نوشته شده توسط : امین جمالی

منظور از هنردرمانی، درمان‌های روحی- روانی است.

این نوع درمان، می‌تواند برای افرادی که خیلی درمانده شده‌اند یا برای کسانی که مشکل سلامت ذهنی دارند و همچنین برای کسانی که احساس خوبی نسبت به درمان‌های به شکل گفت‌وگو مانند مشاوره یا روان‌درمانی ندارند، مفید باشد.

اگر شما در تشخیص یا بیان احساس‌تان به‌طورشفاهی مشکلاتی دارید و یا نسبت به پاسخ ‌دادن به سؤالاتی درمورد خودتان بی‌علاقه هستید، ممکن است واکنش خوبی در برابر هنردرمانی داشته باشید. شمار مختلفی از هنرهای درمانی وجود دارد؛ از جمله می‌توان به موسیقی ‌درمانی و تئاتر درمانی اشاره کرد.

هنردرمانی‌ها درگذشته به درمان‌های خلاق تعبیر می‌شدند. این نوع درمان‌ها باید با آموزش‌های خاص و درمان‌های هنری معتبر شکل گرفته و ایجاد شوند.

این درمان‌ها با انواع هنر؛ تئاتر، موسیقی و یا حرکت‌های موزون که توسط افراد حرفه‌ای مدیریت می‌شوند، فرق دارند. اگرچه این گروه‌ها اغلب تجربیات آرامش بخش و غنی دارند و می‌توانند به اعتماد به‌نفس افراد کمک کنند اما کار آنها درمان‌های روانشناختی محسوب نمی‌شوند.زیرا کار این گروه‌ها تلاشی برای کمک به افراد در جهت فهمیدن احساس عمیق‌ترشان یا پیدا کردن راه‌هایی برای مقابله مؤثرتر با مشکلات‌شان به شمار نمی‌آید. [تاثیر درمانی موسیقی بر اسکیزوفرنی]

هنردرمانی‌ها چگونه می‌توانند کمک کنند؟
هنردرمانی‌ها می‌توانند افراد مختلف را به شیوه‌های گوناگون کمک کنند. این شیوه درمان به‌گونه‌ای است که شما همکاری و کمک دیگران را کاملا حس می‌کنید. این حس باعث می‌شود فاصله احساسی- عاطفی خود با خانواده را کشف کنید. برای مثال؛ از طریق یک نقاشی یا داستانی که نوشته‌اید فرصتی برای‌تان ایجاد می‌شود تا حقایق را در مورد خودتان، در حرکتی که دقیقا برخاسته از درونتان است را کسب کنید. به این ترتیب راه‌های آسان‌تری برای مدیریت حل مشکل خود پیدا کرده‌اید که در ضمن برای شما قابل بیان نیز هست.

تجربیات دخترجوانی که خیلی افسرده و مضطرب بود و توانست با استفاده از یک مورد هنردرمانی راهی برای حل مشکلش بیابد، نمونه خوبی است.

او این چنین به یاد می‌آورد: من در وجود خودم دچار نوعی تله‌و‌دام شده بودم که قادرنبودم هیچ کلمه‌ای در مورد آنچه در درونش افتاده‌ام را بگویم؛ حتی به‌خودم؛ یعنی قدرت بیان مسئله را نداشتم. این قصه ادامه داشت تا اینکه من توانستم خودم را به‌صورت ملموس از طریق نقاشی‌ام بیان کنم. این کار وقتی امکان پذیر شد که توانستم کم‌کم احساساتم را درک کنم.

او در ادامه توضیح می‌دهد: من سپس این قدرت را پیدا کردم که در مورد این مسئله به‌تدریج صحبت کنم و در واقع با آنها سروکار داشته باشم. زیرا این نقاشی‌ها اکنون دیگر کمتر ترسناک به‌نظر می‌رسیدند.

اگر شما مشکل سلامت ذهنی داشته باشید، ممکن است احساس تنهایی کامل و بریدن از همه چیز، آزارتان دهد. در چنین شرایطی امکان دارد هنردرمانی‌ها بتوانند به شما در جهت کسب احساس غلبه بر انزواطلبی از طریق تعامل با درمانگر، به شکل ارتباط متقابل با دیگران درگروهی که به لحاظ ساختاری دقیقا دراین چارچوب شکل گرفته، کمک کند.به عبارت دیگر، هنردرمانی‌ها می‌توانند به شما کمک کنند با خودانگیختگی بیشتر، جنبه‌های خلاق خودتان را دوباره کشف کنید و به‌دنبال آن، احساس جدیدی از آزادی و رهایی به دست آورید.

شما برای سهیم شدن در یک هنردرمانی، به هیچ مهارت ویژه یا توانایی خاص نیاز ندارید اما به صبر، استقامت و پایداری نیازدارید چرا که مانند همه درمان‌ها، این نوع نیز برای به نتیجه‌رسیدن، نیاز به زمان دارد و معمولا با سختی‌های خودش همراه است.
بنابراین درهنر درمانی نیز فرد به آسانی به درمان دست نمی‌یابد ولی می‌تواند امیدوار باشد که در نهایت، رضایت او تا حد قابل توجهی حاصل شود.

اطلاعات بیشتر
اگر شما فکر می‌کنید پیشبرد یک هنردرمانی خاص ممکن است برای شما مفید باشد ولی اطلاعات لازم را در مورد آن ندارید می‌توانید از یک حرفه‌ای درگیربا مراقبت‌هایتان بخواهید درمورد آنچه در این مورد می‌تواند دردسترس شما باشد توضیح دهد.

معمولا هنردرمانی‌ها درعرصه‌های گوناگون ارائه می‌‌شوند؛ مانند سلامتی، خدمات اجتماعی، تعلیم‌و‌تربیت، زندان‌ها و در پروژه‌هایی برای سایر استفاده‌کنندگان؛ افراد بی‌خانمان یا افرادی که تحت‌تأثیر خشونت خانگی هستند.

متأسفانه این امکانات معمولا به‌صورت پراکنده وجود دارند. اگرچه به‌تدریج در حال پیشرفت و گسترش نیز هستند. همچنین شما می‌توانید با یک هنر درمانگر به‌طور خصوصی مشورت کنید و یا از یک سازمان مناسبی در این زمینه بخواهید یک درمانگر واجد‌شرایط به شما معرفی کند. البته بهتر است قبل از شروع کــاربـاآن درمانگر، در مورد میزان دستمزد این افراد اطلاعات کافی کسب کنید تا این مسئله بعد‌ها شما را دچار مشکل نکند.

اگر این امکان برای شما باشد که قبلا با درمانگر ملاقات کنید و با کمک یکدیگر تصمیم بگیرید که آیا این درمان برای شما مناسب هست یا نه، پاسخ بهتری از انتخاب خود خواهید گرفت.
هنردرمانی‌ها اغلب به‌صورت گروهی انجام می‌شوند اما ممکن است همچنین به‌صورت دو نفره، یعنی با حضور بیمار و درمانگر نیز پیشنهاد شوند. درمان خیلی محرمانه است. اگر شما برای این کار با دیگران در یک گروه هستید، از شما انتظار می‌رود به کمک و همکاری دیگران، برای درمان اعتقاد داشته باشید. همچنین نباید خارج از گروه با دیگران به‌خصوص با افراد گروه بحث کنید و از آنها هم انتظار می‌رود که همین رفتار را با شما داشته باشند.

روند هنردرمانی
در هنر درمانی شما ممکن است برای مثال خطوطی را تصویرکنید، نقاشی بکشید و یا به هرصورت چیزهایی با دست‌های خودتان بسازید. سپس شما به اتفاق درمانگر، می‌توانید از آنچه خلق کرده‌اید به‌عنوان موضوع آغازین برای بحث در مورد احساسات‌تان، استفاده کنید.

 



:: بازدید از این مطلب : 628
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

زوج درمانی راهی است برای حل کردن مشکلات و کشمکش‌های زوج‌هایی که خود به تنهایی قادر به حل مشکلاتشان نیستند. فرایند زوج درمانی شامل زن و شوهر، و یک فرد آموزش دیده و متخصص در این زمینه است که در خصوص احساسات و افکارشان بحث می‌کنند.


 

 

 

یکی از مراجعات شایع به متخصصان بهداشت روانی مشکلات مربوط به ازدواج و روابط عاطفی است . زوج درمانی راهی است برای حل کردن مشکلات و کشمکش‌های زوج‌هایی که خود به تنهایی قادر به حل مشکلاتشان نیستند. فرایند زوج درمانی شامل زن و شوهر، و یک فرد آموزش دیده و متخصص در این زمینه است که در خصوص احساسات و افکارشان بحث می‌کنند.

هدف در زوج درمانی کمک به زنان و مردان است تا همدیگر را بهتر درک کنند و اگر تصمیم دارند و یا می‌خواهند که تغییر کنند، به آنها کمک شود تا به خواسته و هدفشان برسند. در مقاله زیر ابعاد و شیوه‌های مختلف زوج درمانی به صورت پرسش و پاسخ مورد بررسی قرار گرفته است.

زوج درمانی فقط زن و شوهر را در بر می‌گیرد. بچه‌ها به درجات مختلف در معرض مشکلات زناشویی قرار می‌گیرند. آنها ممکن است سراسیمه و نگران شوند و مشکلاتی از خود بروز دهند که خود این کمک می‌کند به بهتر شدن روابط زناشویی یا این که بتوانند بیشتر به بچه‌ها توجه کرده و به آنها کمک کنند.

البته درمانی که در آن والدین و بچه‌ها هر دو شرکت داشته باشند، خانواده درمانی نامیده می‌شود که بر روی روابط بین اعضای خانواده تأکید دارد تا این که فقط بر روی زوج‌ها کار کند. البته ممکن است در بعضی موارد بحث‌ها به سوی مسائل زناشویی کشیده شود که در اینجا والدین باید مراقب باشند تا بچه‌ها مورد بی توجهی قرار نگیرند.

اغلب خانواده‌درمانگران (family therapists) ( درمانی که در آن والدین و بچه‌ها هر دو شرکت داشته باشند ) عمدتا با زوج‌ها کار می‌کنند و اصطلاح “زوج درمانی” (couple therapy) به تدریج جایگزین اصطلاح قدیمی‌تر”ازدواج درمانی” (marital therapy) می‌شود.

زوج درمانی ممکن است بوسیله روانپزشکان، روانشناسان، مددکاران اجتماعی بالینی، پرستاران روانپزشکی، مشاوران روحانی، و خانواده‌درمانگرانی که دوره‌های مخصوص این کار را دیده‌اند و تحت نظارت برای انجام آن تعلیم یافته‌‌اند، انجام شود.

فرض درمانگری که در این حوزه کار می‌کند این است که ناراحتی و ناشادمانی که یک زوج با آن روبه‌رو هستند، چیزی بیش از مشکلات و علائم شخصی آنهاست. زوجی که به درمانگر مراجعه کرده‌اند ممکن است در مورد فاصله‌گیری عاطفی، نزاع بر سر قدرت، اشکال در ارتباط برقرار کردن، حسادت،‌ خیانت و عدم ارضای جنسی و خشونت شکایت داشته باشند.

درمانگر به زوج کمک می‌کند که زندگی‌ مشترک‌شان را مورد بررسی قرار دهند و تصمیم بگیرند که چه تغییراتی لازم است. آنها سعی می‌کنند سوء‌تفاهم‌های دوجانبه، انتظارات غیرمعقول، و تصورات بیان‌نشده‌ای که باعث تداوم تعارض میان آن دو می‌شود را برطرف‌ کنند.

 

 



سیستم‌ها و الگوهای خانوادگی


نظریه “سیستم‌های خانواده” زمانی نظریه غالب در این حوزه بود و هنوز هم به عنوان یک راهنمای کلی برای زوج‌درمانگرها تاثیرگذار است. این نظریه بر الگوهای ارتباط، کنش و واکنش که محیط خانواده را ایجاد و تقویت می‌کنند، تاکید دارند.

در یک زوج ناشاد، این سیستم در برابر تغییرات مقاومت می‌کند، زیرا به یک تعادل ناسازگارانه رسیده است، درست به همان صورتی که علائم شخصی ممکن است در برابر تغییرات مقاومت کنند، زیرا باعث می‌شوند تعادل عاطفی فرد حفظ شود. زوج ممکن است به طور ناآگاهانه قواعدی برای خودشان گذاشته باشند که درست عمل نمی‌کند. درمانگر به زوج کمک می‌کند که از وجود این قواعد و الگوها آشنا شوند تا بتوانند آنها را تغییر دهند.

هنگامی که دو نفر به خوبی چه به صورت کلامی و چه غیرکلامی، ارتباط برقرار نمی‌کنند، هر یک از آنها ممکن است فکر کند که طرف مقابلش اصول معینی را پذیرفته است، در حالی که این طور نیست. برای مثال شوهر فکر می‌کند زنش پذیرفته است که او تا هر زمانی که فکر می‌کند ضروری است، می‌تواند سر کار بماند، اما زن فکر می‌کند که شوهرش بدون اظهار این مسئله، پذیرفته است که در هنگام شام در خانه باشد. این وعده‌های اظهارنشده سوء‌تفاهم‌انگیز که ناشی از مشکل ارتباطی طرفین است، ممکن است امور جنسی، وضعیت مالی خانواده یا تعداد فرزندان را در برگیرد.

درمانگرانی که بر اساس نظریه سیستم‌های خانواده عمل می‌کنند، اغلب از مفهومی به نام “پیوند دوسویه” استفاده می‌کنند، موقعیتی که هنگامی ایجاد می‌شود که طرفین یک زوج پیام‌های متناقض به هم می‌فرستند – پیامی که آن را بیان می‌کند و پیام متناقضی که از طریق ارتباط خاموش عاطفی اظهار می‌کنند. زوج اگر بخواهند تا رابطه خود را حفظ کنند،‌ نباید این تناقض را بپذیرند یا به مقاصد پنهانی آن پاسخ دهند. درمان بر اساس نظریه سیستم‌های خانواده برای آشکار کردن و حل کردن مشکلاتی از این نوع طراحی شده‌ است.

زوج‌درمانی رفتاری

رفتاردرمانی زوج‌ها سه نوع کمک را برای آنها فراهم می‌کند: تبادل رفتاری، تعلیم دادن ارتباط، و آموزش مشکل‌‌گشایی.

در تبادل رفتاری، به هر یک از زوجین کمک می‌‌شود تا یک تغییر مطلوب در رفتار طرف مقابل را تعیین کند و طرفین موافقت می‌کنند با یکدیگر همکاری دوجانبه داشته باشند. درمانگر آنها را تشویق می‌کند تا آخر به این تعهد خود وفادار بمانند و نسبت به هم احترام نشان دهند. تعلیم ارتباط به زوج نشان می‌دهد تا چگونه به حساسیت به یکدیگر گوش دهند و نیازهای‌شان را بدون اتهام زدن به یکدیگر بیان کنند. در آموزش مشکل‌گشایی، زوج یاد می‌گیرند چگونه موضوعاتی را که تعارض ایجاد می‌کنند، شناسایی کنند، راه‌حل‌های اختصاصی را پیدا کنند، به مذاکره بپردازند و مصالحه کنند.

بسیاری از رفتاردرمانگرها همچنین تلاش دارند طریقه واکنش نشان دادن زوجین به رفتار نامطلوب را پاسخ دهند. آنها ممکن است از شیوه بازسازی شناختی استفاده کنند – که در آن شیوه تفسیر هر یک از طرفین از رفتارهای طرف مقابل تغییر داده می‌شود. زوجین می‌آموزند که از کلماتی مانند “همیشه” و “هرگز” استفاده نکنند، پیش از متهم کردن دیگری شواهد را بررسی کنند، وعواقب زندگی بر اساس فرضیاتی پوشیده که به درستی آنها اطمینانی نیست، را مورد ملاحظه مجدد قرار دهند

زوج‌درمانی با تمرکز عاطفی


نوع دیگری از درمان که از روان‌درمانی مراجع- محور کارل راجرز و نیز از نظریه سیستم‌های خانواده الهام می‌گیرد، و بیش از رفتار بر عواطف متمرکز می‌شود. درمانگر به زوج کمک می‌کند که تا به عنوان پیش‌شرط درمان، عواطفی را که تعارض آنها را برمی‌انگیزد،‌شناسایی کنند تا بتوانند الگوهای رفتاری دردسرآفرین را متوقف کنند. آنها آسیب‌پذیری‌های‌شان بیان می‌کنند و احساسات پذیرفته‌نشده‌شان را بروز می‌دهند، ‌بعد موقعیت آنها در پرتو این احساسات مورد بررسی مجدد قرار می‌گیرد تا راه‌حل‌های جدیدی به دست آید.

اغلب حل مشکل زوج به قطع کردن یا رهایی از الگوهای یا چرخه‌های پاسخ انعطاف‌ناپذیر منوط می‌شود. برای مثال یک طرف خشمگین، منتقد و شکایتگر با یک الگوی مداوما تکرار شونده، با طرف مقابلی که حالت تدافعی و انزواجو دارد، مواجه می‌‌شود. درمانگر به طرف عصبانی کمک می‌کند تا ناتوانی‌اش در مورد ارتباط برقرار کردن به صورت غیرتهاجمی- به گوش دادن به نگرانی‌های طرف مقابل و پاسخ دادن به آنها با حمایت- را درک کند.

