونین حال بهتری پیدا میکنند. این مساله نشان میدهد که عدم تعادل سروتونین نیز در ایجاد این مساله دخالت دارد که بخشی از این مساله به مثال بیولوژیکی مربوط میشود.

سئوال: زندگی روزمره یک فردی که سندروم بدشکلی دارد به چه شکلی است؟
جواب: یک بیمار را در نظر بگیرید که به نظر زن کاملا جذابی به نظر میرسد ، حدود سی ساله ، با پوستی زیبا ، موی بور ، لاغر و دوستداشتنی. اما او فکر میکند که خیلی زشت و مخوف هست. او فکر میکند که لکههای بزرگ وحشتناکی در تمامی سطح پوست او وجود دارد ، و اینکه او جوشهای بزرگ زشتی دارد ، اینکه موهای او در جهت نادرستی برجسته شده است. اما پوست اون به شکل منطقی صاف است اگر شما واقعا از نزدیک نگاه کنید شما متوجه میشوید که او یک یا دو جوش در صورتش دارد.
او از مادرش در حدود بین 10 تا 20 بار میپرسد " من چطور به نظر میرسم؟ پوست من چطور به نظر میرسد؟" او یک شغل خوب دارد و آن را نسبتا خوب انجام میدهد. اما او تمایل دارد که از افراد دیگر در سر کار اجتناب کند. او برای خوردن ناهار به کافه تریا نمیرود ؛ او از تعامل با همکاران اجتناب میکند که این یک مشکل میباشد به خاطر اینکه او نیاز دارد با شکل موثری این تعاملات را انجام دهد تا اینکه کارش را انجام دهد.
سئوال: آیا افراد سعی میکنند که از درمان پزشکی یا جراحی برای نقصهایی که مورد ملاحظه قرار میدهند استفاده کنند؟
جواب: مطالعات نشان میدهد که نرخی بین 6 تا 15 درصد از افراد که در جستجوی جراحی پلاستیک هستند "ابج" دارند ؛ از طرف دیگر ، در حدود یک چهارم از افراد با "ابج" جراحی پلاستیک داشتهاند. و در حدود 40 درصد از بیمارانی که من تابحال دیدهام درمان مربوط به پوست داشتهاند.
سئوال: درمان هایی که هماکنون برای درمان اختلال بدشکلی جسمی مورد استفاده قرار میگیرند چقدر موثر هستند؟ آیا به غیر از دارو شامل درمان هم میشوند؟
جواب: ما خیلی از بیماران را با دارو درمان میکنیم ، بعضی را با درمان و برخی را با هر دو. اگر شما "ابج" شدید دارید در این حالت مشخصا شما به دارو نیاز داشته و شما شاید همچنین از درمان سود ببرید. اگر شما "ابج" ملایمتر دارید ، شما احتمالا میتواند یکی از این دو روش را مورد استفاده قرار دهید.
من یک بازبینی بر نتایج پزشکی خود اخیرا داشتم و به این نگاه میکردم که افراد چگونه پیشرفت کرده بودند. نود درصد از افراد تا یک حد معینی پیشرفت کرده بودند. نشانه این بیماری به شکل کلی در آنها از بین نرفته بود اما اکثریت افراد با این اختلال میتوانستند پیشرفت مشخصی را در نشانههای بیماری خود تجربه کنند. خیلی از بیماران فقط با تشخیص این بیماری حال بهتری پیدا میکردند. آنها احساس خیلی راحتی داشتند از اینکه متوجه میشدند افراد دیگری شبیه به آنها هستند ، اینکه این یک بیماری شناخته شده است و اینکه میتوانند امیدوار باشند برای اینکه حالشان بهتر شود.
:: بازدید از این مطلب : 4370
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نوشته شده توسط : امین جمالی
اختلال ادراکی، خاص بیماران روانی نیست و در افراد عادی نیز مشاهده میشود. توهم و خطاهای ادراکی، عمدهترین اختلالات ادراکی هستند...