زوج‌درمان روان‌پویشی

درمانگرهای روان‌پویشی معتقدند شیوه‌ای که زوج‌های بزرگسال با یکدیگر رفتار می‌کند، به شدن تحت تاثیر الگوهایی است که در دوران کودکی آنها تثبیت شده است – درس‌هایی که اغلب به صورت ناخودآگاه در خانواده‌ای که در آن بزرگ شده‌اند به آنها آموخته شده است. درمانگر بر امیال ناخودآگاه و واکنش های دفاعی که آنها نیز عمدتا ناخودآگاه هستند، تاکید دارد. واکنش‌های دفاعی مانع ابراز کامل این امیال می‌شوند یا آنها را به سوی دیگر منحرف می‌کنند.

زوج‌درمانگران روان‌پویشی توجه خاصی بر “همانندسازی فرافکنانه”- یک واکنش دفاعی که شامل نسبت دادن امیال و تکانه‌های خود شما به طرف مقابل‌تان و رفتار کردن به نحوی به پاسخ‌هایی را برانگیزد که شما متقاعد کند این نسبت‌دادن درست است.

شوهری که نمی‌تواندت وابستگی و ضعف خود را تحمل کند و با انعطاف‌نا‌‌پذیری و سلطه‌جویی به عنوان بیانی از قدرت سعی می‌کند به جبران مفرط این خصوصیت خود بپردازد. این رفتار شوهر ممکن است به رفتار وابسته و انفعالی در همسرش بینجامد- که او می‌تواند هم همذات‌پنداری کند و در عین حال از آن احساس تلخکامی کند.

به عقیده روان‌درمان‌گران روان‌پویشی، چنین الگوهای مکملی اغلب از روابط دوران کودکی با والدین سرچشمه می‌گیرد.

● نقض درمانگرها در زوج درمانی :

درمانگرها نفر سومی‌هستند که به مشکلات زوج‌ها گوش می‌دهند تا این که آنها افکار و احساسات خود را بیان کنند و همچنین به آنها کمک شود تا زمینه مشکلات و مسائل خود را روشن و معین کنند.

نقش درمانگرها در زوج درمانی :

۱) مشکلات و این که زن و شوهر آنها را چگونه می‌بینند؟
۲) تاریخچه ای از ارتباطات خود
۳) و تاریخچه زندگی فردی هر کدام از طرفین (زوج‌ها) این کار، درمانگر را قادر می‌کند تا تفاهم بیشتری را برقرار سازد و ارزیابی‌های خود از موقعیت را به بحث بگذارد و بالاخره، راهکارها و نوع درمان را مشخص کرده و پیشنهاد دهد.

درمانگر ممکن است مانند یک آرام بخش عمل کند به گونه ای که کوشش کند تا کج فهمی‌ها و سوءتفاهم‌ها در روابط بین زن و شوهر مشخص شود که نتیجه این امر، نگاه جدیدی است که آنها به رفتار و احساسات خود پیدا می‌کنند تا بتوانند مشکلات خود را راحت تر حل کنند.

نگرانی‌های رایج در مورد زوج درمانی من فکر می‌کنم مشکلات شخصی ام موجب تنش در زندگیمان می‌شود، آیا من به تنهایی باید از یک درمانگر کمک بگیرم یا هر دو با هم؟ مشکلات شخصی مانند اعتماد به نفس پایین، بیماری، استرس کاری و غیره … بر روی شریک زندگی و روابط بین آنها تأثیر می‌گذارد. پس معمولاً بهتر است هر دو زوج در جستجوی کمک برآیند تا این که هر زوج قادر شود، مشکلات زوج دیگر را درک کند و درمانگر نیز مشکلات را از هر دو دیدگاه بشنود و بررسی کند و سپس وی می‌تواند درمان فردی یا زوج درمانی را پیشنهاد دهد. اگر من به کمک احتیاج داشته باشم، به این معنی است که من دیوانه یا روانی ام؟ جستجوی کمک برای مشکلات شخصی یا مشکلات زناشویی به معنی بیماری‌های روانی نیست. آن به معنی بالغ شدن و یا آماده شدن برای اداره کردن مسائل و مشکلات است، که اگر بدون حل باقی بماند ممکن است به استرس‌های قوی تر و یا از هم پاشیدن زندگی منجر شود.

● زوج درمانی رفتاری

رفتاردرمانی زوجها سه نوع کمک را برای آنها فراهم میکند: تبادل رفتاری، تعلیم دادن ارتباط، و آموزش مشکلگشایی. در تبادل رفتاری، به هر یک از زوجین کمک میشود تا یک تغییر مطلوب در رفتار طرف مقابل را تعیین کند و طرفین موافقت میکنند با یکدیگر همکاری دوجانبه داشته باشند. درمانگر آنها را تشویق میکند تا آخر به این تعهد خود وفادار بمانند و نسبت به هم احترام نشان دهند. تعلیم ارتباط به زوج نشان میدهد تا چگونه با حساسیت به یکدیگر گوش دهند و نیازهایشان را بدون اتهام زدن به یکدیگر بیان کنند.

در آموزش مشکل گشایی، زوج یاد میگیرند چگونه موضوعاتی را که تعارض ایجاد میکنند، شناسایی کنند، راهحلهای اختصاصی را پیدا کنند، به مذاکره بپردازند و مصالحه کنند. درمانگران رفتاری، چه در حین جلسات درمانی و چه در تمرینهای خانگی ممکن است تکالیفی را برای زوجین تجویز کنند که الگوهای ناسازگارانه را برای آنها روشن میکند.

مثلا ممکن است به زن گفته شود انتقادش از همسرش را تشدید کند تا زمانی که شوهر او را به چالش بکشد. اگر زوج در حال متارکه هستند، درمانگر ممکن است که مرد را متعهد کند که ۴ یا ۵ شب در هفته برای شام به خانه بیاید. بسیاری از رفتاردرمانگرها همچنین تلاش دارند طریقه واکنش نشان دادن زوجین به رفتار نامطلوب را اصلاح کنند. آنها ممکن است از شیوه بازسازی شناختی استفاده کنند – که در آن، تفسیر هر یک از طرفین از رفتارهای طرف مقابل تغییر داده میشود. زوجین میآموزند که از کلماتی مانند «همیشه» و «هرگز» استفاده نکنند، پیش از متهم کردن دیگری شواهد را بررسی کنند، و عواقب زندگی براساس فرضیاتی پوشیده را که به درستی آنها اطمینانی نیست، مورد ملاحظه مجدد قرار دهند (مانند این عقیده که شما هرگز نباید در برابر همسرتان خشمگین شوید)



● زوج درمانی با تمرکز عاطفی

نوع دیگری از درمان که از رواندرمانی مراجع مدار کارل راجرز و نیز از نظریه سیستمهای خانواده الهام میگیرد، و بیش از رفتار بر عواطف متمرکز میشود، درمانگر به زوج کمک میکند که تا به عنوان پیششرط درمان، عواطفی را که تعارض آنها را برمیانگیزد، شناسایی کنند تا بتوانند الگوهای رفتاری دردسرآفرین را متوقف کنند. آنها آسیبپذیریهایشان را بیان میکنند و احساسات پذیرفتهنشدهشان را بروز میدهند، بعد موقعیت آنها در پرتو این احساسات مورد بررسی مجدد قرار میگیرد تا راهحلهای جدیدی به دست آید.

اغلب حل مشکل زوج به قطع کردن یا رهایی از الگوها یا چرخههای پاسخ انعطافناپذیر منوط میشود. برای مثال یک طرف خشمگین، منتقد و شکایتگر با یک الگوی مداوما تکرار شونده، با طرف مقابلی که حالت تدافعی و انزواجو دارد، مواجه میشود. درمانگر به طرف عصبانی کمک میکند تا ناتوانیاش در مورد ارتباط برقرار کردن به صورت غیرتهاجمی- به گوش دادن به نگرانیهای طرف مقابل و پاسخ دادن به آنها با حمایت- را درک کند.

زوج درمانی متمرکز بر عواطف ممکن است زوج را تشویق کند که به مشکلاتشان در قالب نیازهای دلبستگی چارچوبی دوباره ببخشند. وعده نظریه دلبستگی این است که ایجاد پیوند عاطفی ایمن با شخص دیگر نیازی اساسی برای بقا است که پایگاهی در جهان برای فرد فراهم میآورد. از هنگام نوزادی، همه ما به دیگرانی نیاز داریم که به ما اهمیت دهند و به نیازهای ما با حساسیت پاسخ دهند. الگوهای دلبستگی معمولا در ابتدا در رابطه میان والد و کودک ظاهر می شوند و بعد در طول زندگی اغلب تکرار میشوند.

دلبستگی ایمن هم باعث راحتی می شود و هم فضایی برای کاوش مستقل را باز میگذارد. هنگامی که دلبستگی نامطمئن و ناایمن است، افراد ممکن است خشمگین – و اگر پاسخی به آنها داده نشود- افسرده و نومید شوند. آنها ممکن است دلبستگی تحریف شده پیدا کنند که شکل یک اتصال از سر اضطراب به دیگری را به خود بگیرد؛ یا ترکیبی از هر دو حالت دهد.

پیوند دوگانه در این حالت به این صورت درمیآید: «بیا پهلوی من، به تو نیاز دارم» و «تو خطرناکی، از من دور شو.» زوجهایی که به دنبال کمک درمانی میروند، دچار «آسیب دلبستگی» هستند- بحرانی که ممکن است شامل بیوفایی، فریبکاری مالی، خشونت، کلمات تند و برخورنده یا خیانت آشکار باشد. یکی از طرفین ممکن است در هنگام لحظهای بحرانی مانند از دست دادن شغل یا بیماری وخیم احساس کند از لحاظ عاطفی نادیده گرفته شده است. ممکن است تهدید به طلاق یا متارکه مطرح باشد.

در روند درمان، ابتدا طرف آسیبدیده ممکن است با خشم یا اندوه واقعه را بیان کند، در حالی که طرف مهاجم آسیبهایی را که وارد کرده است کم جلوه میدهد یا حتی تدافعی به خود میگیرد. رواندرمانگر طرف آسیبدیده را تشویق میکند که به جای خشمگین شدن، ناراحتی و ترس خود را نشان دهد، و طرف مهاجم را تشویق میکند تا مسوولیت کارهایش را بپذیرد و شرمندگی خود را نشان دهد. بعد از طرف آسیبدیده ممکن است تقاضای مراقبت و تسلایی را بکند که در هنگام حادثه به او داده نشده بود، و طرف مهاجم ممکن است بر خود غلبه کند و به تسلیدادن آسیب دلبستگی طرف مقابل کمک کند.



● زوج درمان روانپویشی

درمانگرهای روانپویشی معتقدند شیوهای که زوجهای بزرگسال با یکدیگر رفتار میکنند، به شدت تحت تاثیر الگوهایی است که در دوران کودکی آنها تثبیت شده است- درسهایی که اغلب به صورت ناخودآگاه در خانوادهای که در آن بزرگ شدهاند به آنها آموخته شده است. درمانگر بر امیال ناخودآگاه و واکنشهای دفاعی که آنها نیز عمدتا ناخودآگاه هستند، تاکید دارد.

واکنشهای دفاعی مانع ابراز کامل این امیال میشوند یا آنها را به سوی دیگر منحرف میکنند. زوجدرمانگران روانپویشی توجه خاصی بر «همانندسازی فرافکنانه»- واکنشی دفاعی که شامل نسبت دادن امیال و تکانههای خود شما به طرف مقابلتان و رفتار کردن به نحوی به پاسخهایی را برانگیزد که شما را متقاعد کند، این نسبت دادن درست است.

شوهری که نمیتواند وابستگی و ضعف خود را تحمل کند و با انعطافناپذیری و سلطهجویی به عنوان بیانی از قدرت سعی میکند به جبران مفرط این خصوصیت خود بپردازد. این رفتار شوهر ممکن است به رفتار وابسته و انفعالی در همسرش بینجامد- که او میتواند هم با آن همذاتپنداری کند و در عین حال از آن احساس تلخکامی کند. به عقیده رواندرمانگران روانپویشی، چنین الگوهای مکملی اغلب از روابط دوران کودکی با والدین سرچشمه میگیرد.

اگر همه چیز درست پیش برود، زوجین موفق میشوند که این احساسات نسبت به یکدیگر را از احساسات و تجربیات گذشتهشان نسبت به والدین خودشان جدا کنند.

● شیوههای مورد استفاده در زوج درمانی

۱) نظریه سیستم خانواده: این نظریه بر الگوهای ارتباط، کنش و واکنش در محیط خانواده به عنوان یک سیستم تاکید دارد و هدفاش آشنایی زوجین با قواعد و الگوهایی است که ناآگاهانه در این سیستم عمل میکنند.
۲) زوج درمانی رفتاری: در این نوع رواندرمانی، از شیوههای رفتار درمانی مانند تبادل رفتاری، تعلیم دادن نحوه برقراری ارتباط و آموزش مشکلگشایی استفاده میشود.
۳) زوجدرمانی متمرکز بر عواطف: این شیوه بر عواطف زوجین که باعث ایجاد تمارض میان آنها میشود تاکید دارد و از طریق شناساندن این عواطف،سعی بر تغییر رفتارها دارد.
۴) زوجدرمانی روانپویشی: در این شیوه فرض بر این است که رفتارهای زوجین در بزرگسالی ناشی از الگوهای رفتاری دوران کودکی آنهاست و سعی بر این است که زوجین با شناخت این موضوع احساسات فعلیشان را از احساسات و تجربیات گذشتهشان نسبت به والدینشان جدا کنند.

● فرد و زوج

علایم روانی شخصی و مشکلاتی که زوجین با آن روبهرو هستند به شیوهای پیچیده با هم مرتبط هستند. اغلب چرخهای معیوب پیش میآید که در آن رابطه طرفین بهوسیله انزواجویی و تحریکپذیری شخص افسرده، رفتار تهاجمی و تکانشی فرد مبتلا به مانی (شیدایی)، نیاز به اطمینانبخشی مداوم ناشی از اضطراب و مانند اینها به خطر میافتد. تعارض میان هر یک از زوجین این علایم را تشدید میکند تا زمانی که گفتن اینکه این چرخه از کجا آغاز شده است، مشکل میشود.

زوجدرمانگرها ممکن است بر کنشهای اختصاصی متمرکز شوند که علایم فردی را تشدید کند، یا ممکن است آنها یکی از زوجین را به یک درمانگر جایگزین معرفی کنند.

همچنین میتوان به زوجین با درمانهایی مانند آموزش آرامشبخشی، شیوههای رفتاردرمانی مانند قراردادن در معرض عامل تنش و پیشگیری از پاسخ، یا درمانهای شناختی مانند ساختاردهی مجدد شناختی، یاری رساند و در حالی که درمان پیشرفت میکند و اطلاعات به درمانگر ارایه میشود، تغییرات را تحت نظارت قرار داد. در اغلب موارد زوجدرمانی و درمان فردی با هم ترکیب میشود. همچنین در صورتی که خشونت خانوادگی شدیدی وجود داشته باشد، ممکن است زوجین را به صورت جدا از هم درمان کرد.

 



:: بازدید از این مطلب : 772
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

مرض روحي به ناخوشي‌اي گفته مي‌شود كه در پندار، دريافت و رفتار آدمي آشفتگي پديد آورد.


 

 

 

بيماري رواني ممكن است هر كس را درگير كند.

سن و سال، محدوديت، وضع اقتصادي، نژاد و مذهب يا رنگ پوست آدمي در آن اثر ندارد. به عنوان مثال بايد بدانيد سالانه افزون بر 54ميليون آمريكايي دچار يك يا چند اختلال روحي مي‌شوند.

در سرتاسر سده گذشته، دانش پزشكي از نظر ياري‌رساني به بشر در شناخت، درمان و از ميان بردن علل بسياري از امراض مشتمل بر بيماري‌هاي روحي به پيشرفت‌هاي شگرفي دست يافته است.

در عين حال، هرچند پزشكان همچنان به گشودن برخي رمز و رازهاي مغز سرگرم‌اند، ولي بسياري از كاركردهاي آن، معماگونه باقي ماند، حتي در مراكز پژوهشي معتبر هيچ‌كس از طرز كار عضو يادشده يا علت كاستي‌هاي آن اطلاع چنداني ندارد. به هرحال، پژوهشگران به اين نتيجه رسيده‌اند كه شايد بسياري از بيماري‌هاي رواني، پيامد عدم تعادل شيميايي مغز باشد.

امكان دارد اين نابرابري‌ها ناشي از عوامل ارثي بوده يا بر اثر فشار روحي بي‌اندازه يا سوءمصرف موادمخدر پديد آيد.


گاهي از ياد مي‌بريم كه مغز ما، همچون تمامي اندام‌هاي ديگرمان، در برابر امراض، آسيب‌پذير است.

مبتلايان به بيماري‌هاي روحي غالبا چند گونه رفتار، همانند اندوه و زودآزاري بي‌اندازه و در موارد حادتر ممكن است وهم‌زدگي و گوشه‌گيري كامل را از خود بنمايانند. چنين افرادي به جاي برخورداري از رحم، همدلي و محبوبيت، احتمالا گرفتار دشمني، تبعيض و مشكلات شديدتر مي‌‌شوند.


متاسفانه وسايل ارتباط جمعي، مسوول بسياري از برداشت‌هاي غلطي هستند كه در مورد مبتلايان به امراض رواني برجا مانده است.
به‌ويژه روزنامه‌ها اغلب پيشينه بيماري روحي را در سوابق كساني مورد تاكيد قرار مي‌دهند كه به كنش‌هاي خشونت‌آميز و رفتار ضداجتماعي دست مي‌زنند و بيشتر اوقات برنامه‌هاي تلويزيوني در مورد بزهكاري‌هايي جنجال مي‌آفرينند كه بيماران رواني در انجام آنها نقش بسزايي داشته‌اند!