فرایند تبدیل محرک فیزیکی به اطلاعات روانشناختی؛ فرایند روانی که در آن محرک حسی به آگاهی آورده میشود، ادراک نام دارد. به عبارت دیگر درک، عملی است که در ضمن آن احساساتی که به وسیله محرکهای حسی به وجود میآیند، برای شخص معنی و مفهوم پیدا میکند.[1]
اختلال ادراکی، خاص بیماران روانی نیست و در افراد عادی نیز مشاهده میشود. توهم و خطاهای ادراکی، عمدهترین اختلالات ادراکی هستند.
1. توهم hallucination
ادراک حسی غلط که در ارتباط با محرکهای خارجی واقعی نیست. تجربه توهمی ممکن است تعبیر هذیانی بشود یا نشود.[2]
انواع توهم
توهم پیشخواب hypnogogic hallucination
ادراک حسی غلط در لحظه به خواب رفتن؛ عموما بیمارگونه در نظر گرفته نمیشود.
توهم پسخواب hypnopompic hallucination
ادراک حسی غلط در لحظه بیدار شدن؛ عموما بیمارگونه در نظر گرفته نمیشود.[3]
توهم شنوایی Auditory hallucination
ادراک اشتباهی صدا، معمولا صدای انسان، اما همچنین ممکن است سر و صداهای دیگر از قبیل موسیقی نیز باشد. شایعترین توهم در اختلالات روانپریشی است.[4]
توهم بینایی Visual hallucination
ادراک غلط شامل تصاویر شکلدار(مثل اشخاص) و تصاویر بیشکل(مثل جرقههای نورانی) میشود. در اختلالات ناشی از موارد طبی شایعتر است.
توهم بویایی Olfactory hallucination
ادراک غلط بو، در اختلالات عضوی شایعتر است.
توهم چشایی Gustatory hallucination
ادراک غلط مزه از قبیل مزه ناخوشایند که توسط صرع ایجاد میشود. در اختلالات عضوی شایعتر است.
توهم لمسی Tactile hallucination
ادراک غلط لمس یا حس سطحی، آنچنان که در عضو قطع شده(عضو خیالی[5]) میباشد؛ احساس خزیدن بر روی یا زیر پوست(توهم لمس حشره[6]).[7]
توهم جسمی Somatic hallucination
ادراک غلط وقوع اتفاقاتی داخل بدن یا روی بدن، اغلب ریشه احشایی دارد.[8]
توهم لیلیپوتی Liliputian hallucination
ادراک غلطی که در آن، اشیاء به صورت کوچکشده دیده میشود.[9]
توهم هماهنگ با خلق hallucination Mood-congruent
توهمی که محتوای آن با خلق افسرده یا شیدایی(مثلا در افسردگی، توهمات حاوی مایههای گناه، استحقاق عقوبت یا بیکفایتی است و در شیدایی، توهمات حاوی مایههای ثروت و قدرت هنگفت است) همخوان میباشد.
توهم ناهماهنگ با خلق hallucination Mood-incongruent
توهمی که محتوای آن با خلق افسرده یا شیدایی همخوان نیست.
توهمزدگی hallucinosis
توهماتی که اغلب شنوایی هستند و با سوء مصرف مزمن الکل همراه میباشند. در توهمزدگی، توهمات در یک زمینه حالت حسی روشن اتفاق میافتد.
حسآمیزی synesthesia
ایجاد شدن احساس یا توهم به وسیله حس دیگر؛ به عنوان مثال صدا دیده میشود.
پدیده دنبالهدار(یدککشی) Trailing phenomenon
نابهنجاری ادراکی همراه با داروهای توهمزا که در آن، اشیاء متحرک به عنوان یکسری تصاویر مجزا و منفصل به نظر میرسند.[10]
توهم آمرانه hallucination command
ادراک غلط دستور که شخص ممکن است احساس الزام و غیرقابل مقاومت در اطاعت از دستور داشته باشد.
توهم بازتابی Reflex hallucination
عبارت است از برداشت حسی غلط، ناشی از تحریک حسی یک منطقه حسی متفاوت و دور. مثلا ممکن است شخص صدای سرفه فرد دیگر را صدای سرفه خود احساس کند.