در بسياري موارد بازيگران فكاهي (كمدي) ناتواني‌هاي اين گروه از بيماران را به تمسخر گرفته و ريشخندشان مي‌كنند.
اما به هرحال وسايل ارتباط گروهي به مدد قدرت آموزشي و نفوذ در افكار عمومي كه دارا هستند، ما را در ريشه‌كني اين حالت اميدوار مي‌كنند.

 


بيماري رواني چيست؟

مرض روحي به ناخوشي‌اي گفته مي‌شود كه در پندار، دريافت و رفتار آدمي آشفتگي پديد آورد. اگر اين برهم خوردن حالت معمول، توان شخص در رويارويي با ضروريات و امور روزمره را به طرز چشمگيري گزند برساند، در اين صورت وي، اعم از زن و مرد، بايد فورا براي مداواي مناسب نزد متخصص بهداشت رواني برود.

مراقبت‌ها و معالجه درست باعث مي‌شود كه بيمار بهبود يابد و فعاليت‌هاي عادي خويش را از سر بگيرد. تصور همگان بر اين است كه امراض رواني از علل زيستي ريشه مي‌گيرند، درست مانند سرطان، مرض قند و بيماري‌هاي قلبي، اما شماري از اختلالات روحي بر اثر محيط و تجربه‌هاي انسان به‌وجود مي‌آيند.


پنج گروه عمده بيماري رواني


اختلال‌هاي اضطرابي
اين دسته از اختلال‌ها، شايع‌ترين امراض رواني را تشكيل مي‌دهند. سه نوع آنها عبارتند از هراس‌ها، اختلال‌هاي وحشت و روان‌رنجوري‌هاي وسواسي فكري – عملي. افراد مبتلا به حالت هراس از شيئي يا وضعيت خاصي، بيمناك يا وحشت‌زده مي‌شوند. اختلال‌هاي هراس، شامل احساس‌هاي شديد و ناگهاني دهشت بدون هيچ دليل ظاهري است و نشانه‌هايش به حمله قلبي شبيه است. آناني كه در بند روان‌رنجوري وسواسي فكري – عملي اسيرند، مي‌كوشند كه با بازگويي واژه‌ها يا گروه‌ها (عبارات) يا پرداختن به رفتارهاي تكراري و هميشگي نظير دست‌شستن پياپي با نگراني خويشتن دست و پنجه نرم كنند. از ساير اختلال‌هاي اضطرابي، اختلال فشار رواني پس‌آسيبي (يا همان سندروم PTSD) و اختلال اضطراب فراگير را مي‌توان نام برد.

 


پريشان‌حالي


اختلال‌هاي خلقي شامل افسردگي و اختلال دوقطبي (يا شيدايي افسردگي) است. احتمال دارد نشانه‌ها دربرگيرنده تغييرات خلق و خوي از قبيل غمگيني يا شور و هيجان فراوان، آشفتگي‌هاي مربوط به خواب و تغذيه و دگرگوني‌هايي در ميزان فعاليت و نيرو باشند. در اين گونه اختلال‌ها، ممكن است خودكشي هم خطري به شمار آيد.


روان‌گسيختگي


اين فرم اختلال شديدي است كه در شيوه پندار، احساس و اعمال بشر اثر مي‌گذارد. گمان مي‌رود كه روان‌گسيختگي به واسطه عدم تعادل موادشيميايي در مغز صورت پذيرد و چند علامت همانند توهم، هذيان، عزلت‌گزيني، گفتارگسسته و استدلال ضعيف را از خود نشان مي‌دهد.
زوال عقل (عقل فرسودگي)
اين دسته از نابساماني‌ها را امراضي چون زوال عقل پيري (آلزايمر) تشكيل مي‌دهد كه به فقدان كاركردهاي ذهني از آن جمله ضعف حافظه و كاهش مهارت‌هاي عقلي و بدني مي‌انجامد.


اختلالات غذايي


بي‌اشتهايي عصبي و پراشتهايي رواني (جوع) از امراض خطرناك و بالقوه مرگبار، شمرده مي‌شوند. كساني كه به اختلال‌هايي از اين دست گرفتارند، از حيث غذاخوردن دلمشغول بوده و بيم از چاق‌شدن يا لاغرشدن نامعقول است. بي‌اشتهايي عصبي، گرسنگي‌كشيدن است و حال آنكه پراشتهايي رواني شامل پرخوري و پاكسازي مزاج (از طريق استفراغ عمدي يا سوءمصرف ملين‌ها) است. امكان دارد اين حالت از ورزش زياد هم پديد آيد.


برداشت‌هاي نادرست متداول درباره امراض رواني


1- افسانه: «بچه‌ها و جوانان دچار مشكلات بهداشت رواني نمي‌شوند.»
حقيقت: تخمين زده شده است كه افزون بر شش ميليون جوان در آمريكا از اختلال بهداشت رواني رنجورند كه قدرت عمل آنان را در خانه، مدرسه يا در اجتماع شديدا مختل مي‌كند.
2- افسانه: «نيازمندان به مراقبت‌هاي رواني را بايد در آسايشگاه رواني نگه ‌داشت.
حقيقت: امروزه به بركت پشتيباني‌ها، برنامه‌ها يا داروهاي مختلف، افراد مبتلا به اين مشكلات در اجتماع زندگي پرباري دارند.
3- افسانه: «بيماران رواني خطرناكند.»
حقيقت: جمع كثيري از افراد دچار مشكل خشن نيستند. در مواردي كه خشونت رخ مي‌دهد، نوعا رخداد ناشي از همان دلايلي است كه به عموم مردم مربوط مي‌شود مانند در معرض خطر قرار گرفتن يا مصرف افراط‌آميز موادمخدر.
4- افسانه: «اشخاص مبتلا به امراض رواني قادرند مشاغل پيش‌پا افتاده را برعهده بگيرند، ولي در خور شغل‌هاي واقعا مهم يا پرمسووليت نيستند.»
حقيقت: بيماران مبتلا به اين مشكلات چون افراد ديگر، با توجه به توانايي‌ها، تجربه‌ها و انگيزه خودشان استعداد دارند كه در هر سطحي كار كنند.
بسياري از افراد در اين‌باره، نظرات اشتباه و زيانباري دارند. ممكن است حقايق و اطلاعات به تغيير انديشه‌ها و كنش‌هايشان ياري كند.


يادآوري:


كساني كه با بيماري رواني درگيرند، دوستان و افراد خانواده‌شان همگي با چالش‌هايي روبه‌رو هستند.
به كسب حقايق نايل شويد.


همه را اميدوار كرده و به آنان احترام بگذاريد.

 

 

 

منبع: National Mental Health Association



:: بازدید از این مطلب : 672
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

تئاتردرماني يا سايكو‌درام اصطلاحي تقريبا جديد است كه به تازگي وارد ادبيات روان‌شناسي ايران شده است و اكثريت جامعه از اثرات اين نوع روان‌درماني و ماهيت آن بي‌خبر هستند. مسلما هر بار كه نام تئاتردرماني را مي‌شنويم شايد بي‌آنكه معناي دقيق آن را بدانيم تلفيقي از امكانات مشترك هنر تئاتر و علوم روان‌شناسي براي ما تداعي شود. اما در روان‌شناسي، تئاتردرماني را اين‌گونه تعبير كرده‌اند كه عبارت است از يك روش گروه‌درماني كه خصوصيات برجسته شخصيت، ارتباطات بين فردي، تعارضات، كشمكش‌هاي رواني و اختلالات افراد توسط روش‌هاي مخصوص نمايش مورد مشاهده و بررسي قرار مي‌گيرد. در مورد تاريخچه و كاربرد تئاتردرماني با دكتر بهناز بهدادفر، سايكودراماتيست، گفت‌وگويي انجام داده‌ايم كه در زير مي‌خوانيد.
‌‌‌
‌مي‌توانيد تاريخچه كوتاهي از تئاتردرماني در جهان و ايران ارائه دهيد؟
تئاتر يكي از هنرهاي نمايشي است كه انسان را بيش از ساير هنرها به خود مجذوب كرده است. ارسطو اولين شخصي بود كه جذابيت اين هنر نمايشي را مورد تحليل و بررسي قرار داد و گفت: «زماني كه آدميان گرد هم مي‌آيند تا نمايشي را تماشا كنند، ناخواسته با قهرمانان نمايش پيوند مي‌يابند و همان‌طور كه بازيگران در صحنه نمايش با ناملايمات سرنوشت به پيكار مي‌پردازند، تماشاگران نيز در پيكاري دروني درگير مي‌شوند كه از خلال اين فرآيند مفهوم همسان‌سازي يا هم‌ذات‌پنداري شكل مي‌گيرد و نتيجه آن پالايش و صيقل يافتن روح تماشاگران است.

پس بايد گفت كه تئاتر خصلتي درمانگر و تسكين‌دهنده دارد.» مفهوم پالايش كه نخستين بار توسط ارسطو به‌كار بسته شد و تكامل يافت در روان‌درمانگري امروز به موضوعي بنيادين بدل شده است. سرانجام دكتر لوي مورنو (اهل روماني) اساس نظريه تئاتردرماني يا سايكو‌درام را در سال 1921 در وين پايه‌گذاري كرد. وي جزو دسته از افرادي بود كه روش تحليل فرويد را قبول نداشت و معتقد بود كه خلاقيت و عمل در تئاتر خودانگيخته است و باعث درمان اختلالات مي‌شود. مورنو بعدها به آمريكا مهاجرت و سايكو درام را در كلينيكي مشهور در نيويورك پايه‌گذاري كرد كه تا به امروز آموزش تئاتردرماني در اين كلينيك ادامه دارد. اما متاسفانه تئاتردرماني در ايران هنوز جا نيفتاده است چراكه سايكو‌درام يكي از روان‌درماني‌هاي جديد است كه وارد روان‌شناسي شده، به همين دليل تعداد سايكودراماتيست‌ها در جامعه ما بسيار اندك هستند. از اين رو جامعه ايران با اين شيوه روان‌درماني آشنايي چنداني ندارد.
‌از ديد شما به‌عنوان يك سايكودراماتيست، تئاتردرماني چيست؟


محل تلاقي روان‌شناسي و هنر؛ شايد بهتر آن است كه بگوييم تلاقي روان‌شناسي و تئاتر است. سايكودرماني از جمله روان‌درماني‌هاي بسيار موثري است كه نتايج ثمربخش آن در پيشگيري و درمان مسايل رواني و اجتماعي به اثبات رسيده است. تئاتردرماني، نمايشنامه‌اي است كه سناريو را خود مراجعه‌كننده با كمك بقيه مراجعان كه در گروه نقش تماشاگر را دارند در صحنه بازي مي‌كند.


آیا ‌تئاتردرماني نسبت به ساير روان‌درماني‌ها و گروه‌درماني‌هاي ديگر امتيازي دارد؟
تئاتردرماني، حافظه هيجاني و احساسي افراد را كه در نيمكره راست مغز واقع شده در صحنه به همراه نيمكره چپ كه واقعيت‌هاي روزمره و منطقي است، وارد بازي مي‌كند. در واقع سايكو‌درام محل تلاقي نيمكره راست و نيمكره چپ مغز است كه اين مساله يعني بازي دادن نيمكره راست مغز باعث شده كه اين نوع شيوه روان‌درماني نسبت به ساير روان‌درماني‌ها برتري داشته باشد.


‌سايكو درام در چه زمينه از درمان اختلالات كاربرد دارد؟
متاسفانه تحول روان‌شناختي همه افراد بدون عيب و نقص تحقق نمي‌يابد. بسياري از افراد هرگز فرصت پرداختن به بخش‌هايي از تحول عاطفي، شناختي و اجتماعي خود را به دست نمي‌آورند. صحنه تئاتردرماني فرصت مجددي در اختيار اين افراد قرار مي‌دهد تا اين جنبه فراموش‌شده خود را كشف كنند. بايد اشاره كرد كه سايكودراما در درمان همه نوع اختلالات كاربرد داشته و محدوديتي در اين زمينه ندارد. البته موثرترين كاربرد آن براي مشكلات روابط بين فردي است چراكه در صحنه ما رابطه «من» و «تو» را به عمل مي‌آوريم، علاوه بر اين در درمان اختلالات شخصيتي و هيجاني نيز كاربرد دارد چراكه تئاتردرماني از همه فنون و تئوري‌هاي روان‌شناسي كمك مي‌گيرد. تئاتردرماني همچنين براي افرادي كه دچار اختلالات پس از سانحه يا اختلالات پس از استرس شده‌اند از جمله براي جانبازان و كساني كه در جنگ صدمات روحي ديده‌اند بسيار مفيد و نتيجه‌بخش است. بارها شده كه در روان‌درماني‌هاي فردي، من به‌عنوان يك درمانگر به بن‌بست رسيده‌ام اما زماني كه مراجعه‌كننده را وارد تئاتردرماني كرده‌ام كاملا جواب گرفته‌ام و علت آن هم اين است كه سايكو‌درام از موثرترين درمان‌هاست چراكه فرد را درگير اجرا مي‌كند.


‌ تئاتردرماني بيشتر به روان‌شناسي نزديك است يا روانپزشكي؟
از آنجا كه تئاتردرماني جزو روان‌درماني‌هاست زيرمجموعه روان‌شناسي محسوب مي‌شود. البته ناگفته نماند ما مراجعاني داريم كه تحت نظر روانپزشك و دارودرماني هستند اما بنا به دستور روانپزشك‌شان به تئاتردرماني روي آورده‌اند. معمولا نمي‌توان بين روان‌شناسي و روانپزشكي در اين زمينه تمايز قايل شد. از ديد من يك جور تعصب است كه بگوييم فقط اين يا فقط آن.


 ‌گروه‌هاي تئاتردرماني از چه اجزا و اركاني تشكيل شده است؟
اجزاي گروه تئاتردرماني شامل 1-مراجعه‌كننده (بازيگر) 2-كارگردان (درمانگر) 3-صحنه 4-تماشاگران كه با بازيگر همانند‌سازي مي‌كنند، هستند كه در واقع در يك مرحله آنها جزو حضار و تماشاگران هستند و در مرحله ديگر بازيگر. آنچه در تئاتردرماني مهم است، خودانگيختگي و خلاقيت است كه مراجعه‌كننده در خود صحنه فرصت پرداختن به بخش‌هايي از تحول عاطفي و شناختي پيدا مي‌كند و صحنه نمايش فرصت مجددي در اختيار فرد قرار مي‌دهد تا جنبه‌هايي از وجود خود را كه كشف نكرده يا فراموشش كرده، پيدا كند. تئاتردرماني همچنين داراي سطوح سه‌گانه صحنه است كه عبارتند از: سطح اوليه كه شامل مرحله آمادگي در جلسات اول است كه به مسايل و خاطرات كم‌اهميت و رويدادهايي كه در زمان حال است، مي‌پردازد. سطح دوم، خاطرات مهم، مشكلات و تعارض‌هايي كه نزديك به گذشته فرد است مورد تحليل و بررسي قرار مي‌گيرد و سطح آخر كه به‌عنوان دروني‌ترين سطح مربوط به بحران‌ها و ضربه‌هايي است كه مربوط به گذشته‌هاي دور است.


‌تئاتردرماني در چند جلسه محدود مي‌شود؟
تعداد جلسات سايكودرام محدوديتي ندارد. ممكن است از يك كارگاه يك روزه باشد تا... . تجربه شخصي من نشان داده كه حداقل بايد فرد براي درمان در چهار جلسه از تئاتردرماني شركت كند.


‌مراجعه‌كننده چه زماني اين نياز را در خود مي‌بيند كه براي درمان از گروه‌هاي تئاتردرماني كمك بگيرد؟
در كل مشاور يا روانپزشك فرد بايد اين نياز را تشخيص بدهد كه بيمارش به تئاتردرماني احتياج دارد يا اينكه ما مراجعاني داشته‌ايم كه قبل از رفتن پيش روان‌شناس يا روانپزشك مستقيم سراغ تئاتردرماني آمده‌اند كه بايد درمانگر در يكي، دو جلسه، شرح حال وي را مورد بررسي و تحليل قرار دهد و ببيند كه نياز به سايكو درام دارد يا خير.

 

----------------------

میگنا: در اوایل قرن بیستم، دکتر ژاکوپ لوی مورنو اساس نظریه سایکودرام را در وین بنیان گذاشت. دکتر ژاکوپ سایکو درام رو علم کشف حقیقت نامید.
شاخه اى که امروز با عنوان کلى «نمایش روانشناختى» (سایکودرام) شناخته مى شود.
اگرچه تصور عمومى از تئاتر، اجراى نمایش بر صحنه و براى تماشاگر است اما واقعیت این است که از حدود دهه سوم قرن بیستم، شکل دیگرى از نمایش پا به عرصه گذاشت که تماشاگر در آن جایى نداشت. نمایشى که ابداع آن را به ابتکارات خاص «مورنو» نسبت مى دهند. مورنو روانشناسى شیفته نمایش بود که در فلسفه، جامعه شناسى و مذهب نیز مطالعاتى عمیق داشت و صاحب نظر بود. او پى برد که هنر نمایش ظرفیت هاى مهمى براى هدف هاى روانشناختى دارد، و به دنبال آن دست به ابداع تمرین و بازى هایى نمایشى زد که منجر به ایجاد شاخه خاص در نمایش شد. شاخه اى که امروز با عنوان کلى «نمایش روانشناختى» (سایکودرام) شناخته مى شود. در این فعالیت نمایشى تماشاگرى در کار نیست و یک گروه به بازى هاى نمایشى در جمع خود و براى خود مى پردازد و موضوع آن زندگى و تمایلات خود گروه بازیگران است. ویژگى دیگر و بسیار خاص این نوع نمایش، نتیجه و کاربرد خاص آن است. نتیجه و کاربردى که اگر نتوان گفت در اجراى نمایش صحنه اى و براى تماشاگر به کلى غایب است، مى توان گفت که ابعاد و تعریف آن با اینگونه نمایش شباهتى ندارد و به عبارتى نتیجه حاصل از این نمایش از جنس و جوهر ویژه خود برخوردار است، نتیجه اى که اولاً مستقیماً متوجه همان بازیگرانى است که در جمع خود بازى مى کنند و دوماً نتیجه اى اصولاً از جنس دستاوردهایى است که روانشناسى به دنبال آن است. اصطلاح فارسى «نمایش روانشناختى» برابر نهادى آزاد براى سایکودرام (psychodrama) است، این واژه انگلیسى تا مدت ها (حتى گاهى امروزه) به «تئاتردرمانى» یا «نمایش درمانى» ترجمه شده است.


اما واقعیت این است که «نمایش درمانى» فقط جزیى و شاخه اى در درون این مفهوم است. خود این واژه اشاره اى مستقیم یا تخصصى به «نمایش درمانى» ندارد و ترکیبى ساده از دو واژه عام «نمایش» و «روان» (روان _ نمایش) است. دکتر حسن حق شناس و دکتر حمید اشکانى که از اولین کسانى هستند که به ترجمه هاى تخصصى در این زمینه پرداخته اند، در پیش گفتار کتاب «درون پردازى» (که ویرایش قدیمى تر آن در سال ۱۳۷۰ با نام «تئاتردرمانى» به چاپ رسیده است) چنین مى گویند: «واژه «تئاتردرمانى» در مقابل «سایکودرام» تا حدودى نارسا است و سپس اضافه مى کنند: ««سایکودرام» به بیماران محدود نمى شود، بلکه این پدیده در موقعیت هاى آموزشى، مشاور ازدواج و مشکلات مراکز صنعتى به کار مى آید.» به این مجموعه مى توان اضافه کرد که این نمایش در بسیارى زمینه هاى مشاوره و نیز آنچه که امروز به عنوان «مهارت هاى رفتارى» شناخته مى شود و همچنین توسعه و شکوفایى عواملى مثل احساس، ادراک، شناخت و تخیل برنامه هاى اساسى دارد، ضمن آنکه تفریح و تفننى است که در بازسازى آرامش و تعادل روانى به خوبى موثر است. از همین رو «سایکودرام» بسیار فراتر از حوزه «نمایش درمانى» است و این شیوه تنها شاخه اى از آن است و برابر نهاد «نمایش روانشناختى» با درونمایه و اصل واژه «سایکودرام» همخوان تر است.
اما کاربرد «نمایش درمانى» در ایران بسیار محدود بوده و هست. یکى دو نهاد موجود نیز در واقع به عنوان نهادهاى نمونه اى فعالیت مى کنند. «نمایش درمانى» از روش شناسى تخصصى و خاص خود برخوردار است و جلسات آن را کارگردانى که متخصص روانشناسى بالینى و یا متخصص در گرایشى که روانشناسى شخصیت زمینه اصلى آن است هدایت مى کند. وى البته باید در زمینه نمایش نیز از شناخت تخصصى لازم برخوردار باشد و مانند کارگردان هنرى تئاتر، توان مقدمه چینى و برانگیختن درون بازیگر و ایجاد میل و شوق به بازى خلاق را داشته باشد. او باید رفتارها، معانى نهفته و عواطف را به زبان نمایشى (دراماتیک) بشناسد و اتفاقات زنده و فى البداهه جریان بازى را به شکلى خلاق جزیى از بازى و نمایشى کند که با هدفى درمانى جریان دارد و به اصطلاح با کالبدشناسى رویدادها که طى آن هدفى روانشناختى با زبانى نمایشى دنبال مى شود آشنایى کافى داشته باشد و در همه این زمینه ها دستیار یا دستیاران خود را به خوبى به کار گیرد.
جنبه دیگرى از «نمایش روانشناختى» شاخه بسیار مهم «نمایش شکوفایى» یا «نمایش خلاقیت» (creative drama) است که با نام «تئاتر خلاق» نیز معرفى مى شود، نامى که هر چند ترجمه واژه به واژه امانت دارى است اما گمان نمى کنم مفهوم آن را به درستى منتقل کند. این شیوه نمایشى بر حوزه سنى کودکان تا جوانان تاکید خاصى دارد و بیشتر تمرکز این نوشته نیز متوجه آن است. در این نمایش آنگونه که در «نمایش درمانى» رایج است کار تخصصى روانشناختى به طور مستقیم مطرح نیست، بلکه روانشناسى در طرح و برنامه ریزى هاى کلان آن نقش اساسى دارد.


برنامه هاى این تئاتر، رها شدن در دنیایى از بازى هاى حرکتى، شعر و ترانه و بازى هاى نمایشى است، در بازى هاى حرکتى، هدف هایى مانند رسیدن به رشد و خلاقیت ذهنى و جسمى (و در مسیرى از ساده به پیچیده) دنبال مى شود. در تمرین هایى مثل بازى هاى نمایشى، مهارت هاى رفتار و شناختى که با هدف درک روشن تر فرد از خود، به خصوص جنبه هاى پنهان مانده خود (از جمله استعدادها، خواسته ها و عواطفى که همیشه به راحتى خود را نشان نمى دهند) و نیز درک بهتر دیگران و محیط و یا پس زدن بعضى عوامل مزاحم درونى که راه بروز توانایى هاى نهفته در شخص را مى بندند، که از آن جمله مى توان به رشد مهارت هاى لازم براى کار گروهى اشاره کرد. به طورى که فرد با مهارت و تسلط بیشترى در جمع و با جمع کار، زندگى، شادى، رقابت و همکارى کند. از جهتى دیگر این بازى هاى نمایشى عرصه اى براى برون ریزى هیجان ها است، که یکى از نیازهاى زیستن است، زیرا عواطف، غرایز و نیروهاى درونى ما چنان زایش و انباشتگى پربارى دارند که فعالیت هاى عادى زیستن نمى تواند آنها را به خوبى آزاد کند و تعادل لذت بخش و آرام کننده اى بسازد و این کار نمایشى با رهاسازى فرد در دنیایى از شعر و ترانه، حرکت، بازى و نمایش مانند فعالیت هاى دیگرى همچون ورزش، تفریح، آثار هنرى، هم صحبتى (که به خصوص زن ها از آن بهره مى برند)، از جمله بسترهاى لذت بخش رهاسازى هیجان ها است و این برنامه نمایشى در محدوده ماهیت و تعریف خود سهمى از این نقش را برآورده مى کند.

 

درکل تئاتر درمانی تلفیقی از هنر تئاتر و دانش روانشناسی است که روی بیما­رهای جسمی تاثیرمستقیم ندارد، مگر بیماریهایی که ریشه روان­- ­تنی یا ریشه تمارض داشته باشند. یعنی فرد به دلیل مشکلات و مسائل روحی و روانی­اش خود را بیمارنشان دهد. سایکو درام مستقیماً روی روان انسان تاثیرمی گذارد و دریک محیط امن و دربسته امکان تمرین زندگی را فراهم می­ آورد تا بیماران موقعیت­­هایی را تجربه کنند که در زندگی واقعی تجربه آن امکان پذیر نیست،این تجربیات اگر در زندگی واقعی روی دهد ممکن است برای اشخاص عواقب سنگینی را به همراه داشته باشد.

آدمی که دچار اختلال خلقی یا عصبی است، پرخاشگراست، خجالتی و کم رو یا حتی پرحرف است، مشکلاتش را از طریق تئاتردرمانی قابل حل است. در واقع تئاتر درمانی بیماریهای پیشرفته روانی که نمی­توان ریشه آن را پیدا کرد بسیار موثر است البته با کمی دقت تفاوتهای بسیاری بین تئاتر درمانی و سایکو درام هست. بدین صورت که درسایکودرام کارگردان به صورت گفتگو وارد عمل می شود و بیشتر سوال می پرسد و با تکنیکهای خاص سعی در بهبود بیمار دارد. مثل تکنیک صندلی داغ که فرد می نشیند و افراد مختف این اجازه را دارند تا ازاو سوالات بیشماری کنند و او بدون هیچ ترس و واهمه ای به آنها جواب دهد. اما در تئاتردرمانی، کارگردان بیشتر فضا می‌سازد و درمانجو را از طریق فضاهایی که ایجاد می کند به عکس العمل وا می دارد. در واقع به این صورت که با پخش موسیقی و حرکات که خود کارگردان وارد صحنه می شود بقیه هم از درون به این خواسته می­رسند و وارد بازی می­شود که همه چیز درهمان ابتدا درمان محسوب می­شود....

 

 



:: بازدید از این مطلب : 3226
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

اهداف روان درمانی عبارتند از:

- تغییرالگوهای آسیب زای رفتاری

- بهبود احساس ارزشمندی

- حل و فصل تعارض ها



روان درمانی به یاد گرفتن در مورد خودتان کمک می کند. در بعضی از موارد، شما یاد می گیرید که چگونه گذشته را درک کرده و با زمان حال تطبیق دهید. در موارد دیگر شما از آن دسته از پاسخ های تان که مشکلاتی را در زندگی شما ایجاد می کنند، آگاه شده و شیوه های تغییرآنها را یاد می گیرید.


چگونه یک درمانگر انتخاب کنم؟


درمانگرشما باید شخصی باشد که در حضور او احساس آرامش کنید. درمانگر ها شامل افراد زیر هستند:

روان پزشکان، روان شناسان، پرستاران و روان پزشکی، مددکاران اجتماعی و مشاوران آموزش دیده. بسیاری از مردم از اشخاصی که عقیده آنها را می پذیرند، اسامی درمانگران را به دست می آورند. این اشخاص عبارتند از:

- دوستان

- اعضای خانواده

- پزشکان


حتی با وجود کمک گرفتن ازدیگران هم، پیدا کردن یک درمانگر خوب امر بسیار شخصی می باشد. مراقب باشید درمانگران زیادی وجود دارند که صلاحیت کافی برای این کار ندارند. مطمئن باشید شخصی که شما به عنوان یک درمانگر انتخاب می کنید، حتماً دارای مجوزکارباشد و اعتبار کافی برای این امر داشته باشد.

ممکن است که شما قبل ازاین که یک درمانگر انتخاب کنید، با درمانگران زیادی صحبت کنید. هنگامی که با اولین درمانگر ملاقات می کنید، درباره مطالب زیر از او بپرسید:

- حق الزحمه

- نوع درمانی که او برای شما به کار می برد

- مجوز قانونی کار مخصوص درمانگران



به همان اندازه که شما مسائل شخصی خود را برای درمانگر بیان می کنید، انتظار دارید که به همان اندازه هم او در این رابطه با شما صحبت کند. به مسائل زیر با دقت توجه کنید:


- چگونه درمانگر با شما ارتباط برقرار می کند؟

- به چه نحوی شنونده سخنان شماست؟



درجه راحت بودن شما با درمانگر

داشتن مقداری احساس تنش و عصبیت در جلسه اول طبیعی است. اگر درمانگر دارای صفاتی می باشد که فکر می کنید آن صفات نخواهد گذاشت احساسات خود را به راحتی بیان کرده یا به درمانگرتان اعتماد کنید، بهترخواهد بود که درمانگر دیگری انتخاب نمایید.

دراولین جلسه به احساسات خود اعتماد کنید. ازاحساسات خود به عنوان یک راهنما جهت تصمیم گیری در مورد ادامه کار با آن درمانگر یا تغییراو استفاده کنید.

به محض پیدا کردن شخصی که در حضور او احساس آرامش می کنید، ضمن گشودن دریچه های ذهن خود، شرایط را برای اعتماد به درمانگر مهیا کنید. رک و صریح بودن در امر درمان، نکته ای بسیار مهم است.

 




ازچه نوع روان درمانی استفاده می شود؟


امروزه انواع بسیاری از درمان ها مورد استفاده قرار می گیرد. انواع درمان هایی که متداول تراست، عبارتند از:

*رفتاردرمانی شناختی: درمانگر به شناختن نگرش غیر واقعی تان نسبت به خود، دنیا و آینده کمک می کند. این درمان به شما در تشخیص روش های فکری نادرست کمک می کند. شما الگوهای رفتاری و فکری جدیدی پیدا خواهید کرد که شما را به سوی زندگی سالم تر رهنمون می شود.

*درمان متمرکز بر درمان جو (روان درمانی بی رهنمود):درمانگر به حرف های شما گوش می دهد و به شما در فهمیدن بهتراحساسات کمک می کند.

*روانکاوی: درمانگر با هدف کشف تجارب و احساسات نیمه آگاه و عمیق مربوط به دوران کودکی به شما گوش می دهد. شما معمولاً درمانگرتان را هر هفته چهار بار یا بیشتربرای چندین بار ملاقات کنید.

*روان درمانی پویشی: در این روش درمانگر بدون استفاده از روانکاوی رسمی، احساسات ناخود آگاه شما را به آگاهی آورده و آن را تعبیر و تفسیر می کند. این نوع درمان، اغلب متضمن این است که هر چه به ذهن تان می آید، بگویید. (تداعی آزاد)


پسیکودرام (نقش گذاری روانی):

از این نوع درمان برای بیان احساسات پنهان استفاده می شود. از شما خواسته می شود در نقش مردم مختلفی که در زندگی تان وجود دارند، بازی کنید و خود رابه جای آنان قراردهید. این روش هم می تواند به صورت گروهی انجام شود و هم به صورت دو نفره.


مشاوره زناشویی:

درمانگر زن و شوهر را به بهبودی روابط شان تشویق می کند و به آنها در فائق آمدن بر مشکلات زندگی شان کمک می کند. هر دو نفر (زن و شوهر) برای یاد گرفتن الگوهای رفتاری جدید تلاش می کنند. گاهی اوقات زوج، پیمان یا توافق نامه ای مبنی بر چگونگی تغییر رفتارشان می نویسند.


روان درمانی خانواده:

این شکل روان درمانی به جای توجه به تک تک اعضا، خانواده را به عنوان یک کل مورد توجه قرار می دهد. این روش بر این عقیده استواراست که شخص مشکل دار را جدای از محیط خانوادگی اش نمی توان شناخت. درمانگر بیان آزاد احساسات را بین افراد خانواده تشویق می کند. migna.ir روان درمانی خانواده اغلب برای خانواده هایی که دارای بچه هایی با مشکلات رفتاری هستند و نیز برای خانواده هایی که با سوء استفاده جنسی، بیماری های خطرناک و سایرحوادث آسیب زا مواجهند، مناسب می باشد.



:: بازدید از این مطلب : 717
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

استرس‌ عبارت‌ است‌ از واکنشهای‌ فیزیکی‌، ذهنی‌ و عاطفی‌ که‌ در نتیجه‌ تغییرات‌ و نیازهای‌ زندگی‌ فرد، تجربه‌ می‌شوند.
در تمام زندگی آن چه استحقاق نگرانی و تشویش را داشته باشد،هرگز وجود ندارد.


استرس یکی از زمینه های تحقیقی قدیمی است که سال هاست دانشمندان رشته های مختلف به بررسی آن پرداخته اند. دکتر هانس سلیه می گوید"استرس چاشنی زندگی است و یا بوسیدن مرگ...... بسته به آنکه ما چگونه با آن کنار بیاییم"

آثار منفي استرس احساس بي‌اعتمادي، طرد، خشم و افسردگي مي‌آفريند که اين احساسات به نوبه خود به مشکلاتي مانند سردرد، ناراحتي معده، جوش و خارش پوست، بي‌خوابي، زخم معده، فشار خون بالا، بيماري قلبي و سکته مغزي مي‌انجامد. مرگ يک عزيز، تولد يک کودک، ارتقاي شغلي يا ايجاد يک رابطه جديد استرس به دنبال مي‌آورد. چون اين تغييرات ما را مجبور به سازگاري مجدد با زندگي خود مي‌کند. سازگاري با شرايط متغير، بسته به نوع واکنش ما مي‌تواند کمک کننده يا آسيب رساننده باشد.

 

متاسفانه بیشتر ما با آن بد برخورد می کنیم. بیش از حد نگران می شویم، بیش از حد انتقاد می کنیم، و زیاد عصبانی می شویم.

شاید در نگاه اول استرس نتیجه عوامل ناخوشایند تلقی شود ولی طبق تعریف، استرس عبارت است از هر موقعیتی که فرد مجبور شود سازگاری معمول خود را تغییر دهد حال این موقعیت ممکن است "مشروط شدن تحصیلی "بوده و برای ما کاملاً ناخوشایند باشد و یا قبولی در امتحانات اعزام به خارج که احتمالاً برای بسیاری از ما، خوشایند محسوب می شود.

این دو موقعیت هر دو استرس زا هستند چرا که در هر دو موقعیت ما مجبوریم شیوه ی همیشگی خود را تغییر دهیم. در اولی باید بیشتر درس بخوانیم تا اخراج نشویم و در دومی باید با آداب و سنن یک کشور خارجی، تنهایی و دور بودن از خانواده و... به شیوه ای جدید کنار بیاییم. در واقع اندکى استرس لازم است. بیشتر ما بدون احساس رقابت نمى‌توانیم در ورزش، موسیقى، کار و مدرسه موفق شده به کمال برسیم. بدون استرس بیشتر ما پروژه‌ها یا کار‌هاى خود را به موقع به پایان نخواهیم رسانید.