توهم اکستراکامپین hallucination Extracampine
توهمی که در خارج از میدان عمل یک عضو حسی پیدا میشود. مثلا بیمار ممکن است شیطان را در پشت سر خود مشاهده کند.
توهم سایکوموتور hallucination Psycho motor
در این توهم، بیمار احساس میکند که برخی از اندامهای بدن تغییر محل دادهاند. مثلا احساس کند گوش او در کف دستش قرار گرفته است.
توهم کندی حرکات hallucination Slow motor
در این توهم، بیمار در حرکات خود کندی همهجانبهای احساس میکند و وقتی سعی میکند به حرکات خود سرعت دهد، کندی بیشتری احساس میکند.
توهم منفی Negetive hallucination
در این حالت، شخصی که سیستم عصبی او از نظر فیزیولوژی سالم است از درک یک محرک واقعی ناتوان است. به عبارت دیگر با وجود محرک، آن را درک نمیکند. چنین پدیدهای را در حالت هیپنوتیزم نیز میتوان ایجاد کرد.
2. خطای ادراکی illusion
ادراک غلط یا تفسیر غلط محرکهای حسی واقعی خارجی، خطای ادراکی نامیده میشود.[11] این خطا لزوما به دلیل سایکوپاتولوژی نیست و در افراد نرمال که نقصی در اعضاء حسی دارند و نیز بر طبق قوانین فیزیکی(مانند شکست نور) دیده میشود. خطای ادراکی مربوط به اختلالات روانی، از خطای ادراکی اعضاء حسی متمایز است و به سه گروه عاطفی، کلامی و تصویری تقسیم میشود.
یک. خطای ادراکی عاطفی Affective illusion
این خطا تحت تاثیر عواطف و هیجانات قوی مثل ترس ظاهر میشود. در چنین حالتی به عنوان مثال، ممکن است پرده توری پنجره به صورت اسکلت به نظر برسد.
دو. خطای ادراکی کلامی Verbal illusion
این خطا به صورت درک اشتباهی و عوضی معنا و مفهوم سخنان افراد اطراف بیمار یا گفتههای رادیو و تلویزیون ظاهر شود.
سه. خطای ادراکی تصویری Paraidolic illusion
نوعی اختلالات درک هستند که در آنها تصویر واقعی به شکل دگرگونشده و خیالی ظاهر میشود. علاوه بر سه شکل اساسی خطای ادراکی در بیماران روانی، چند پدیده مرتبط با اختلالات ادراکی وجود دارد که به توضیح آنها میپردازیم.
اختلال در تصویر بدن illusion Bady image
اختلال در تصویر بدن در بیماریهای عصبی و نیز بیماریهای جسمانی مختلف دیده میشود. زمانی که بیمار احساس میکند به علت درد یک یا چند عضو از بدن سنگینتر یا بزرگتر از معمول شده است، به آن حالت بزرگاندامی[12] میگویند و حالت عکس آن کوچکی اندام[13] نامیده میشود. برخی از مواقع دگرگونی و مسخ در اعضاء احساس میشود که به آن مسخ عضو[14] میگویند. این حالت بیشتر در دلیریوم دیده میشود.
پدیده عضو خیالی Phantom phenomena
نوعی اختلال در تصویر بدن که در آن، عضو قطع شده پس از جدا شدن از بدن، پیوسته به اندام درک میشود و گاهی بیمار احساس سوزش، خارش، درد و ... در اندام قطع شده میکند.
3. آشفتگیهای مرتبط با اختلال شناختی و وضعیتهای پزشکی
ادراکپریشی agnosia
ناتوانی در شناخت و تفسیر معنی تاثیرات حسی.
ادراکپریشی بدنی agnosia somatognosia
ناتوانی شخص برای تشخیص قسمتی از بدن خود(ادراکپریشی اندامی نیز نامیده میشود).
ادراکپریشی نقیصهای agnosia anosognosia
ناتوانی شخص نسبت به شناخت نقیصه عصبشناختی که برای وی اتفاق افتاده است.