استرس خوب- استرس بد


استرس می تواند به دو شکل متفاوت تجربه شود

دیسترس: تجربه مداوم غرق شدن در مسئولیت هاست. دیسترس حرکت در تونل مشکلات است. بی آنکه انتهای تونل معلوم باشد. مانند مشکلات مالی، تعارض در روابط بین فردی، تعهدات بیش از حد، دست و پنجه نرم کردن با یک بیماری مزمن یا تجربه کردن یک ضربه روحی شدید.

یوسترس: نوعی استرس مثبت و مفید است. در حالت یوسترس ما تحت فشار هستیم ، ولی این فشار به ما انرژی و انگیزه می دهد تا مسئولیت هایمان را انجام داده و به اهدافمان برسیم. تحصیل کردن، ازدواج با فردی که دوستش داریم، ترفیع شغلی و تغییر شغل از جمله یوسترس های فشارزا اما مفید هستند.

بنابراین استرس همیشه مضر نیست. در واقع استرس می تواند ما را به سوی دادن پاسخ موثر به یک موقعیت هدایت کند( مثل اضطراب قبل از امتحان.میگنا دات آر) این بدان معناست که شما می توانید تصمیم بگیرید که استرس اثر مثبت یا منفی روی زندگی شما داشته باشد.

پژوهش ها ی عملی و تجربه های شخصی نشان می دهد که ما نمی توانیم موقعیت های استرس آفرین را از زندگی حذف کنیم، اما می توانیم آنها را مدبریت کنیم.


استرس هنگامی زیان آور است که شما توانایی کنترل آن را نداشته باشید. هنگامی که استرس شدید، برای مدت طولانی ادامه پیدا کند اثرات روحی- روانی شدیدی مانند افسردگی، عصبانیت، فقدان خلاقیت، مشکلات گوارشی، میگرن های شدید بر انسان مستولی می گردد.



اثرات استرس چیست؟


یافته ها دال بر این است که موقعیت های استرس زای مکرر و فقدان مهارت های مقابله ای کارآمد در این گونه موقعیت ها ، احتمال بروز بیماری را در فرد افزایش می دهد. هنگامی که در یک وضعیت پر استرس قرار می گیرید، بدن شما به سرعت به استرس پاسخ می دهد. فشار خون بالامی رود، تعداد ضربان قلب و تعداد تنفس زیاد می شود و تعریق افزایش می یابد.استرس به شکلی عمومی بر دستگاههای مختلف بدن اثر می گذارد تا فرد توان ارایه واکنش های جنگ یا گریز را داشته باشد.

با این حال، استرس با طیفی از بیماری های جسمی نظیر سردرد، بیماری های عفونی( مانند آنفلوآنزا) ، بیماری قلبی- عروقی، دیابت، آسم و آرتریت روماتویید ارتباط دارد. به علاوه استرس، ارتباطی با خلق منفی و اختلالات خلقی مانند افسردگی و اختلالات اضطرابی نشان می دهد.



آثار استرس


جسمانی

1- افزایش میزان ضربان قلب، افزایش فشار خون

2- نفس نفس زدن

3- انقباض عضلانی، دردهای بدنی، سردرد، میگرن، زخم معده، تهوع

4- کاهش یا افزایش وزن

5- مشکلات دیداری

6- تکرر ادرار، احساس دفع، یبوست



روان شناختی

الف-شناختی

مشکل در تفکر، مشکل در تمرکز، خود انتقادی، افزایش افکار ناکارآمد،

ب- رفتاری

زود از کوره در رفتن، سیگار کشیدن، مصرف دارو، افزایش تمایلات وسواسی، انزوای اجتماعی، کم حوصلگی

ج-هیجانی

دمدمی مزاج شدن، احساس درماندگی، خشم، کاهش اعتماد به نفس، به آسانی ناراحت شدن و.

به نظر می رسد که حذف کامل استرس در زندگی بشر همیشه امکان پذیر نیست. ولی می توان استرس را شناخت و با آن مقابله کرد.

 

چگونه می‌توان استرس را از زندگی خود حذف کرد؟

استرس مثبت بر تازگی و نشاط زندگی می‌افزاید. همه ما با تحمل میزان معینی از استرس زندگی می‌کنیم. سر رسیدن مهلت، رقابتها، برخوردها و حتی ناکامی‌ها و نگرانی‌ها به زندگی‌ها عمق و غنا می‌بخشد.

هدف ما حذف استرس نیست، بلکه فراگیری چگونگی استفاده از آن به منظور کمک به خود است.

استرس کمتر از حد، عامل خمودگی است و در ما احساس خستگی و رخوت بر جای می‌گذارد. از سوی دیگر، استرس مفرط تنش ایجاد می‌کند. آنچه ما بدان نیازمندیم، یافتن سطح بهینه و مطلوبی از استرس است که ما را برمی‌انگیزد، ولی ما را در خود غرق نمی‌کند.



چگونه می‌توان فهمید سطح بهینه استرس برای افراد چیست؟


سطح واحدی از استرس که برای همه انسانها بهینه باشد، وجود ندارد. هر یک از ما مخلوقاتی منحصر به فرد با نیازهای ویژه هستیم. بنابراین، آنچه برای یک شخص ناراحت کننده است، چه بسا برای دیگری شادی آفرین باشد. حتی وقتی ما روی ناراحت کننده بودن رویدادهای خاص توافق داریم، احتمالا در واکنشهای فیزیولوژی و روانشناختی به آن حادثه باهم تفاوت داریم.

شخصی که شیفته مذاکره و حل اختلاف و تحرک شغلی است، اگر شغلی یکنواخت و بدون تحرک داشته باشد، در فشار و استرس قرار می‌گیرد. درحالی که شخصی که به شرایط ثابت علاقه‌مند است، وقتی در شغلی قرار گیرد که وظایفش از تنوع بالایی برخوردار باشد، به احتمال زیاد خود را در تنگنای استرس احساس می‌کند. قبل از قرار گرفتن در معرض تغییرات آزاردهنده، این موضوع که استرسهای شخصی ما چه هستند و میزان تحمل ما در برابر آنها چقدر است، به شیوه زندگی و سن ما بستگی دارد.

اکثر بیماریها با استرس مداوم مرتبط هستند. اگر شما علائم استرس را تجربه می‌کنید و اگر استرس در سطحی فراتر از سطح بهینه استرس شما قرار دارد، باید از استرس زندگی خود بکاهید و یا توانایی مقابله و اداره استرس خود را بهبود بخشید.



چگونه می‌توان استرس را بهتر اداره کرد؟


شناسایی استرس مداوم و آگاه شدن از اثرات آن بر زندگی ما، برای کاهش اثرات زیان‌آور آن کافی نیست. همانطوری که منابع زیادی برای استرس وجود دارد، امکانات بسیاری هم برای اداره آن وجود دارد. ولی آنچه بدان نیازمندیم، تلاش برای تغییر است، تغییر منبع استرس یا تغییر واکنش نسبت به آن منبع. برای این منظور چه کار می‌توانید انجام دهید؟

از منابع استرس، واکنشهای هیجانی و بدنی خود آگاه شوید.

به ناراحتی و تشویش خود توجه کنید. آنها را نادیده نگیرید. مشکلات خود را به اجمال بررسی نکنید.

تعیین کنید چه رویدادهایی شما را ناراحت می‌سازد. به خودتان درباره معنای این رویدادها چه می‌گویید؟

چگونگی پاسخ بدنتان را نسبت به استرس مشخص کنید. آیا مضطرب می‌شوید؟ یا دلخور؟ اگر چنین است، به چه شیوه‌ای دچار این احساسات می‌شوید؟

مشخص کنید چه تغییری می‌توانید ایجاد کنید؟

آیا منابع استرس را از طریق اجتناب یا حذف کامل آنها، می‌توانید تغییر دهید؟

آیا شدت آنها را می‌توانید تغییر دهید (یعنی طی دوره درمانی به تدریج آنها را کنترل و اداره کنید، در مدت یک روز یا یک هفته)؟

آیا می‌توانید رویارویی خود را با استرس کوتاه سازید؟ (استراحتی به خود بدهید، یا محوطه ساختمان را ترک کنید.)

آیا می‌توانید وقت و انرژی لازم را برای ایجاد تغییر اختصاص دهید؟ (تعیین هدف، فنون مدیریت زمان و راهبردهای به تعویق انداختن ارضا در اینگونه موارد می‌تواند مفید باشد.)

شدت واکنشهای عاطفی و هیجانی خود را به استرس کاهش دهید.

واکنش شما نسبت به واسطه درک شما از خطر (جسمی یا عاطفی) به یک باره اتفاق می‌افتد. آیا به منابع استرس به شیوه اغراق‌آمیز می‌نگرید و یا موقعیت را دشوار تلقی می‌کنید و از آن فاجعه می‌سازید؟

آیا انتظار دارید همه به شما خوش آمد بگویند و همه از شما راضی باشند؟

آیا واکنش مفرط نشان می‌دهید و همه چیزها را بحرانی و اضطراری تلقی می‌کنید؟ آیا احساس می‌کنید که باید همواره بر هر موقعیتی تسلط داشته باشید؟

دیدگاه خود را نسبت به استرس تعدیل و اصلاح کنید. سعی کنید استرس را به عنوان چیزی در نظر بگیرید که می‌توانید برآن فائق آیید، نه چیزی که بر شما چیره می‌شود.

سعی کنید هیجانات شدید و مفرط خود را تعدیل کنید. موقعیت را در یک چشم انداز وسیع‌تر قرار دهید. جنبه‌های منفی را شرح و بسط ندهید و به خود نگویید «چه می‌شود اگر!!».

بیاموزید واکنشهای بدنی خود را به استرس، تعدیل کنید.

نفس کشیدن آهسته و عمیق، ریتم فعالیت قلب و تنفس شما را به وضع طبیعی برمی‌گرداند.

فنون آرام بخشی، تنش عضلانی را کاهش می‌دهد. بازخورد زیستی می‌تواند بر اموری چون تنش عضلانی، ریتم قلبی و فشار خون کنترل ارادی ایجاد کند.

دارو به تجویز پزشک می‌تواند در کوتاه مدت به تعدیل واکنشهای بدنی شما کمک کند، ولی داروها به تنهایی پاسخگو نیستند. تعدیل این واکنشها را به منزله راه حلی بلند مدت یاد بگیرید.

ذخایر بدنی خود را افزایش دهید.

به منظور ایجاد تناسب و سلامت قلبی _ عروقی سه تا چهار بار در هفته ورزش کنید. ( تمرینات موزون ، معتدل و یکنواخت بهترین انتخاب است. مانند قدم زدن ، شنا کردن ، دوچرخه سواری یا آهسته دویدن.)

غذاهای مقوی به اندازه کافی و متعادل مصرف کنید.

وزن مطلوب خود را حفظ کنید.

فراغت و تفریح را با کار درآمیزید. به خود استراحت بدهید و هرگاه ممکن بود، وقفه‌ای در کار ایجاد کنید.

به قدر کافی بخوابید. تا آنجا که ممکن است برنامه خواب را رعایت کنید.

ذخایر هیجانی ـ عاطفی خود را حفظ کنید.

دوستی و روابط حمایتی دوسویه‌ای برقرار کنید.

اهداف واقع بینانه و معنی‌دار را دنبال کنید، نه اهدافی که دیگران برای شما در نظر گرفته‌اند و برای شما فایده‌ای دربر ندارد.

انتظار ناکامی، شکست و یاس را در زندگی داشته باشید.

همیشه با خود مهربان و رئوف باشید و دوست خود باشید
 



:: بازدید از این مطلب : 687
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

جسم و روان انسان ارتباط و وابستگی شدیدی با هم دارند و علایم و عوارض بیماری ها ی جسمی معمولا با چشم قابل دیدن و با حواس 5 گانه قابل درک اند اما علایم بیماری های روانی معمولا در عواطف و احساسات و رفتار فرد نفوذ می کند و در اوایل بیماری یک حس و حالت مبهمی وجود دارد که خود فرد درک نمی کند.

انواع نقسیم بندی های بیماری روانی :

_بیماری خلقی : هیجانی است که فرد گاهی حالت شاد و یا غم دارد که معمولا با احساس های افسردگی و یاس مشخص می شوند که فرد به صورت مداوم دارای حالتهایی می شود که شامل :
الف – بیماری افسردگی : خلق افسرده ، از دست دادن انرژی و علاقه ، احساس گناه ، کاهش تمرکز ، از دست دادن اشتها ، افکار خود کشی یا مرگ و مشکلات خواب و ... از علائم آن است که خود به چند دسته اختلال افسردگی اساسی ، افسردگی فصلی ، افسردگی اتیپیک یا غیرنرمال یا فیزئول ، افسردگی مضاعف ، اختلال افسرده خویی و... تقسیم می شود .

ب – بیماری اختلال دوقطبی : همچنان که از اسم آن پیداست دارای دو حالت است که یک حالت آن از علائمی مانند : خلق بالا ، پرش افکار ، کاهش خواب ، افزایش اعتماد به نفس ، خود بزرگ بینی ، افراط در فعالیت ، ولخرجی و افزایش میل جنسی و .... تشکیل شده است و حالت دوم برعکس ، احساس افسردگی می باشد که خود به چند دسته اختلال دو قطبی 1 ، اختلال دوقطبی 2، اختلال خلق ادواری و .. تقسیم میشود .

-بیماری های اضطرابی :

اضطراب در بعضی شرایط و مواقع امری طبیعی است اما اگر به صورت احساس فراگیری از نگرانی یا وحشت درآید بیماری تلقی می گردد که انواع آن عبارت است از:

الف – اختلال هول (پانیک ) : دوره ای از ترس یا ناراحتی شدید است که ابتدا و انتهای آن مشخص میباشد که اغلب با بازار هراسی همراه می باشد که علائم آن به صورت تپش قلب ، تعریق ، لرزش ، احساس خفگی ، درد سینه ، تهوع ، سرگیجه ، ترس از دیوانه شدن ویا مردن ، مورمور شدن ، سرما لرزه و.. می باشد .

ب – هراس های بیمارگونی (فوبیا) : فرد، ترس مداوم و شدید از موقعیتهای معین یا اشیاء خاص و یا مکانهای خاص دارد و انواع مختلفی مانند هراس اختصاصی ، جمعیت هراسی ، بازار هراسی و ... دارد .

ج – اختلال وسواسی – اجباری : وسواس عبارت است از : فکر ، احساس ، اندیشه یا حسی عود کننده و مزاحم و اجبار نیز فکر یا رفتاری آگاهانه ، معیارمند و عود کننده است مانند : شمارش ، وارسی ، اجتناب ، شستشو و ... که این افکار وسواسی باعث اضطراب و رفتارهای اجباری باعث کاهش اضطراب می شود .

د- اختلال فشار روانی پس از آسیب (PTSD): مجموعه ای از علائم که پس از مواجهه (دیدن یا شنیدن ) با یک عامل فشار آسیب زای بی نهایت شدید برای فرد بوجود می آید که فرد به صورت ترس و درماندگی به این تجربه پاسخ می دهد و واقعه را دائماً در ذهن خود مجسم می کند و در عین حال می خواهد از یادآوری آن اجتناب کند .

هـ - اختلال اضطرابی فراگیر : اضطراب و نگرانی مفرط در اکثر اوقات روز درباره چندین واقعه یا فعالیت ، طی یک دوره حداقل شش ماهه تعریف می شود.

-اختلالات روان پریشانه (سایکوز):

این گونه بیماران به صورت چشمگیر حس واقعیت سنجی آنان مختل می شود و فرد علی رغم داشتن توهم یا هذیان نسبت به بیماری خود بصیرت و آگاهی ندارد که انواع آن عبارتند از :

الف – اسکیزوفرنی : فرد از علائم هذیان ، توهم ، تکلم نابسامان ، رفتار نابسامان ، علائم منفی حداقل 2 تای آن را به مدت 6ماه یا بیشتر داشته باشد درصورتیکه علائم کمتر از 6 ماه باشد به آن اسکیزوفرنی فرم اطلاق می شود .

ب – عاطفه گسیختگی( اسکیزوافکتیو ) : در این بیماری فرد هم خصایص اختلال خلقی و هم خصایص اختلال روانپریشی را دارد .

ج – اختلال هذیانی : اختلالی است که بیمار علامت غالبش عمدتاً یک هذیان ثابت می باشد و سایر حوزه های کارکرد او مشکلی ندارد که انواع مختلفی مانند : بدگمانی یا پارانوئید ، خودبزرگ بینی ، عاشقی ، حسادت و.... دارد .

د- اختلال روانپریشی گذرا: فرد در عرض یک روز تا حداکثر یک ماه به دنبال یک فشار شدید روانی ، اجتماعی ، حس واقعیت سنجی او مختل شده باشد .

- اختلالات شبه جسمی :

این نوع اختلالات عبارتند از : نشانه های جسمانی که عارضه ای طبی را تداعی می کنند ولی با هیچ عارضه طبی یا مصرف موادی خاص یا اختلال روانی دیگر قابل توجیه نمی باشند که انواع مختلف آن :

الف – اختلال جسمانی کردن : علائم مختلف جسمی متعدد است که با معاینات جسمانی و بررسی آزمایشات کافی قابل توجیه نمی باشند .

ب – اختلال تبدیلی : یک یا چند نشانه عصبی ( مثلاً ، فلجی ، کوری ، لنگیدن ، بی حسی ، غش کردن ) که با یک اختلال طبی یا عصبی شناخته شده قابل توجیه نبوده و با عوامل روانشناختی واسترس شروع و تشدید شود .

ج – خودبیمارانگاری : اشتغال ذهنی بیمار با ترس از بیمارشدن یا اعتیاد وی مبنی بر ابتلا به یک بیماری جدی .

د- اختلال بدریختی بدن : اشتغال ذهنی یا نقص تخیلی (مثل بینی بدریخت ) یا تحریف مبالغه آمیز یک عیب خفیف و جزیی در ظاهر جسمانی است .

هـ - اختلال درد :
وجود دردی که مرکز اصلی توجه بالینی است . عوامل روانشناختی نقش مهمی در این اختلال به عهده دارند .

در تمام اختلالات ذکر شده اختلال ناشی ا زمصرف مواد و اختلال ناشی از طبی عمومی نیز باید به آنها اضافه کرد .

اختلالات جنسی : اختلالات تجزیه ای ، اختلالات خوردن ، اختلالات خواب ، اختلالات شخصیت ، اختلالات ناشی از سوء مصرف مواد ، اختلالات فراموشی و دمانس و .... از دیگر اختلالات مربوط به بیماریهای اعصاب و روان می باشد .



:: بازدید از این مطلب : 721
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

شايد تا به حال از خود پرسيده باشيد که در روان درماني دقيقاً چه اتفاقي مي افتد. پاسخ به اين سوال پيچيده و دشوار است و تا حد زيادي به شيوه روان درماني که از آن استفاده مي شود، برمي گردد. اما روان درماني هم مانند ديگر علوم رموز خاصي دارد که مراجعه کننده با دريافت آن مي تواند زندگي پرمعنا، خلاقانه و متعادل تري را تجربه کند. در اين مطلب به چند اصل اساسي روان درماني مي پردازيم.

 


*بخشش اجباري نيست. بخشش فرد ديگري، قبل از اين که نسبت به او واقعاً احساس بخشودگي به وجود آيد، نتيجه مطلوبي ندارد. درست است که بخشيدن کساني که در گذشته به نحوي ما را آزار داده اند يا تاثيرمنفي روي شخصيت ما گذاشته اند، کار خوبي است، اما بخشيدن کسي براي کم کردن بار احساس گناه از روي دوش وي، به تنهايي کافي نيست. بخشش يک فرآيند روحي- رواني است که در طول زمان در فرد رخ مي دهد و وقتي فرد آماده بخشيدن شد، اتفاق مي افتد، نه زودتر يا به اجبار. در نهايت بخشيدن ديگران يک انتخاب است براي باقي ماندن در کوه خشم و تنفر و يا رها کردن اين احساسات منفي. بنابراين بخشش به زدودن احساسات منفي از روح و روان فرد کمک شاياني مي کند اما همزمان بايد با احساس خشم و انزجار ناشي از خشونت، توهين يا سرزنش که در فرد به وجود آمده است نيز کنار آمد. در واقع بخشش از همين جا شروع مي شود و نه از احساسي که سعي مي کنيم به آن برسيم. بنابراين نبايد بر احساسات منفي به طور کامل سرپوش گذاشت. در واقع خشم موجه و بروز صحيح آن، اولين گام شجاعانه در مسير طولاني و گاه رنج آور بخشش است. البته بخشيدن به مفهوم فراموش کردن نيست. ما مي توانيم حتي کساني را که خطاي خود در قبال ما را قبول ندارند، ببخشيم هر چند با دشواري بيشتر.

بخشش به معناي فراگيري بخشيدن خود به خاطر اشتباهات احتمالي و کنار آمدن و درک اشتباهات ديگران و در نهايت بخشيدن آن هاست. نکته اين جاست که هر قدر بتوانيم ديگران را ببخشيم، قادريم خود را نيز ببخشيم.

*خشم، همراه هميشگي شماست. خشم يکي از منفي ترين احساسات انساني است. خشم نه فقط در بسياري از مکاتب و آموزه ها منفي و آزاردهنده تلقي شده است، بلکه حتي در روان درماني هاي نوين به عنوان احساسي منفي، مخرب، خطرناک و غيرمنطقي توصيف شده که بايد آن را سرکوب کرد. نکته اين جاست که در بسياري از موارد، کنار آمدن با احساس خشم کار ساده اي نيست و ناديده گرفتن آن فقط به بدتر شدن شرايط منجر مي شود.اما بايد دانست خشم منبع قدرت، انرژي و تسلط فرد است. از آن جا که در بسياري از موارد توصيه شده بايد خشم را سرکوب کرد، همه ما از کودکي سعي مي کنيم خشم و عصبانيت مان را سرکوب کنيم و آن را برملا نکنيم شکي نيست که خشم مهار نشده در بسياري از موارد ويرانگر و خطرناک است اما آن چه بيشتر مردم به آن نياز دارند، توانايي تشخيص و اعتبار بخشي به خشم و پيدا کردن راه هاي غيرمخرب براي ابراز و گذر از آن است. در واقع کنترل خشم به فرد ياد مي دهد که خشم خود را به درستي و آگاهانه مديريت کند و اجازه ندهد خشم از ناخودآگاه وي به رفتار تبديل شود. مهار خشم هاي ف¡رو خورده يکي از اولين اقدامات درمانگر در جلسات روان درماني است زيرا تا زماني که احساسات بيان نشده و خشم هاي فرو خورده آشکار نشود، نمي توان به درمان اميد داشت. به علاوه خشم يکي از سرچشمه هاي خلاقيت است و اين راز را بسياري از افراد نمي دانند. يکي از روان شناسان بزرگ مي گويد: به ما ياد داده اند که خشممان را سرکوب کنيم و به موازات آن خلاقيتمان را هم سرکوب مي کنيم. بنابراين پيدا کردن راهي براي استفاده از خشم به عنوان منبع خلاقيت و بيان آن به جاي سرکوب کردن، يکي از رموز بزرگ روان درماني است.

*عشق مي تواند آسيب رسان هم باشد. همه ما تصور مي کنيم عشق و تجربه آن سرشار از لذت، خوشي و رضايت است. البته که اين طور است اما عشق يک روي ديگر هم دارد و آن ورود به يک مرحله پر خطر است زيرا انسان در چنين موقعيتي بيش از هر زمان ديگري آسيب پذير است. همه افراد در نهان، اين موضوع را مي دانند زيرا به هر حال هر کسي تجربه هاي ناخوشايندي از پدر، مادر يا دوستان صميمي اش دارد. اما همزمان همه ما سخت در جست وجوي محبتي صادقانه و دوستي پاک هستيم و به دنبال اين گوهر ناب مي گرديم.آن چه بتواند تنهايي وجودي رنج آورمان را تخفيف دهد. اما واقعيت اين است که عاشق شدن مثل مبتلا شدن به يک بيماري عفوني است. پس از طي دوران نهفتگي، درد و رنج ناشي از عشق آغاز مي شود و بهايي که بايد بابت آن پرداخت شود، گاه بسيار سنگين به نظر مي آيد. راز رنج عشق اين است که فقط در اين شرايط است که فرد چيزهاي زيادي از خود، زندگي و روابط انساني درمي يابد و در واقع اگر بخواهيم نگاهي روان شناسانه و خلاقانه به آن بيندازيم. بايد بگوييم که عشق يک شمشير دولبه است که مي تواند هم زخمي و هم ترميم کند. عشق آگاهانه يک تصميم شجاعانه براي يک بالغ آگاه است.

*تلخي گذشته را بپذيريد. يکي از واقعيت هايي که در روان کاري با آن روبه رو مي شويد، اين است که نمي توان گذشته را تغيير داد. البته همه ما اين نکته را مي دانيم اما روبه رو شدن با اين واقعيت امر ديگري است. هيچ روش و شيوه اي براي پاک کردن گذشته هر قدر هم تلخ بوده باشد، وجود ندارد و کنار آمدن با اين مسئله يکي از دشوارترين و دردناک ترين مراحل روان درماني است. چون بيشتر افراد تلاش مي کنند، از واقعيت هاي دردناک گذشته فرار يا آن را انکار کنند.شايد اساسي ترين و غم انگيزترين مرحله در روان درماني مواجهه شدن فرد با گذشته تلخي است که داشته است.

جراحات روحي ممکن است به سطح خود آگاه فرد بيايد و پس از قرار گرفتن در يک چشم انداز وسيع تر، بهبود پيدا کند. اما بهبودي به معناي فراموشي نيست زيرا فرآيندي آگاهانه مبتني بر به خاطر آوردن و دانستن است. بنابراين بهبودي وقتي اتفاق مي افتد که فرد بتواند ابعاد دردناک شرمساري احساسي اش را به همراه علل و عواقب آن بپذيرد و اين جراحت روحي را با تمام ابعادش لمس کند، اين واقعيت که گذشته را نمي توان تغيير داد و نمي توان به عقب برگشت. هرگز نمي توان آن چه را در گذشته اتفاق افتاده است تغيير داد. پس از پذيرش اين موقعيت، بايد خشم و غم ناشي از گذشته دردناک را حس کرد و دانست که هر چند نمي توان گذشته را تغيير داد اما مي توان با قدرت، نگاه به گذشته را متحول کرد. فرد اين قدرت را دارد که درباره گذشته اش و احساسي که دارد، تصميم بگيرد و مي تواند احساس سعادت کند و اين فرصت را دارد که به گذشته نگاه متفاوتي کند. هر چند هرگز نمي تواند آن را دور بيندازد زيرا گذشته بخشي از وجود و شخصيت اوست. پذيرش و روبه رو شدن با واقعيت دردناک گذشته يکي از اصلي ترين نقاط عطف روان درماني است.

همان جايي که فرد مي تواند به جاي فراموش کردن، تغيير دادن و تحريف گذشته، آن را ببيند و بپذيرد و به آينده فکر کند. راز مهمي که مراجعان در روان درماني با آن روبه رو مي شوند، اين است که فقط با هضم اين قرص تلخ يعني گذشته دردناک و چشيدن و احساس طعم تلخ آن است که مي توانند از نظر احساسي و رواني به سلامت و بهبودي نزديک شوند.

*حتي قربانيان مسئول افعال و گفتار خود هستند. اين نظريه يکي از جنجالي ترين نظريه هاي مطرح شده در روان شناسي است که معمولاً باعث سوء تفاهم شده و سرزنش کردن قرباني قلمداد مي شود، اما واقعيت اين است که بيشتر قربانيان به نوعي «درماندگي خودآموخته» دچار مي شوند احساسي که قرباني به علت احساس تلخ درماندگي و شکست، سرنوشت محتوم و تلخي را براي خود متصور مي شود و در برابر وقايع زندگي احساس شکست مي کند. واقعيت اين است که ما در برابر بسياري از وقايع زندگي اختيار و کنترلي نداريم، اما در برابر چگونگي کنار آمدن با آن مسئول هستيم. هميشه آسان تر اين است که مشکلات را گردن ديگران بيندازيم و «قرباني بودن» را بهانه اي براي فرار از مسئوليت بپنداريم. بخواهيم يا نخواهيم همه ما مسئول چگونگي کنار آمدن با مشکلات زندگي هستيم چگونه آن را تعبير کرده ايم و چه چيزي از آن آموخته ايم.ميگنا دات آي آر.به عنوان افراد بزرگسال دايم با اين سوال کلنجار مي رويم که ناخودآگاهمان تا چه حد در تبرئه کردنمان نقش دارد. اما روان شناسان تاکيد مي کنند که ما مسئول تاثير اعمالمان بر زندگي هستيم. مراجعان به روانکاوي در روان درماني درمي يابند که چه تفاوتي بين يک «قرباني بودن» و «تسليم قرباني بودن خود شدن» وجود دارد. در واقع در اغلب موارد، ناخودآگاه ما، احساسات يک قرباني مثل ضعف، ناتواني و درماندگي را به ما القا مي کند و ذهن فقط جايي مي تواند از اين چرخه رهايي پيدا کند که اين پديده را بشناسد.

*قدرت نهفته در نه گفتن را شناسايي کنيد. براي بسياري از مراجعان به روان درمانگران گفتن نه دشوارترين کار است. زيرا نمي خواهند کسي را آزرده، خشمگين و مايوس کنند و از سوي ديگر نمي خواهند آدم بد، سخت گير، خودخواه و منفي بافي به نظر آيند. آن ها نمي دانند که نه گفتن يکي از اساسي ترين راه هاي کسب هويت در جهان است. نه گفتن به معناي ابراز وجود است و قدرت و حضور و دفاع فرد از خود در حيات محسوب مي شود. حتي کودکان با نه گفتن طي سال هاي اوليه زندگي کسب هويت مي کنند پس چگونه است که در بزرگسالي بسياري خود را از اين حق محروم مي کنند. نه گفتن يعني ابراز تمايز کردن از ديگران و آزادي خود را به ديگران نشان دادن. نکته تاسف بار اين است که دردوران کودکي مخالفت کردن کودک با گفتن «نه»، اغلب به تنبيه منجر مي شود که اين امر به کاهش اعتماد به نفس مي انجامد.

ناتواني در مخالفت با ديگران در واقع هسته آن چيزي است که ما آن را انفعال، نااميدي مفرط، درماندگي، افسردگي و ديگر اختلالات رواني مي دانيم. بيشتر مردم ابراز مخالفت را ترکيبي از خودخواهي و منفي بافي تعبير مي کنند. نکته اين جاست که هيچ کس تا نتواند نه بگويد، نمي تواند با تمام وجود پاسخ مثبت بدهد. به عبارت ديگر تا انسان توان مخالفت نداشته باشد، هرگز نمي تواند به اراده و خواسته خود که در پي ارائه پاسخ مثبت به دست مي آيد، برسد. بنابراين ابراز مخالفت، به نوعي نشانگر تسلط و قدرت فرد است. همچنان که در روابط انساني نيز اين امر صادق است. صميميت واقعي در پي تحقق دو اراده مستقل و مسلط و از کنش و واکنش واقعي آن ها مبتني بر تنش يا آسودگي شکل مي گيرد. بدون توانايي نه گفتن مرز صميميت و تعهد معنا نخواهد داشت و به جاي آن بيزاري ناخودآگاه و ترس دايمي از تحت کنترل قرار گرفتن، آزار ديدن به وجود خواهد آمد. بنابراين دانستن اين نکته که ما اين حق را داريم که نه بگوييم، مي تواند زندگي مان را تغيير دهد. اما اين کار شجاعت فوق العاده اي مي طلبد که در نهايت به کشف ذات واقعي خود انساني منجر مي شود.

 



:: بازدید از این مطلب : 633
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

خودکشي يکي از آسيب‌هاي اجتماعي دردناک و بسيار ترسناک است. آمارها نشان مي‌دهد که خودکشي در کشور ما افزايش يافته و مسئولان وزارت بهداشت مي‌گويند از بين هر 100 هزار ايراني، سالانه بيش از 60 نفر، اقدام به خودکشي مي‌کنند.

هر چند که خودکشي به خاطر ويژگي‌هاي فرهنگي کشور ما بسيار نکوهيده شده است ولي بايد پذيرفت که اين پديده در جامعه ما وجود دارد. در زندگي روزانه، هرکسي ممکن است با اين افراد مواجهه شود که ضرورت آشنايي با اين واقعيت اجتماعي حال حاضر جامعه ما را دوچندان مي‌کند.

اگرچه که ممکن است هر کسي به خودکشي فکر کرده باشد ولي افرادي که اقدام به خودکشي و يا مرتکب آن مي‌شوند معمولا يکي يا بيشتر از يکي از عوامل خطر زير را دارند:

• سابقه خودکشي قبلي يا سابقه خودکشي در خانواده
• سابقه طلاق، سوء مصرف مواد و يا خشونت والدين
• سابقه شخصي يا خانوادگي افسردگي يا ديگر مشکلات سلامت رواني
• سابقه سوء استفاده جسمي يا جنسي
• سابقه رفتارهاي تکانشي، مخاطره آميز و خشونت آميز
• سابفه سوء مصرف مواد يا ديگر رفتارهاي خودمخرب
ريسک خودکشي افزايش مي‌يابد وقتي تجارب فرد جزء عوامل تشديد کننده زير باشند.

 

برخي عوامل تشديد کننده احتمال خودكشي عبارتند از:
• يک رويداد دردناک مانند مرگ يکي از غزيزان، طلاق يا جدايي از فرزندان
• تکرار مواجهه با درد، جراحت و مرگ
• درد مزمن جسمي يا يک بيماري صعب العلاج
• فشار شديد ناشي از مشکلات مالي، از دست دادن شغل و يا روابط دشوار


همچنين اگر فردي دسترسي آسان به سلاح گرم، داروهاي کشنده و يا ديگر وسايل منجر به خودکشي داشته باشد، خطر خودکشي وي افزايش مي‌يابد.


تغييرات رفتاري زير را در افرادي که مستعد خودکشي هستند مي‌توان مشاهده کرد:

• کاهش عملکرد در مدرسه، کار يا ديگر فعاليت ها
• آشفتگي ظاهري
• اعتصاب غذا يا عدم پيروي از دستورات پزشک(به ويژه در بين سالمندان)
• بيان جمله ((خداحافظ براي آخرين بار))


عوامل خطر خودکشي به تنهايي نمي‌توانند خودکشي را پيش بيني کنند. خيلي افراد با موقعيت‌هاي آسيب زاي خانوادگي و در شرايط سخت زندگي مي‌کنند. خيلي افراد با رويدادهاي آسيب زا يا رويدادهاي پراسترس تطابق پيدا مي‌کنند.پس چه محرک هايي( نه همه محرک ها) باعث مي‌شوند تا برخي افراد اقدام به خودکشي کنند؟

تحقيقات رايج نشان داده اند که زماني اشخاص خودکشي را انتخاب مي‌کنند که سه جريان فکري به طور همزمان بروز مي‌کنند.
• اعتقاد براين که شخص باري بر دوش ديگران است( اعتقاد براين که مرگ وي مفيدتر از زنده بودن او است).
• احساس عميق تنهايي، بيگانگي و انزوا
• نهراسيدن از درد، جراحت و مرگ

 



:: بازدید از این مطلب : 693
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین جمالی

Cognitive Behaviour Therapy

درمان رفتاری شناختی چیست؟

درمان رفتاری شناختی (CBT) بر پایه این تصور کلی که رفتارها و الگوهای فکری منفی متغیر تأثیر بسزائی بر عواطف شخصی دارد قرار گرفته است. CBT به تشخیص تحلیل و تغییر افکار و رفتارها کمک می‌کند، یعنی به تسکین احساس اضطراب و افسردگی کمک می‌کند.