ادراکپریشی بصری agnosia visual
ناتوانی در شناخت اشیاء یا افراد.
ادراکپریشی چهرهای agnosia prosopagnosia
ناتوانی در شناخت چهرهها.
ادراکپریشی همزمان agnosia simultagnosia
ناتوانی درک بیش از یک جز در میدان دید در هر زمان یا ناتوانی ادغام اجزاء در یک کل.
ادراکپریشی لمسی agnosia astereognosis
ناتوانی در شناخت اشیاء با لمس.[15]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ایروانی، محمود و خداپناهی، محمدکریم؛ روانشناسی احساس و ادراک، تهران، سمت، 1381، چاپ یازدهم، ص 10.
[2]. دادستان، پریرخ؛ روانشناسی مرضی تحولی، تهران، سمت، 1383، چاپ سوم، جلد 2، ص 400.
[3] . کاپلان، بنیامین و سادوک، ویرجینیا؛ خلاصه روانپزشکی، ترجمه نصرتالله پورافکاری، تهران، شهرآب، 1384، چاپ دوم، جلد 2، ص 406.
[4] . آزاد، حسین؛ آسیبشناسی روانی، تهران، بعثت، 1377، چاپ اول، جلد 2، ص 140.
[5]. Phantom limb
[6]. formication
[7] . روانشناسی مرضی تحولی، ص 400.
[8] . همان.
[9] . پورشریفی، حمید؛ روانشناسی بالینی، تهران، سنجش، 1382، چاپ اول،
[10]. خلاصه روانپزشکی، ص 406.
[11] . مان، نرمان؛ اصول روانشناسی، ترجمه محمود ساعتچی، تهران، امیر کبیر، 1352، چاپ دوم، ص 551.
[12] Hyperschematia
[13] Hyposchematia
[14] Dyschematia
[15] . خلاصه روانپزشکی، ص 407.
:: بازدید از این مطلب : 3641
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نوشته شده توسط : امین جمالی
از زمانی كه فعالیت زنان در عرصههای مختلف سازندگی آغاز شد و زنان هم به نوعی گوشهای از چرخ گردان اقتصاد را در دست گرفتند و خود را همانند مردان استوار و قدرتمند دانستند دچار آسیبهای روانی از جمله افسردگی شدند كه به یقین میتوان گفت، افسردگی در زنان دو یا سه برابر مردان است كه آمارهای ارائه شده از بیمارستانهای روان درمانی گویای این حقیقت هستند.
بیشترین میزان آسیب روانی زمانی بر زنان وارد میشود كه بیش از تحمل و طاقت جسمی و روانی آنان از آنها توقع و انتظار داشته باشند. افسردگی و اضطراب در این سخنان اگر چه عمومی است و زن و مرد را شامل میشود اما در زنان موقعیتی حساستر دارد.
گفتنی است كه بیماریهای روانی یا هنجارهای شخصیتی از نظر شدت و ضعف به دو دسته نروزها و پسیكوزها تقسیم میشوند كه نروز عبارت است از یك اختلال روانی كه عملكردهای اصلی شخصیت را در بر نمیگیرد و فرد نسبت به آن اختلال آگاهی دارد كه اضطراب، وسواس، هیستری و ترسهای مرضی از انواع رایج و شناخته شده نروزها هستند. در یك نگاه كلی افسردگی، اضطراب و وسواس از انواع بسیار مهم اختلالهای روانی هستند كه به علت غلبه بروز حالات افسردگی در زنان، افسردگی را به عنوان آسیبهای روانی میشناسیم.