چگونه درمان رفتاری شناختی از روشهای درمانی دیگر متمایز است؟

سالها تجربه و تحقیقات بالینی نشان داده‌اند که درمان رفتاری شناختی (CBT) روش درمانی بسیار مؤثری است. این روش بر مداخله‌های ساده ولی مؤثر، البته نه باب روز، و برروشهای اثبات نشده متکی است. CBT بر مبنای روش علمی و قدرت عقل و ایمان شخص استوار است، اعمال، عواطف و افکار منفی آنها را کنترل کرده و تغییر می‌دهد. این روش معمولاً کوتاه مدت و همراه با اقدامی تنظیم شده است.

 

چگونه شخصی به اختلال مرتبط با روانشناسی دچار می‌شود؟

در ابتدای زندگی ما طرحها و نظریات شناختی را پایه‌ریزی می‌کنیم که در واقع الگوهای رفتاری ما را تعیین می‌کنند.

این طرحها اغلب شامل باورهای غیرمنطقی و نابهنجار هستند که باعث افکار و رفتارهای منفی می‌شوند. رفتار و افکار منفی می‌توانند به مشکلات روانی جدی چون : افسردگی بالینی و اختلالات هیجانی منتج شوند. بخاطر سپردن این نکته حائز اهمیت است که عواطفی چون : اندوه زیاد، ترس و احساس گناه نابجا، براستی توسط رفتار و افکار نابهنجار ایجاد می‌شوند.

چگونه درمان رفتاری شناختی نتیجه بخش خواهد بود؟


تحقیقات علمی گسترده نشان داده‌اند که تغییر در روش رفتار و افکار شخص می‌تواند تأثیرات بنیادی بر حالات عاطفی شخصی داشته باشد. CBT از اقدام تنظیم شده و خیلی دستوری استفاده کرده و به شخص می‌آموزد که الگوهای نابهنجار عمل و رفتاری را جستجو کرده، تشخیص داده و تحلیل کند. به محض اینکه این الگوهای بی‌فایده تشخیص داده شوند درمان کننده به بیماران می‌آموزد که چگونه با آن مقابله کرده و افکار و رفتارشان را بازسازی کنند. رفتار مبتنی بر منطق و تفکر متکی بر واقعیت می‌شود. حالتهای عاطفی منفی چون افسردگی و اضطراب بزودی تسکین می‌یابند.

چه کسی می‌تواند از طریق درمان رفتاری شناختی یاری شود؟


CBT بر پایة همکاری مشترک درمانگر و بیمار استوار است. این نوع درمان برروی افراد ترغیب شده که جهت کمک به بهود خودشان مصمم شده‌اند بیشترین تأثیر را دارد. CBT به افرادی که از افسردگی، اضطراب، اختلال وسواس‌گونه غیرارادی و اختلالات دیگر رنج می‌کشند کمک می‌کند.

 

درمان رفتاری شناختی چیست؟

درمان رفتاری شناختی روشی براساس ایجاد پاسخ توسط اثرات فکری نه فیزیکی است که بوسیله روانشناسان و درمان کننده‌ها جهت کمک به ارتقاء تغییرات قطعی در افراد و کمک به تسکین رنجهای عاطفی و همچنین مطرح ساختن تعداد زیادی از مسائل رفتاری، اجتماعی و فکری استفاده می‌شود. درمانگرهای رفتاری شناختی مشکلات ناشی از تفکر غیرمنطقی شخص، استنباطهای غلط، افکار نابهنجار و یادگیری ناقص را تشخیص داده و درمان می‌کند. این نوع درمان می‌تواند توسط افراد، خانواده‌ها و گروهها هدایت شود. مسائلی چون اضطراب، افسردگی، عصبانیت، شرمندگی، عزت نفس پائین، تطبیق مشکلات، آشفتگی خواب، و فشارها و ضربه‌های روحی گذشته عنوان می‌شوند.

اهداف روش درمان رفتاری شناختی چیست؟

اهداف آن بازسازی کردن افکار، احساسات و باورهای شخص است. چنین بازسازی تغییرات عاطفی و رفتاری را تسهیل می‌کند. در طول درمان توانائیها و مهارتهای تقلیدی سنجیده شده و پیشرفت بهتری خواهد شد.

چه نوع روشهائی در درمان رفتاری شناختی استفاده می‌شود؟

تعدادی از روشهائی که درمانگر استفاده می‌کند شامل موارد زیر است، ولی محدود به آنها نیست.

- مقابله با عقاید غیرمنطقی

- تخفیف تعلیم و تربیت و آموزش

- خودآگاهی دهندگی

- نمایش شناختی

- جلوگیری از فکر

- آموزش مهارتهای ارتباطی

- آموزش مهارتهای مؤکد

- آموزش مهارتهای اجتماعی

- کتاب درمانی

- تکالیف مخصوص خانه

چگونه درمان کنترل می‌شود؟

در ابتدا مراجعه کنندگان ارزیابی می‌شوند. جهت بدست آوردن اطلاعات زمینه‌ای و سابقه‌ای کامل برای درک بهتر ماهیت مشکلاتی که معالجه برای آنها درخواست شده است. تکمیل پرسشنامه و ابزار سنجش نیز از مراجعه‌کنندگان درخواست می‌شود. معالجه معمولاً هفتگی و متمرکز بر مسائل جاری انجام می‌شود. روشی از معالحه برای تعیین اهداف و ترغیب پیشرفت تکمیل می‌شود. تعداد جلسات بسته به نوع مشکلات تحت درمان متفاوت است. انتظار می‌رود که مراجعه کنندگان، شرکت کنندگانی فعال برای درمان خودشان باشند.

اصول درمان رفتاری شناختی:

دکتر – جان وینستون بوش

موسسة نیویورک جهت درمانهای رفتاری شناختی

درمان رفتاری شناختی یک دستاورد علمی اثبات شده پژوهشی و بالینی در مراقبت از سلامت روانی است. مطالعات فراوانی که توسط روانشناسان و نیز روانکاوان انجام شده دلیل ترجیح روش درمانی CBT در شرایطی چون شرایط زیر روشن می‌گرداند :

- افسردگی و حالات متغیر

- خجالت و اضطراب اجتماعی

- اعمال مضطرب کننده و ترسهای بیمارگونه

- اکراه و وسواسها (OCD و حالات مرتبط)

- نگرانی یا اضطراب مزمن

- اثرات فشارهای ناشی از ضربه‌های روحی گذشته (PTSD و حالات مربوطه)

- اختلالات غذائی (بی اشتهائی و پرخوری) و چاقی

- بیخوابی و مشکلات دیگر خواب

- مشکلاتی که در ارتباطات بوجود آمده و باقی می‌ماند.

- مشکلات ازدواج یا خویشاوندی‌های دیگر که قبلاً درگیر بوده‌اید.

- مشکلات مدرسه، کار و شغل

- احساس تنش

- عزت نفس پائین در قبول داشتن و یا احترام گذاشتن به خود

- مهارتهای تقلیدی ناقص یا ارزشهای تقلیدی غلط انتخاب شده

- عدم فعالیت، تعلل و "حمله انفعالی"

- مقدار خشونت، وابستگی پیوسته و "اختیار دادن"

- مشکلاتی که احساساتی چون : عصبانیت – اندوه، ترس، شرمندگی، خجالت، اشتیاق، هیجان و غیره را محدود می‌کند.

 

دقیقاً CBT چیست؟ چطور نتیجه می‌دهد؟

درمان رفتاری شناختی مرکب از دو شیوة رفتاری مؤثر روان درمانی است – درمان شناختی و درمان رفتاری.

درمان رفتاری به نضیعف ارتباط بین موارد مشکل‌ساز و عکس‌العملهای عادی شما نسبت به این مواردکمک می‌کند. عکس‌العملهائی چون ترس، افسردگی یا خشم و رفتارهای خودشکنانه و خود آزار. این شیوه همچنین به شما می‌آموزد که چگونه فکر و بدن خود را آرام سازید، تا بتوانید احساس بهتری داشته باشید، آزادتر بیاندیشید و بهتر تصمیم بگیرید.

درمان شناختی به شما می‌آموزد که الگوهای فکری معین چگونه سبب علائم بیماری شما می‌شوند. این عمل توسط ارائه تصویری تحریف شده در مورد آنچه که در زندگی شما می‌گذرد و مضطرب، نا امید و خشمگین کردن شما بدون هیچ دلیل منطقی و تحریک شما برای اقدام به رفتاری نادرست، انجام می‌شود.

هنگامیکه درمان رفتاری و درمان شناختی با عنوان CBT ترکیب می‌شوند شما را مجهز به ابزاری نیرومند برای توقف علائم بیماری‌تان و بدست آوردن مسیری رضایت بخشتر برای زندگیتان می‌کند.

بعنوان تصویری هماهنگ از چگونگی عملکرد این روش بروشور دکتر بوش را (چاپگر- ترتیب دوستان) در رابطه با معالجه ترس اجتماعی که بنام اختلال اضطراب اجتماعی هم شناخته شده ببینید.

این شیوه را عموماً ، اما کمتر از آنچه که مورد پسند من است، درمان رفتاری شناختی نامیده‌اند. اصطلاحی که در اینجا انتخاب شده، درمان رفتاری شناختی، بر اجزای رفتاری CBT تأکید بیشتری دارد. و این هماهنگ با سابقه CBT علاوه بر حمایت بهتر توسط نتیجه پژوهش است.

CBT درمانی فعال است؟

در CBT درمان کننده شما نقش فعالی در حل مشکلات شما دارد. او فقط به تکان دادن سر بطور عاقلانه قناعت نمی‌کند هنگامیکه شما تمام باری را که برای پیدا کردن جوابهائی که برای درمانش آوری به دوش می‌کشی. شما در ابتدای درمان با اقدامات تشخیص کاملی روبرو می‌شوید که شما را مطمئن می‌سازد که نیازها و مشکلاتتان بدقت مشخص و بعلاوه امکان‌پذیر شده‌اند.

این قدم بسیار اساسی که اغلب در انواع سنتی درمان کم یا حذف می‌شود به یک شیوۀ روشن و قابل فهم، روش معالجه انعطاف‌پذیر که بدرستی بر روی نیازهای شخصی خودتان تأثیر می‌گذارد منتج می‌شود.

در روشهای زیادی CBT به تعلیم و تربیت، آموزش و تدریس خصوصی شباهت دارد. تحت هدایتی تخصصی، بعنوان مراجعه کننده CBT، شما در تعیین اهداف درمان و همچنین در تعیین روشی که شخصاً برای شما موثرتر بوده است شرکت خواهید داشت.

سازمان یافته و متمرکز

CBT ساختاری واضح و متمرکز برروی درمان فراهم می‌سازد. برخلاف درمانهائی که یقیناً جالب و گیرا به نظر می‌رسند، ولی دارای اشتباهات جانبی مضر هستند، CBT به موضوع اصلی می‌پردازد و مسیر را تنها زمانی تغییر می‌دهد که دلایل منطقی برای انجام آن وجود داشته باشد.

بعنوان یک مراجعه کنند، CBT رویة پروژه‌های تکلیفی مفیدی که به سرعت به پیشرفت شما کمک می‌کند در پیش می‌گیرد. این تکالیف که با توجه به شرکت فعالانه خودتان تا حد امکان گسترش می‌یابد، نتایج اقدامات انجام شده در دفتر درمان کننده را وسعت بخشیده چند برابر می‌کند.

شما ممکن است با مطالعات خانگی نیز روبرو شوید و یا با موضوعهای سفارش شده دیگری که شخص شما برای کمک به پیشرفت سریع در بین جلسات نیاز دارید.

چه عنصر خاص درگیری در مورد CBT وجود دارد؟

بیشتر افرادی که درمان را پشت سر می‌گذارند نیاز به تغییراتی در زندگیشان دارند – چه روشی که احساس می‌کنند، یا روشی که عمل می‌کنند، و چه روشی که دیگران با آنها رفتار می‌کنند. CBT در صدد فهمیدن این نکته است که چه نیازهائی باید تغییر کند و چه چیزهائی نباید، پس در جهت تغییرات در نظر گرفته شده اقدام می‌کند.

گذشته در مقابل حال و آینده

توجه کامل به گذشته (و رویاها) گاه می‌تواند به توضیح مشکلات شخصی کمک کند، اما تمام این اقدامات اغلب به مقدار ناچیز باعث غلبه بر این مشکلات شده‌اند. در مقابل، در CBT هدف ما پیشرفت سریع در حالات و احساسات شماست، و تغییرات سریع در رفتارهای خودشکنانه‌ای که ممکن است با آن درگیر باشید. همانطور که ملاحظه می‌کنید CBT بیشتر از روشهای سنتی، متمرکز بر حال و آینده‌نگر است.



ابزار تغییر

هیچ نوع دیگری از روان درمانی چیزی شبیه این خط سیر بی‌سابقه پژوهشی را نداشته‌اند.

در مورد درمان داروئی چطور؟


CBT معمولاً به تنهائی و بدون داروهای روانپزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در مورد بعضی افراد، درمان داروئی برای رسیدن به کاهشی جزئی در علائم بیماری لازم است، قبل از آنکه CBT بتواند بطور کامل موثر باشد. معمولاً ولی نه همیشه، بهتر است که قبل از تجویز داروها CBT به تنهائی امتحان شود و این به چند دلیل است :



داروهای بنزودپازپین

]گروهی از داروهای آرامبخش[ مثل آلپرازولام (زانکس) علاوه بر انواع معین دیگری از آرام‌بخشها اگر در مدت زیادی با دوز بالا استفاده شوند اعتیاد‌آور خواهند بود- این مسئله‌ای پیچیده است که با وجود نیازها باید حدالامکان از آنها اجتناب کرد. با وجود شهرت آنها به عنوان "داروهای معجزه‌گر" داروهای ضدافسردگی چون آمی‌تریپتلین (الاویل) و فلوکستین (پروزاک) تنها در 65% مواقع نتیجه داده‌اند. داروهای MAOI (بعنوان مثال، ناردیل) اگر به همراه غذاهای معمول و بطور غیرعمدی با نوشیدنی‌های تایرامین دار استفاده شوند، خطر بحران تنشهای شدید، سکته مغزی و حتی مرگ را بدنبال دارد. حالت تثبیت کننده کربنات لیتیم می‌تواند اثرات سمی تولید کند، مگر آنکه بدقت کنترل شود.

به علاوه، مطالعات تحقیقاتی حقایق دیگری را در رابطه با درمان داروئی برای افسردگی و اضطراب روشن کرده‌اند.

· CBT و داروهای انتخاب شده صحیح، تا هنگامیکه به تنهائی مورد مصرف قرار می‌گیرند، تقریباً به یک اندازه در طی دوره درمان فعال ثمربخش هستند.

· افزودن درمان داروئی به CBT احتمالاً نتایج بهتری نسبت به استفاده تنها از CBT به دست نخواهد داد. (بجز در موارد ویژه شبیه به آنچه در بالا ذکر شد.)

· عدم موفقیت درمان هنگام استفاده از دارو و CBTمتحمل‌تر خواهد بود، بطور خاص به دلیل تاثیرات جانبی.

· زمانیکه تنها دارو مصرف شده است احتمال عود بیماری پس از اتمام دورة درمان بیشتر خواهد بود. این عقیده به دلیل آن است که، داروها برخلاف CBT بیمار را به گسترش مفید تقلید و مهارتهای کنترل عواطف تشویق نمی‌کنند

 

 

این برشور توسط گروه آموزش کالج سلطنتی روانپزشکی بریتانیا تهیه گردیده است:

اهداف واطلاعات موجود در این بروشور
این جزوه برای کسانی که میخواهند اطلاعات بیشتری در مورد رفتار درمانی شناختی یا (CBT) داشته باشند مفید است. چگونگی کار این روش درمانی ودلایل استفاد از این روش درمانی ، اثرات آن ، عوارض ، و درمان های جایگزین دراین بروشور توضیح داده شده است. اگر آنچه را که میخواهید در اینجا پیدا نکردید، منابع کسب اطلاعات بیشتری در آخر این جزوه وجود دارد.

" رفتار درمانی شناختی" یا CBT چیست ؟
این یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است:



•در مرحله اول روان درمانگر تلاش در دریافت طرز تفکر بیمار نسبت به خود پیرامون اطراف و دیگران دارد.
•در مرحله دوم سعی می نماید مسائل ومشکلاتی که موجب تولید اختلالات روانی در فرد گردیده است را پیدا نماید.

"رفتار درمانی شناختی"به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده ودرنتیجه این طرز تفکرجدید شما میتوانید با رفتارهای سالم ترو درست تری در برابرحوادث ناخواسته وناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.