اما تفاوت نروز و پسیكوز بر درجه آگاهی شخص از حالات خود مبتنی است. در این نوع اختلال روانی ارتباط بیمار با واقعیت قطع میشود و با انسانهای دیگر نیز نمیتواند ارتباط مناسب داشته باشد و به علت شدت این بیماری و ناسازگاری اجتماعی بیمار باید بستری شود زیرا آنها برای خود دنیایی میسازند كه در آن قدرت مطلق دارند. پسیكوزهای مهم از نظر روانشناسان عبارتند از: اسكیزوفرنی (خود فراموشی) كه به از خودبیگانگی بیمار تعبیر میشود و عملاً نمیتوان با این بیمار ارتباط برقرار كرد همچنین مانیك _ دپرسیون كه از بیماریهای ادواری به شمار میآید. در دوره مانیك بیمار كاملاً سرخوش، سرحال و برانگیخته است و به طور دائم شوخی میكند و در دوره دپرسیون كاملاً افسرده، بیحال، بیعلاقه به همه چیز و در خود فرو رفته است.
:: بازدید از این مطلب : 1344
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نوشته شده توسط : امین جمالی
اختلالات سازگاری عبارت است از علایم احساسی یا رفتاری بیش از اندازه در پاسخ به یك موقعیت استرسزا در زندگی. در این حالت فرد قادر نیست آن طور كه انتظار میرود با تغییرات پیش آمده در زندگی سازگاری حاصل كند، كه این امر به نوبه خود باعث خلل وارد آمدن به كاركردهای فرد در زندگی روزانه میشود.
ـ علایم شایع:
حتماً باید یك عامل استرسزا قابل شناسایی وجود داشته باشد. این عامل استرسزا ممكن است خیلی جزئی به نظر آید، مثلاً مقدار كمی ضرر مالی، یا حتی مثبت باشد، مثلاً ارتقای شغلی. علایم یا تغییرات رفتاری در عرض 3 ماه از ظهور عامل استرسزا به وجود میآیند و حداكثر تا 6 ماه پس از رفع عامل استرسزا ادامه مییابند. اختلال روانی دیگری وجود ندارد (مثلاً افسردگی اساسی، اختلال اضطرابی، اختلال شخصیت و غیره). علایم و شدت آنها در افراد مختلف عیناً شبیه هم نیستند (نوجوانان و سالمندان معمولاً علایم شدیدتری دارند). در كل، این علایم عبارتند از مشكلات خواب، بیقراری، تحریكپذیری، از دست دادن تمركز، خستگی، از جا پریدن، عصبی بودن، افسردگی، اضطراب، گوشهگیری و خودداری. همچنین امكان دارد احساساتی مثل ترس، خشم، گناه و شرمساری، و انكار عامل یا واقع استرسزا وجود داشته باشند (فرد طوری رفتار میكند كه انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است).
ـ عوامل افزایش دهنده خطر:
۱. اهمیت منحصر به فرد واقعه استرسزا در زندگی فرد
۲. میزان آسیبپذیری فرد به تجربیات استرسزا در زندگی
۳. میزان نامطلوب بودن تغییراتی كه عامل استرسزا به وجود آمده است.
۴. این كه آیا واقعه استرسزا به طور ناگهانی رخ داده یا قبلاً انتظار آن میرفته است.
۵. نبود حمایت مناسب از فرد (مثلاً از طرف خانواده، دوستان، و نیز ارتباطات مذهبی، فرهنگی و اجتماعی)
ـ پیشگیری:
راه خاصی برای پیشگیری از آن وجود ندارد.
ـ عواقب مورد انتظار:
معمولاً با موفقیت در سازگاری با تغییرات زندگی یا پایان واقعه استرسزا مشكل خودبهخود حل میشود. در مواردی كه فرد نتواند خود به تخفیف علایم كمك كند، درمان كمككننده خواهد بود. اختلال سازگاری اصولاً شایع بوده اما معمولاً موقتی است.
ـ عوارض احتمالی:
۱. اضطراب و افسردگی مزمن
۲. مشكل در حفظ روابط یا شغل
۳. به دراز كشیدن این گونه مشكلات در نوجوانان
۴. روی آوردن به الكل یا مواد مخدر برای غلبه بر علایم و احساسات نامطلوب
ـ درمان:
مراقبت از خود، روان درمانی، و در بعضی از موارد، استفاده از دارو. انتخاب درمانی بر مبنای شدت اختلال سازگاری و تأثیری كه بر زندگی فرد گذاشته است خواهد بود. خانواده و دوستان فرد میتوانند به وی در سازگاری با واقعه كمك كنند. همچنین فرد با كمك آنها میتواند در زندگی خود تغییراتی را به وجود آورد كه در آینده بتواند سازگاری بهتری با وقایع زندگی داشته باشد. خود فرد هم میتواند روش سازگاری با واقعه استرسزا را فرا گیرد، عوامل استرسزا و احساسات خود را در مورد آنها به طور روزانه یادداشت كند، با دوست خود در مورد تجربیاتش صحبت كند، به یك گروه حمایتی بپیوندد، و سلامت جسمی خود را فراموش نكند (رژیم غذایی، ورزش، و خواب مناسب). روشهای روان درمانی مختلفی برای كمك به فائق آمدن به اختلال سازگاری موجود هستند و اثربخشی آنها به اثبات رسیده است. هر كدام از این روشها كه مورد استفاده قرار گیرد غالباً برای مدت كوتاهی مورد نیاز خواهد بود. در بعضی از موارد ممكن است خانواده درمانی توصیه شود (از جمله مشاوره زناشویی).
ـ داروها:
با توجه به این كه اختلالات سازگاری معمولاً كوتاهمدت هستند، معمولاً نیازی به دارو وجود ندارد. اما امكان دارد برای بیخوابی یا سایر علایم خاص، بسته به شدت آنها، دارو تجویز شود.
ـ فعالیت:
محدودیتی برای آن وجود ندارد. حتی توصیه به داشتن یك برنامه ورزشی منظم میشود. فعالیت بدنی به كم كردن اضطراب و استرس كمك میكند.
ـ رژیم غذائی:
برای حفظ سلامتی در حد مطلوب، یك رژیم غذایی متعادل داشته باشید.
ـ در این شرایط به پزشك خود مراجعه نمائید:
۱. اگر علیرغم شروع درمان، علایم بدتر شوند.
۲. اگر شما یا یكی از اعضای خانواده تان علایم اختلال سازگاری را دارید.
۳. اگر دچار علایم جدید و غیرقابل كنترل شده اید. داروهای مورد استفاده در درمان ممكن است عوارض جانبی به همراه داشته باشند.
:: بازدید از این مطلب : 5079
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نوشته شده توسط : امین جمالی
1) ما باید تأیید و محبت دیگران را جلب کنیم.(فقط رضای خدا کافی نیست!)
۲) همیشه باید ثابت کنیم که آدمی با کفایت، شایسته و موفق هستیم.
۳) وقتی مردم رفتارهای آزار دهنده و ناعادلانهای دارند، باید آنها را سرزنش کرد و به آنها لعنت فرستاد و آنها را اشخاص بد و شرور و پستی دانست.
۴) وقتی به شدت ناکام میشوید و یا در حق تو بیعدالتی میشود و طردت میکنند، احساس میکنی که فاجعهی هولناکی رخ داده است.
۵) احساس بدبختی من ناشی از فشارهای بیرونی است و من کنترل کمی بر روی احساساتم دارم.
۶) باید با هر چیزی که خطرناک و ترسناک به نظر میرسد، مشغولیت ذهنی پیدا کرد و در مورد آن مضطرب شد.
۷) آسانترین راه آن است که از روبرو شدن با مشکلات اجتناب کنیم و از زیر بار مسؤولیتها، شانه خالی کنیم و سعی نکنیم خویشتندار باشیم.
۸) گذشتهی شما بسیار مهم است و هر چه در گذشته بر شما تأثیر زیادی گذاشته، حالا نیز حتماً در احساسات و رفتار کنونی شما تأثیر دارد.
۹) مردم و اشیاء باید اصلاح شوند و اگر نتوان برای حقایق زندگی راه حلهای خوبی پیدا کرد، شرایط وحشتناک و غیر قابل تحمل میشود.
۱۰) با تنبلی و عدم تحرک و یا خوشگذرانی منفعلانه و غیر متعهدانه، میتوان به شادی کامل دست یافت.
:: بازدید از این مطلب : 2872
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
|
|
|