برخلاف سایر روشهای گفتار درمانی که روان درمانگر درپی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات وحوادث زندگی است تابه او کمک کند , در "رفتار درمانی شناختی" روان درمانگر فقط برمشکلات زمان حال ( اینجا و اکنون) وانچه موجب ناراحتی و اضطراب درفرد بیمار گردیده است تکیه می کند.

" رفتار درمانی شناختی" (CBT) در چه مواردی کمک کننده است؟
CBT می تواند در موارد زیر کمک کننده باشد:



اضطراب ، افسردگی ، ترس ، فوبیا (ترس از مکانهای شلوغ و ترس اجتماعی) ، استرس ، پرخوری ، اختلالات وسواسی اجباری ، اختلال پس از حادثه استرس ، اختلال دو قطبی و جنون. CBT همچنین میتواند درمواردی که فرد دچار مشکلاتی از قبیل عدم قدرت کنترل خشم یا خود کم بینی و حتی درمورد مشکلات جسمی مانند خستگی ها و دردهای مزمن هم موثر باشد.

چگونه" رفتار درمانی شناختی" به فرد کمک می کند؟
CBT به فرد کمک کرده تا درک بهتری از مسائلی که موجب تولید عدم تعادل روانی در اوگردیده اند پیدا نماید.

در این روش خاص روان درمانگر تلاش میکند تا معضل بزرگ شما را به اجزائ کوچکتری تبدیل کرده و این به شما کمک میکند تا معضلات و چگونگی تاثیر گذاری انرا در زندگیتان بهترببینید.

این اجزا عبارتند از :



• وضعیت
این معمولأ شامل یک حادثه تأثرآاور ویا یک موقعیت ورویداد دشواردر مسیر زندگی یک فرد است.
بدنبال این وضعیت نامناسب درقسمتهای مختلف ذهن آن فرد تغییراتی ایجاد خواهد شد و این تغییرات در زیر میباشد:



• اندیشه
• احساسات
• احساسات فیزیکی
• طرز بر خورد با مشکل

هر کدام از این اجزا می توانند بر یکدیگر تاثیرگذار باشند. طرز تفکر شما درباره یک مشکل خاص موجب تغییر وتحول در حالات فیزیکی و احساسی تان خواهد گردید.

راههای مفیدوکمک کننده (Helpful) و غیرمفید ومضر (Unhelpful) زیادی برای حل یک مشکل ومعزل در زندگی موجود است وچگونگی حل این معزل بستگی زیادی به طرز شناخت و تفکر فرد دارد.

به عنوان مثال :
وضعیت یا موقعیت مشکل: شما روز بسیار بدی را گذرانیده وخسته ورنجیده هستید. بنابراین تصمیم میگیرید برای تمدد اعصاب وخرید مواد غذائی به بیرون بروید. همانطور که شما در طول جاده در حال راه رفتن هستید، یکی از اشنایانتان از کنارتان کذشته و ظاهرا ،به شما اعتنائی نکرده و شما را نادیده میگیرد.

تغییرات ایجاد شده در فرد میتواند به شکل سالم ومفید و یا غیر سالم و غیر مفید ظاهر گردد.

طرز فکرسالم و کمک کننده
طرز فکر سالم

به نظرمیرسد این دوست من گرفته و درهم و درخود فرورفت بود. تعجب میکنم اگرمسئله ویا گرفتاری خاصی برایش ایجادشده باشد.

احساسات سالم

احساس نگرانی برای دوستی که به شما بی توجه بوده میکند.

تغییرات جسمی و فیزیکی در فرد سالم

فردی با قدرت تفکر سالم هیچ نوع تغییر خاصی در خود احساس نخواهد کرد.



طرز برخورد با مشکل درفرد سالم

فردی با قدرت تفکر سالم بعد ازبرگشت به منزل با دوست خود تماس گرفته و از احوال او جویا گشته تا مطمئن شودکه او سالم است.



طرز تفکر ناسالم, غیرمفید ومضر
طرز فکر ناسالم

او مرا نادیده گرفته بنابراین او مرا دوست ندارد.



احساسات در فردی با تفکرات ناسالم

احساس کمبود,افسردگی و طرد شدن از سوی دوستش براو چیره میگردد.



تغییرات جسمی و فیزیکی

در اثر آزردگی شدید فرد ممکن است دچار دل بهم خوردگی,دل پیچه و تهوع نمائید.



طرزبرخورد با مشکل

فرد بلافاصله به خانه برگشته و برای مدتی از برخورد با این دوست خود شدیدأ اجتناب می ورزد.

در مثال بالا کاملأ مشهود است که افراد بسته به موقعیت فکری خود میتوانند واکنشهای احساسی وروانی متفاوتی در برار حوادث روزمره داشته باشند.
چگونگی ساختار فکری فرد بر روی واکنشهای رفتاری, احساسی وطرز عملکرد او در زندگی تاثیر عمیقی میگذارد.

اینوع افراد باحداقل علائم و شواهد سریعأ به یک نتیجه گیری کلی و منفی میرسند که موجب تولید:



• تعدادی از احساسات ناخوشایند
• رفتارهای غیر سودمند در مسیر زندگی آنان خواهد گردید.


در مورد مثال بالا زمانی که شما با افکاری از قبیل بی اعتنائی, نادیده گرفته شدن از جانب دوست خود( افکار مضر Unhelpful) به خانه برگردید این منجر به احساس افسردگی و غمگینی در شما خواهدگردید.

بر عکس اگر شما قادر باشید که از مجموعۀ افکار غیر مضریا Helpful استفاد کنید شما با آن فرد تماس گرفته و با صحبت کردن سعی درپیدا کردن دلیل رفتارغیر متعارف اوبرخواهید آمد.

از این طریق شما احساس بهتری در خود خواهید کرد.

آنچه بر یک فرد میگذرد می تواند در دیاگرام زیر خلاصه شود:


Situation (موقعیت)



این نوع رفتارهای مضر و غیر مفید میتوانند وارد یک دورتسلسل معیوب, آزار دهنده و بیمار گونه گردند. اگر فردی مداومآ ازاین سیکل معیوب در حل مسائل زندگی استفاده نمائید این امر موجب افکاری منفی وغیر واقعی در موردخود و پیرامون اطراف شان می گردد. نتیجتآ فرد دچار اضطراب, دلمردگی وافسردگی طولانی مدت خواهد گردید.



"رفتار درمان شناختی یا افکار رفتار درمانی به فرد کمک کرده تا این سیکل معیوب را شکسته و از روش سا لم ومفید که دربالا توضیح داده شده در حل مسائل زندگی خود استفاده نمایند.

 


همانطوری که در شکل و دیاگرام بالا نشان داده شده است تغییردرهر یک ازاین پنج نقطه(موقعیت نامناسب,افکار مضر,احساسات ناسالم,تغییرات جسمانی آزار دهنده ورفتار مضر و ناسالم) که به یکدیگر زنجیروار متصل میباشند می تواند تأثیر بسیار چشمگیری درایجاد رفتارها سالم و غیر مضر در افراد را نموده وتأثیر بسیاری در بهبود اختلالات روانی آنها داشته باشد.

رفتار درمانی شناختی یاCBT شامل چه مراحلی است؟
جلسات " رفتار درمانی شناختی" می تواند به صورت جداگانه و یا گروهی و همچنین می تواند ازطریق خود درمانی توسط کتابهای مربوطه و یا با کمک برنامه های کامپیوتری انجام شود. در انگلستان و ولز دو برنامه کامپیوتری برای" رفتار درمانی شناختی" برنامه ریزی شده است و این برنامه ها توسط بیمه خدمات درمانی وسازمان بهداشت انگلستان تایید شده است.

چگونگی برگزاری جلسات رفتار درمانی شناختی
•شما معمولا با روان درمانگر بین 5 تا 20 جلسه ملااقات خواهد داشت. این جلسات میتواند هفتگی, هر دو هفته باشد. هر جلسه بین 30تا 60 دقیقه به طول خواهد انجامید.
• در 2-4 جلسه ا ول ،تلاش روان درمانگربراساس این خواهد بود تا بررسی کرده و دریابد که آیا "روان درمانی شناختی " یک روش درمانی مناسب برای شما است. ثانیأ آیا شما تحمل این درمان را داشته و با آن احساس راحتی میکنید.
•اگرچه "رفتار درمانی شناختی" برروی مشکلات زمان حاضر تکیه میکند اما راون درمانگر از گذشته شما هم سؤالاتی خواهد پرسید تا بهتربتواندبه شما کمک نماید.
•شما میتوانید درمورد طول درمانتان به شکل کوتاه مدت , متوسط و یا طولانی مدت با او مشورت نمائید.
•شما می توانید معمولأ با روان درمانگرتان راچع به موضوع مورد بحث برای هر جلسه به یک توافق دو طرفه برسید.
طرز کار "رفتار درمانی شناختی"
* روان درمانگر به شما کمک می کند تااجزاء مشکل ومعزلی که موجب عدم تعادل روانی تان گردیده را (مشکل , طرزفکر شما درمورد آن مشکل, احساساتی که در رابطه با آن مشکل تجربه کرده اید, تغییرات و ناراحتیهای جسمانی که تجربه کرده اید و سرانجام برخورد ورفتار شما درمقابل این مشکل چگونه بوده است) از هم جدا نموده و آنرا دریک دفترچه یادداشت نمائید.



* این نوع جداسازی به شما کمک کرده تابتوانید با دیدی واقع بینانه تری به مسئله خود بنگرید تا دریابید که آیا شما از روشهای رفتاری سالم و Helpful درحل مسائلتان استفاد کرده ویا ناخودآگاهانه از روشهای مضرو غیر سالمUnhelpful برای ح مشکلالتان بهره می جوئید.



* از این پس روان درمانگرسعی خواهد کرد تا به شما در جهت تغییرات فکری وگزینش رفتارهای سالم ومفید کمک نماید.

* البته این کاملأ واضح است که صحبت کردن درمورد هر کاری ساده تر ازانجام دادن آن کاراست. بنابراین بعداز آنکه شما توانستید دریابید که چه نوع تغییرات فکری ورفتاری برای شما کمک کننده خواهدبود, روان درمانگرتان یک سری تکالیفی را در هر جلسه برایتان تعیین خواهد کرد. این نوع تمرینات به شما کمک میکند تا سریعتر تغییرات لازمه در ذهنتان جایگزین گردند. شما میتوانیدبا تمرینات زیر شروع کنید:

* جاگزین کردن افکار ناراحت کننده با افکاری مفید که به شما درجلسات CBT توصیه شده است.

* شناخت دقیقتری از رفتارهای مضر خود یافته وبجای این رفتارهای تخریبی از رفتارهای مفید و کمک کننده استتفاده نمائید.

* در هر جلسه شما راجع به حالات وافکارورفتار هفته گذشته تان با روان درمانگرتان صحبت کرده واو به شما کمک کرده تا رفتاری سالم تری در قبال مسائل روزمره د ر پیش بگیرید.



* روان درمانگرهرگز شمارا مجبور به انجام کاری نخواهد کرد و ازشما نخواهند خواست تا کارهایی شما دوست ندارید انجام دهید. قدرت" رفتار درمانی شناختی" در این است که شما می توانید همچنان به تمرین و توسعه مهارت های خود حتی پس ازپایان جلسات روان درمانی ادامه دهید. این امرمیتواند یک نوع مانع و روش محافظتی برای بروز مشکلات روانی درآینده باشد.



"رفتار درمانی شناختی"تا چه حد مؤثر است؟
•این یکی از موثر ترین روشهای درمانی است. بلاخص زمانی که اضطراب یا افسردگی مشکل اصلی بیمار است.
•این مؤثرترین روش درمانی برای افسردگی های متوسط و شدید است
•"رفتار درمانی شناختی " میتواند به اندازه داروهای ضد افسردگی در درمان بسیاری ازافسردگیها مؤثر واقع شود.
چه نوع درمانهای دیگری درروانشناسی موجود است و چگونه میتوان آنها را با هم مقایسه کرد؟
"رفتار درمانی شناختی"در بسیاری از موارد برای روان درمانی مؤثر است. هرچند انواع دیگری ازروان درمانی موجود است . ما دراینجا فقط رایج ترین آنها را یعنی اضطراب و افسردگی را مورد بررسی قرار میدهیم.

•این روش برای همه افراد مفید نیست وبجای آن باید از روشهای دیگر گفتار درمانی استفاده کرد
•رفتار درمانی شناختی درشرایطی خاص می تواند به اندازۀ دارورهای ضدافسردگی مؤثر باشد و تأثیر آن در درمان اضطراب بیشتر از داروهای ضد افسردگی می باشد.
•در مورد افسردگی های شدید ، CBT و داروهای ضد افسردگی با هم استفاده می شوند. هنگامی که فرد افسرده است هرگونه تغییری بسیاردشواروتقریبأ ناممکن خواهد بود. بنابراین بهتر انست که بیمار اول داروی ضد افسردگی دریافت کند وبعد جلسات رفتار درمانی شناختی را برایش شروع کنند
•داروهای آرامبخش و ضد اضطراب را نباید برای مدت زمان طولانی ا ستفاده کرد چون این دسته از داروها اعتیاد آور هستد. "رفتار درمانی شناختی" گزینۀدرمانی بهتری است
مشکلات موجود در مورد رفتار درمانی شناختی
•CBT یک راه حل درمانی سریع نمی باشد. درمانگر مانند یک مربی شخصی است که توصیه و تشویق می کند - اما نمی تواند آن را برای شما انجام دهد
•گاهی اوقات افسردگی شما میتواند باعث کاهش قدرت تمرکز و انگیزه مورد نیاز برای تغییر شود.


•برای غلبه بر اضطراب ، شما نیاز به مقابله با آن رادارید. این می تواند منجر احساس اضطراب بیشتری برای زمان کوتاه در شما گردد
•درمانگر خوب جلسات خود را با سرعت و قدرت روانی شما وبا توافق شما تنظیم میکند . بنابراین شما قدرت کنترل درمان خود را میتوانید دردست بگیرد.


طول درمان دررفتار درمان شناختی

طول درمان وابسته به نوع و درجه و شدت بیماری فرد میتواند بین 6 هفته تا 6 ماه باشد.

"رفتار درمانی شناختی" یک روش درمانی پرطرفدار است و درمناطق مختلف کشور یک لیست انتظارطولانی مدت در پیش روی بیمارمیتواند باشد.

اگر علایم باز گردند؟
همیشه خطر بازگشت اضطراب یا افسردگی برا فرد بیمار وجود دارد. اگربیماریتان برگشت شما میتوانید با مهارتهای که درجلسات CBT آموختید راحتتر این معزل جدید راکنترل نمائید. بنابراین ، این مهم است که مهارتهائی که در CBT آموختید را حتی در زمان بهبودتکرار نمائید. تحقیقات اخیر ثابت کرده اند این روش حتی بهتر از داروهای ضد افسردگی میتوانند برای پشگیری مؤثر باشند.

رفتار درمانی شناختی چه تأثیری در زندگی من خواهد داشت ؟
افسردگی و اضطراب از دسته بیماریهای بسیار آزار دهنده وعذاب آورهستند . آنها به طور جدی می تواند بر توانایی فرد در کار کردن و لذت بردن از زندگی تاثیر گذار باشند. CBT بعید است که تأثیری منفی در زندگی شما داشته باشد کاملأبرعکس , CBT به شما کمک کرده تا از بروز افسردگی جلوگیری نمائید.

چگونه می توانم برای این روش درمانی اقدام نمائیم؟
•با پزشک خانواده خود صحبت نمایید. آنها ممکن است شما را نزد کسانی که این در روش درمانی آموزش دیده اند ارجاع نمایند. -- بعنوان مثال ، روانشناس ، پرستار ، مددکار اجتماعی و یا روانپزشک
• انجمن روان درمانگران انگلستان لیست افرادی که در رشته رفتار درمانی شناختی مدرک معتبر علمی دارند را دراختیار داشته و میتواند در اختیارشما بگذارد.
•شما البته میتوانید از روش خود- درمانی از طریق مطالعه کتاب ویا کامپیوترکمک بگیرید
چه اتفاقی می افتد اگر من نتوانم به موقع از این روش درمانی استفاده کنم؟
شما میتوانید با پزشک خانواده خود صحبت کرده تا ازروشهای درمانی دیگری برایتان استفاده کنند.

•اطلاعات بیشتری در مورد انواع دیگر درمانها و جایگزین های آن مطالعه کنید
•شما میتوانید از کتابهای موجود در مورد این نوع درمان استفاده کرده و میزان اطلاعات خود را بالا ببرید. این به شما کمک کرده تا در زمان درمان درک صحیح تری از آن داشته باشید.
•صبر کنید تا ببینید آیا در وضعیت روحی تان بهبودی حاصل میگردد. شما همیشه میتوانید برای این روش درمانی تقاضا نمائید
10حقیقت کلیدی در مورد "رفتار درمانی شناختی"
•Change - تغییر در افکار و اعمال خود
•Homework - تمرین مداوم آ نچه یاد گرفته شده
•Action - آنچه را که آموختید انجام دهید نه اینکه فقط حرف آنرا بزنید.
•Need - سعی کنید مشکلتان را سریعأ شناسائی نمائید.
•Goals - به سمت هدف خود مصرانه حرکت کنید.
•Evidence - تلاشی مستمر در جهت تحقق این درمان از خود نشان دهید.
•View - مسائل راززوایای متفاوت بنگرید.
•I can do it - به خود اطمینان داشته باشید.
•Experience - باورهای خود را تست نمائید.
•Write it down - از پیشرفتهای خود یاداشت بردارید.
 



:: بازدید از این مطلب : 678
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1391 | نظرات ()